اتفاقا این را در پستم در چند هفته پیش در جستار تعالیم ارزشمند اسلام نیز اوردم و اگر شما میخواندید نمی یامدید باز اینجا مهمل ببافی
این هم پستم در جستار تعالیم ارزشمند اسلام
با درود
بنده هم نگفتم که اسلام تنها قران است
عرض بنده این بود که در قران نیامده دروغ بگویید یا تحمت بزنید یا تنبلی کنی یا خود رای باشید
در ضمن ایات ناسخ و منسوخ چه ربطی به گفتمان دارد
یک سری ایات بوده که با تغییر حکم عوض میشده یکسری از یات هم کلا گفته شده دیگر نخوانید یکسری هم در ان اجماع نبوده و در قرانها نیامده
حالا این چه ربطی دارد به اینکه بنده میگوییم اگر تنشی غیر اخلاقی در اسلام می بینید حاصل شرایط (تفاوت دیدگاه و شرایط شما و پیامبر)بوده من نفهمیدم؟
مثالی میزنم:»
شاید با خود بگویید چرا پیامبر مثلا بی احترامی به شخصی کرده در ان زمان(ابو جهل(پدر نادانی لقب داده شد))؟
خوب تاریخ اسلام پاسخ شما را می دهد:
این شخص خودش ادم بد دهن و فحاشی بوده و در گیر میشده(نگاه کنید به سیره ابن اسحاق اسلام اوردن حمز ابن عبدالمطلب و همچنین طبقات جلد دوم گفتار حمز ابن عبد المطلب)
اگر به شما کسی فحش دهد یا بی احترامی کند شما به او چه میگویید؟
گفتاری داریم از کنفسیوس که از او میپرسند
که پاسخ بدی را ایا به خوبی باید داد(برگرفته از باورهای تائویسم و گفتار لائو تزو که بعدها همانند ان را انجیل مطرح کرد که در ان پولوس می گوید مسیح گفته که پاسخ بدی را باید به خوبی داد که به فلسفه زرین مسیحیت شهرت یافت)
این بزرگ مرد و حکیم می گوید اگر پاسخ بدی را با خوبی دهی پاسخ خوبی را با چه چیز خواهی داد
بنده جزو کسانی هستم که با کنفسیوس بزرگ موافقم و البته پیامبر اسلام
یا موراد دیگر نیز به همین گون است.یعنی حاصل شرایط بوده البته این شرایط در برخی جهات موضعی بوده در برخی جهات اجتماعی
یعنی پیامبر کاری را تعدیل میکرده که فرهنگ رایج بوده یا برمیداشته یا از باور پیشینیان بهره می برده
مثلا برده داری که ایشان مشخصا در جهت تعدیل ان قدم برداشت(قضیه برابری انسانها و برتری که تنها به سبب پرهیزکاری می دانست)
در ضمن بیان اخرتان در مورد اخلاقیات صدق نمی کند زیرا ما نسبیت در اخلاقیات داریم که نیچه به ان اشاره میکند و همچنین ما شرایط را داریم انسان همیشه در محیط شرایط است.
مشکل شما این است که با دید یک انسان متولد شده در قرن بیستم دارید به قضیه میکنید.در صورتی که این درست نیست
در این صورت میتوانیم بگوییم تمام حاکمان ملتها انسانهای پستی بودند زیرا هیچ کدام دموکراسی(بجز اندکی تا به حال) را راه نینداختند
خوب این یک تعریف نسبی است
یا ما میتوانیم بگوییم مثلا افلاطون انسان نادانی بوده زیرا کتابهایش دیگر خنده دار است و کاربردی ندارد یا ابن سینا از دید پزشکی ضعیف بوده زیرا هم اکنون ما پزشکانی بسیار دانشیکتر داریم. اینها از واقعا برداشتهای غیر واقعی از انسانها است و همچنین تعالیم و باورها
سپاسگذارم