دفترچه

نسخه‌ی کامل: ?Nationalism,Cosmopolitanism,Internationalism
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
ملی‌گرایی، ملت‌باوری، یا ناسیونالیسم (به انگلیسی: Nationalism) نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی به تعلق به ملت که آنرا «آگاهی ملی» می‌خوانند. آگاهی ملی، اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور، و دلبستگی افراد به عناصر تشکیل‌دهنده ملت (نژاد، زبان، سنت‌ها و عادت‌ها، ارزش‌های اجتماعی، اخلاقی، و به طور کلی فرهنگ) است و گاه موجب بزرگداشت مبالغه‌آمیز از آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملت‌های می‌شود.[SUP][۱][/SUP]
به صورت کلی به جریان اجتماعی‌-سیاسی ِ راست‌گرایی گفته می‌شود که می‌کوشد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور در راه اعتلا و ارتقای اساسی باورها، آرمان‌ها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گام بردارد. این جریان با محور قرار دادن منافع ملت به عنوان نقطهٔ گردش تمامی سیاست‌های خارجی و داخلی، باعث جهش‌های تکاملی و سرعت بخشیدن به حرکت روبرشد ملل در رسیدن به تمدن جهانی می‌شود.
ناسیونالیسم، در تضاد با باور نوینی است که جهان‌میهنی (انترناسیونالیسم) نام دارد و طرفدار یکی شدن همهٔ مرزها و از میان رفتن مفهوم امروز «کشور» است. ناسیونالیسم با ارائه و بنیان مفاهیمی مانند «عشق به میهن» و یا «ملت‌پرستی» به جنگ با باورهای انترناسیونالیستی رفته و می‌کوشد کاستی‌های پدید آمده از کارشکنی‌های سیستم‌ها و اشخاص «جهان‌میهن» را برطرف سازد.
ناسیونالیسم در سیاست معمولاً به‌عنوان یک زیرمجموعه برای دیگر باورهای همسو شناخته می‌شود و قابلیت ارتجاع به «راست و چپ» را داراست. (برای نمونه ناسیونال‌سوسیالیسم، یا ناسیونال‌دموکراسی) ناسیونالیسم شالوده‌ای برای خواست با هم زیستن واحدهای سیاسی و قومی است و متضمن این اندیشه‌است که فرمانروایان و شهروندان بهره مند از همزیستی در این واحد سیاسی فرضی متعلق به یک تبار قومی (Ethnos) هستند. احساسات ملی ریشه در اندیشه ساخت جامعه‌ای با هویت زبانی، مذهبی، و روانشناختی مبتنی بر تصور خویشاوندی کهن اعضای یک گروه قومی فرضی است. تصور ذهنی این جامعه از واقعیتهای تاریخی آن نیز اهمیت بیشتری دارد. از اینرو گروهی از پژوهشگران به پیروی از ماکس وبر ملت را «بزرگترین گروهبندی مردم معتقد به دارای نیای مشترک» تعریف کرده‌اند. ملتها بر اساس گستره سرزمینی نیز تعریف شده‌اند. در انسان‌شناسی بررسی هویت قومی مردم نه تنها به فرهنگ بلکه به محیط فیزیکی پدید آورنده آن فرهنگ در طی قرنها یا حتی هزاران سال پیش توجه می‌شود. منتسکیو اصل جغرافیا را برای تعریف خود از فرهنگ مورد استفاده قرار می‌داد. شرایط ژئوفیزیکی و اقلیم به شدت بر راه و روش معیشت مردمان و راه و رسم زندگانی شان تاثیر گذار بوده‌اند. این عوامل حتی در فلکلور و روانشناسی مردم نیز موثر بوده‌اند.

---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:50 PM ---------- ارسال قبلی در 12:49 PM ----------

