05-15-2012, 12:28 AM
اخلاق ایرانیان در شاهنامه
( دکتر جلال خالقی مطلق)
بر خلاف هومر، كه ايلياد را با سرود خشم آغاز مي كند، فردوسي شاهنامه را، به نام خداوند جان و خرد مي گشايد، و با مصراعي، به نام جهان داور كردگار به پايان مي رساند، يعني شاهنامه را، با نام خدا آغاز مي كند و با نام خداوند به پايان مي برد،
به نام خداوند جان و خرد
كزين برتر انديشه، بر نگذرد
پس از آن ، به ستايش خرد مي پردازد:
خرد رهنماي و خرد دلگشاي
خرد دست گيرد به هر دو سراي
ازو شادماني و زويت غميست
ازويت فزوني و هم زو كميست
چه گفت آن سخن گوي مرد از خرد
كه دانا ز گفتار او برخورد
كسي كاو ندارد خرد را ز پيش
دلش گردد از كرده ي خويش، ريش
هشيوار، ديوانه خواند ورا
همان خويش، بيگانه داند ورا
ازويي به هر دو سراي ارجمند
گسسته خرد، پاي دارد به بند
و يا در ستايش دانش، مي فرمايد؛ كه دانش، هيچ گاه به پايان نخواهد رسيد، بلكه هر چه ما بياموزيم، باز هم آموختني است
چو ديدار يابي به شاخ سخن
بداني كه دانش نيايد به بن
از اين رو بيچاره، آن دانشمند خودخواه و كوته بيني كه فريفته ي دانش خود شود و گمان كند كه همه چيز را مي داند، خرد از چنين كسي، روي گردان است.
چو بردانش خويش مهر آوري
خرد راز تو، بگسلد داوري
و يا در جايي ديگر، درباره هنرمندي كه شيفته ي هنر خود مي گردد، مي فرمايد:
هنرمند كز خويشتن در شگفت
بماند، هنر زو نشايد گرفت
و يا در ستايش خرسندي، مي فرمايد با توانگر كيست كه، به داده خرسنده بود، در پي حرص و آز نرود:
توانگر شد آن كس كه خرسند شد
ازو آز و تيمار، در بند شد
فردوسي از يك سو مردم را به كوشش تشويق مي كند و مي فرمايد:
تن آساني و كاهلي دور كن
بكوش و ز رنج تنت سود كن
كه اندر جهان سود بي رنج نيست
همان را كه كاهل بود، گنج نيست
ولي در عين حال، كوشش بيش از اندازه را، كه سر به آز مي كشد، نكوهش مي كند و مي فرمايد:
چو كوشش ز اندازه اندر گذشت
چنان دان كه كوشنده نوميد گشت
بخور آنچه داري و بيشي مجوي
كه از آز، كاهد همي آبروي
و اگر كسي با وجود كوشش، همه چنان تنگ دست ماند، بايد اميدواري را از دست ندهد:
هميشه، خردمند اميدوار
نبيند به جز شادي از روزگار
البته، وظيفه ي مردم اين است، كه از كسي كه با وجود كوشش، تنگ دست مانده است، دستگيري كنند:
همه گوش و دل سوي درويش دار
غم كار او، چون غم خويش دار
همه كار درويش، دارد دلم
نخواهم كه انديشه زو بگسلم
همي خواهم از پاك پروردگار
كه چندان مرا بر دهد روزگار
كه درويش را شاد دارم به گنج
نيارم دل پارسا را به رنج
و با اين حال، در هر كار، بايد اندازه و ميانه روي را نگه داشت، حتي در نيكي كردن به ديگران، به كس، بيش از اندازه نيكي مكن
و اين بسيار بسيار مهم است، كه فردوسي مي فرمايد؛ حتي در نيكي كردن، بايد اعتدال و ميانه روي را نگه داشت، و اين به خصوص امروز، بايد سرمشق ما باشد،كه در بسياري از جهات زندگي و امور زندگي ، زياده روي مي كنيم چه در دشمني ، چه در دوستي، بايد هميشه، اعتدال و ميانه روي را نگه داشت،
به كس بيش از اندازه نيكي مكن
هم چنين مي فرمايد؛ كه خرج را بايد با دخل، مطابقت داد؛ يعني نه، بايد ريخت و پاش كرد، نه، بايد خست ورزيد،
هزينه چنان كن كه بايست كرد
نه بايد نشاند و نه بايد فشرد
هزينه، به اندازه ي گنج كن
دل از بيشي گنج، بي رنج كن[color="silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:26 am ---------- ارسال قبلی در 12:26 am ----------
[/color][size="4"]ادامه ویژگیهای اخلاقی از دید شاهنامه
دکتر جلال خالقی مطلق[/size]
يكي از درسهاي اخلاقي شاهنامه، لزوم دفاع از ميهن است:
ز بهر بر و بوم و فرزند خويش
بكوشيد و از بهر پيوند خويش
سراسر، اگر تن به كشتن دهيم
از آن به، كه كشور به دشمن دهيم
فردوسي عزيز، حتي اين بيت را، از زبان دشمن مي گويد و يا، در لزوم آبادي و نگه داشتِ ايران، از دشمنان، از زبان انوشيروان مي فرمايد:
چنين كوه و اين دشتهاي فراخ
همه، از در و باغ و ميدان و كاخ
نمانيم كاين بوم، ويران كنند
همان غارت شهر ايران كنند
نخوانند برما، كسي آفرين
چون ويران بود، روي ايران زمين
و باز، از زبان خسرو پرويز، به شيرويه، مي فرمايد كه ايران، مانند باغ آبادي است، كه سپاه، چون ديوار آن است، كه با نيزه هاي خود، همچون خاري كه بر ديوار و پرچين باغ مي گذارند، از ابن باغ، محافظت مي كند و از اين رو، اگر اين سپاه را، نابود كني، ديوار اين باغ را شكسته اي و از آن پس، ايران و ايرانيان، مورد تجاوز بيگانگان، واقع خواهند شد:
كه ايران، چو باغي است خرم بهار
شكفته هميشه گل و كامكار
پر از نرگس و نار و سيب و بهي
چو پاليز گردد ز مردم تهي
يكايك، سيرغم ز بن بر كنند
همان شاخ نار و بهي بشكنند
سپاه و سليح است ، ديوار اوي
ز پرچينش بر، نيزه ها خار اوي
اگر بفكني، خيره ديوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دريا، چه راغ
نگر تا تو ديوار او نفكني
دل و پشت ايرانيان، نشكني
كز آن پس بود، غارت و تاختن
خروش سواران و كين آختن
زن و كودك و بوم ايرانيان
به انديشه بد، منه در ميان
به انديشه ي بد، در ميان نهادن، به انديشه ي بد چيزي را در ميان نهادن، يعني چيزي را، وجه المصالحه كردن، اين پيام فردوسي، براي تمام فرمانروايان پس از او و امروز و آينده است كه:
زن و كودك و بومِ ايرانيان
به انديشه بد، منه در ميان
با وجود تاكيدهاي فراوان در شاهنامه، در لزوم دفاع از ميهن، كه در واقع، سراسر شاهنامه، سرود مهر ايران است، ولي باز از سوي ديگر، رعايت انصاف با دشمن و احترام، به ناموس او و پرهيز از قتل و غارت را سفارش كرده است. در رعايت انصاف در حق دشمن مي فرمايد:
تو با دشمن، ار خوب گفتي رواست
از آزادگان، خوب گفتن سزاست
و اين آزادگان، همه چنان كه مي دانيد، فقط به معناي نجبا نيست، بلكه به معناي ايرانيان، اخص است چون خودِ واژه ي ايرانيان، يعني بزرگان، نجبا، نژادگان، چون در زبان پهلوي «اِر» يعني نژاد و «ائران» يعني نژادگان، كه به ايرانيان اطلاق مي شد و چون اين معنا، يواش يواش، نامفهوم شده بود، كلمه ي آزادگان، در واقع ترجمه ي فارسيِ فارسيِ ايرانيان است. هيچ تفاوتي در معنا ندارد و در شاهنامه نيز، واژه ي ايران در معناي ايرانيان به كار رفته يعني نه فقط به معني سرزمين ايران بلكه به معناي ايرانيان، كه متاسفانه از كتب و لغت افتاده و باز مي فرمايد؛ در رعايت انصاف با دشمن، مي فرمايد:
سپه دار ، كاو چاه پر شد به خار
بر او اسب تازد، به روز شكار
از آن به، كه برخيره روز نبرد
هنرهاي دشمن، كند زير گرد
و مي فرمايد چون بر دشمن چيره شدید، زن و كودك او را، زياني نرسانيد، هنگامي كه ايرانيان در جنگ بر افراسياب پيروز مي شوند از آسيبي كه به زن و كودك دشمن رسيده است متاثر مي گردند، و به ياد زن و فرزند خود مي افتند:
بپيچد دل، بخردان را ز درد
زفرزند و زن، هركسي ياد كرد
و از آن پس، پس از اين واقعه، كيخسرو فرمان مي دهد، كه سپاهيان دست از خون ريختن بردارند و با دشمن، به خوبي رفتار كنند؛
ز دلها همه، كينه بيرون كنيد
به مهر اندر اين كشور، افزون كنيد
يعني در يك كشور بيگانه:
زدلها همه كينه بيرون كنيد
به مهر اندر اين كشور، افزون كنيد
ز خون ريختن، دل ببايد كشيد
سر بي گناهان، نبايد بريد
نه مردي بود، خيره آشوفتن
به زير اندر آورده را كوفتن
نيايد جهان آفرين را پسند
كه جويند بر بي گناهان گزند
استاد بزرگوار توس، در كتاب خود، قدرتمندان را، مكرر از خون ريختن، بر حذر داشته است، چه به گفته ي مورخ و نويسنده ي چيره دست بيهقي كه خون ريختن، البته كار بازي نيست.
