شاید مهم ترین جزء یک فیلم سینمایی کاراکترهای اون فیلم و نحوه پرداخت به اونها باشه, این میزان اثرگذاری کاراکترها و برقراری ارتباطشون با تماشاگرها هست که باعث موفقیت فیلم میشه.
کاراکترهای سینمایی آدمهای مشهور و محبوبی هستند, آدمهایی که هیچ 24 ساعتی رو زندگی نکردند, هیچ 8 ساعتی رو کار نکردند, هیچ 7 ساعتی رو نخوابیدند... آدمهای محبوبی که وجود خارجی ندارند, تنها محصول ذوق یک کارگردان, استعداد یه نویسنده و هنر نقش آفرینی یک بازیگر هستند, اما خاطرات و تاثیرات ماندگاری از خودشون به جا میذارند. انگار که واقعا کنار ما زیستند و ما به همراه اونها لحظات ترس, غم , شادی, گناه و اضطراب رو تجربه کردیم.
بنویسید جالب ترین کاراکتر سینمایی از دید شما کدوم هست و چرا؟
و همینطور در باره کاراکترهای جالب فیلمهایی که اخیرا می بینید اینجا بنویسید.
من فارغ از کاراکترپردازی و پردازش بروی نوع ِ شخصیت نقشها ؛ با ساختار بازی بازیگران همراه
میشوم، سپس روایت کاراکترها! به عنوان مثال بازیگری منعطف که توانایی خلق کاراکترهایی
سراسر متفاوت با آنچه که در پسزمینهی ذهن من از خیم و خوی بازی ِ اوست را دارا باشد، من ِ
مخاطب را مجذوب و دردمند خود میکند! و بسیاری از بازیگران هم که فاقد خلاقیتهای چندگانه،
به معنای راستین کلمه اند، به رغم نقشهای ماندگاری که برای ایشان تبیین میشود من هرگز
نمیتوانم با آنان ارتباط برقرار کنم!
گاهی هم فیلمهایی هستند که کاراکتر محور نیستند، ولی کاراکترهای آنان شدیداً دلنشینند! :))
جالبترین :
مالکوم مکداول در یک پرتغال کوکی!
رازناکترین (و همچنان جالب):
الکساندر کایدنوفسکی در استاکر!
کاراکتر جالب (بدون ترین):
برد پیت در باشگاه مبارزه!
شمارشان خیلی زیاد است، شاید صدها..
برای شروع: لیووجین در فیلم «
اُلدبوی». کلا بازیها در این فیلم بینظیر هستند، این کارکتر به قدری رازآلود و مخوف و خبیث و مظلوم و دیوانه است که کمتر شخصیتی در تاریخ سینما به پای آن میرسد. عمقی که به آن داده شده هم کاملا به اندازه است و او را حقیقتا به یاد ماندنی میکند.
[ATTACH=CONFIG]1937[/ATTACH]
آلیس جان الکس پرتقال کوکی از چه نظر برات جالبه؟
یه کم توضیح میدی درباره ش؟
Angela نوشته: آلیس جان الکس پرتقال کوکی از چه نظر برات جالبه؟
یه کم توضیح میدی درباره ش؟
بله :)
من شیفتهی نگاهی که کوبریک به الکس داشت، و ضدقهرمانی که به بهترین
شکل ممکن افکار کوبریک را اجرا کرد شدم؛ نه ترسیم افکار وحشیانه و اروتیک
او؛ و نه تبدلاش به مرد کوکی و آرمانی جامعه!
شاید از آنجا که سینمای کوبریک زمانی برای من "کلاس زندگی" بود، روزگاری
نوع نگاهم به زندگی چشماندازی کوبریکی و اُدیسهای بود! :)
(به عنوان نمونه من نام کاربریام در این انجمن را از شخصیت Alice Harford در
Eyes wide shut گرفتهام!
)
پس نظرم به الکس پیش از هرچیز یکسره معطوف به پرستش فیلمساز محبوبم
میشود؛ سپس ابعاد روانشناختی و وجوه کاراکتر الکس!
یادم است نخستین شبی که به دفترچه آمده بودم خواستم جُستاری وا کنیم تا
به نقد و واکاوی آثار برتر سینما بپردازیم، و پرسیدم که کسی اهل سینما هست
اینجا؟
کاربری چنین گفت :
نقل قول:من یک زمانی بودم.
دیگر جانی برای هنر باقی نمانده..
وانگهی شما جستاری بیاغازید یا بحثی را طرح بکنید شاید منهم حرفی برای گفتن داشتم..
امروز نگاه من به هنر چنین است؛ دیگر جانی برای هنر نمانده... :e108:
بهرسان، اگر رمقی باشد شاید نقد و نکاتی چند هم بر کاراکترهای مطلوبمان در
این جُستار بنگاریم!
