دفترچه

نسخه‌ی کامل: شرابخواری بزرگان دین اسلام
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3
ترمذی در سننش می‌نویسد :
3300 ، حَدَّثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَیْدٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ الرَّازِىِّ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ قَالَ صَنَعَ لَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ طَعَامًا فَدَعَانَا وَسَقَانَا مِنَ الْخَمْرِ فَأَخَذَتِ الْخَمْرُ مِنَّا وَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَقَدَّمُونِى فَقَرَأْتُ (قُلْ یَا أَیُّهَا الْكَافِرُونَ) لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَنَحْنُ نَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ. قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ) .
سنن الترمذی ، الترمذی ، ج 4 ص 305
از علی بن ابی طالب نقل شده است که گفت : عبد الرحمن بن عوف برای ما غذایی درست کرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد ؛ وقتی شراب نوشیدیم وقت نماز شد ؛ عبد الرحمن من را مقدم کرده و من در نماز سوره کافرون را اینگونه خواندم « لا اعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون » پس خداوند این آیه را نازل نمود که :
"ای کسانی که ایمان آوردید ! مبادا در حال مستی به سراغ نماز روید ، تا زمانی که بدانید چه می گویید".
ابی داود نیز در سنن خود می نویسد :
3673 ، حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا یَحْیَى عَنْ سُفْیَانَ حَدَّثَنَا عَطَاءُ بْنُ السَّائِبِ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ دَعَاهُ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ فَسَقَاهُمَا قَبْلَ أَنْ تُحَرَّمَ الْخَمْرُ فَأَمَّهُمْ عَلِىٌّ فِى الْمَغْرِبِ فَقَرَأَ (قُلْ یَا أَیُّهَا الْكَافِرُونَ) فَخَلَطَ فِیهَا فَنَزَلَتْ (لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ) .
سنن أبی داود ، ابن الأشعث السجستانی ، ج 2 ص 182 .
از علی روایت شده است که شخصی از انصار ، او و عبد الرحمن بن عوف را دعوت نموده و به آن دو – قبل از نزول حرمت شراب – شراب نوشانید ؛ علی در نماز مغرب امام ایشان شده و سوره کافرون را اشتباه خواند ؛ پس آیه نازل شد که : لا تقربوا الصلاة ...
وقد انزل الله تعالى فی علی :"یا ایها الذین ءامنوا لا تقربوا الصلاة وانتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون" لما صلى فقرأ وخلط ".
منهاج السنة ، ج 4 ،‌ ص65 .
و خداوند متعال در مورد علی نازل کرده است که :"ای کسانیکه ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید ، تا زمانی که بدانید چه می گویید" ؛ زیرا هنگامی که نماز خواند ، در نماز خود اشتباه كرد !!!
بسیاری از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند كه یازده از مسلمانان در خانه ابوطلحه جمع شدند و شراب نوشیده و مست شدند . یكی از آن‌‌ها كه خیلی مست شده بود ، شعرهایی در باره كشتگان بدر از كفار سرود . خبر به نبی مكرم اسلام رسید و آن حضرت با عصبانیت آمد و با چیزی كه در دست داشت ، به شخصی كه شعر خوانده بود (ابوبكر) زد ... .
از بین این ده نفر كه شراب خورده بودند ، اسم 9 نفر آنان مشخص است كه ابن حجر عسقلانی در فتح الباری ،‌ ج10 ،‌ ص30 ، باب نزل تحریم الخمر ، تك تك آنان را نام می‌برد . اسامی این افراد از این قرار است :
1. ابو عبیده جراح ؛ 2 . ابو طلحه ، زید بن سهل (میزبان مجلس) ؛ 3. سهیل بن بیضاء ؛ 4. ابی بن کعب ؛ 5 . ابو دجانه بن خرشه ؛ 6 . ابو ایوب انصاری ؛ 7 . معاذ بن جبل ؛ 8 . انس بن مالک که در بزم ایشان پیاله گردانی می کرده ؛ 9 . عمر بن الخطاب ؛ 10. نفر آخر شخصی است به نام ابوبكر .