مبادا تو را پيشه، خون ريختن
تو خون سر بي گناهان مرند
در يك جا مي فرمايد: كه فرمانرواي عادل آن است، كه به زندان كردن گناهكار، بس كند، و بيهوده خون مردم را نريزد:
سپهبد كه با فر يزدان بود
همه خشم او، بند و زندان بود
چون خون ريز گردد، بماند نژند
مكافات يابد ز چرخ بلند
و باز در جايي ديگر مي فرمايد، كه خون ريختن، جنگ با خداوند است و نه خون ريختن، مهر با خداوند:
جهان خواستي، يافتي، خون مريز
مكن با جهاندار يزدان ستيز
چو چيره شدي، بي گنه خون مريز
مكن جنگ گردونِ گردنده تيز
چرا كه اين جان ما داده ي خداوند است، لذا اوست كه حق جان گرفتن دارد. جان دهنده و جان ستاننده، خداوند است كسي حق ندارد، به بهانه هاي واهي، خون مردم را بريزد، مگر آن كه، روز رستاخير را، باور نداشته باشد.
پسندي و هم داستاني كني
كه جان داري و جان ستاني كني؟
مكش موركي را كه روزي كش است
كه او نيز، جان دارد و جان خَوش ا ست
و همين بيت است كه شيخ سعدي بزرگوار ما را، به احساسات در آورده ودر ستايش فردوسي مي فرمايد:
چه خوش گفت فردوسي پاكزاد
كه رحمت بر آن تربت پاك باد
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
شاهنامه، ستايشگر شاهان دادگر است، و نكوهش نامه ي شاهان بيدادگر:
ستم نامه ي ازل شاهان بود
در روزگاري كه فردوسي مي زيست، شاهان حكومت مي كردند، امروز شما مي توانيد به جاي شاهان، صدراعظم يا پرزيدنت، بگذاريد معنا همان معناست. حالا، خواهيد فرمود كه وزن شعر غلط مي شود، خوب يك واژه اي پيدا كنيد، كه وزن شعر با آن درست شود، اين انديشه هاي بزرگ و معنوي، در يك كتاب حماسه آمده است يعني، كتابي كه موضوع اصلي آن، وصف ميدانهاي كارزار است كه در واقع شاهنامه، يك حماسه ي معنوي است ازاين روست، كه همه ي شاعران و انديشمندان و عرفاي بزرگ ما، شاهنامه را خوانده و از آن متاثر شده اند يك چنين كتابي تا درجهان، فرهنگ و معنويتي هست، پايدار خواهد ماند:
[color="seagreen"][size="3"]بناهاي آباد گردد خراب
ز باران و از گردش آفتاب
پي افكندم از نظم كاخي بلند
كه از باد و باران نيابد گزند[/size][/color][COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:26 AM ---------- ارسال قبلی در 12:26 AM ----------
[/COLOR]اگر بخواهیم ادیبان ایران را پایه های فرهنگ ایرانی بدانیم. سعدی یکی از بزرگترین آنان است. سعدی را می توان استاد و آموزگار اخلاق ایرانی دانست. آثار او به نوعی مجموعه ای از پندهای اخلاقی است که آنها را در قالب شعر و داستان برای ما نقل می کند.
[color="darkgreen"]
هـر كــه در خردي ادب نكنند
در بزرگـي فلاح از او بـرخاست
چوب تر را چنان كه خواهي پيچ
نشود خشـك جز به آتش راست
* * *
پادشــاهــي پسر به مكتب داد
لــوح سيمينش بــر كنـار نهاد
بــر ســر لـوح او نبشته به زر
جــور استــاد بــه زمهـر پدر
* * *
پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است
تربيت نااهل را چون گردكان بر گنبد است
* * *
عاقبـت گرگ زاده گرگ شود
گــرچه بــا آدمي بزرگ شود
* * *
سـگ به درياي هفتگانه بشوي
كــه چـو تـر شـد پليدتر باشد
خــر عيسي گـرش به مكه برند
چــون بيايــد هنــوز خر باشد
[/color]
و زیباترین شاهکار سعدی:
[color="darkgreen"]بنی آدم اعضای یکپیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار[/color]
دکتر دینانی در باب سعدی می گوید:
سعدي با حكمت عملي خود، يك مربي بزرگ است. به گونه اي كه سخن سعدي به ما دستور اخلاقي و تربيت مي دهد و نيز ما را در عمل توجيح مي كند.