جهان میهنی (به انگلیسی: Cosmopolitanism) یا جهان‌وطنی، مفهومی است که باور به متعلق بودن به تمام جهان و مردم آن و عدم وابستگیهای قومی-ملی و در کل، باور به اینکه جهان، میهن مشترک تمامی مردم است.
در این مفهوم، تعلقات مادی و معنوی ویژه ای به کشور خاصی (به ویژه خودی) وجود ندارد و فرد جهان میهن علایق فرهنگی، سنتی و سیاسی ویژه‌ای نسبت به سرزمین و کشور اصلی خود ندارد و بنا به اعتقاد به مشترک بودن جهان به عنوان سرزمین تمامی بشر، به حکومت جهانی می‌اندیشد؛ و با هرگونه مرز فرهنگی، سیلسی، و اجتماعی مغایرت دارد.
مارکوس سیرون، از اولین طرفدارن این نظریه، به سه اصل زیل معتقد بود:
1) عدالت طبیعی 2) تابعیت جهانی 3) دولت جهانی وی بیان می‌داشت که «جهان، تحت یک حکومت واقعی است، و آن، حکومت خداست. رابطه خداوند با بندگانش، مانند رابطه پدر و اولاد است. بنابراین، غلام و مولی، زن و مرد، با هم یکسان هستند». کلیسای کاتولیک، در قرون وسطی نیز خواهان جهان میهنی بوده‌است.امانوئل کانت و گوته نیز از هواداران این اندیشه بوده‌اند. ادیان اسلام و مسیحیت مدافع جهان میهنی هستند.
کاسموپولیتسم نظریه وحدت دولتها است بر خلاف انترناسیونالیسم که به یکی شدن ملتها و حذف مرزهای جغرافیایی دلالت دارد.

---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:52 PM ---------- ارسال قبلی در 12:50 PM ----------

بین‌الملل‌گرایی یا انترناسیونالیسم (به انگلیسی: Internationalism)، مفهومی کلی است که بر عقاید و سیاست‌های منجر به منافع مشترک اقوام و ملت‌ها، تکیه دارد. این عقیده، با ملی‌گرایی (ناسیونالیسم) پرخاشگر مخالفت دارد. اینترناسیونالیست‌ها برآن‌اند که در صورت امکان‌نداشتن همکاری میان حکومت‌ها، این مساعدت بین ملت‌ها قاعدتا امکان پذیر است. این مکتب بر آن است که بشر را به این آگاهی برساند که هر فرد متعلق به یک جامعه جهانی است.
این باور همچنین تمایل به واگذاری درجه‌ای از حاکمیت ملی - از کمترین تا بیشترین - به موسسات بین‌المللی است. هواداران کمترین میزان واگذاری حاکمیت، آن را تا جایی می‌دانند که لازمهٔ حفظ و تقویت امنیت بین‌المللی است و هواداران بیشترین میزان واگذاری، از نوعی حکومت جهانی پشتیبانی می‌کنند و بین این دو نیز طیف‌های گوناگونی وجود دارد.
دوستان به نظر شما کدوم یکی از این مکاتب منطقی تر, اخلاقی تر و امکان پذیر تر هستن؟! چیزی که به ذهن خودم میرسه اینه که حداقل تا امروز که ملی گرایی عامل بسیاری از جنگ ها و کشتارها بوده...یعنی دقیقا میتونه مثل دین عامل اختلاف باشه.
بنظر من انترنالسیونالیسم از نظر اخلاقی دیدگاه درستری هست.ولی نالسیونالیسم و نوع اولیه اون قبیله گرایی ریشه در تاریخ انسان داره و در عمل گرایش نسبتن زیادی بهش وجود داره.
در آخر ولی بنظر من باید نالسیونالیسم رو به حداقل خودش رسوند با ایجاد یک سیستم جهانی ارتباط و اداره جهانی امور.
Havadar_e_Democracy نوشته: دوستان به نظر شما کدوم یکی از این مکاتب منطقی تر, اخلاقی تر و امکان پذیر تر هستن؟! چیزی که به ذهن خودم میرسه اینه که حداقل تا امروز که ملی گرایی عامل بسیاری از جنگ ها و کشتارها بوده...یعنی دقیقا میتونه مثل دین عامل اختلاف باشه.

ملیتگرایی (nationalism) با نگرش به جهان میهنی از همه بهتر (کاربستپذیرتر) است.

کَروَند و فاکتور جنگ‌ها و کشتارها نه ملیتگرایی تنها بوده نه دین و مذهب. جنگ زمانی رخ میدهد که همستیز سودیک (منافعی) یا‌ conflict of interest میان ادمها ریخت گرفته باشد.
دیدگاه جهان میهنی میکوشد با یکی کردن سود همه مردم این همستیزی را از میان بردارد و مانند این است که یک مادر برای سیر کردن دو کودک‌اش خوراک را یکسان بهنبازد (اشتراک دهد)،
هنگامیکه در ملیتگرایی مانند مادری است که بخواهد بچه خودش و بچه همسایه‌ را سیر کند.

به نگر من چنین چیزی در نگره خواستنی است و اگر انجامپذیر بود بهترین هم میشد، ولی در فربود(واقعیت) و از روی پیچیدگی‌های راژمانیک و سیستمیک، نمیتوان سود همه را یکسان کرد چون براستی یکسان نیست ( بچه همسایه ≠ بچه خود)
مهربد نوشته: ملیتگرایی (nationalism) با نگرش به جهان میهنی از همه بهتر (کاربستپذیرتر) است.
میشه بیشتر این مورد رو باز کنی مهربد جان؟ منظورت اینه که ترکیبی از ملیت گرایی و جهان میهنی داشته باشیم؟ اگه منظورت همینه که با توجه به تعریف عملا غیر ممکن هست...


