05-26-2013, 03:04 PM
اگر چه جریان امروز بر ضرر ما تمام مى شود، ولى فردا هم نزدیك است ، و باید منتظر فردا باشیم تا فردا چه پیش آمد كند.
در این موقع مردم از جریان امر عبدالله سلام آگاهى یافته ، با همدیگر میگفتند: به طور مسلم معاویه عبدالله بن سلام را فریب داده است و این خبر به گوش همه رسیده ، و حتى در شهرهاى دیگر نیز منتشر شده و هر كسی كه در هر جایى ، از این قضیه آگاهى مى یافت : از معاویه بد گویى كرده ، و از خدعه و حیله او سخن میگفت : و همه یك زبان میگفتند: معاویه با حیله گرى خود مقدماتى را جور كرده است كه عبدالله بن سلام زن خود را طلاق داده است ، و منظور معاویه این است كه : زن او را براى پسر خودش یزید تزویج كند، چه امیر خوبى است كه پروردگار جهان او را براى حفظ رعیت بیچاره برانگیخته است !
عبدالله بن سلام براى این كه تكلیفش یكسره و روشن بوده ، و از حال تشویش و اضطراب و نگرانى بیرون آید، از ابوهریره و ابودرداء تقاضا كرد تا براى گرفتن آخرین جواب پیش دختر معاویه بروند.
این بود كه ابوهریره و ابودرداء باز پیش دختر آمده ، و گفتند: امیدواریم كه در این مدت تحقیقات كاملى به عمل آمده ، و آنچه صلاح و خیر بوده است . خداوند روشن و معلوم ساخته است .
دختر معاویه اظهار كرد: پروردگار جهان را سپاسگذارم كه مرا در این امر روشن ، و صلاح و تكلیف مرا معین فرمود، من هر چه فكر و تأمل كردم ، رضایت و موافقت خود مرا نتوانستم دریابم ، و چون با دیگران استشاره نمودم : نظر آنان را نیز مختلف و ضدّ و نقیض دریافتم ، این خود یگانه علت ناراحتى و عدم رضایت خاطرم بود.
عبدالله بن سلام چون پاسخ نامساعد دختر را استماع كرد: دانست كه فریب خورده ؛ و بى نهایت مضطرب و پریشان شده ، و مهموم و مغموم گشت !
سپس به خود آمده و گفت : خدایم را حمد مى كنم ، و در مقابل نعمت هاى او ستایش مینمایم ، البته چیزى را كه پروردگار جهان بخواهد قابل تغییر و تبدیل نیست . كسى نتواند قضا و تقدیر او را ردّ و عوض كند، انسان هر چه روى فكر و عقل و تدبیر رفتار نماید باز نخواهد توانست از محیط حكمرانى خداوند خارج شده ، و كوچكترین ضررى را كه مقدر است از خود دفع كند، فرح و سرور، آسایش و ناراحتى ، نعمت و نقمت این جهان پایدار نیست ، آدمى باید در مقابل تقدیرات غیبى تسلیم و خضوع كرده ، و صبور و ثابت قدم و محكم باشد.
این مذاكرات بطول انجامیده بود، و ایام عدّه (در حدود سه ماه ) ارینب سپرى شده ، و مانعى براى خطبه او باقى نمانده بود.
معاویه ابودرداء را مأموریت داد كه: به سوى عراق رهسپار شده ، و ارینب را براى پسرش یزید خواستگارى نماید.
ابودرداء حركت كرده ، و به عراق رسید، و در آن حسین بن على علیه السلام در عراق ساكن بوده ، و از جهت علم و معرفت و بخشش و جود و حال و مقام بر همه برترى داشته ، و بزرگ و سیّد اهل عراق بود.
ابودرداء پیش خود فكر كرد كه : سزاوار نیست پیش از تشرف به محضر آن حضرت ، به سوى مأموریت خود برود، حسین بن على علیه السلام پسر دختر پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و سیّد جوانان اهل بهشت بوده ، و بر همه مسلمین فرض و لازم است كه : او را تجلیل و تكریم نموده ، و حقوق او را رعایت كنند.