ابن حجر در فتح الباری می‌گوید :
ثم وجدت عند البزار من وجه آخر عن أنس قال كنت ساقی القوم وكان فی القوم رجل یقال له أبو بكر فلما شرب قال تحیی بالسلامة أم بكر الأبیات فدخل علینا رجل من المسلمین فقال قد نزل تحریم الخمر الحدیث وأبو بكر هذا یقال له ابن شغوب فظن بعضهم أنه أبو بكر الصدیق ولیس كذلك لكن قرینة ذكر عمر تدل على عدم الغلط فی وصف الصدیق فحصلنا تسمیة عشرة .
فتح الباری - ابن حجر - ج 10 ص 31 .
سپس به گونه ای دیگر گزارشی از طریق بزار خواندم که انس گفته است كه من در آن روز ساقی گروه شراب خوار بودم و در میان شراب خواران مردی بود که او را ابوبکر می گفتند و چون شراب را سركشید این شعر را خواند كه :
" مادر بكر را به تندرستی درود فرست ... "
در این هنگام مردی از مسلمانان وارد شد و گفت : مگر نمی‌دانید كه فرمان حرمت شراب خواری نازل شده است .
منظور از ابوبكر در روایت ، ابوبكر بن شغوب است . البته برخی خیال كرده‌اند كه این شخص همان ابوبکر صدیق است ؛ ولی چنین نیست .
اما از آن جایی كه نام عمر بن الخطاب هم در لیست شراب خواران وجود دارد ، این مطلب را می رساند که این ابوبكر ، همان ابوبكر صدیق است و خطائی در این نقل روی نداده است .
از آن چه گذشت ، می‌توانیم نام این ده نفر را مشخص نماییم .
زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت كه ذهبی در سیر اعلام النبلاء ، ج20 ، ص191 با تجلیل فراوان از او یاد كرده و لقب علامه را به وی می‌دهد ، در كتاب ربیع الأبرار می‌نویسد :
أنزل الله تعالى فی الخمر ثلاث آیات، أولها یسألونك عن الخمر والمیسر، فكان المسلمون بین شارب وتارك ، إلى أن شرب رجل ودخل فی الصلاة فهجر ، فنزلت : یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سكارى ، فشربها من شرب من المسلمین ، حتى شربها عمر فأخذ لحی بعیر فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ، ثم قعد ینوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن عبد یغوث .
وكائن بالقلیب قلیب بدر ... فبلغ ذلك رسول الله صلى الله علیه وسلم ، فخرج مغضباً یجر رداءه ، فرفع شیئاً كان فی یده لیضربه ، فقال : أعوذ بالله من غضب الله ورسوله . فأنزل الله تعالى : إنما یرید الشیطان ، إلى قوله : فهل أنتم منتهون . فقال عمر : انتهینا .
ربیع الأبرار ، زمخشری ، ج1 ، ص398 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة الكبری ، الإصدار الثانی و با كمی تغییر در تاریخ المدنیة ، ابن شبه ، ج3 ،‌ ص863 طبق برنامه المكتبة الشاملة الكبری ، الإْصدار الثانی .

خداوند متعال در مورد شراب سه آیه نازل کرد . اولین آن : "از تو در مورد شراب و قمار سوال می پرسند"؛ پس عده ای از مسلمانان شراب خورده و عده ای آن را ترک کردند ؛ تا زمانی که شخصی از ایشان شراب خورد و به نماز ایستاد و هذیان گفت ؛ پس آیه نازل شد که :" ای کسانیکه ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید" ؛ باز عده ای از مسلمانان از آن خوردند ؛ تا این که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتری را برداشته با آن استخوان سر عبد الرحمن بن عوف را شکست و نشست برای کشته گان بدر ( از کفار) با شعر اسود بن عبد یغوث مرثیه خواند که : کسانیکه در آن چاه بودند ؛ چاه بدر...!!!
خبر به رسول خدا صلی الله علیه وسلم رسید ؛ آن حضرت با عصبانیت در حالی که ردای خود را بر روی زمین می کشیدند ، بیرون آمده و چیزی را از روی زمین برداشته و در دست گرفتند تا ( با آن ) عمر را بزنند .
عمر گفت : پناه می برم به خدا از غضب خدا و رسولش ؛ سپس خداوند آیه نازل فرمود که :" به درستی که شیطان می خواهد ..." تا آنجا که فرموده است " آیا شما دست بر می دارید ( از شراب خوردن) ؟" پس عمر گفت :دست برداشتیم .
