07-24-2015, 06:31 AM
مطلب دیگه در این زمینه :
Hannibal نوشته:به نام خداوند جان و خرد
جایگاه یونانی ها و ایرانی ها در طول تاریخ
.......................................................
درود بر همگی عزیزان و کاربران گرامی هم میهن...
مطالعه ای که اخیراً پیرامون پژوهش های بئانته دیگناس در رابطه با جایگاه یونان در تاریخ داشتم مرا واداشت تا گزارشات مهم این پژوهشگر باستان را برای کاربران عزیز گردآوری کنم
پیش از آغاز به جمله ی مشهور کلاوس شیپمان در کتاب مبانی تاریخ پارت ها رجوع می کنم:
یونانی ها سعی داشتند دین زرتشت را از یاد و خاطره ی ایرانیان محو سازند. ولی ایرانیانی که از دیر باز با یکتاپرستی آشنا بودند هرگز تن به پرستش الهه های متعدد یونانی هایی که در داستان های ساخته و پرداخته ی خود آنان حضور داشتند نمی دادند.
طبق گزارشات دیگناس:
قلمرو وسیع امپراطوری پارس، پیش از اینکه به قدرت بازوان پارسیان و مادی ها بنیان نهاده شود، با تدبیر و تدبری رشد و نمو یافت که امروزه کمی برای قرن ششم و پنجم پیش از میلاد غیر قابل حضم می باشد.
بئانته دیگناس، نظام حکومتی پارس ها - ص 11:
بخشش و بزرگواری کوروش در شکل گیری امپراطوری وسیع نقش عمده ای داشت. او به واسطه ی ذات نی کوی خویش یاران و و فاداران بسیاری را گرداگرد خویش جمع کرد. ولی این وفاداری سایرین به شهریار هخامنشی فقط در زمان حیاط او ممکن می شد و هیچ دلیلی برای پیروی از جانشینان کوروش برای حاکمانی که می توانستند گوشه ای از امپراطوری عظیم را تحت فرمان خویش در آورند وجود نداشت.
هخامنشیان بنیان نظام خویش را بر پایه ی احترام به عقاید و فرهنگ های سایر ملل پایه ریزی نمودند و در پی این وسعت نظر، قانون اساسی که برای تمامی قلمرو امپراطوری وضع شد در قانونمندی و رعایت حق شهروندی در عهد باستان تاکید بیشتر داشت. همچنین ابداع سرویس بیمه و دستگاه قضایی در عهد هخامنشیان انجام شد که هر دو مهم در زمان داریوش بزرگ به وقوع پیوست. با تکیه بر گزارش هاید ماری کخ، داریوش تمامی خانواده هایی را که بی سرپرست بودند، تحت حمایت دولت ایران قرار داده و قسم عظیمی از گنجینه های خزانه را صرف خانواده های بی سرپرست می کرد. طبق قانونی که در زمان داریوش، توسط هیئت قضایی دولت ایران وضع شده و توسط شخص داریوش شاه تایید شد، سربازانی که در جنگ کشته می شدند، خانواده هایشان تا آخرین لحظه ی زندگی زیر پوشش دولت ایران به زندگی خویش ادامه می دادند. همچنین دستگاه قضایی، با قانونی بسیار مستحکم بنیان نهاده شد که در تصمیم رئیس قضاوت قضایی، حتی شخص شاه هم نمی توانست دخالت کند و تصمیم هیئت قضایی و قاضی اعظم به طور کاملاً مستقل اتخاذ می شد.
ایران در قرن پنجم پیش از میلاد چنین دولت سازمان یافته ای را بر پایه ی علم و آگاهی دولت مردان ایرانی پایه ریزی نمود و حال اینکه یونانی های غربی هرگز بویی از این قوانین نبرده بودند. طبق گزارشات زنوفون، یونانی های آتن و اسپارت، به دلیل اینکه فاقد دستگاه قضایی و سیستمی منظم بودند، برای حل اختلافات خویش از ایرانیان داوری می خواستند و دستگاه قضایی ایرانیان با تایید اردشیر اول مسئولیت حل اختلافات یونانی ها را بر عهده گرفت. یونانی ها خویش را مهد فلسفه می خوانند و شاید فقط علم خویش را صرف همین فلسفه نموده و در هیچ زمینه ی دیگری رشد نداشته اند.