همچنین در باب آگاهی سعدی به ایران باستان می گوید:
بر اساس مدارک موجود سعدی فارغ التحصیل دانشگاه نظامیه بغداد بوده است و از آن جا که در این نوع دانشگاهها محورهای تعلیم و تربیت در دو بخش کلام اشعری و فقه شافعی خلاصه می شده این شاعر فارسی به هر دو بخش مذکور احاطه کامل دارد. همچنین به رغم این که در دانشگاههای نظامیه اغلب به فرهنگ باستانی ایران توجه نمی شد اما سعدی در آثار خود توجه ویژه ای به فرهنگ باستان ایران زمین داشته است.[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:27 AM ---------- ارسال قبلی در 12:26 AM ----------
[/COLOR]سعدی در باب علم آموزان می گوید:
نه محقق بود نه دانشمند *** چارپایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر *** که بر او هیزم است یا دفتر
سعدی به زیبایی در باره مسئولیت اجتماعی می گوید:
به ایثار، مردان سبق برده اند *** نه شب زنده داران دل مرده اند
همین دیدم از پاسبان تتار *** دل مرده و چشم شب زنده دار
کرامت جوان مردی و نان دهی است *** مقالات بیهوده، طبل تهی است
قیامت کسی بینی اندر بهشت *** که معنی طلب کرد و دعوی بهشت
بزرگی به ناموس و گفتار نیست *** بلندی به دعوی و پندار نیست
نخورد از عبادت بر آن بی خرد *** که با حق نکو بود و با خلق بد
طریقت به جز خدمت خلق نیست *** به تسبیح و سجاده و دلق نیست
چو مردان ببر رنج و راحت رسان *** مخنث خورد دست رنج کسان
بگیر ای جوان دست درویش پیر *** نه خود را بیفکن که دستم بگیر
خدا را بر آن بنده بخشایش است *** که خلق از وجودش در آسایش است
کسی نیک بیند به هر دو سرای *** که نیکی رساند به خلق خدای
در باب نیایش پروردگار :
کلید در دوزخ است آن نماز
که در چشم مردم گزاری دراز
اگر جز به حق می رود جاده ات
در آتش فشانند سجاده ات
«بوستان،باب5،ص330»
عبادت به اخلاص نیت نکوست
وگرنه چه آید ز بی مغز پوست
چه زنار و مغ در میانت چه دلق
که در پوشی از بهر پندار خلق
به اندازه ی بود باید نمود
خجالت نبرد آن که ننمود و بود
«بوستان،باب5،ص329»
عبادت به تقلید، گمراهی است
خنک رهروی را که آگاهی است
«بوستان،باب8،ص375»
انسان دوستی و خداپرستی:
خواهی که خدای بر تو بخشد
با خلق خدای کن نکویی
«گلستان،باب1،ص56»
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش درآسایش است
«بوستان،باب2،ص266»
جوانمردی:
به امید ما کلبه این جا گرفت
نه مردی بود نفع از او واگرفت
ره نیک مردان آزاده گیر
چو استاده ای دست افتاده گیر
«بوستان،باب2،ص259»
مردانگی:
سعدی! هنر نه پنجه ی مردم شکستن است
مردی درست باشی اگر نفس بشکنی
«غزلیات عرفانی»
مردی نه به قوت است و شمشیرزنی
آن است که جوری که توانی نکنی
«مفردات،ص860»
اگر خود بر درد پیشانی پیل
نه مرد است آن که در وی مردمی نیست
بنی آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشد آدمی نیست
«قطعات،ص816»
مراد و مطلب دنیا و آخرت نبرد
مگر کسی که جوان مرد باشد و بسام
تو نیک نام شوی در زمانه ورنه بس است
خدای عزوجل، رزق خلق را قسام
«قطعات،ص832»
نه آدمی است که در خرمی و مجموعی
به خستگان پراکنده بر نبخشاید
گلیم خویش برآرد سیه گلیم از آب
و گر گلیم رفیق آب می برد شاید
«قطعات،ص826»
انسان دوستی:
خنک آن که آسایش مرد و زن *** گزیند بر آسایش خویشتن
نکردند رغبت هنرپروران *** به شادی خویش از غم دیگران
«بوستان،باب1،ص224»
در بد دانستن خودپسندی:
بهی بایدت لطف کن کآن بهان *** ندیدندی از خود بتر در جهان
تو آن گه شوی پیش مردم عزیز *** که مر خویشتن را نگیری به چیز
«بوستان،باب4،ص321»
ز دعوی پری، زان تهی می رود *** تهی آی تا پر معانی شوی
ز هستی در آفاق، سعدی صفت *** تهی گرد و بازآی پر معرفت
«بوستان،باب4،ص312»
در باب خوش خویی:
به نرمی ز دشمن توان کرد دوست *** چو با دوست سختی کنی دشمن اوست
به اخلاق با هرکه خواهی بساز *** اگر زیردست است وگر سرفراز
«بوستان،باب4،ص305»
گذشت و تحمل نسبت به خطاکاران:
شنیدم که مردان راه خدا *** دل دشمنان هم نکردند تنگ
تو را کی میسر شود این مقام *** که با دوستانت خلاف است و جنگ؟
«بوستان،باب2،ص71»
عجب ناید از سیرت بخردان *** که نیکی کنند از کرم با بدان
یکی بربطی در بغل داشت مست *** به شب در سر پارسایی شکست
چو روز آمد آن نیک مرد سلیم *** بر سنگ دل برد یک مشت سیم
که دوشینه معذور بودی و مست *** تو را و مرا بربط و سر شکست
مرا به شد آن زخم و برخاست بیم *** تو را به نخواهد نشد الا به سیم
«بوستان،باب4،ص318»
تاکید بر رفتار خوب با مردم و زیردستان:
تو با خلق نیکی کن ای نیک بخت *** که فردا نگیرد خدا بر تو سخت
دل زیردستان نباید شکست *** مبادا که روزی شوی زیردست
«بوستان،باب2،ص262»
کسان برخورند از جوانی و بخت *** که با زیردستان نگیرند سخت
اگر زیردستی درآید زپای *** حذر کن ز نالیدنش بر خدای
«بوستان،باب1،ص222»
به احسانی آسوده کردن دلی *** به از الف رکعت به هر منزلی
«بوستان،باب2،ص260»
کسی خسبد آسوده در زیر گل *** که خسبند از او مردم آسوده دل
«بوستان،باب2،ص254»
چو بیند کسی زهر در کام خلق *** کی اش بگذرد آب نوشین به حلق؟
«بوستان،باب1،ص224»
صداقت در دوستی:
آیین برداری و شرط یاری *** آن نیست که عیب من هنر پنداری
آن است که گر خلاف شایسته روم *** از غایت دوستیم دشمن داری
«رباعیات، ص846»
دوستان سخت پیمان را ز دشمن باک نیست *** شرط یار آن است کز پیوند یارش نگسلد
صدهزاران خیط یکتو را نباشد قوتی *** چون به هم برتافتی اسفندیارش نگسلد
«قطعات، ص820»
پرهیز از عیب دیگران جستن:
با همه عیب خویشتن شب و روز *** در تکاپوی عیب اصحابی
گر همه علم عالمت باشد *** بی عمل مدعی و کذابی
«قصاید،ص750»
پرهیز از خودمحوری و توصیه به مشورت:
هر که بی مشورت کند تدبیر *** غالبش بر غرض نیاید تیر
بیخ بی مشورت که بنشانی *** برنیارد به جز پشیمانی
«مثنویات،ص850»
سپاسگذاری و وفاداری :
وفاداری کن و نعمت شناسی *** که بدفرجامی آرد ناسپاسی
جزای مردمی جز مردمی نیست *** هرآن کاو حق نداند آدمی نیست
وگردانی که بدخویی کند یار *** تو خوی خوب خویش از دست مگذار
«مثنویات،ص854»
برای بحث جامعتر بنگرید به این منبع[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:27 AM ---------- ارسال قبلی در 12:27 AM ----------
[/COLOR][SIZE="4"]عقاید و آداب و رسوم پارسیان به نقل نوشته های هرودوت[/SIZE]
به موجب نوشته های وی پارسها نیز چون امروز که برپاکردن جشن تولد معمول و مرسوم است، در انجام آن اهتمامی داشته و هر سال روز تولد خود را جشن می گرفته اند در این جشنها که اشراف و طبقه ی کارگر و کشاورز جملگی به حفظ آن می کوشیدند، فقرا و اغنیا هر کدام مطابق با فراخور حالشان به مدعوین خوراک و غذاهایی می داده اند. آنچه که موردنظر می تواند بود، رواج ذبح شتر، خر، اسب و گاو است و مصرف گوشت آنها - در مراسم قربانی و مراسم معمولی، خوراک گوشت این حیوانات به مصرف می رسیده است و در جشنها پس از ذبح، حیوان را یکپارچه کباب می کرده اند. پیش خوراک یا صرف خوراکهایی اشتهاانگیز در ضمن غذای اصلی و پس از آن نیز مرسوم بوده است. به شراب علاقه ی زیادی داشتند و از رسومی که رعایت اش بسیار شایسته بود، اینکه حق نداشتند در منظر عام و یا نزد کسی آروغ یا باد گلو کنند و هنگامی که بخواهند درباره ی مسئله ی مهمی تصمیم بگیرند، در حالی مستی در انجمنی مسئله را طرح و درباره ی آن تصمیمی اتخاذ می کنند، آن گاه فردای آن روز در حال هشیاری دگرباره همان مسئله را مطرح و درباره اش رأی می گیرند. هرگاه رأی شان در حال مستی و هشیاری مطابقت داشت، بدان عمل می کنند، ورنه از آن منصرف می شوند. همچنین است مصداق این نحوه عمل در مورد حالت عکس آن؛ یعنی گاه نیز نخست در حال هوشیاری در مورد مسئله ای تصمیم می گیرند، و هرگاه در حال مستی نیز به همان نتیجه رسیدند که به مورد عمل می گذارندش و در غیر این صورت مسکوت می ماند.
