Alice نوشته: با این کرانمایی در ادامه سیستم روانکاوی فروید را به دلیل فلسفهی نامناسب
مردود و غیرموجه خواندید! (من هم به فروید ایرادهای بزرگی دارم، ولی اینجا کاری به نگرههای
فرویدی نداریم) یعنی شما ایراد خود را یکسره معطوف یه روششناسی و ابزار منطقی هاوکینگ
و فروید کردید و از حیطهی فلسفه خارج شدید. چراکه منطق و روششناسی، در حوزهی
"فلسفهی علم" بررسی میگردد. برای نمونه دانش "تاریخ" انقلاب کبیر فرانسه را تشریح و
انگیزهها، آثار و نتایج آن را بررسی میکند. ولی در "فلسفه تاریخ" ، متدشناسی تاریخی،
راههای حصول علمی و .. را بررسی میکنیم و از همینرو اینها دیگر در قلمرو فلسفه تاریخ
جای میگیرند و نه خود تاریخ.
"فلسفه علم" نیز در ترازی بنیادی تر در فلسفه، تعریف و تبیین می گردد. آن گونه که در مقاله، واژه "فلسفه" تعریف شده است؛ می توانید مقصودم را دریابید.
فلسفه نقش بنیادی ترین ستون فکری ما را برعهده دارد. حتی اگر فیزیکدانی، در فلسفه فیزیک به درک مناسبی رسیده باشد؛ همچنان با یک فیلسوف واقعی که به طور شایسته به فلسفه پرداخته؛
دگرسانی خواهد داشت!
Alice نوشته: شما ابزار فلسفه را روش منطقی برشمردید و یکجا هم از قیاس ارستویی بهره جستید ولی
منطق ربط مستقیمی به فلسفه ندارد و ابزاری برای فلسفه علم و روششناسی محسوب
میشود. برهمین پایه بیشینهی آنچه برشمریدید از قلمرو اصلی فلسفه خارج بود.
مقصودتان چیست از اینکه منطق ربط مستقیمی به فلسفه ندارد؟!!!
گویا تعریفی که از "فلسفه" و "منطق" ارایه نموده ام و ارتباطشان را به درستی درنیافته اید!
به قول برتراند راسل؛ شایسته است با کنار گذاشتن دیدگاه خودتان نسبت به جستار؛ از دید طرف مقابل نیز به جستار بنگرید تا به مقصود او اشراف بهتری پیدا کنید و سپس با خرد ناب[SUP]۱[/SUP] ،به مقایسه
دیدگاه وی با نگرش خودتان بپردازید تا به خوبی اندیشه نقادانه را به کار بسته باشید.
از این رو، اگر موافق با این اندیشه نقادانه می باشید؛ با چنین رویکردی در مقاله خردورزی نمایید. تلاش من چنین بوده که به طور ساده و روان نگرشم را توصیف نمایم. از این رو بر خود خرده می گیرم اگر مخاطب با رویکرد نقادانه و با دقت کافی نیز؛ نتواند دیدگاهم را دریابد.
Alice نوشته: دانش برای توضیح و توصیف پدیدهها یک روش علمی دارد و یک روش فلسفی. مثلا علم فیزیک
که پیرامون الکتریسیته و شار مغناطیسی و ... گفتمان میکند با روش علمی سروکار دارد ولی
در تحلیل فلسفی فیزیکی ما بدنبال احکام کلی میگردیم. برای همین هم در فلسفه باید در
گسترهی فراخی بدنبال احکام کلی بود
" روش علمی " که آن را مستقل بیان نموده اید؛ معنا و مفهوم خود را چگونه و در چه حوزه ای پیدا کرده است؟
محدود نمودن "فلسفه" به اینکه صرفا به احکام کلی بپردازد؛ معنای بسیار ناقصی را به ان می دهد و من جز شما و اندکی از افراد دیگر؛ فیلسوف یا افرادی که در ترازی مناسب به فلسفه پرداخته باشند را سراغ ندارم که چنین ساده انگارانه فلسفه را تعریف نمایند. در همان مقاله نیز نگاشته بودم که مساله اساسی بر سر یک "واژه" نیست؛ بلکه سود بردن از آن واژه در اندیشیدن[SUP]۲[/SUP] و گفتمان ها مهند می باشد. و مهند تر از آن؛
ادراکات ریشه ای عمیق و شفاف نسبت به فربود.
Alice نوشته: اکتشافات علمی پایههای تعمق فلسفی را فرامیاورند و به فلسفه یاری میدهند، برای نمونه قانون
بقای انرژی میتواند برای فیلسوفان منتج به احکام کلی و فلسفی موجودات بشود.