دیگناس، نظام حکومتی پارس ها، ص 102:
متاسفانه یا خوشبختانه عجز یونانی ها در علم و دانش زمانی مشخص می شود که آنان نشان دادند هرگز با نظامی سیاسی و دستگاه قضایی آشنایی ندارند. در مقایسه ی این موضوع باید نگریست که ایرانیان پس از کوروش حکومت را به همان شکل حفظ کردند و امپراطوری پارس دوامی به طول دو قرن داشت. ولیکن امپراطوری عظیم یونان پس از مرگ اسکندر حتی ثانیه ای دوام نیاورد و سران یونانی مانند گرگ های به خون یکدیگر تشنه به جان یکدیگر افتادند.
هیچ کس برای آرمان اسکند اهمیتی قائل نبود و این مشخص بود که در میان سیل عظیم این ملت فقط و فقط اسکندر از شیوه ی حکومت داری و نظام اداری سر در می آورد و بقیه فقط گوش به فرمان بودند.
این شوند قاطعی برای سقوط حکومت یونان بود و شوندی دیگر برای اینکه یونان دیگر تا قرنهای بسیار سر افتاده شد و فقط زیر سلطه ی کشورهای بیگانه قرار گرفت.
بلعکس، شاید همین آگاهی و دانش سیاسی که ایرانیان از هخامنشیان به ارث برده بودند باعث ایستادگی آنان در مقابل امپراطوری سترگ روم شده بود. رومی ها با تک حمله های کوچک کشور یونان را به تصرف در آورند. خاندان بروتی ها کسانی بودند که یونان را به زانو در آوردند و دقیقاً کراسوس از همین خاندان آهنگ تصرف ایران کرده بود که ایرانیان او را شکست دادند و خود کراسوس نیز در جنگ کشته شد.
کلاوس شیپمان در گزارش تاریخ پارت می گوید : یکی از دلایل عمده ی پیروزی ایرانیان در نبرد کرهه، یاد گذشته ی معتبر آنان بود و این شوندی بود که ایران هرگز در مقابل عظمت امپراطوری روم احساس سرافکندگی نکند و به آنان بفهماند پایه و اساس حکومتی بزرگ، پیشتر توسط ایرانیان ریخته شده بود.
با مطالعه ی این منابع، نتیجه ی بسیار خوبی می گیریم. در واقع، علم و دانشی که در کتاب خانه ی ایران در تخت جمشید و سایر شهرهای و ولایت های فلات پهناور ثبت و ظبت شده بود، توسط اسکندر مقدونی به باد غارت و نابودی رفته و این نابودی زیانی بود که یونانی ها به تاریخ علم و دانش وارد آوردند. کینه ای که یونانی ها نسبت به شهریاران هخامنشی و همچنین به اهالی پارس می ورزیدند فقط و فقط شوند آن را می توان عدم توانایی مردان یونان برای تشکیل دولتی سازمان یافته بود. و این ضعف باعث می شد که یونانی ها دست به قلم شده و فقط با یاوه بافی خود را همپایه ی ملتی متمدن و با فرهنگ چون ایران کهن نشان دهند. در صورتی که هرگز به چنین مهمی نائل نیامدند.
ایرانیان با اینکه در زمان حضرت زرتشت، به یکتاپرستی روی آوردند و آموزه های نیک اوستا را نگاشتند، درست زمان حیوان پرستی یونانی ها بود که مار و گوسفند را پرستش می کردند. در اینجا جمله ی فیلیپ بسیار جالب توجه است. که می گوید: من از مار خواران و گوسفند پرستان یک ملت ساختم. یونانی ها را تا زمانی که دستشان را نگیری و به راهی هدایتشان نکنی هیچ تلاشی برای پیشرفت خویش نخواهند کرد و همیشه فقط با اگر و کاش زندگی می کنند.
جمله ای دیگر از ممنون نیز جالب توجه است:
بی اراده ترین ملتی که تا به حال در عمرم دیده ام یونانی ها هستند. آنان حتی به خویشتن هم رحم نمی کنند.به همین دلیل من از یونان گریختم...
جمله ی ممنون دقیقاً به کشتار ترمونی ها و تسالی ها به دست نیروهای متحد اسپارت و آتن بوده است. آنان برای ابراز مخالفت با اسکندر مقدونی، بسیاری از زنان و فرزندان تسالی و ترمون را کشتند و شهرهای آنان را به نابودی کشاندند تا که خسارتی به اسکندر وارد ساخته باشند. آیا برای مقابله با ظلم، می بایست بی گناهی را از بین برد؟
شرایط ایران و یونان در صدر اسلام:
در مورد شرایط یونان در اطراف تاریخ صدر اسلام فقط یک کلمه می توانم بگویم. زیر سلطه!!!!