[SIZE="4"]مسئله ی اخذ تمدن خارجی [/SIZE]
آنچه که این زمان برای ایرانیان مسئله ای مهم شده است و درباره ی آن بسیار صحبت و بحث و تدقیق می گردد و مخالفان و موافقان دارد، مسئله ی اخذ تمدن خارجی است .هرودوت در حدود بیست و پنج قرن پیش این مسئله را تذکر داده است که ایرانیان استعداد بسیار بیشتری دارند از ملل دیگر در اخذ رسوم و عادات خارجیان. چون با مادها درآمیختند و لباس مادی را زیباتر و برازنده تر یافتند، روش مادی را در لباس اخذ نمودند. به هنگام برخورد با مصریان استعمال زره مصری را که سپری مطمئن در کارزار به شمار می رفت گرفتند. با هر ملت و قومی که برمی خوردند، روشهای آنان را در لذت طلبی و کام جویی اقتباس کردند. مثلا روابط جنسی با پسران نوخاسته و زیبا را از یونانیان آموختند و رسم تعدد زوجات و داشتن زنان به اصطلاح عقدی و رسمی و کنیزکانی به عنوان صیغه و بردگانی از برای تمتع و کامجویی نزدشان رایج و مرسوم بود.
آموزش فرزندان
و راستگویی
آنان تحت شرایطی تربیتی تا سن بیست سالگی تنها سه چیز به فرزندان خود می آموزند و آن سه چیز عبارت است از: اسب سواری، تیراندازی، راست گویی. پدران تا سن پنج سالگی فرزندان خود را ملاقات نمی کنند و نزد زنان بزرگ می شوند و در این روش فلسفه ای دارند و آن این است که هرگاه کودک در چنین سالهایی فوت کند، دل پدران به تأثیر و اندوه نگراید.
هرودوت می گوید که اینها رسومی هستند بسیار شایسته نزد پارسیان که من آنها را ستایش و تمجید می کنم، همچنین رسوم و عاداتی دیگر دارند که در زمره ی قوانین محسوب می شوند. مرعی داشتن قوانینی که به مرگ کسی منجر شود، سخت مورد تحریم و احتیاط می باشد. شاه بالشخصه هیچگاه جهت ارتکاب یک گناه و بزه کسی را به مرگ محکوم نمی نماید. همچنین هیچ فردی از پارسها حق ندارد تنها به موجب یک جرم کسی را به گونه ای مجازات نماید که جبران ناپذیر باشد. به هنگام کیفر و مجازات لازم است تا با دقت سنجشی میان اعمال نیک و بد مقصر به عمل آید، و هرگاه اعمال زشت و ناپسند مجرم زیاده از کارهای نیک و پسندیده اش بود، می تواند که به مجازات بزهکار اقدام نماید، و در غیر این صورت مجرم از امکانات بسیاری برخوردار شده و بخشوده می شود. پارسها برآنند که هیچگاه از آنان کسی مبادرت به قتل پدر و مادرش نکرده است و هرگاه در صورت ظاهر چنین اتفاقی میان پارسها رخ داده باشد، حاکی از آن است که یا از جانب فرزند خوانده چنین اتفاق و عملی انجام شده و یا از جانب اولاد حرامزاده، چون هیچگاه کسی پدر و مادر راستین خود را به قتل نمی رساند.
زشت ترین کارها دروغگویی است
معمولا رسم است میان پارسها از آنچه که نهی و منع شده است، حتی سخن نیز نمی گویند. در نظر آنان زشت ترین کارها دروغگویی است، و پس از آن وام گرفتن؛ و در این باره استدلال می کنند که آدم وامدار و قرضمند معمولا مجبور به دروغگویی می شود. برای آب احترام بسیاری قائل اند، در آبهای روانی که در شهر جریان دارد و در هرگونه مجاری و در آب ادرار نمی کنند، و حتی دست و صورت خود را در مجاری آب نمی شویند و در آنها آب دهان نمی افکنند و به کسی نیز اجازه ی چنین کاری را نمی دهند. در اینجا هرودوت اضافه می کند برخلاف ما، پارسها در پاکیزه نگاه داشتن مجاری و گذرگاههای آب اهتمای بلیغ مرعی می دارند.
منبع[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:27 AM ---------- ارسال قبلی در 12:27 AM ----------
[/COLOR][size="4"]اخلاق در آئین زرتشت [/size]
اخلاق زرتشتی که هم آهنگ با دوگرایی اخلاقی است در سطحی بسیار عالی قرار دارد و با تمام نیروی خود اندیشه ی نیک و گفتار نیک و رفتار نیک را تأکید می کند. مقدسات اخلاقی را هرگز نمی توان به صورتی موجزتر از این عرضه داشت و این بهترین چیز است که می توان درباره ی اخلاق زرتشتی گفت. هرگونه انحرافی که از لحاظ دینی و فلسفی در آیین زرتشت روی داده باشد، این نکته مسلم است که مؤبدان زرتشتی همواره اخلاق را در یک سطح عالی نگه داشته اند.
در نکوهش ریاضت دینی
یکی از خصوصیات این اخلاق درخور توجه است و آن این است که به هیچ وجه التفاتی به ریاضت کشی و عزلت گزینی نداشته است. در وندیداد آمده است «کسانی که نمی خورند نیرومند نیستند، نه توان نیکوکاری دارند نه برای کشاورزی آماده اند و نه برای فرزندآوری». در رساله ی سد در ذکر شده است «معنی روزه گرفتن همانا پرهیز از گناهان است و همه ی اعضای آدمی مانند چشم و زبان و گوش و دست و پا باید روزه دار باشند.» داریوش بزرگ در فرمانهای نوشته بر سنگ گفته است: «ای انسان این فرمان اهورا مزداست به تو، بد اندیش مباش، راه نیکی را رها مکن، و آلوده گناه مشو». جان بی ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان می نویسد: نفطه اصلى و پایه اساسى اخلاق در آئین زرتشت بر روى این قاعده است که نفس و ضمیر هر فرد آدمیزاد، یک میدان نبرد نزاع دائمى بین خیر و شر است و سینه آدمى تنورى است که آتش این جنگ همواره در آن مشتعل مى باشد. روزى که اهورامزدا آدم را بیافرید، او را آزادى عمل کرد که خود عمل خود را برگزیند، یعنى داراى نیروى اختیار گردید که ما بین دو راه خطا و صواب هر یک را بخواهد انتخاب نماید. هر چند اهورا مزدا به وسیله نیروى نیکى یعنى سپنتامئى نو و نیز به دستیارى وهومنه همیشه آدمى را به سوى راستى مى کشاند، ولى در همان حال نیروى زشتى و بدى انگرامئى نونیز در او ظهور یافته و در خاطره او همواره وسوسه مى کند، از این رو تکلیف و وظیفه هر فرد بشر آن است که در دل خود ما بین آن دو منادى یکى را اجابت کند. یعنى فرشته نیک را اطاعت کرده و خوبى را اختیار کند و یا آن که سخن دیو را شنیده و راه بدى را برگزیند. البته نیکان بدى را نمى پسندند.