و أبی حامد غزالی از برترین عالمان تاریخ اهل تسنن در كتاب مكاشفة القلوب باب 91، باب عقوبة الشارب الخمر، ص459 ، می‌نویسد :
فكان فی المسلمین شارب و تارك ، الی ان شرب رجل فدخل فی الصلاة فهجر ، فنزل قوله تعالی : «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى... » الآیه (النساء / 43) فشربها من شربها من المسلمین ، و تركها من تركها، حتی شربها عمر رضی الله عنه فأخذ بلحی بعیر و شج بها رأس عبدالرحمن بن عوف ثم قعد ینوح علی قتلی البدر .
فبلغ ذلك رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخرج مغضبا یجر رداءه ، فرفع شیئا كان فی یده فضربه به ، فقال : اعوذ بالله من غضبه، و غضب رسوله، فأنزل الله تعالی: ِ«انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ» (المائده، 91) الآیة، فقال عمر رضی الله عنه: انتهینا انتهینا .
عده‌ای از مسلمانان شراب می خوردند و عده‌ای نمی خوردند ؛ تا اینکه یکی از ایشان شراب خورده و در نماز کلمات نا مناسب گفت ؛ پس آیه نازل شدکه : لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ ...
اما باز عده ای از مسلمانان از آن خورده و عده ای آن را ترک می کردند ؛ تا اینکه عمر رضی الله عنه از آن خورده و استخوان ران شتری را گرفته و با آن سر عبد الرحمن بن عوف را شکافت و سپس نشسته و بر کشتگان بدر (از کفار) گریست !!!
پس خبر به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) رسیده و ایشان با عصبانیت در حالیکه ردای خویش را می کشیدند (حتی صبر نکردند تا آن را درست بپوشند) بیرون آمده و چیزی را که در دست داشتند بالا برده با همان عمر را زدند ؛ پس عمر گفت : پناه می برم به خدا از عصبانیت خدا و رسولش ؛ پس آیه نازل شد که : انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ ... پس عمر گفت : (از نوشیدن شراب) دست برداشتیم .
مالك بن أنس ، امام مالكی‌ها در كتاب الموطأ كه به اعتقاد بسیاری از علمای اهل سنت همردیف صحاح سته به حساب می‌آید ، می‌نویسد :
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ : أَنَّ أَسْلَمَ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَخْبَرَهُ، أَنَّهُ زَارَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَیَّاشٍ الْمَخْزُومِیَّ, فَرَأَى عِنْدَهُ نَبِیذاً وَهُوَ بِطَرِیقِ مَكَّةَ، فَقَالَ لَهُ : أَسْلَمُ إِنَّ هَذَا الشَّرَابَ یُحِبُّهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَحَمَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَیَّاشٍ قَدَحاً عَظِیماً، فَجَاءَ بِهِ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَوَضَعَهُ فِی یَدَیْهِ، فَقَرَّبَهُ عُمَرُ إِلَى فِیهِ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ عُمَرُ : إِنَّ هَذَا لَشَرَابٌ طَیِّبٌ، فَشَرِبَ مِنْهُ ... .
كتاب الموطأ ، الإمام مالك ، ج 2 ص 894 و الاستذكار ، ابن عبد البر ، ج 8 ص 247 .
از عبد الرحمن بن قاسم ( نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او عبد الله بن عیاش مخزومی را دید ؛ در حالی که او در راه مکه بود ، در نزد وی نبیذ دید !!! پس اسلم به او گفت : این نوشیدنی است که عمر آن را دوست می دارد . عبد الله بن عیاش ظرف بزرگی پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوی او گذاشت ؛ پس عمر آن را به دهان خود نزدیک کرد ؛ سپس سرش را بلند کرد و گفت : این شرابی نیکو است ؛ پس از آن نوشید .
ابن ابی شیبه استاد بخاری در کتاب خویش چنین روایت می کند که :
حدثنا أبو بكر قال حدثنا ابن مسهر عن الشیبانی عن حسان بن مخارق قال : بلغنی أن عمر بن الخطاب سائر رجلا فی سفر وكان صائما ، فلما أفطر أهوى إلى قربة لعمر معلقة فیها نبیذ قد خضخضها البعیر ، فشرب منها فسكر ، فضربه عمر الحد ، فقال له : إنما شربت من قربتك ، فقال له عمر : إنما جلدناك لسكرك
المصنف لابن أبی شیبة ج 6 ص 502
عمر در راه سفر با مردی روزه دار همراه بود ؛ وقتی که افطار نمود مشک عمر را که در آن شراب بوده و عمر آن را به شترش آویزان نموده بود و شتر نیز آن را تکان داده بود ، برداشت و از آن نوشید و مست شد ؛ عمر او را حد زد !!! آن شخص به عمر گفت : من از مشک تو نوشیدم!!!
