08-02-2015, 10:24 AM
Moshref نوشته: شبهات دینی که من ازش سوال میکنم نمیتونه جواب قانع کنندهای بده از بس تعصب داره در مورد دینش دوست نداره شک کنهتجربه به من ثابت کرده که سرسخت ترین و خشکه مقدس ترین افراد مذهبی هم شک هایی نسبت به دین در مغزشون (اگه سالم مونده باشه) ایجاد میشه، برای مثال من توی اوج دورهی مذهبی بودنم یعنی وقتی که نمازهام رو با دقت ثانیه (!) سر وقت ادا میکردم و شب های ماه رمضان تا صبح قرآن میخوندم و شب هایی که جنب میشدم () و نمیتونستم روزه بگیرم اونقدر گریه میکردم که بالشم خیس میشد (!) (همچین مومنخالصی بودم من) توی همون دوره و وقتی قران رو میخوندم شک های قوی توی وجودم ایجاد میشد و من فکر میکردم اینها کارای شیطان هستند () من فکر میکنم تنها چیزی که باعث شد من بی دین بشم همین خشکه مقدس بودنم بود! بعضی آدما هستن که تا آخر عمرشون دین دار میمونن و به هیچ چیز شک نمیکنن احتمالن به این خاطر که توی دین دقیق نشدن (منظورم از نگاه منتقدانه نیست، منظورم همین خشکه مقدس شدنه). آدمای معمولی رو خیلی سخت میشه بی دین کرد ولی خشکه مقدس ها از اونجایی که توی دین دقیق شدن و شک هایی زیادی دارن یه جورایی لبهی حوضن با یه هل کوچیک میفتن توش.
گذشته از این ها من از سخنانتون برداشت میکنم که شما به طرز مستقیمی به باور های همسرتون جمله کردین خب طبیعتن اونم دفاع میکنه! دین و باورهای دینی (بنظر من) یک فراورده ی تکاملیه توی سیر تفکر انسان ایجاد شده و مثل هر فراورده ی تکاملی دیگه هم سود خودش رو داره. در واقع مثل تمام سیستم های ارزش گذاری دیگه باعث میشه که احساس آرامش و وابستگی کنیم.
شما مستقیمن به ساز و کارهای دفاعی روانی طرف مقابلتون حمله کردین بدون اینکه از قبل راه بهتری رو بهش نشون بدین، کاری که در حال حاظر میتونید بکنید اینه که بدون حمله کردن به سیستم ارزش گذاری فعلیش با یک لحن مثبت و دوستانه مغرش رو از موضوعاتی که از سیستم های ارزش گذاری دیگه میان پر کنید بعد کم کم میبینید که درحال مهاجرت به از سیستم ارزش گذرای دینیه و به هیچ وجه به انتقاداتتون از دین ادامه ندین. (من شخصن اومانیست نیستم ولی تجربه بهم ثابت کرده که ارزش گذاری اومانیستی بهترین جایگزین برای سیستم ارزش گذاری دینی در افراد دین دار میانه حاله، رو اومانیسم تحقیق کن)
Moshref نوشته: شما خودت میتونی بین خانوادهات تظاهر به مسلمانی بکنی؟ برای من این کار سخته، شاید تنها راه حل مشکلم این باشه.من همسر ندارم و فکرم نمیکنم هیچ وقت بخام ازدواج کنم، در حال حاضر هم با خونوادم زندگی نمیکنم ولی خب من از سن پایینی خداناباور شدم (به نسبت دیگران) و اون موقع کمی با خونوادم مشکل داشتم، پدر و مادر من از نوع مذهبی سنتی بودن یعنی روی دین مطالعه نداشتتن، در کل زیاد دین براشون مهم نیست. کم کم این واقعیت رو پذیرفتن اما توی سطح نمیارنش ().
تعامل با آدمای دیگه که مثه ما فکر نمیکنن به مقداری "هوش هیجانی" نیاز داره.