[size="4"]اصول اخلاقی، اجتماعی زرتشتیان[/size]
رابرت هیوم مینویسد: یک زرتشتی ایدهال از نظر بنیان گذار این دین به این صورت تصویر گردیده است:[color="darkgreen"]
1- کسی که فقیری را نجات میدهد، اهورا را پادشاه میسازد.
2- رفتار خوب در مقابل افراد خوب، و رفتار بد در مقابل افراد بد و شرور مقرر گردیده است.
3- زندگی و همسرداری مطابق عقل و معاش کاربردی عملی و ضرورت دین است نه زهد و ریاضت کشی.
4- ضابطهای که از کتاب مقدس زرتشتیان که در مکالمات پارسایان بیش از همه تکرار شده و به بهترین وجه اصول اخلاق ایشان را نشان میدهد فرمول زیر است: پندار نیک، گفتار نیک، رفتار نیک.
5- در مقابل دشمنان به طور برابر جنگ و در مقابل دوست نیز آنچه دوستان میپسندند انجام بده.
6- تجویز اعمال خشونت در مقابل افراد شرور.[/color]
با آنکه گاتها عموما در بردارنده اصول اخلاقی است، بعضی از ضوابط خاص اخلاقی هم در آن ذکر شده است:
درستی (اشی ونگهوهی)،
ایفای به عهد (میترا)،
بخشش و دهشمندی (رتا)،
ترحم و بخشش (رژدیکا) از جمله رفتارهای خوبی است که سفارش شده و برعکس
نادرستی (درگا)،
دروغ (درچ)،
خشم (ااشما)، از جمله رفتارهایی است که منع شده است.
منبع دانشنامه طهور[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:28 AM ---------- ارسال قبلی در 12:27 AM ----------
[/COLOR][SIZE="4"]اخلاق و سیاست زرتشتی [/SIZE]
تساوی حقوق زن و مرد
در گاتها خشم و کینه توزی، دروغ و بیداد،پشتیبانی از فرمانروایان ستمگر، بی قانونی و تبعیض، در گاتها با بیانهایی مختلف، مردود شمرده شده است. تساوی جقوق زن و مرد شناخته شده است. در گاتها، هر جا اشوزرتشت مردم را برای شنیدن پیامش فرا می خواند، از زن (نایری) Nairi و مرد (نا Na) جداگانه نام می برد. همچنین او، زن و مرد را هنگام اختیار همسر در رده برابر قرار می دهد. او به دختران و پسران اندرز می دهد که، پیش از بستن پیمان زناشویی، با خرد خود رایزنی نمایند، به مهر دل گوش دهند و همسری را برگزینند که در پیش برد راستی و اشا با آنان همگام باشد. بنا به گفته هرودوت مورخ یونانی، کورش هخامنشی زیردست مادر خود می نشست. ضمنا نبودن واژه برده، در گاتها نشانه ای دیگر است که اشوزرتشت چنین بنیادی را قبول نداشته است. در گاتها، در بندهای گوناگون آمده است که، اشوان نباید از فرمانروای بیدادگر، و دروغکار پیروی کنند. در عین حال اشوان باید در راهنمایی و هدایت گمراهان بکوشند. در سرگذشت آمیخته با افسانه (اساطیر) ایرانی آمده است که جمشید، شاهنمونه، هنگامی که دستخوش غرور شد، خود را بی کمی و کاستی و جاودانی دانست، قانون را زیرپا گذاشت، کشتن دام و خوردن گوشت آنها را اجازه داد، فره ایزدی از او دور گشت و شاهشناهی خود را از دست داد و کشته شد. این اسطوره نشان می دهد که هیچ کس بالاتر از قانون نیست.
منبع دانشنامه طهور[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:28 AM ---------- ارسال قبلی در 12:28 AM ----------
[/COLOR]ما ایرانیان عادت کرده ایم تنها کوروش را به حقوق بشر بشناسیم در حالیکه در آیین زرتشت این مساله وجود دارد. به همان صورت که در سراسر شاهنامه ما این نوع برخورد اخلاقی و انسانی را می توانیم ببینیم.
[size="4"]حقوق بشر و دین زرتشت [/size]
جان هینلز با اسناد به سنتهای مذهبی زرتشتی و شواهد تاریخی، می نویسد: دین زرتشت را باید نخستین دین حقوق بشر خواند. در گاتها آمده است که رهبران دنیایی ممکن است قوی و زورمند بنمایند ولی نیروی راستین را تنها آن رهبرانی دارند که «اشو» باشند و در کارها با خرد رایزنی کنند، و به راستی و داد بگروند. قدرت راستین در اشا است. «خشتراوئیریا» یا توان دربرگیرنده اهورامزدا تنها توان سازنده و دادگستر است. قدرت ویران کننده از دید و سنت زرتشتی، توان راستین نیست. بازتاب همین باورها بود که کورش هخامنشی درباره اسراء نیز انسانی برخورد کرد و بنابر گل نبشته ها، مزد آنان را به طور کامل می پرداخت. کورش، مردم کشورهای مفتوحه را در پرستش خدایان خود، آزاد می گذاشت، حتی به معابد آنان می رفت و خدایانشان را نیایش می کرد. بر روی استوانه ای که در آغاز سده اخیر در کندوکاوهای بابل (جنوب عراق) پیدا شد و وابسته به سال 539 پیش از مسیح است،
کوروش نوشته است:[color="darkred"]
«من به همه کس آزادی دین دادم که هر خدایی را می خواهند بپرستند
و هیچ کس حق مزاحمت و منع دیگری را در این کار ندادم.
من اجازه ندادم هیچ خانه ای خراب شود و دارایی هیچ کس از او گرفته شود.
خدای بزرگ همه این توفیقات را به من داد. از بابل گرفته تا آسور، شوش، آکاد و فرازفرات.
خواست من این بود که همه پرستشگاه های ادیان مختلف از نو رونق گیرد
و به آنها که خانه هایشان خراب شده بود کمک کردم که خانه هایشان را از نو بسازند.
من آشتی و آرامش را به همه ارمغان دادم.»[/color]
منبع همان[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:28 AM ---------- ارسال قبلی در 12:28 AM ----------
[/COLOR][size="4"]هویت فردی، دینی و اجتماعی در دین زرتشت [/size]
یکی از ویژگیهای زیستن طبق قانون اشا، کوشش پویا در راه پیشرفت و رسیدن به رسایی است. تنبلی، اهریمنی و ناپسند است. خرداهورایی، راستی و توان اخلاقی، از آن کسانی است که برای آبادانی جهان کار می کنند. در همه ی کوششها باید دلها را از دشمنی، خشم و دروغ به دور نگاهداشت و راستی و مهر را گسترش داد. گاتها سفارش می کنند که نیکان باید با هم یگانه شوند، و راهبرانی برگزینند که در اشا پایدار باشند، با دانایی کار کنند، و در راه تازه کردن جهان، گام بردارند.
منبع ترک دنیا و توصیه به شادی
دین زرتشت با رهبانیت و ترک دنیا، ازدواج نکردن و ریاضت، مخالف است. آرمان زندگی شادی و خوشبختی است که با کوشش در این جهان، با رسایی مینویی (کمال معنوی)، از راه سازندگی و دهشمندی به دست می آید. برای شادی باید کوشید تا برابر با قانون اشا، بین تن و روان از یک سو و بین فرد و اجتماع از سوی دیگر هم آهنگی به وجود آورد. دین زرتشت روی سه هویت فردی، هویت دینی، و هویت اجتماعی، تکیه دارد. هر زرتشتی، در نماز روزانه برای رئیس و افراد خانواده نمانا (nemana)؛ ده ویس (vis)؛ قبیله زنتو (zantu)؛ سرزمین یا کشور دهیو (dahyu)؛ و رهبران پاک و راست رتو (ratu)؛ و همه نیاکان اشوان دعا می کند. خوشبختی «اوستا» برای کسانی است که به گروه اشوان می پیوندند. زندگی جایگاه نبرد خوبی و بدی است و اشوان باید برای نیکویی و اشوایی کوشش و مبارزه کنند.