عمر در پاسخ گفت : ما تو را به خاطر مستی حد زدیم (نه به خاطر نوشیدن شراب)
ابن عبد ربه نیز می گوید :
وقال الشعبی: شرب أعرابی من إداوة عمر، فانتشى، فحده عمر. وإنما حده للسكر لا للشراب.
العقد الفرید باب احتجاج المحللین للنبیذ
شعبی گفته است که بیابانگردی از مشک عمر نوشید و مست شد !!! عمر نیز او را حد زد !!! و تنها او را به خاطر مست شدن حد زد و نه به خاطر شراب خوردن !!!
بیهقی در سنن خود می‌نویسد :
وأما الروایة فیه عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه فأخبرنا أبو عبدالله الحافظ ثنا أبوالعباس محمد یعقوب ثنا الحسن بن مكرم ثنا أبوالنضر ثنا أبوخیثمة ثنا أبوإسحاق عن عمرو بن میمون قال قال عمر رضی الله عنه إنا لنشرب من النبیذ نبیذاً یقطع لحوم الإبل فی بطوننا من أن تؤذینا .
سنن البیهقی ، ج 8 ، ص 299
عمر می گفت : ما از این نبیذ (شراب) می نوشیم تا گوشت شتر را که در شکم ما است هضم نماید ، که اذیت نشویم !!!
وأما الآثار فمنها ما روی عن سیدنا عمر رضی الله عنه أنه كان یشرب النبیذ الشدید ویقول إنا لننحر الجزور وإن العنق منها لآل عمر ولا یقطعه إلا النبیذ الشدید .
بدائع الصنائع ، ج5 ، ص 116
روایت شده است که سرور ما عمر رضی الله عنه نبیذ (شراب) غلیظ می نوشید و می گفت : ما شتران را قربانی می کنیم و گوشت گردن آن به خاندان عمر می رسد و چیزی آن را جز نبیذ غلیظ هضم نمی نماید!!!
و متقی هندی می‌نویسد :
13795 ـ عن عمر قال : اشربوا هذا النبیذ فی هذه الأسقیة فإنه یقیم الصلب ویهضم ما فی البطن وإنه لم یغلبكم ما وجدتم الماء.
كنز العمال ، ج 5 ، ص 522 .
از عمر روایت شده است که گفت : نبیذ را در این پیمانه ها بنوشید ؛ زیرا پشت را محکم داشته و آن چه را در شکم است هضم می نماید ؛ و تا زمانی که آب برای نوشیدن همراه داشته باشید (و به همراه آن بنوشید) شما را مست نمی کند!!!
جالب تر از همه این كه محمد بن محمود خوارزمی از بزرگان اهل تسنن در کتاب جامع مسانید أبو حنیفه می گوید :
عن حماد عن إبراهیم عن عمر بن الخطاب ، أتى بأعرابی قد سكر فطلب له عذر فلما أعیاه قال : احبسوه فإن صحى فاجلدوه ، ودعا عمر بفضله ودعا بماء فصبه علیه فكسره ثم شرب وسقى أصحابه ، ثم قال : هكذا فاكسروه بالماء إذا غلبكم شیطانه ، قال : وكان یحب الشراب الشدید .
جامع المسانید أبی حنیفة ، ج2 ، ص 192
بیابانگردی را که مست شده بود به نزد عمر آوردند ؛ عده ای برای او طلب بخشش کردند ؛ اما وقتی پذیرفته نشد ، عمر گفت : او را زندانی کنید تا زمانی که به خود آید و سپس او را شلاق بزنید . سپس خود عمر آبی طلبیده بر روی همان شراب ریخته و آن را رقیق کرده و نوشید و به دیگران نیز نوشانید .
سپس گفت : اگر شیطان شراب بر شما غالب شد ، این چنین آن را با آب رقیق سازید !!! عمر شراب غلیظ را دوست داشت !!!