زیر سلطه ی بیزانسی ها و سپس عثمانی ها.
پس هیچ گزارشی وجود ندارد که از یونان در آن زمان به دست دهیم و این درست مربوط به فقر فرهنگی و بی پشتوانگی یک ملت می باشد که هیچ بایدی برای رهایی خویش از یوغ بیگانگان ندارند. حال اینکه ایرانیان با قیام های متعددی خویشتن را از یوغ بیگانگان رهانیدند.
پس از سقوط دولت کبیر ساسانی، قیامهای ابومسلم خراسانی، بابک خرمدین، یعقوب لیث صفاری و ... اولین اقدامات برای آزادی ایران بودند که در آخر سرداری به نام شاه اسماعیل صفوی موفق به ایجاد دولتی مستقل و احیای حکومتی مرکزی و مستقل در ایران شد. شاه ساماعیل با زورگویان زمان، که سردسته ی آنان دولت عثمانی بود نبردهای بسیار کرده و آنان را شکست داد. شکست شاه اسماعیل در نبرد چالدران که به شکلی تراژدی در آمده است، نشان از شجاعت بی حد و اندازه ی ایرانیان دارد. چرا که ایرانیان با شمشیر و کمان، در مقابل توپ و تفنگ دلیرانه جنگیدند و نشان دادند خون می دهند و یک وجب از خاک نمی دهند.
با توجه به این حوادث، اگر سیر وقایع تاریخی را در سرتاسر تاریخ مطالعه کنیم، برتری و پشتوانه ی ایرانیان، نسبت به ملتی که فقط گفت و هیچ کار نکرد مشخص می شود.
شاعران و طبیبان از ایران برخواستند و یونانی ها فقط منم منم می کردند.
ابن سینا، یا پورسینا، ابداع کننده ی طب سنتی بود که زکریای رازی آن را به طب مدرن تبدیل نموده و الکل را کشف نمود. حال ما نمی دانیم در این میان یونانی ها چگونه ادعای سهم در علم طبابت دارند.
اگر کتب ساسانیان به دست اعراب نمی سوخت قطعا به شکل واضح تری دانش ایرانیان حتی در زمینه ی موسیقی و نجوم نیز هویدا می شد.
هم اکنون چندین کتاب از موسیقی و هنر از دوره ی ساسانیان به جای مانده که آثار اساتید برجسته ی آن دوره بوده است.
....................................
جمع بندی:
به طور کل، اقوام یونانی، با زندگی لجام گسیخته ای که در پیش گرفته بودند، و عدم اتحادی که میان شهر های یونانی وجود داشت، آنان را به ملتی ضعیف در هر زمینه ای تبدیل نموده بود که فقط با سخنگویی برای خویش افتخار می تراشیدند. ضمن اینکه با در نظر گرفتن اوضاع و احوال یونان در طول تاریخ، می توانیم به این مهم پی ببریم که آنان مردمانی بدون پشتوانه ی تاریخی و فرهنگی بودند که تا مدت زمان بسیاری اقدام به پرستش الهه های یونانی خویش می نمودند و سپس با فشار دولت بیزانس (روم شرقی) به راحتی به مسحیت روی آوردند و حتی ذره ای برای خدایان پر تعدادی که سالهای سال آنان را می پرستیدند ارزش قائل نشدند و فقط چیزی را قبول می کردند که منافعشان را در مخاطره قرار ندهد.
ایرانیان، که از دیرباز یکتاپرست بودند و همچنین عقاید و آموزه های نیکوی ایشان، به اصطلاح فیلسوف(؟؟؟) های یونان را که فقط کارشان جستجو در گفته های دیگران و تز دادن بدون خلاقیت بود را تحت تاثیر خویش قرار داده بود.
شاید کل آن یونان باستان فقط از فلسفه سر در می آورد.
حتی زمانی که رومی ها جکومت جمهوری تشکیل دادند، ایرانیان، حکومت اشکانی را به شکل ملوک الطوایف در اورده (استقلال عمل برای همه ی شهر ها و ولایت ها) و همچنین مجلس کبیر مهستان را پایه گذاری نمودند و تا حتی با رجوع به گفته ی دکتر پرویز رجبی مردم نیز در انتخاب ولیعهد نقش داشتند و هیچ عملی از سوی شاه بدون مشورت با مجلس به وقوع نمی پیوست. این نشست های سیاسی و دولتی، علم بالای یک ملت و کشتار این تسالی ها به دست آتنی ها و اسپارتی ها نیز نشان از فقر فرهنگی و عقب ماندگی قبایل یونان است.
.