ابودرداء به قصد زیارت آن حضرت ، و براى اداى این حق واجب و دیدن جمال مبارك او، و به عنوان عرض ارادت و محبت خالصانه به سوى خانه پسر پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم حركت نمود.
حسین بن على علیه السلام چون ابودرداء را دید، از جاى خود بر خاسته و با او مصافحه كرد، و از او تجلیل و احترام و تعظیم نموده و فرمود: مرحبا مرحبا به تو اى صاحب و رفیق پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و همنشین او كه اشتیاق مرا به رسول خدا تجدید نمودى ، و احزان و غصه هاى مرا به یاد آوردى !
سپس فرمود: از آن روزى كه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از دنیا رحلت فرموده است ، كسی را از یاران و اصحاب آن حضرت نمیبینم مگر این كه بى نهایت متأثر و محزون شده و از شدت علاقه و اشتیاق و محبتى كه به آن حضرت دارم ، بى اختیار اشك از چشمهایم جارى مى شود و جگرم مى سوزد.
در این هنگام به خاطر یاد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم اشك از چشمهاى ابودرداء نیز جارى شده ، و گفت : خداوند لبانه را بیامرزد كه بوسیله او با همدیگر آشنائى و ارتباط پیدا كردیم .
حضرت حسین بن على علیه السلام فرمود: قسم به خداوند كه من به تو علاقمندم ، و اشتیاق داشتم تو را ملاقات بنمایم .
ابودرداء گفت : معاویه مرا به خاطر خواستگارى ارینب دختر اسحاق به پسرش یزید به اینجا فرستاده است ، و من هر چه فكر كردم دیدم زیارت و تشرف و عرض اخلاص و سلام و تجدید عهد با حضرت شما، از هر امرى مقدم تر و واجبتر است .
حضرت حسین علیه السلام از یاد آورى و اظهار محبت ایشان تشكر نموده ، و سپس فرمود: من هم در نظر داشتم پس از سپرى شدن ایام عده ارینب كسى را كه اهلیت دارد، به عنوان خواستگارى به پیش او بفرستم و الان كه شما چنین قصدی دارید از جانب من نیز خواستگارى نمائید.
البته شما براى ابلاغ نظر من از همه لایق تر و سزاوارتر هستید شما در مجلس ارینب از جانب من نیز خطبه نمائید و در نتیجه هر طورى كه خدا و او بخواهند انجام پذیرفت ، و در نظر داشته باشید كه آنچه یزیدبن معاویه به عنوان مهریه حاضر است بدهد، از جانب من نیز مانعى نیست و حاضرم .
ابودرداء گفت : در انجام این خدمت مفتخرم .
ابودرداء به سوى خانه ارینب حركت كرد، و داخل اطاق شده و نشست ، و پس از بیان مطالب و مقدماتى چند، راجع به تقدیرات خداوند جهان و صبر و تسلیم در مقابل حوادث و تسلى دادن به ارینب از جهت فراق عبدالله بن سلام ، اظهار داشت : من از جانب دو نفر براى خطبه و خواستگارى تو به اینجا آمده ام ، اول امیر این امت و پسر ملك و ولى عهد و خلیفه او یزیدبن معاویه ، دوم پسر دختر رسول الله صلّی الله علیه و آله و پسر نخستین كسی كه قبول اسلام نمود و سید و آقاى جوانان اهل بهشت حضرت حسین بن على علیهالسلام، و البته شما خودتان هر دو تاى آنها را از جهت سن و فضیلت و مرتبت و سائر خصوصیات مى شناسید، پس هر یكى از آنها را كه میخواهید انتخاب و تعیین نمائید.