و سرخسی فقیه مشهور حنفی مذهب در كتاب المبسوط می گوید:
وقد بینا أن المسكر ما یتعقبه السكر وهو الكأس الأخیر وعن إبراهیم رحمه الله قال أتی عمر رضی الله عنه بأعرابی سكران معه إداوة من نبیذ مثلث فأراد عمر رضی الله عنه أن یجعل له مخرجاً فما أعیاه إلا ذهاب عقله فأمر به فحبس حتى صحا ثم ضربه الحد ودعا بإداوته وبها نبیذ فذاقه فقال أوه هذا فعل به هذا الفعل فصب منها فی إناء ثم صب علیه الماء فشرب وسقى أصحابه وقال إذا رابكم شرابكم فاكسروه بالماء .
المبسوط ، ج 24 ، ص 11 .
و ما بیان کردیم که مسکر آن چیزی است که با نوشیدن آن شخص مست شود !!! یعنی آخرین پیمانه (پس تا قبل از آن مسکر نیست و حرام نیست!!!) و از ابراهیم روایت شده است که گفت : بیابانگردی مست را به نزد عمر آورده و همراه با او مشکی از نبیذ غلیظ شده بود ؛ پس عمر خواست که برای او راهکاری قرار دهد ؛ هیچ راهی به ذهن او نرسید مگر اینکه او اکنون عقل ندارد ؛ پس دستور داد تا او را زندانی کرده تا زمانی که هوشش سر جای خود باز گردد و سپس او را حد زد ؛ و سپس مشک او را طلبیده در حالی که در آن نبیذ بود ؛ پس از آن چشید و گفت : وای !! این با او چنین کرده است !!! پس مقداری از آن را در ظرفی ریخته و بر روی آن آب ریخت و از آن نوشید و به یارانش نیز نوشانید و گفت : اگر مایل به این شراب شدید ، مستی آن را با آب از بین ببرید!!!
وی همچنین می گوید :
وعن عمر ( رض ) أنه أتى بنبیذ الزبیب فدعا بماء وصبه علیه وشرب ، وقال : أن لنبیذ زبیب الطائف غراما .
المبسوط ، ج 24 ، ص8 .
از عمر روایت شده است که برای او نبیذی آوردند ؛ پس آبی آورده و بر روی آن ریخت و از آن نوشید و سپس گفت : شراب کشمش طائف ارزشمند است !!! .
جالب است كه جناب عمر ، حتی در آخرین لحظات عمرش نیز دست از شراب خواری برنمی‌داشت ؛ تا جایی كه در هنگام مرگ نیز درخواست كرد كه برایش شراب بیاورند . ابن سعد از علمای بزرگ اهل سنت در كتاب معتبر الطبقات الكبری می‌نویسد :
عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربة فقال أسقونی نبیذا وكان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم .
الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 354 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساكر ، ج 44 ، ص 430 و با كمی تفاوت در : السنن الكبرى ، البیهقی ، ج 3 ، ص 113 و فتح الباری ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 52 و المصنف ، ابن أبی شیبة الكوفی ، ج 5 ، ص 488 و الاستیعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1154 و ده‌ها مصدر دیگر از مصادر معتبر اهل سنت .
از عبد الله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر بن خطاب ، چاقو خورد ، مردم به او گفتند : ای امیر مومنان ، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است ) ؛ پس گفت : به من نبیذ دهید !!! و نبیذ از دوستداشتنی ترین نوشیدنی ها در نزد وی بود . عبد الله گفت : نبیذ از زخم وی همراه با لخته های خون خارج شد .

[h=3]معنای نبیذ در کتب اهل سنت :[/h]و نبیذ را اهل لغت ، این گونه معنا كرده‌اند :
وإنما سمی نبیذا لأن الذی یتخذه یأخذ تمرا أو زبیبا فینبذه فی وعاء أو سقاء علیه الماء ویتركه حتى یفور [ ویهدر ] فیصیر مسكرا .
تاج العروس ، ج5 ، ص500 ، ماده نبذ .
به آن نبیذ گفته می شود ، زیرا کسی که آن را درست می کند خرما و کشمش را گرفته و آن ها را در ظرف یا مَشکی ریخته و سپس بر روی آن آب می ریزد . و آن را می گذارد تا (خود به خود) جوشیده و سر برود ؛ كه در این صورت مست كننده می‌شود .