پرهیز از خشونت طلبی
دین زرتشت «مبارزه جویی اخلاقی» را سفارش و «مبارزه جویی بدنی» را محکوم می کند. در این مبارزه هیچ گاه نباید دین راستی را کتمان کرد حتی اگر، خطر نابودی وجود داشته باشد. مبارزه اخلاقی، نخست باید در درون انسان صورت گیرد. پس از پیروزی انسان بر نفس بدی، برای راهنمایی دیگران می توان اقدام کرد.
خودسازی مقدم بر جامعه سازی
خودسازی مقدم بر جامعه سازی است. وسواس ایرانیان زرتشتی در پاک نگاهداشتن آب، خاک، هوا و آتش، زبانزد یونانیان بوده است. هرودوت و گزنفون درباره آن قلمفرسایی کرده و نوشته اند که ایرانیان هیچ چیز آلوده و کثیفی را در آب نمی ریزند و در پاک نگاهداشتن خاک و زمین مراقبت می کنند.
منبع همان[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:28 AM ---------- ارسال قبلی در 12:28 AM ----------
[/COLOR]گرچه بخشهایی از متن زیر باب تبع انسان مدرن نیست اما همه متن را آوردم تا محکوم به تحریف کلام نشده باشم.
[size="4"]اخلاق زرتشتی از دیدگاه ویل دورانت [/size]
ویل دورانت می نویسد: چون پیروان دین زردشت جهان را به صورت میدان مبارزه ی میان خیر و شر تصور می کردند، با این طرز تصور خویش، در خیال، محرک نیرومندی بیرون از قوانین طبیعت مقرر می داشتند که فرد را به کار نیک تشویق می کرد و ضامن اجرای آن بود. نفس بشری را نیز، مانند صحنه ی جهان، نبردگاه ارواح پاک با ارواح پلید می دانستند؛ به این ترتیب، هر کس در نظر ایشان سربازی بود که خواه ناخواه در صف خدا یا در صف شیطان می جنگید، و هر کار که به آن برمی خاست یا از آن خودداری می کرد، خود به خود، به تقویت دستگاه اهورمزدا یا دستگاه اهریمن می انجامید. با این فرض که انسان برای رسیدن به اخلاق نیک محتاج به تکیه گاه فوق طبیعی باشد، باید گفت که جنبه ی اخلاقی دین زردشت عالی تر و شگفت انگیزتر از جنبه ی دینی والاهی آن است؛ این طرز تصور به زندگی روزانه ی آدمی شرافت و مفهومی می بخشد که از دید قرون وسطایی نسبت به انسان، که او را چون کرم ناتوانی تصور می کرد، یا از دید جاری در این ایام، که او را دستگاه مکانیکی متحرک خود به خود تصور می کند، هرگز چنان شرافت و مفهومی برای آدمی فراهم نمی شود. انسان، مطابق تعلیمات مذهب زردشت، همچون پیاده ی صحنه ی شطرنج نیست که در جنگ جهانگیر دائمی بدون اراده ی خود در حرکت باشد، بلکه آزادی اراده دارد، چه اهورمزدا چنان خواسته است که انسانها شخصیتهای مستقلی باشند و با فکر و اندیشه ی خودکار کنند، و با کمال آزادی در طریق روشنی، یا در طریق دروغ، گام نهند. چه اهریمن، خود، دروغ مجسم و جاندار، و هر دروغگو و فریبکار بنده و خدمتگزار وی به شمار می رفت .از این طرز تصور کلی قانون اخلاقی مفصل و در عین حال ساده ای به وجود آمد که بر این قاعده ی طلایی تکیه داشت که: «تنها کسی خوب است که آنچه را برخود روا نمی دارد، بر دیگران نیز روا ندارد.»
به گفته ی اوستا، انسان سه وظیفه دارد: «یکی اینکه دشمن خود را دوست کند؛ دیگر آنکه آدم پلید را پاکیزه سازد؛ و سوم آنکه نادان را دانا گرداند»، بزرگ ترین فضیلت تقواست، و بلافاصله پس از آن، شرف و درستی در کردار و گفتار است. در میان پارسیها رباخواری رایج نبوده، ولی باز پس دادن وام را امر واجب و مقدسی می شمردند.
در شریعت اوستا (مانند شریعت یهود) بدترین همه ی گناهان کفر و الحاد بود. از روی تنبیه های سختی که درباره ی ملحدان اجرا می شد، می توان حدس زد که شک در دین در میان پارسیان وجود داشته است؛ کسانی را که از دین باز می گشتند بدون درنگ اعدام می کردند. بخشندگی و مهربانی، که پروردگار همه را به آن فرمان داده بود، عملا شامل حال کفار، یعنی بیگانگان، نمی شد، چه آنان گروه پس افتاده ای از مردم تصور می شدند که اهورمزدا تنها محبت سرزمین خودشان را به دلشان انداخته بود تا از هجوم و حمله ی بر ایران زمین غافل بمانند. به گفته ی هرودوت، پارسیان «خود را از هر جهت بهتر و والاتر از همه ی مردم روی زمین می دانستند»؛ چنان باور داشتند که ملتهای دیگر به آن اندازه به کمال نزدیک ترند که مرز و بوم ایشان از لحاظ جغرافیایی به سرزمین پارس نزدیک تر باشد، و: «بدترین مردم کسانی هستند که از پارس دورترند». چون دینداری و تقوا بزرگ ترین فضیلت بود، نخستین وظیفه ی آدمی در زندگی آن بود که خدا را بپرستد و تطهیر و قربانی کند و نماز بگزارد. در دین زردشتی روا نبود که معبد بسازند یا بت بتراشند. باید قبول کنیم که علمای دین زردشتی در وضع قواعد و اصول دین خود مهارت فراوان داشته اند. به طور کلی، باید گفت که دین زردشتی دینی عالی بود که، نسبت به سایر دینهای معاصر، با خود کمتر جنبه ی جنگ طلبی و خونخواری و بت پرستی و خرافه جویی داشت، و به همین جهت روا نبود که به این زودی از جهان برافتد.
ویل دورانت در ادامه می فرماید: برخلاف آنچه از خواندن تاریخ آمیخته به خون و آهن این قوم به نظر می رسد، باید گفت که اخلاق و رفتارشان این اندازه سختی و خشونت نداشته است. پارسیها در سخن گفته صریح و در دوستی استوار و مهمان نواز و بخشنده بودند. و بر رعایت آداب معاشرت، مواظبت داشتند. چون دو نفر، که از حیث رتبه با یکدیگر برابر بودند، به هم می رسیدند، یکدیگر را می بوسیدند، و اگر کسی به شخصی بلند مرتبه تر از خود برمی خورد، پشت دوتا می کرد و به او احترام می گذاشت. در مقابل اشخاص کوچک تر گونه ی خود را برای بوسیدن پیش می آوردند؛ برای مردم متعارفی، تواضع مختصری کافی بود. چیز خوردن در کنار راه را سخت ناپسند داشتند، بینی گرفتن و آب دهن انداختن در مقابل دیگران را بد می دانستند. تا زمان خشیارشا، در خوردن و نوشیدن سادگی فراوان داشتند، و جز یک بار در روز خوراک نمی خوردند و جز آب خالص چیز دیگری نمی نوشیدند. پاکیزگی را، پس از زندگی، بزرگ ترین نعمت می دانستند، و چنان می پنداشتند که کار نیکو چون از دست ناپاک سرزند ارزشی ندارد، «چه انسان، اگر در برانداختن فساد (میکروبها؟) قیام نکند، فرشتگان در جسم او منزل نخواهند کرد.» کسانی را که سبب پراکنده شدن بیماریهای واگیردار می شدند سخت کیفر می دادند. در جشنها، همه ی مردم با لباسهای پاک سفیدی حاضر می شدند. در شریعت او، مانند دو شریعت بر همایی و موسوی، آداب و رسوم تطهیر و جلوگیری از پلیدی بسیار بود. در کتاب مقدس زردشت، فصلهای مطولی است که همه از قواعد مخصوص پاکی جسم و جان بحث می کند.در آن کتاب آمده است که چیدن ناخن و مو، و نفس کشیدن از دهان، همه، پلیدی است، و ایرانی فرزانه باید از آنها پرهیز کند. مگر اینکه قبلا آنها را پاک کرده باشند.