ارینب پس از سكوت طولانى گفت : اى ابودرداء اگر چنین پیشنهادى براى من در غیاب شما میكردند، من آرزومند میشدم كه از شما مشورت و صلاح بینى كنم ، و به هر وسیله اى بود خدمت شما رسیده و با شما استشاره مى نمودم ، حالا كه شما خودتان حاضر و آگاه هستید عقیده و نظر خودتان را در این موضوع بیان فرمائید؟ من پس از خدا به شما ایمان و اطمینان دارم ، و از شما تقاضا مى كنم كه : با كمال بیطرفى و با نهایت خلوص باطن و نیت ، آنچه را كه صلاح و خیر من است بیان فرمائید.
- ابودرداء: اظهار نظر و بیان عقیده كردن از من غلط است ، زیرا كه من رسولى بیش نیستم ، و شما خودتان مختارید.
- ارینب : خداوند شما را موفق بدارد، من هم دختر برادر شما هستم ، و فعلا با شما استشاره كرده و توقع دارم تنها حقیقت و خداوند را در نظر گرفته و آنچه حق و صحیح است براى من روشن و بیان فرمائید و البته در بیان حق كوچكترین وحشت و خوف و ملاحظات دیگری را به خود راه نخواهید داد.
- ابودرداء: دختر من ! پسر پیغمبر نزد من محبوبتر و بهتر است ، من خود با این چشمم دیدم كه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم لبهاى خود را به لبهاى نازنین حضرت حسین بن على علیه السلام گذاشته میبوسید، تو هم لبهاى خود را بگذار به محلى كه لب هاى رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم به آنجا گذاشته شده است .
- ارینب : قبول كردم و آن حضرت را اختیار نمودم .
حضرت حسین بن على علیهما السلام ارینب را به عقد نكاح در آورده ، و مهریه بسیار زیادى براى او تعیین نمود.
این قضیه در میان مردم منتشر شده ، و حتى به گوش معاویه هم رسید.
معاویه از شنیدن این خبر بی نهایت غضبناك و متأثر شده ، و نسبت به ابودرداء هم بسیار بدبین و عصبانى گشت .
معاویه می گفت : من باید خودم را ملامت كنم كه چنین كسى را براى انجام دادن امر مهمى انتخاب نمودم ، و كوتاهى و جهالت از ناحیه من سر زده است ، و باید نتیجه فكر خام خود را مشاهده كنم .
عبدالله بن سلام هنگامی كه از خانه خود خارج می شد، كیسه هائی را كه پر از جواهر و درّهاى قیمتى و نایاب بود، مهر كرده و به عنوان امانت به زن خود ارینب سپرده بود، و چون در شام تحت فشار و سختى قرار گرفته ، و مخصوصا از جانب معاویه (به خاطر بدگویى ) و نسبت مكر و خدعه او به معاویه ) محدود و مورد غضب قرار می گرفت صبر و توانش تمام شده ، و بناچار به سوى عراق مراجعت نمود.
عبدالله بن سلام دارائى خود را كه همراه خود برداشته بود در این مدت خرج كرده ، و از این جهت نیز در مضیقه و فشار واقع شده و مىخواست از آن جواهر و درّهاى امانتى كه نزد ارینب بوده استفاده نماید.
و با این حال احتمال قوى میداد كه ارینب به خاطر سوء رفتار و عمل زشت او كه بدون جهت و با آن سوابق حسنه خدمت گذارى هاى ارینب طلاق او را گرفته بود از ردّ كردن آن امانت خوددارى كرده و هیچگونه اعترافى به آن مال ننماید.
ولى خواه ناخواه به سوى عراق حركت كرده و خدمت حضرت امام حسین علیه السلام تشرف حاصل نموده و پس از عرض سلام و اظهار اخلاص و محبت ، و پس از ذكر جریان اجمالى خود، گفت : هنگام سفر امانتى را كه پیش من بسیار با اهمیت و پر قیمت و پر ارزش است به ارینب سپرده بودم و چون امروز مورد نیاز و احتیاج من است تقاضا میكنم كه شما درخواست بفرمائید تا آنرا مستردّ بدارد، و قسم به خدا كه من از ارینب خجل هستم ، زیرا من از او كوچكترین عمل خلاف و ناهنجارى ندیده ام ، و از او راضى هستم ، ولى پیش آمدهاى مخالف مرا مقصر و شرمنده ساخت .