و محیی الدین نووی در كتاب المجموع می‌نویسد :
واما الخمر فهی نجسة لقوله عز وجل ( إنما الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام رجس من عمل الشیطان ) ولأنه یحرم تناوله من غیر ضرر فكان نجسا كالدم واما النبیذ فهو نجس لأنه شراب فیه شدة مطربة فكان نجسا كالخمر .
المجموع ، محیى الدین النووی ، ج 2 ، ص 563 .
اما شراب نجس است ؛ زیرا خداوند عز و جل فرموده است : " شراب و قمار و بت ها وتیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند" و نیز به این علت که نوشیدن آن اگر ( ترک آن ) ضرر نداشته باشد ، حرام است ؛ پس مانند خون نجس است ؛ و اما نبیذ ، پس آن نیز نجس است ؛ زیرا شرابی است که غلیظ شده و به طرب می آورد ؛ از این رو ، مانند شراب نجس است.
[h=4]معاویه شراب خورده و آن را به میهمان تعارف می کند!!![/h] معاویة بن أبی سفیان از كسانی است شراب می‌خورده است . امام احمد بن حنبل به نقل از عبد الله بن بریده می‌نویسد :
دَخَلْتُ أَنَا وَأَبِی عَلَى مُعَاوِیَةَ فَأَجْلَسَنَا عَلَى الْفُرُشِ ثُمَّ أُتِینَا بِالطَّعَامِ فَأَكَلْنَا ثُمَّ أُتِینَا بِالشَّرَابِ فَشَرِبَ مُعَاوِیَةُ ثُمَّ نَاوَلَ أَبِی ثُمَّ قَالَ مَا شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ.
مسند أحمد بن حنبل ج5 ص347 ش 22991 - سیر أعلام النبلاء ج5 ص52 - تاریخ مدینة دمشق ج27 ص127
روزى با پدرم بریده بر معاویه وارد شدیم از ما احترام كرده و طعام آوردند و تناول كردیم سپس مشروب آورد و خودش نوشید و به پدرم تعارف كرد . پدرم گفت : از روزى كه پیامبر اكرم ـ صلى الله علیه و سلّم ـ آنرا حرام كرده من به آن لب نزدم .
هیثمی در مجمع الزوائد بعد از نقل این روایت می گوید :
رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح
مجمع الزوائد ج5 ص42
این روایت را احمد نقل کرده و راویان آن ، همان راویان صحیح بخاری و مسلم هستند .
[h=4]معاویه و تجارت شراب !!![/h] ابن عساكر در تاریخ مدینه دمشق می‌نویسد :
عن محمد بن كعب القرظی قال غزا عبدالرحمن بن سهل الأنصاری فی زمان عثمان ومعاویة امیر على الشام فمرت به روایا خمر تحمل فقال الیها عبدالرحمن برمحه فبقر كل راویة منها فناوشه غلمانه حتى بلغ شأنه معاویة فقال دعوه فإنه شیخ قد ذهب عقله فقال كذب والله ما ذهب عقلی ولكن رسول الله صلى الله علیه وسلم نهانا ان ندخل بطوننا وأسقیتنا واحلف بالله لئن انا بقیت حتى أرى فی معاویة ما سمعت من رسول الله صلى الله علیه وسلم لأبقرن بطنه أو لأموتن دونه
تاریخ مدینة دمشق ج34 ص420- فیض القدیر ج5 ص463- الإصابة فی تمییز الصحابة ج4 ص313
عبد الرحمن بن سهل انصاری (از صحابه جلیل القدر) در زمان عثمان به جنگ رفت در حالیکه معاویه امیر بر شام بود ؛ کاروان شتری از کنار او گذشت که بار شراب حمل می کرد ؛ پس وی با نیزه خویش بر آن هجوم برده و تمام مشک ها را درید !!! شتربانان او را گرفتند ؛ خبر به معاویه رسید و گفت : او را رها کنید ؛ او پیرمردی است که دیوانه شده است !!!
وی پاسخ داد : قسم به خدا که معاویه دروغ گفته است !!! من دیوانه نشده ام ولی از رسول خدا شنیدم که ما را از نوشیدن شراب و حتی ریختن آن در ظرف هایمان نهی نمود ؛ و قسم به خدا اگر زنده بمانم که معاویه را ببینم که کلام رسول خدا در مورد او محقق شده است ( اگر معاویه را بر منبر من در مدینه دیدید او را بکشید) یا شکم او را خواهم درید و یا در این راه کشته خواهم شد !!!
صفحات: 1 2 3