06-10-2012, 09:22 AM
ملیگرایی، ملتباوری، یا ناسیونالیسم (به انگلیسی: Nationalism) نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی به تعلق به ملت که آنرا «آگاهی ملی» میخوانند. آگاهی ملی، اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور، و دلبستگی افراد به عناصر تشکیلدهنده ملت (نژاد، زبان، سنتها و عادتها، ارزشهای اجتماعی، اخلاقی، و به طور کلی فرهنگ) است و گاه موجب بزرگداشت مبالغهآمیز از آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملتهای میشود.[SUP][۱][/SUP]
به صورت کلی به جریان اجتماعی-سیاسی ِ راستگرایی گفته میشود که میکوشد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور در راه اعتلا و ارتقای اساسی باورها، آرمانها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گام بردارد. این جریان با محور قرار دادن منافع ملت به عنوان نقطهٔ گردش تمامی سیاستهای خارجی و داخلی، باعث جهشهای تکاملی و سرعت بخشیدن به حرکت روبرشد ملل در رسیدن به تمدن جهانی میشود.
ناسیونالیسم، در تضاد با باور نوینی است که جهانمیهنی (انترناسیونالیسم) نام دارد و طرفدار یکی شدن همهٔ مرزها و از میان رفتن مفهوم امروز «کشور» است. ناسیونالیسم با ارائه و بنیان مفاهیمی مانند «عشق به میهن» و یا «ملتپرستی» به جنگ با باورهای انترناسیونالیستی رفته و میکوشد کاستیهای پدید آمده از کارشکنیهای سیستمها و اشخاص «جهانمیهن» را برطرف سازد.
ناسیونالیسم در سیاست معمولاً بهعنوان یک زیرمجموعه برای دیگر باورهای همسو شناخته میشود و قابلیت ارتجاع به «راست و چپ» را داراست. (برای نمونه ناسیونالسوسیالیسم، یا ناسیونالدموکراسی) ناسیونالیسم شالودهای برای خواست با هم زیستن واحدهای سیاسی و قومی است و متضمن این اندیشهاست که فرمانروایان و شهروندان بهره مند از همزیستی در این واحد سیاسی فرضی متعلق به یک تبار قومی (Ethnos) هستند. احساسات ملی ریشه در اندیشه ساخت جامعهای با هویت زبانی، مذهبی، و روانشناختی مبتنی بر تصور خویشاوندی کهن اعضای یک گروه قومی فرضی است. تصور ذهنی این جامعه از واقعیتهای تاریخی آن نیز اهمیت بیشتری دارد. از اینرو گروهی از پژوهشگران به پیروی از ماکس وبر ملت را «بزرگترین گروهبندی مردم معتقد به دارای نیای مشترک» تعریف کردهاند. ملتها بر اساس گستره سرزمینی نیز تعریف شدهاند. در انسانشناسی بررسی هویت قومی مردم نه تنها به فرهنگ بلکه به محیط فیزیکی پدید آورنده آن فرهنگ در طی قرنها یا حتی هزاران سال پیش توجه میشود. منتسکیو اصل جغرافیا را برای تعریف خود از فرهنگ مورد استفاده قرار میداد. شرایط ژئوفیزیکی و اقلیم به شدت بر راه و روش معیشت مردمان و راه و رسم زندگانی شان تاثیر گذار بودهاند. این عوامل حتی در فلکلور و روانشناسی مردم نیز موثر بودهاند.
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:50 PM ---------- ارسال قبلی در 12:49 PM ----------
جهان میهنی (به انگلیسی: Cosmopolitanism) یا جهانوطنی، مفهومی است که باور به متعلق بودن به تمام جهان و مردم آن و عدم وابستگیهای قومی-ملی و در کل، باور به اینکه جهان، میهن مشترک تمامی مردم است.
در این مفهوم، تعلقات مادی و معنوی ویژه ای به کشور خاصی (به ویژه خودی) وجود ندارد و فرد جهان میهن علایق فرهنگی، سنتی و سیاسی ویژهای نسبت به سرزمین و کشور اصلی خود ندارد و بنا به اعتقاد به مشترک بودن جهان به عنوان سرزمین تمامی بشر، به حکومت جهانی میاندیشد؛ و با هرگونه مرز فرهنگی، سیلسی، و اجتماعی مغایرت دارد.