حضرت امام حسین علیه السلام ساكت و آرام نشسته و جوابى نگفت سپس از جاى خود حركت نموده و به اندرون خانه آمده و به ارینب فرمود: اینك عبدالله بن سلام از سفر شام مراجعت نموده و مذاكره از حسن رفتار و اخلاق و درستى و امانت دارى تو بود، و از شما بی نهایت تعریف و توصیف كرده ، و اظهار خجلت و اسف و شرمندگى مى نماید، و ضمنا میگوید: امانتى پیش او دارم كه اگر مسترّد بدارد موجب تشكر و شادى خواهد بود.
حضرت امام حسین علیه السلام پس از بیانات فوق ، فرمود، عبدالله بن سلام حرف نامربوطى نمیزند، و آنچه میگوید صحیح و درست و حق است ، شما نیز مناسب است امانت او را ردّ كنید.
ارینب گفت : راست میگوید. امانتى به من سپرده و با مُهر خود مُهر كرده است ، همین طور پیش من محفوظ است .
حضرت حسین بن على علیهما السلام از اعتراف و امانت دارى ارینب بى نهایت خوشحال و اظهار رضایت و تشكر نموده ، و به ارینب فرمود: خوب است كه عبدالله بن سلام را اطلاع بدهم ، و حضورا امانت او را به دست خود او برسانم.
سپس آن حضرت پیش عبدالله بن سلام آمده و فرمود: به طوریكه معلوم میشود عین امانت شما به همان حالیكه بود باقى است ، و ارینب به این قسمت اعتراف مینماید، و صلاح و خیر شما در این است كه خودتان وارد اطاق او شده ، و بی واسطه از دست او امانتى را كه به او سپرده بودید پس بگیرید.
- عبدالله بن سلام : آیا اجازه میفرمائید كه آن امانت را به هر وسیله باشد به من رسانیده ، و احتیاجى به حضور من نباشد؟
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: نه ، باید خودت حاضر شده ، و به دست خود امانت را پس گرفته ، و ذمّه ارینب را تبرئه كنى !
عبدالله بن سلام وارد اطاق ارینب شده ، و حضرت حسین علیه السلام فرمود: این عبدالله بن سلام است كه حاضر شده است ، تا امانت او را به خود او ردّ نمائید.
ارینب كیسه هاى امانتى را حاضر كرده ، و در مقابل او گذاشت .
عبدالله بن سلام بی نهایت خوشحال شده ، و اظهار تشكر نمود.
حضرت امام حسین علیه السلام در این ساعت از اطاق بیرون رفت .
عبدالله بن سلام مهر یكى از كیسه ها را برداشته ، و مشتى از دُرها را به ارینب داده ، و اظهار كرد: این مقدار قلیل را از من بپذیر.
در این هنگام اشك از چشمهاى آنها جارى شده ، و صدایشان به گریه بلند گشت ، و به زبان حال بر گذشته تأسف و تحسّر میخوردند.
حضرت امام حسین علیه السلام وارد اطاق شده ، گفت : خدایا شاهد باش كه من ارینب را سه طلاقه كردم ، خدایا تو عالم هستى كه نظر من از تزویج ارینب جمال و مال او نبود، تنها مقصد من این بود كه او را براى شوهرش حفظ و نگهدارى كرده ، و از این راه ثواب و اجرى ببرم ، خداوندا جزاى خیرى به من عطا كن .
حضرت امام حسین علیه السلام ارینب را طلاق داده و آنچه براى او مهریه تعیین فرموده بود همه را به او داد.
عبدالله بن سلام ، ارینب را به عقد خود در آورده ، و با كمال خوشى و محبت و صفا با همدیگر زندگانى نمودند.