در بخشی از مقاله که با عنوان "اثر دانش بر فلسفه" به این موضوع پرداخته ام؛ با نگر خودتان دگرسانی می بینید؟
Alice نوشته: ولی فلسفه صرفا به تعقل تکیه دارد، قانونهای فلسفی ابطالپذیر نیستند
(مانند قاعدهی علیت)
پس چگونه است که اکتشافات علمی(ابطال پذیر)، بر فلسفه اثر می گذارند؟ و بیشینه فیلسوفان تاریخ،
شک و بازنگری را در سرلوحه فلسفیدن خود قرار داده اند؟ درحالیکه شما حوزه فلسفه را صرفا پرداختن به قانون هاییکلی، بدیهی و عقلی محض محدود می نمایید؟
اما مثالی که آوردید برایم جالب تر بود! من که در معرفت شناسی خود را خردگرا می نامم؛ قانون علیت را تجربی می پندارم. حال شما که خود را تجربه گرا می خوانید؛ چه طور آن راقانونی بدیهی ذکر کردید؟!
Alice نوشته: پس تا اینجا ما یک روش علمی، یک روش فلسفهی علمی و یک فلسفی محض داشتیم، در روش علمی
با آزمایش و مشاهده سروکار داریم، در روش فلسفهی علمی خارج از حیطهی علم به موضوع و ابعاد آن
منگریم و در روش فلسفی هم علم مطروحه را در گسترهی فراخی تفسیر میکنیم. برای همین گستردگی
احکام فلسفی فراگیر و کلی هستند (علیت، تسلسل و ...) و روابط حاکم بر اشیاء را بصورت کیفی
تقسیمبندی میکند.
پس از آنکه با رویکردی بهتر در مقاله خردورزی نمودید؛ امید است دریابید که چرا "فلسفه" را صرفا محدود به آنچه شما بیان می دارید؛ تعریف نکرده ام.
Alice نوشته: گفتنیها فراوان است ولی بیش از این رودهدرازی نمیکنم، همینها فعلا بماند تا ببینم پاسخ شما چیست.
:e303:
Alice نوشته: راستی، از گفتگوی تند و پاسخ آتشین بمن هم بپرهیزید چون من برای "هماندیشی" اینجا هستم و اگر
باورهای شما را راستین و درست بیابم در عقاید خودم بیدرنگ بازنگری خواهم کرد.
لحن نوشتار و پاسخ های من؛ بازخورد سخن مخاطبم می باشد و سود بردن از لحن تند و نفرت انگیز نیز، به جای خود لازم و بایسته است!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. یکی از مهند ترین مسایل فلسفی، پرداختن به چیستی خرد می باشد. موضوعی که میان فلاسفه و حتی عارفان نیز مورد بحث و جدل های فراوان بوده است.
من نیز به تعریف این واژه از نگر خود پرداخته ام و در چند پست پیشین در همین جستار؛ بیان نموده ام که "خرد ناب" و حکم آن، می تواند معنایی بهتر و متفاوت تر نسبت به مکتب های فلسفی تجربه گرایی و یا ماتریالیستی داشته باشد.
۲. شاید برایتان چنین پرسشی مطرح شود که مگر ما در اندیشه خود، مختار نیستیم هر مفهومی را برای واژگان گوناگون در نگر داشته باشیم؟ چه مشکلی دارد که برای نمونه، ما "فلسفه" را در اندیشیدن خویشتن خودمان، معنایی متفاوت و نامانوس به کار گیریم؟
همچنان لازم است پاسخ را در همان مقاله یافت. علاوه بر آن هنگامی که میان اندیشیدن شخصی و گفتمان فلسفی/دانشیک با دیگران؛ بخواهید دارای نظام فکری یکپارچه و واحد، با معنا گذاری مناسب بر واژگان گوناگون باشید؛ انگاه لازم است حتی در اندیشه شخصی نیز؛ معناهایی مناسب برای واژگان مهند، در نگر بگیرید. زیرا همواره در گفتمان و دیالکتیک؛ نظام فکری خودتان را بنا می کنید.
البته چندیست که برای خردورزی(اندیشیدن شخصی با اصول خردگرایی) به نظریه ای جدیدتر و کارآمد تر می اندیشم و جستاری هم پیرامون آن ایجاد نموده ام. ولی از انجاییکه از آن استقبالی نشد؛ من هم از بیان بیشتر آن در این انجمن منصرف شدم.