مارکوس سیرون، از اولین طرفدارن این نظریه، به سه اصل زیل معتقد بود:
1) عدالت طبیعی 2) تابعیت جهانی 3) دولت جهانی وی بیان میداشت که «جهان، تحت یک حکومت واقعی است، و آن، حکومت خداست. رابطه خداوند با بندگانش، مانند رابطه پدر و اولاد است. بنابراین، غلام و مولی، زن و مرد، با هم یکسان هستند». کلیسای کاتولیک، در قرون وسطی نیز خواهان جهان میهنی بودهاست.امانوئل کانت و گوته نیز از هواداران این اندیشه بودهاند. ادیان اسلام و مسیحیت مدافع جهان میهنی هستند.
کاسموپولیتسم نظریه وحدت دولتها است بر خلاف انترناسیونالیسم که به یکی شدن ملتها و حذف مرزهای جغرافیایی دلالت دارد.
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:52 PM ---------- ارسال قبلی در 12:50 PM ----------
بینالمللگرایی یا انترناسیونالیسم (به انگلیسی: Internationalism)، مفهومی کلی است که بر عقاید و سیاستهای منجر به منافع مشترک اقوام و ملتها، تکیه دارد. این عقیده، با ملیگرایی (ناسیونالیسم) پرخاشگر مخالفت دارد. اینترناسیونالیستها برآناند که در صورت امکاننداشتن همکاری میان حکومتها، این مساعدت بین ملتها قاعدتا امکان پذیر است. این مکتب بر آن است که بشر را به این آگاهی برساند که هر فرد متعلق به یک جامعه جهانی است.
این باور همچنین تمایل به واگذاری درجهای از حاکمیت ملی - از کمترین تا بیشترین - به موسسات بینالمللی است. هواداران کمترین میزان واگذاری حاکمیت، آن را تا جایی میدانند که لازمهٔ حفظ و تقویت امنیت بینالمللی است و هواداران بیشترین میزان واگذاری، از نوعی حکومت جهانی پشتیبانی میکنند و بین این دو نیز طیفهای گوناگونی وجود دارد.
به صورت کلی به جریان اجتماعی-سیاسی ِ راستگرایی گفته میشود که میکوشد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور در راه اعتلا و ارتقای اساسی باورها، آرمانها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گام بردارد. این جریان با محور قرار دادن منافع ملت به عنوان نقطهٔ گردش تمامی سیاستهای خارجی و داخلی، باعث جهشهای تکاملی و سرعت بخشیدن به حرکت روبرشد ملل در رسیدن به تمدن جهانی میشود.
ناسیونالیسم، در تضاد با باور نوینی است که جهانمیهنی (انترناسیونالیسم) نام دارد و طرفدار یکی شدن همهٔ مرزها و از میان رفتن مفهوم امروز «کشور» است. ناسیونالیسم با ارائه و بنیان مفاهیمی مانند «عشق به میهن» و یا «ملتپرستی» به جنگ با باورهای انترناسیونالیستی رفته و میکوشد کاستیهای پدید آمده از کارشکنیهای سیستمها و اشخاص «جهانمیهن» را برطرف سازد.
