سارا نوشته: هر کسی مختصات فکری خاص خودش را دارد و تمام پدیده ها و آثار بیرونی را نسبت آن مختصات فکری می سنجد پس جواب هایی که بدست می آورد نسبت به آن مختصات فکری درست و صحیح می باشند. مثلا شما دستگاه مختصات کارتزین را تصور کنید. اگر ما بخواهیم حرکت یک دونده (سرعت و شتاب) را آنالیز کنیم و برای این کار چند دستگاه مختصاتی تعریف کنیم; یکی از این دستگاه مختصات را بر روی زمین ساکن در نظر بگیریم و دیگری را بر روی یک قطار در حال حرکت و آخری را هم بر روی کره ی ماه در نظر بگیریم. آنگاه جوابهایی که از این سه دستگاه مختصات بوجود می آیند با هم بسیار تفاوت خواهند داشت !!! در حالی که ما تنها یک دونده داشتیم ولی سه جواب از سرعت و شتابش بدست آوردیم!!
این موضوع را از دو جنبه می توان مورد بررسی قرار داد:
نخست آن ویژگی هایی شخصی و منحصربه فرد که موجب احساس و اداراکی متفاوت از پدیده ها(بعضا یکسان) در افراد مختلف شوند. ویژگی هایی منحصر به فرد همچون جنسیت،فیزیولوژی، غرایز ژنتیکی،محیط و ...
اما جنبه ی دوم که در اساس، همین گفتگو نیز در بستر آن جریان دارد، پرداختن و بررسی پدیده ها و
مفاهیم از جنبه ی حقیقت شناسی و ادراکی فراتر و گسترده تر از موارد مطرح شده در حالت نخست می باشد.
در این جنبه از ادراک و شناخت جهان، که می توان آن را شیوه ای فیلسوف مابانه خواند، با معیارهای معرفت شناسانه ای جامع و حساس، به کندو کاو جهان پرداخته می شود. واضح است که در مورد این جنبه از به قول شما مختصات فکری، می توان به گستردگی تاریخ اندیشه ی فلسفی بشر، به بحث و گمانه زنی پرداخت. اما در اینجا به گمانم مشخص شده که دغدغه ی من نیز پرداختن از جنبه ی دوم(مختصات فکری فیلسوف مابانه) به موضوعات است. چنانچه در ادامه ی گفتگو، هدف، معیارها و روش های معرفت شناسانه ی موردنظر را به شکلی واضح می توان شاهد بود:
سارا نوشته: شعر هم همینطور است هرکش از یک نوع شعری خوشش می آید اما قربان شما فرمودید که از اشعار حافظ می توان برداشت های متعدد کرد ولی از اشعار خیام نه . و کلن شعری را مناسب می دانید که پیچیدگی اش کم باشد و تنها بتوان یک برداشت از آن کرد اینطور نیست؟ خب اگر قرار باشد که ما شعری بگوییم که فقط یک معنا و یک مفهوم سر راست دارد دیگر چه نیازی به سرودن است؟ ما که با یک معنای سر راست و بی پرده روبرو هستیم پس چرا باید از زبان شعر استفاده کنیم؟
پس بر اساس توضیحاتی که در بالا بیان داشتم، مساله فقط لذت بردن شخصی از فلان شاعر نیست! بلکه کنکاش حساس و دقیق تر در اشعار آن شاعر جهت ارزیابی بهتر و درک بهتر آن است.
من افراد زیادی را می شناسم که اشعار حافظ را مقدس می دانند و او را فردی آسمانی(!) حتی برخی بر اساس رجوع به اشعار او، سرنوشت خویش را می خوانند و به شکلی عجیب از حافظ و اشعارش یاد می کنند. پس در اینجا من بر خود می دانم، تمجیدهایی که از حافظ می شود را بررسی کرده و در جهت درک بهتر او و اشعارش تلاش کنم.
و اما در راستای پاسخ به سخنتان، باید ابتدا ببینیم هدف از سراییدن شعر چیست؟آیا بیشتر سرگرمی و چیدن واژگان در کنار یکدیگر همراه با صنایع ادبی پیچیده با وزنی موزون مورد نظر است؟چنانچه ممکن است از آن شعر برداشت هایی بسیار متفاوت صورت گیرد؛ و یا حتی اصلا قابل فهم و برداشت نباشد!
و یا اینکه هدف اساسی بیانِ قابل درک و فهمِ یکسان از سخنی مهند و جدی با استفاده از ابزاری هنری همچون شعر، جهت بیان پرحرارت و برانگیزاننده ی آن است؟