الامامه والسیاسه، ابن قتیبه دینوری (276هق)، تحقیق الزینی ، ج 1 ، ص 167 .
در این موقع مردم از جریان امر عبدالله سلام آگاهى یافته ، با همدیگر میگفتند: به طور مسلم معاویه عبدالله بن سلام را فریب داده است و این خبر به گوش همه رسیده ، و حتى در شهرهاى دیگر نیز منتشر شده و هر كسی كه در هر جایى ، از این قضیه آگاهى مى یافت : از معاویه بد گویى كرده ، و از خدعه و حیله او سخن میگفت : و همه یك زبان میگفتند: معاویه با حیله گرى خود مقدماتى را جور كرده است كه عبدالله بن سلام زن خود را طلاق داده است ، و منظور معاویه این است كه : زن او را براى پسر خودش یزید تزویج كند، چه امیر خوبى است كه پروردگار جهان او را براى حفظ رعیت بیچاره برانگیخته است !
عبدالله بن سلام براى این كه تكلیفش یكسره و روشن بوده ، و از حال تشویش و اضطراب و نگرانى بیرون آید، از ابوهریره و ابودرداء تقاضا كرد تا براى گرفتن آخرین جواب پیش دختر معاویه بروند.
این بود كه ابوهریره و ابودرداء باز پیش دختر آمده ، و گفتند: امیدواریم كه در این مدت تحقیقات كاملى به عمل آمده ، و آنچه صلاح و خیر بوده است . خداوند روشن و معلوم ساخته است .
دختر معاویه اظهار كرد: پروردگار جهان را سپاسگذارم كه مرا در این امر روشن ، و صلاح و تكلیف مرا معین فرمود، من هر چه فكر و تأمل كردم ، رضایت و موافقت خود مرا نتوانستم دریابم ، و چون با دیگران استشاره نمودم : نظر آنان را نیز مختلف و ضدّ و نقیض دریافتم ، این خود یگانه علت ناراحتى و عدم رضایت خاطرم بود.
عبدالله بن سلام چون پاسخ نامساعد دختر را استماع كرد: دانست كه فریب خورده ؛ و بى نهایت مضطرب و پریشان شده ، و مهموم و مغموم گشت !
سپس به خود آمده و گفت : خدایم را حمد مى كنم ، و در مقابل نعمت هاى او ستایش مینمایم ، البته چیزى را كه پروردگار جهان بخواهد قابل تغییر و تبدیل نیست . كسى نتواند قضا و تقدیر او را ردّ و عوض كند، انسان هر چه روى فكر و عقل و تدبیر رفتار نماید باز نخواهد توانست از محیط حكمرانى خداوند خارج شده ، و كوچكترین ضررى را كه مقدر است از خود دفع كند، فرح و سرور، آسایش و ناراحتى ، نعمت و نقمت این جهان پایدار نیست ، آدمى باید در مقابل تقدیرات غیبى تسلیم و خضوع كرده ، و صبور و ثابت قدم و محكم باشد.
این مذاكرات بطول انجامیده بود، و ایام عدّه (در حدود سه ماه ) ارینب سپرى شده ، و مانعى براى خطبه او باقى نمانده بود.
معاویه ابودرداء را مأموریت داد كه: به سوى عراق رهسپار شده ، و ارینب را براى پسرش یزید خواستگارى نماید.
ابودرداء حركت كرده ، و به عراق رسید، و در آن حسین بن على علیه السلام در عراق ساكن بوده ، و از جهت علم و معرفت و بخشش و جود و حال و مقام بر همه برترى داشته ، و بزرگ و سیّد اهل عراق بود.
ابودرداء پیش خود فكر كرد كه : سزاوار نیست پیش از تشرف به محضر آن حضرت ، به سوى مأموریت خود برود، حسین بن على علیه السلام پسر دختر پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و سیّد جوانان اهل بهشت بوده ، و بر همه مسلمین فرض و لازم است كه : او را تجلیل و تكریم نموده ، و حقوق او را رعایت كنند.