ناسیونالیسم در سیاست معمولاً بهعنوان یک زیرمجموعه برای دیگر باورهای همسو شناخته میشود و قابلیت ارتجاع به «راست و چپ» را داراست. (برای نمونه ناسیونالسوسیالیسم، یا ناسیونالدموکراسی) ناسیونالیسم شالودهای برای خواست با هم زیستن واحدهای سیاسی و قومی است و متضمن این اندیشهاست که فرمانروایان و شهروندان بهره مند از همزیستی در این واحد سیاسی فرضی متعلق به یک تبار قومی (Ethnos) هستند. احساسات ملی ریشه در اندیشه ساخت جامعهای با هویت زبانی، مذهبی، و روانشناختی مبتنی بر تصور خویشاوندی کهن اعضای یک گروه قومی فرضی است. تصور ذهنی این جامعه از واقعیتهای تاریخی آن نیز اهمیت بیشتری دارد. از اینرو گروهی از پژوهشگران به پیروی از ماکس وبر ملت را «بزرگترین گروهبندی مردم معتقد به دارای نیای مشترک» تعریف کردهاند. ملتها بر اساس گستره سرزمینی نیز تعریف شدهاند. در انسانشناسی بررسی هویت قومی مردم نه تنها به فرهنگ بلکه به محیط فیزیکی پدید آورنده آن فرهنگ در طی قرنها یا حتی هزاران سال پیش توجه میشود. منتسکیو اصل جغرافیا را برای تعریف خود از فرهنگ مورد استفاده قرار میداد. شرایط ژئوفیزیکی و اقلیم به شدت بر راه و روش معیشت مردمان و راه و رسم زندگانی شان تاثیر گذار بودهاند. این عوامل حتی در فلکلور و روانشناسی مردم نیز موثر بودهاند.
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:50 PM ---------- ارسال قبلی در 12:49 PM ----------
جهان میهنی (به انگلیسی: Cosmopolitanism) یا جهانوطنی، مفهومی است که باور به متعلق بودن به تمام جهان و مردم آن و عدم وابستگیهای قومی-ملی و در کل، باور به اینکه جهان، میهن مشترک تمامی مردم است.
در این مفهوم، تعلقات مادی و معنوی ویژه ای به کشور خاصی (به ویژه خودی) وجود ندارد و فرد جهان میهن علایق فرهنگی، سنتی و سیاسی ویژهای نسبت به سرزمین و کشور اصلی خود ندارد و بنا به اعتقاد به مشترک بودن جهان به عنوان سرزمین تمامی بشر، به حکومت جهانی میاندیشد؛ و با هرگونه مرز فرهنگی، سیلسی، و اجتماعی مغایرت دارد.
مارکوس سیرون، از اولین طرفدارن این نظریه، به سه اصل زیل معتقد بود:
1) عدالت طبیعی 2) تابعیت جهانی 3) دولت جهانی وی بیان میداشت که «جهان، تحت یک حکومت واقعی است، و آن، حکومت خداست. رابطه خداوند با بندگانش، مانند رابطه پدر و اولاد است. بنابراین، غلام و مولی، زن و مرد، با هم یکسان هستند». کلیسای کاتولیک، در قرون وسطی نیز خواهان جهان میهنی بودهاست.امانوئل کانت و گوته نیز از هواداران این اندیشه بودهاند. ادیان اسلام و مسیحیت مدافع جهان میهنی هستند.
کاسموپولیتسم نظریه وحدت دولتها است بر خلاف انترناسیونالیسم که به یکی شدن ملتها و حذف مرزهای جغرافیایی دلالت دارد.
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:52 PM ---------- ارسال قبلی در 12:50 PM ----------
بینالمللگرایی یا انترناسیونالیسم (به انگلیسی: Internationalism)، مفهومی کلی است که بر عقاید و سیاستهای منجر به منافع مشترک اقوام و ملتها، تکیه دارد. این عقیده، با ملیگرایی (ناسیونالیسم) پرخاشگر مخالفت دارد. اینترناسیونالیستها برآناند که در صورت امکاننداشتن همکاری میان حکومتها، این مساعدت بین ملتها قاعدتا امکان پذیر است. این مکتب بر آن است که بشر را به این آگاهی برساند که هر فرد متعلق به یک جامعه جهانی است.
این باور همچنین تمایل به واگذاری درجهای از حاکمیت ملی - از کمترین تا بیشترین - به موسسات بینالمللی است. هواداران کمترین میزان واگذاری حاکمیت، آن را تا جایی میدانند که لازمهٔ حفظ و تقویت امنیت بینالمللی است و هواداران بیشترین میزان واگذاری، از نوعی حکومت جهانی پشتیبانی میکنند و بین این دو نیز طیفهای گوناگونی وجود دارد.