تا آنموقع خودت آنجلاجان، بگو چه شخصیتهای دیوانهی دیگری را دوست داری؟
و دقایق عمرت را با چه کسانی تقسیم کردهای؟
Alice نوشته: امروز نگاه من به هنر چنین است؛ دیگر جانی برای هنر نمانده...
چه خبر است مگر؟! شما بسیار جوان هستید و هنوز هنر خیلی چیزها برای آموختن به شما دارد. باور بکنید یا نه، سن بسیار مهم است و هرچه میگذرد نوع ارتباطی که با هنر برقرار میکنید، و نوعی هنری که با آن ارتباط برقرار میکنید دگرگون میشود و از خود این دگرگونی به رموز پنهان دربارهی خود ِ خویشتن میتوان پی برد. مشکل یکی مثل من اینست که هنر همواره برایم یادآور روزهای تنهاییست، و به نوعی با ازلت «شرطی» شده و عمده احساسی که در من پدید میآورد دژم و اندوه است، حالا که در دوران سرخوشی و عیش زندگیام هستم تا آنجاکه بشود از هنر جدی پرهیز میکنم به این دلیل. اگرنه شما هنوز دستکم پنج سالی زمان برای خودویرانگری دارید و اگر نکنید، در میان سالی به سراغتان خواهد آمد!
تونی مونتانا مهاجر کوبایی فیلم Scareface , که در میامی تبدیل به یه گنگستر حرفه ای میشه, یکی از کاراکترهای مورد علاقه من از نظر پرداخت شخصیت و بازیگری هست.
وقتی میامی در کنترل خلافکاران و گانگستر هاست تونی هیچ علاقه ای به این که درستکار باشه نداره, تونی باید از فقر بیرون بیاد و راهش هم پیوستن به گروه گانگستر هاست, پس این راه رو با کمال میل و با علاقه میره و بدون ذره ای شک میره.
او به ثروت و قدرت می رسه ولی انگار به جایی رسیده که به اون تعلق نداره, اون خونه و میز و صندلی و حتی کت وشلوارش انگار همه برای او زیادی بزرگ هستند و تونی برای اونها زیادی کوچک.
بازی آل پاچینو در این فیلم به نظر من زیبا و متفاوته, من برای اولین بار در طول فیلم فراموش می کردم که این آل پاچینو هست که داره نقش رو بازی میکنه!
[ATTACH=CONFIG]1953[/ATTACH]
من هر چه فکر کردم چیز خاصی بذهنم نرسید در حالی که بنظرم و در پس ذهنم شخصیتهایِ خاص کم نبودهاند ،پس بجای بهترین از آخرین شروع میکنم :
کیوین اسپیسی در "مضنونین همیشگی" که در فیلم در حال فیلم بازی کردن است،بقیه بازیها هم بنظرم بسیار بالاتر از حد انتظار بود.
[ATTACH=CONFIG]1954[/ATTACH]
من به قدری کاراکتر در ذهنم هستش که نمیدونم به کدوم اشاره کنم!!
ولی اسطوره ی من در سینما همیشه مارلن بوده و همیشه عاشق کاراکتراشم به خصوص در دو فیلمِ پدرخوانده , اتوبوسی به نام هوس!
و بعد جک لمون در بعضیا داغش و دوست دارن! و آپارتمان!
گریگوری پک در تعطیلات رومی!
در این بین علاقه شدیدی هم به فرد آستر در فیلم بابا لنگ دراز دارم :)
وجه شباهت این کاراکترها (مارلن در دو فیلم , گریگوری و فرد آستر) برای من قدرتشون هست این که پشتوانه محکمی هستن و مهربانی خودشون در پشت یک چهره دیگه پنهان کردن!!
و اما کاراکتر جک لمون در بعضیا داغش رو دوست دارن مثل همیشه عاشق اون طنز نرم و اون معصومیت خاصی که در چهره اش هست و رو کاراکتراش تاثیر میذاره هستم! و همچنین مرامی که تو این فیلم برای دوستش میذاره با اینکه قلبا راضی نیست ولی به خاطر اون از دختری که دوستش داره میگذره ولی در این بین مثل یه بچه لجوج هنوز شیطنت هایی میکنه تا نشون بده از این موضوع راضی نیست! و در فیلم آپارتمان شخصی که به اجبار و به خاطر مقام کاری ,که تنها چیزی هست که تو دنیا داره... داره کاری رو انجام میده که خودش راضی نیست و کاری غیر اخلاقی هستش! ولی وقتی عاشق میشه و میفهمه تو دنیا چیزایِ بزرگتری هم هست قید همه چیز رو میزنه فقط به خاطر عشقش و تازه چهره ی تازه ایی از کاراکتر رو در فیلم میبینیم که این شخصیت پیچیده بازیگری میخواد قطعا بسیار قوی و مسلط و کی بهتر از جک لمون!! که من هم عاشق کاراکترش شدم!