ابودرداء به قصد زیارت آن حضرت ، و براى اداى این حق واجب و دیدن جمال مبارك او، و به عنوان عرض ارادت و محبت خالصانه به سوى خانه پسر پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم حركت نمود.
حسین بن على علیه السلام چون ابودرداء را دید، از جاى خود بر خاسته و با او مصافحه كرد، و از او تجلیل و احترام و تعظیم نموده و فرمود: مرحبا مرحبا به تو اى صاحب و رفیق پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و همنشین او كه اشتیاق مرا به رسول خدا تجدید نمودى ، و احزان و غصه هاى مرا به یاد آوردى !
سپس فرمود: از آن روزى كه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از دنیا رحلت فرموده است ، كسی را از یاران و اصحاب آن حضرت نمیبینم مگر این كه بى نهایت متأثر و محزون شده و از شدت علاقه و اشتیاق و محبتى كه به آن حضرت دارم ، بى اختیار اشك از چشمهایم جارى مى شود و جگرم مى سوزد.
در این هنگام به خاطر یاد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم اشك از چشمهاى ابودرداء نیز جارى شده ، و گفت : خداوند لبانه را بیامرزد كه بوسیله او با همدیگر آشنائى و ارتباط پیدا كردیم .
حضرت حسین بن على علیه السلام فرمود: قسم به خداوند كه من به تو علاقمندم ، و اشتیاق داشتم تو را ملاقات بنمایم .
ابودرداء گفت : معاویه مرا به خاطر خواستگارى ارینب دختر اسحاق به پسرش یزید به اینجا فرستاده است ، و من هر چه فكر كردم دیدم زیارت و تشرف و عرض اخلاص و سلام و تجدید عهد با حضرت شما، از هر امرى مقدم تر و واجبتر است .
حضرت حسین علیه السلام از یاد آورى و اظهار محبت ایشان تشكر نموده ، و سپس فرمود: من هم در نظر داشتم پس از سپرى شدن ایام عده ارینب كسى را كه اهلیت دارد، به عنوان خواستگارى به پیش او بفرستم و الان كه شما چنین قصدی دارید از جانب من نیز خواستگارى نمائید.
البته شما براى ابلاغ نظر من از همه لایق تر و سزاوارتر هستید شما در مجلس ارینب از جانب من نیز خطبه نمائید و در نتیجه هر طورى كه خدا و او بخواهند انجام پذیرفت ، و در نظر داشته باشید كه آنچه یزیدبن معاویه به عنوان مهریه حاضر است بدهد، از جانب من نیز مانعى نیست و حاضرم .
ابودرداء گفت : در انجام این خدمت مفتخرم .
ابودرداء به سوى خانه ارینب حركت كرد، و داخل اطاق شده و نشست ، و پس از بیان مطالب و مقدماتى چند، راجع به تقدیرات خداوند جهان و صبر و تسلیم در مقابل حوادث و تسلى دادن به ارینب از جهت فراق عبدالله بن سلام ، اظهار داشت : من از جانب دو نفر براى خطبه و خواستگارى تو به اینجا آمده ام ، اول امیر این امت و پسر ملك و ولى عهد و خلیفه او یزیدبن معاویه ، دوم پسر دختر رسول الله صلّی الله علیه و آله و پسر نخستین كسی كه قبول اسلام نمود و سید و آقاى جوانان اهل بهشت حضرت حسین بن على علیهالسلام، و البته شما خودتان هر دو تاى آنها را از جهت سن و فضیلت و مرتبت و سائر خصوصیات مى شناسید، پس هر یكى از آنها را كه میخواهید انتخاب و تعیین نمائید.