منبع همان
( دکتر جلال خالقی مطلق)
بر خلاف هومر، كه ايلياد را با سرود خشم آغاز مي كند، فردوسي شاهنامه را، به نام خداوند جان و خرد مي گشايد، و با مصراعي، به نام جهان داور كردگار به پايان مي رساند، يعني شاهنامه را، با نام خدا آغاز مي كند و با نام خداوند به پايان مي برد،
به نام خداوند جان و خرد
كزين برتر انديشه، بر نگذرد
پس از آن ، به ستايش خرد مي پردازد:
خرد رهنماي و خرد دلگشاي
خرد دست گيرد به هر دو سراي
ازو شادماني و زويت غميست
ازويت فزوني و هم زو كميست
چه گفت آن سخن گوي مرد از خرد
كه دانا ز گفتار او برخورد
كسي كاو ندارد خرد را ز پيش
دلش گردد از كرده ي خويش، ريش
هشيوار، ديوانه خواند ورا
همان خويش، بيگانه داند ورا
ازويي به هر دو سراي ارجمند
گسسته خرد، پاي دارد به بند
و يا در ستايش دانش، مي فرمايد؛ كه دانش، هيچ گاه به پايان نخواهد رسيد، بلكه هر چه ما بياموزيم، باز هم آموختني است
چو ديدار يابي به شاخ سخن
بداني كه دانش نيايد به بن
از اين رو بيچاره، آن دانشمند خودخواه و كوته بيني كه فريفته ي دانش خود شود و گمان كند كه همه چيز را مي داند، خرد از چنين كسي، روي گردان است.
چو بردانش خويش مهر آوري
خرد راز تو، بگسلد داوري
و يا در جايي ديگر، درباره هنرمندي كه شيفته ي هنر خود مي گردد، مي فرمايد:
هنرمند كز خويشتن در شگفت
بماند، هنر زو نشايد گرفت
و يا در ستايش خرسندي، مي فرمايد با توانگر كيست كه، به داده خرسنده بود، در پي حرص و آز نرود:
توانگر شد آن كس كه خرسند شد
ازو آز و تيمار، در بند شد
فردوسي از يك سو مردم را به كوشش تشويق مي كند و مي فرمايد:
تن آساني و كاهلي دور كن
بكوش و ز رنج تنت سود كن
كه اندر جهان سود بي رنج نيست
همان را كه كاهل بود، گنج نيست
ولي در عين حال، كوشش بيش از اندازه را، كه سر به آز مي كشد، نكوهش مي كند و مي فرمايد:
چو كوشش ز اندازه اندر گذشت
چنان دان كه كوشنده نوميد گشت
بخور آنچه داري و بيشي مجوي
كه از آز، كاهد همي آبروي
و اگر كسي با وجود كوشش، همه چنان تنگ دست ماند، بايد اميدواري را از دست ندهد:
هميشه، خردمند اميدوار
نبيند به جز شادي از روزگار
البته، وظيفه ي مردم اين است، كه از كسي كه با وجود كوشش، تنگ دست مانده است، دستگيري كنند:
همه گوش و دل سوي درويش دار
غم كار او، چون غم خويش دار
همه كار درويش، دارد دلم
نخواهم كه انديشه زو بگسلم
همي خواهم از پاك پروردگار
كه چندان مرا بر دهد روزگار
كه درويش را شاد دارم به گنج
نيارم دل پارسا را به رنج
و با اين حال، در هر كار، بايد اندازه و ميانه روي را نگه داشت، حتي در نيكي كردن به ديگران، به كس، بيش از اندازه نيكي مكن
و اين بسيار بسيار مهم است، كه فردوسي مي فرمايد؛ حتي در نيكي كردن، بايد اعتدال و ميانه روي را نگه داشت، و اين به خصوص امروز، بايد سرمشق ما باشد،كه در بسياري از جهات زندگي و امور زندگي ، زياده روي مي كنيم چه در دشمني ، چه در دوستي، بايد هميشه، اعتدال و ميانه روي را نگه داشت،
به كس بيش از اندازه نيكي مكن
هم چنين مي فرمايد؛ كه خرج را بايد با دخل، مطابقت داد؛ يعني نه، بايد ريخت و پاش كرد، نه، بايد خست ورزيد،
هزينه چنان كن كه بايست كرد
نه بايد نشاند و نه بايد فشرد
هزينه، به اندازه ي گنج كن
دل از بيشي گنج، بي رنج كن[color="silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:26 am ---------- ارسال قبلی در 12:26 am ----------
[/color][size="4"]ادامه ویژگیهای اخلاقی از دید شاهنامه
دکتر جلال خالقی مطلق[/size]
يكي از درسهاي اخلاقي شاهنامه، لزوم دفاع از ميهن است:
ز بهر بر و بوم و فرزند خويش
بكوشيد و از بهر پيوند خويش
سراسر، اگر تن به كشتن دهيم
از آن به، كه كشور به دشمن دهيم
فردوسي عزيز، حتي اين بيت را، از زبان دشمن مي گويد و يا، در لزوم آبادي و نگه داشتِ ايران، از دشمنان، از زبان انوشيروان مي فرمايد:
چنين كوه و اين دشتهاي فراخ
همه، از در و باغ و ميدان و كاخ
نمانيم كاين بوم، ويران كنند
همان غارت شهر ايران كنند
نخوانند برما، كسي آفرين
چون ويران بود، روي ايران زمين
و باز، از زبان خسرو پرويز، به شيرويه، مي فرمايد كه ايران، مانند باغ آبادي است، كه سپاه، چون ديوار آن است، كه با نيزه هاي خود، همچون خاري كه بر ديوار و پرچين باغ مي گذارند، از ابن باغ، محافظت مي كند و از اين رو، اگر اين سپاه را، نابود كني، ديوار اين باغ را شكسته اي و از آن پس، ايران و ايرانيان، مورد تجاوز بيگانگان، واقع خواهند شد:
كه ايران، چو باغي است خرم بهار
شكفته هميشه گل و كامكار
پر از نرگس و نار و سيب و بهي
چو پاليز گردد ز مردم تهي
يكايك، سيرغم ز بن بر كنند
همان شاخ نار و بهي بشكنند
سپاه و سليح است ، ديوار اوي
ز پرچينش بر، نيزه ها خار اوي
اگر بفكني، خيره ديوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دريا، چه راغ
نگر تا تو ديوار او نفكني
دل و پشت ايرانيان، نشكني
كز آن پس بود، غارت و تاختن
خروش سواران و كين آختن
زن و كودك و بوم ايرانيان
به انديشه بد، منه در ميان
به انديشه ي بد، در ميان نهادن، به انديشه ي بد چيزي را در ميان نهادن، يعني چيزي را، وجه المصالحه كردن، اين پيام فردوسي، براي تمام فرمانروايان پس از او و امروز و آينده است كه:
زن و كودك و بومِ ايرانيان
به انديشه بد، منه در ميان
با وجود تاكيدهاي فراوان در شاهنامه، در لزوم دفاع از ميهن، كه در واقع، سراسر شاهنامه، سرود مهر ايران است، ولي باز از سوي ديگر، رعايت انصاف با دشمن و احترام، به ناموس او و پرهيز از قتل و غارت را سفارش كرده است. در رعايت انصاف در حق دشمن مي فرمايد:
تو با دشمن، ار خوب گفتي رواست
از آزادگان، خوب گفتن سزاست
