05-06-2011, 07:29 AM
Ouroboros نوشته: خیر، ایرادی که شما به آن ایراد میگیرید این نیست که وجود باید به کمال متقدم باشدامیر ارجمند،
به مهر، نگاه دیگری به ایرادتان بیندازید:
Ouroboros نوشته: یکی از ایرادات ِ وارد به برهان ِ هستی شناسی اینست که (2) وجود را در قالب ِ یک کیفیت اثبات میکند ، در حالی که (1) کیفیات متأخر بر وجود هستند و وجود متقدم بر کیفیات. قبل از داشتن ِ هر کیفیتی(از جمله موجودیت)باید وجود داشت. یعنی استدلال در خودش ابطال میشود. کانت این ایراد را مطرح کرد. (emphasis mine)
عرض جنابعالی در این نقل قول این است: از آنجایی که کفیات (در این مبحث: کمال) بر وجود متاخر هستند(1)، پس وجود را نمیتوان در قالب یک کفیت اثبات کرد(2).
بنده متوجه نمی شوم در این پست آخرتان چه شد که یک دفعه گزاره ی اول را بکل انکار کردید!
به هر جهت بنده پاسخ هر دو گزاره را داده بودم.
در خصوص گزاره ی 1:
فیلیپ نوشته: از آنجایی که این برهان، از کمال به عنوان یک مفهوم صرف استفاده می کند، گفتن اینکه «وجود» بایستی به آن تقدم داشته باشد یا "پیش فرض بنیادینش" باشد، واضحا باطل است.در خصوص گزاره ی 2:
فیلیپ نوشته: برهان وجود شناسی (چه ورژن انسلم چه کارتسی) هیچکجا وجود را "در قالب یک کیفیت" معرفی نمی کند.برهان وجود شناسی صرفا با استفاده از مفهوم «کمال» و یک ریداکتیو، «وجود کمال» را استنتاج کرده. حال شما از کجا کشف کردید که ایجا «وجود کمال» در قالب یک کفیت (ثانویه) اثبات شده؟ برهان، کجا فرض گرفته/اشاره داشته که «وجود» استنتاج شده، بایستی یک کفیت(ثانویه) باشد؟
لفتو در این خصوص می نویسد:
Anselm's ...[argument], as explained above, does not involve any particular doctrine about the logical status of existence
Leftow, Brian. "The Ontological Argument." The Oxford Handbook of Philosophy of Religion. p. 107.
عرض کرده اید:
نقل قول: در این برهان وجود از کمال منتج شده(کاری به این که میشود یا نه نداریم)، پس وجود در قالب یک ویژگی ثانوی اثبات شدهچرا استنتاج وجود از کمال، باعث می شود وجود در قالب یک کفیت(ثانویه) ثابت شود؟
در زبان برایان لفتو، چرا فاکتورهای کمال-ساز بایستی به کفیات(ثانویه) محدود باشند؟
One version of [the ontological] argument uses the premise that existence is a perfection, but the having of a perfection could be expressed other than by what Kant would call a “real predicate.”l
نقل قول:یک توضیح کوچک هم بدهید دربارهی منظورتان از «مفهوم»،مفاهیم (concepts) واحدهای تفکر (constituents of thoughts)، و مسلما اجزایی انتزاعی هستند. (به این مدخل از دانشنامه ی فلسفه ی استنفورد ر.ک.)
نقل قول: آنطورکه از گفتههای شما برمیآید در بهترین شرایط هم خدا در جایگاه یک مفهوم از یک مفهوم ِ انتزاعی(=تصور ِ وجودی که کاملتر از آن ممکن نیست)اثبات میشود نه وجودی عینی.وقتی که می گوییم «وجود واقعی» یک مفهوم ثابت شده، یعنی اینکه این مفهوم از، به اصطلاح، "بهشت افلاطون" به جهان واقعی نازل شده است! (از حالت انتزاعی (abstract realm) به حالت واقعی (actual/concrete realm) منتقل داده شده).
با سپاس از توجهتان.