ارینب پس از سكوت طولانى گفت : اى ابودرداء اگر چنین پیشنهادى براى من در غیاب شما میكردند، من آرزومند میشدم كه از شما مشورت و صلاح بینى كنم ، و به هر وسیله اى بود خدمت شما رسیده و با شما استشاره مى نمودم ، حالا كه شما خودتان حاضر و آگاه هستید عقیده و نظر خودتان را در این موضوع بیان فرمائید؟ من پس از خدا به شما ایمان و اطمینان دارم ، و از شما تقاضا مى كنم كه : با كمال بیطرفى و با نهایت خلوص باطن و نیت ، آنچه را كه صلاح و خیر من است بیان فرمائید.
- ابودرداء: اظهار نظر و بیان عقیده كردن از من غلط است ، زیرا كه من رسولى بیش نیستم ، و شما خودتان مختارید.
- ارینب : خداوند شما را موفق بدارد، من هم دختر برادر شما هستم ، و فعلا با شما استشاره كرده و توقع دارم تنها حقیقت و خداوند را در نظر گرفته و آنچه حق و صحیح است براى من روشن و بیان فرمائید و البته در بیان حق كوچكترین وحشت و خوف و ملاحظات دیگری را به خود راه نخواهید داد.
- ابودرداء: دختر من ! پسر پیغمبر نزد من محبوبتر و بهتر است ، من خود با این چشمم دیدم كه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم لبهاى خود را به لبهاى نازنین حضرت حسین بن على علیه السلام گذاشته میبوسید، تو هم لبهاى خود را بگذار به محلى كه لب هاى رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم به آنجا گذاشته شده است .
- ارینب : قبول كردم و آن حضرت را اختیار نمودم .
حضرت حسین بن على علیهما السلام ارینب را به عقد نكاح در آورده ، و مهریه بسیار زیادى براى او تعیین نمود.
این قضیه در میان مردم منتشر شده ، و حتى به گوش معاویه هم رسید.
معاویه از شنیدن این خبر بی نهایت غضبناك و متأثر شده ، و نسبت به ابودرداء هم بسیار بدبین و عصبانى گشت .
معاویه می گفت : من باید خودم را ملامت كنم كه چنین كسى را براى انجام دادن امر مهمى انتخاب نمودم ، و كوتاهى و جهالت از ناحیه من سر زده است ، و باید نتیجه فكر خام خود را مشاهده كنم .
عبدالله بن سلام هنگامی كه از خانه خود خارج می شد، كیسه هائی را كه پر از جواهر و درّهاى قیمتى و نایاب بود، مهر كرده و به عنوان امانت به زن خود ارینب سپرده بود، و چون در شام تحت فشار و سختى قرار گرفته ، و مخصوصا از جانب معاویه (به خاطر بدگویى ) و نسبت مكر و خدعه او به معاویه ) محدود و مورد غضب قرار می گرفت صبر و توانش تمام شده ، و بناچار به سوى عراق مراجعت نمود.
عبدالله بن سلام دارائى خود را كه همراه خود برداشته بود در این مدت خرج كرده ، و از این جهت نیز در مضیقه و فشار واقع شده و مىخواست از آن جواهر و درّهاى امانتى كه نزد ارینب بوده استفاده نماید.
و با این حال احتمال قوى میداد كه ارینب به خاطر سوء رفتار و عمل زشت او كه بدون جهت و با آن سوابق حسنه خدمت گذارى هاى ارینب طلاق او را گرفته بود از ردّ كردن آن امانت خوددارى كرده و هیچگونه اعترافى به آن مال ننماید.
ولى خواه ناخواه به سوى عراق حركت كرده و خدمت حضرت امام حسین علیه السلام تشرف حاصل نموده و پس از عرض سلام و اظهار اخلاص و محبت ، و پس از ذكر جریان اجمالى خود، گفت : هنگام سفر امانتى را كه پیش من بسیار با اهمیت و پر قیمت و پر ارزش است به ارینب سپرده بودم و چون امروز مورد نیاز و احتیاج من است تقاضا میكنم كه شما درخواست بفرمائید تا آنرا مستردّ بدارد، و قسم به خدا كه من از ارینب خجل هستم ، زیرا من از او كوچكترین عمل خلاف و ناهنجارى ندیده ام ، و از او راضى هستم ، ولى پیش آمدهاى مخالف مرا مقصر و شرمنده ساخت .