مهربد نوشته: دیدگاه جهان میهنی میکوشد با یکی کردن سود همه مردم این همستیزی را از میان بردارد و مانند این است که یک مادر برای سیر کردن دو کودک‌اش خوراک را یکسان بهنبازد (اشتراک دهد)،
هنگامیکه در ملیتگرایی مانند مادری است که بخواهد بچه خودش و بچه همسایه‌ را سیر کند.
وارونه ننوشتی؟ در ملیت گرایی مادر تساوی بین کودک خود و همسایه قرار نمیده...شایدم من درست متوجه نشدم!!!
Havadar_e_Democracy نوشته: میشه بیشتر این مورد رو باز کنی مهربد جان؟ منظورت اینه که ترکیبی از ملیت گرایی و جهان میهنی داشته باشیم؟ اگه منظورت همینه که با توجه به تعریف عملا غیر ممکن هست...

ناممکن که نیست. ما یک تراز پایگانیک (سلسله مراتبی) برای برتریدهی (اولیویت دادن) سود خود و نزدیکان داریم که در [post=7028]اینجا[/post] از جستار [thread=392]اخلاقیات[/thread] پیشتر آورده بودیم:

مهربد نوشته: سودمند به رفتاری گفته می‌شود که پی‌آمد و هوده خوب برای ما داشته باشد. برای رایانش و محاسبه آن ما یک پایگانی و سلسله مراتب ساده را دنبال می‌کنیم:
  1. سود خود
  2. سود نزدیکان
  3. سود همسایه و هم‌میهن
  4. سود جهانی و بشر
  5. ؟

سپس پارامتر مهادین دوم که «بازه زمانی» باشد را روی آن وارد می‌کنیم. در جاهای بسیاری "سود خود" می‌تواند در بازه زمانی کوتاه زیاد باشد، ولی اگر بازه
را اندکی گسترش و بسط بدهیم همان سود خود هم می‌تواند بسیار کم و یا حتی خطرناک شده باشد. برای نمونه یک کمپانی می‌تواند در راستای
سود خود و سهامداران خود و برای پایین نگه‌داشتن هزینه‌هایش دست به آلوده‌سازی زیستگاه و محیط زیست بزند، ولی در یک بازه‌زمانی دورتر شده
آسیب آن از سود آن زیادتر می‌شود و همان سهامداران باید در هوای آلوده (تهران) و زمین گرم شده زندگی کنند و ریسک سرطان و بیماری‌های گوناگون را بپذیرند.

اینجا اصل "فدا کردن سود کوتاه‌-زمان برای دراز-زمان" درست می‌شود.

اکنون اخلاقی‌ترین همان بهترین رویکرد است که بیشترین سود بیشینه (از سود خود تا نزدیکان و بالاتر تا بشر) و کمترین زیان را داشته باشد.


پس رویکردی که بخواهد برای ما سودآوری داشته باشد، میباید برای جهان و بشر هم سودآور باشد چراکه زیانآوری آن برای جهان و بشر در یک بازه زمانی دورتر بخود ما میبازگردد.

رویکرد میهنخواهانه با نگرش به سود جهانی میشود رویکردی که از این پایگانی آگاه باشیم و در جایی که نیاز است سود کوتاهزمان را فدای بلندزمان (long-term) کنیم.



Havadar_e_Democracy نوشته: وارونه ننوشتی؟ در ملیت گرایی مادر تساوی بین کودک خود و همسایه قرار نمیده...شایدم من درست متوجه نشدم!!!

از دید
  • ملیتگرایی: بچه خود + بچه همسایه
  • جهان میهنی: بچه خود + بچه خود



نمونه خوب رفتاری که میتواند ارزش بشر را در راژمان پایگانی ما بالاتر ببرد درازاندن عمر آدمی است. اگر برای نمونه درازای عمر یک آدم 200 سال باشد، هنگام آلودن
محیط زیست دوبار فکر میکند و دوراندیشی بیشتری از خود نشان میدهد و به خانواده بشری و همزیستی سازشمند (peaceful coexistence) و راه نیافتدادن جنگ و .. بها میدهد.

اگر همان آدم بداند که بیش از 30 سال عمر نمیکند، آنگاه دوراندیشی او نیز همان اندازه آگستریده (محدود) میشود.