حضرت امام حسین علیه السلام ساكت و آرام نشسته و جوابى نگفت سپس از جاى خود حركت نموده و به اندرون خانه آمده و به ارینب فرمود: اینك عبدالله بن سلام از سفر شام مراجعت نموده و مذاكره از حسن رفتار و اخلاق و درستى و امانت دارى تو بود، و از شما بی نهایت تعریف و توصیف كرده ، و اظهار خجلت و اسف و شرمندگى مى نماید، و ضمنا میگوید: امانتى پیش او دارم كه اگر مسترّد بدارد موجب تشكر و شادى خواهد بود.
حضرت امام حسین علیه السلام پس از بیانات فوق ، فرمود، عبدالله بن سلام حرف نامربوطى نمیزند، و آنچه میگوید صحیح و درست و حق است ، شما نیز مناسب است امانت او را ردّ كنید.
ارینب گفت : راست میگوید. امانتى به من سپرده و با مُهر خود مُهر كرده است ، همین طور پیش من محفوظ است .
حضرت حسین بن على علیهما السلام از اعتراف و امانت دارى ارینب بى نهایت خوشحال و اظهار رضایت و تشكر نموده ، و به ارینب فرمود: خوب است كه عبدالله بن سلام را اطلاع بدهم ، و حضورا امانت او را به دست خود او برسانم.
سپس آن حضرت پیش عبدالله بن سلام آمده و فرمود: به طوریكه معلوم میشود عین امانت شما به همان حالیكه بود باقى است ، و ارینب به این قسمت اعتراف مینماید، و صلاح و خیر شما در این است كه خودتان وارد اطاق او شده ، و بی واسطه از دست او امانتى را كه به او سپرده بودید پس بگیرید.
- عبدالله بن سلام : آیا اجازه میفرمائید كه آن امانت را به هر وسیله باشد به من رسانیده ، و احتیاجى به حضور من نباشد؟
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: نه ، باید خودت حاضر شده ، و به دست خود امانت را پس گرفته ، و ذمّه ارینب را تبرئه كنى !
عبدالله بن سلام وارد اطاق ارینب شده ، و حضرت حسین علیه السلام فرمود: این عبدالله بن سلام است كه حاضر شده است ، تا امانت او را به خود او ردّ نمائید.
ارینب كیسه هاى امانتى را حاضر كرده ، و در مقابل او گذاشت .
عبدالله بن سلام بی نهایت خوشحال شده ، و اظهار تشكر نمود.
حضرت امام حسین علیه السلام در این ساعت از اطاق بیرون رفت .
عبدالله بن سلام مهر یكى از كیسه ها را برداشته ، و مشتى از دُرها را به ارینب داده ، و اظهار كرد: این مقدار قلیل را از من بپذیر.
در این هنگام اشك از چشمهاى آنها جارى شده ، و صدایشان به گریه بلند گشت ، و به زبان حال بر گذشته تأسف و تحسّر میخوردند.
حضرت امام حسین علیه السلام وارد اطاق شده ، گفت : خدایا شاهد باش كه من ارینب را سه طلاقه كردم ، خدایا تو عالم هستى كه نظر من از تزویج ارینب جمال و مال او نبود، تنها مقصد من این بود كه او را براى شوهرش حفظ و نگهدارى كرده ، و از این راه ثواب و اجرى ببرم ، خداوندا جزاى خیرى به من عطا كن .
حضرت امام حسین علیه السلام ارینب را طلاق داده و آنچه براى او مهریه تعیین فرموده بود همه را به او داد.
عبدالله بن سلام ، ارینب را به عقد خود در آورده ، و با كمال خوشى و محبت و صفا با همدیگر زندگانى نمودند.
الامامه والسیاسه، ابن قتیبه دینوری (276هق)، تحقیق الزینی ، ج 1 ، ص 167 .