و اين آزادگان، همه چنان كه مي دانيد، فقط به معناي نجبا نيست، بلكه به معناي ايرانيان، اخص است چون خودِ واژه ي ايرانيان، يعني بزرگان، نجبا، نژادگان، چون در زبان پهلوي «اِر» يعني نژاد و «ائران» يعني نژادگان، كه به ايرانيان اطلاق مي شد و چون اين معنا، يواش يواش، نامفهوم شده بود، كلمه ي آزادگان، در واقع ترجمه ي فارسيِ فارسيِ ايرانيان است. هيچ تفاوتي در معنا ندارد و در شاهنامه نيز، واژه ي ايران در معناي ايرانيان به كار رفته يعني نه فقط به معني سرزمين ايران بلكه به معناي ايرانيان، كه متاسفانه از كتب و لغت افتاده و باز مي فرمايد؛ در رعايت انصاف با دشمن، مي فرمايد:
سپه دار ، كاو چاه پر شد به خار
بر او اسب تازد، به روز شكار
از آن به، كه برخيره روز نبرد
هنرهاي دشمن، كند زير گرد
و مي فرمايد چون بر دشمن چيره شدید، زن و كودك او را، زياني نرسانيد، هنگامي كه ايرانيان در جنگ بر افراسياب پيروز مي شوند از آسيبي كه به زن و كودك دشمن رسيده است متاثر مي گردند، و به ياد زن و فرزند خود مي افتند:
بپيچد دل، بخردان را ز درد
زفرزند و زن، هركسي ياد كرد
و از آن پس، پس از اين واقعه، كيخسرو فرمان مي دهد، كه سپاهيان دست از خون ريختن بردارند و با دشمن، به خوبي رفتار كنند؛
ز دلها همه، كينه بيرون كنيد
به مهر اندر اين كشور، افزون كنيد
يعني در يك كشور بيگانه:
زدلها همه كينه بيرون كنيد
به مهر اندر اين كشور، افزون كنيد
ز خون ريختن، دل ببايد كشيد
سر بي گناهان، نبايد بريد
نه مردي بود، خيره آشوفتن
به زير اندر آورده را كوفتن
نيايد جهان آفرين را پسند
كه جويند بر بي گناهان گزند
استاد بزرگوار توس، در كتاب خود، قدرتمندان را، مكرر از خون ريختن، بر حذر داشته است، چه به گفته ي مورخ و نويسنده ي چيره دست بيهقي كه خون ريختن، البته كار بازي نيست.
مبادا تو را پيشه، خون ريختن
تو خون سر بي گناهان مرند
در يك جا مي فرمايد: كه فرمانرواي عادل آن است، كه به زندان كردن گناهكار، بس كند، و بيهوده خون مردم را نريزد:
سپهبد كه با فر يزدان بود
همه خشم او، بند و زندان بود
چون خون ريز گردد، بماند نژند
مكافات يابد ز چرخ بلند
و باز در جايي ديگر مي فرمايد، كه خون ريختن، جنگ با خداوند است و نه خون ريختن، مهر با خداوند:
جهان خواستي، يافتي، خون مريز
مكن با جهاندار يزدان ستيز
چو چيره شدي، بي گنه خون مريز
مكن جنگ گردونِ گردنده تيز
چرا كه اين جان ما داده ي خداوند است، لذا اوست كه حق جان گرفتن دارد. جان دهنده و جان ستاننده، خداوند است كسي حق ندارد، به بهانه هاي واهي، خون مردم را بريزد، مگر آن كه، روز رستاخير را، باور نداشته باشد.
پسندي و هم داستاني كني
كه جان داري و جان ستاني كني؟
مكش موركي را كه روزي كش است
كه او نيز، جان دارد و جان خَوش ا ست
و همين بيت است كه شيخ سعدي بزرگوار ما را، به احساسات در آورده ودر ستايش فردوسي مي فرمايد:
چه خوش گفت فردوسي پاكزاد
كه رحمت بر آن تربت پاك باد
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
شاهنامه، ستايشگر شاهان دادگر است، و نكوهش نامه ي شاهان بيدادگر:
ستم نامه ي ازل شاهان بود
در روزگاري كه فردوسي مي زيست، شاهان حكومت مي كردند، امروز شما مي توانيد به جاي شاهان، صدراعظم يا پرزيدنت، بگذاريد معنا همان معناست. حالا، خواهيد فرمود كه وزن شعر غلط مي شود، خوب يك واژه اي پيدا كنيد، كه وزن شعر با آن درست شود، اين انديشه هاي بزرگ و معنوي، در يك كتاب حماسه آمده است يعني، كتابي كه موضوع اصلي آن، وصف ميدانهاي كارزار است كه در واقع شاهنامه، يك حماسه ي معنوي است ازاين روست، كه همه ي شاعران و انديشمندان و عرفاي بزرگ ما، شاهنامه را خوانده و از آن متاثر شده اند يك چنين كتابي تا درجهان، فرهنگ و معنويتي هست، پايدار خواهد ماند:
[color="seagreen"][size="3"]بناهاي آباد گردد خراب
ز باران و از گردش آفتاب
پي افكندم از نظم كاخي بلند
كه از باد و باران نيابد گزند[/size][/color][COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:26 AM ---------- ارسال قبلی در 12:26 AM ----------
[/COLOR]اگر بخواهیم ادیبان ایران را پایه های فرهنگ ایرانی بدانیم. سعدی یکی از بزرگترین آنان است. سعدی را می توان استاد و آموزگار اخلاق ایرانی دانست. آثار او به نوعی مجموعه ای از پندهای اخلاقی است که آنها را در قالب شعر و داستان برای ما نقل می کند.
[color="darkgreen"]
هـر كــه در خردي ادب نكنند
در بزرگـي فلاح از او بـرخاست
چوب تر را چنان كه خواهي پيچ
نشود خشـك جز به آتش راست
* * *
پادشــاهــي پسر به مكتب داد
لــوح سيمينش بــر كنـار نهاد
بــر ســر لـوح او نبشته به زر
جــور استــاد بــه زمهـر پدر
* * *
پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است
تربيت نااهل را چون گردكان بر گنبد است
* * *
عاقبـت گرگ زاده گرگ شود
گــرچه بــا آدمي بزرگ شود
* * *
سـگ به درياي هفتگانه بشوي
كــه چـو تـر شـد پليدتر باشد
خــر عيسي گـرش به مكه برند
چــون بيايــد هنــوز خر باشد
[/color]
و زیباترین شاهکار سعدی:
[color="darkgreen"]بنی آدم اعضای یکپیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار[/color]
دکتر دینانی در باب سعدی می گوید:
سعدي با حكمت عملي خود، يك مربي بزرگ است. به گونه اي كه سخن سعدي به ما دستور اخلاقي و تربيت مي دهد و نيز ما را در عمل توجيح مي كند.
همچنین در باب آگاهی سعدی به ایران باستان می گوید:
بر اساس مدارک موجود سعدی فارغ التحصیل دانشگاه نظامیه بغداد بوده است و از آن جا که در این نوع دانشگاهها محورهای تعلیم و تربیت در دو بخش کلام اشعری و فقه شافعی خلاصه می شده این شاعر فارسی به هر دو بخش مذکور احاطه کامل دارد. همچنین به رغم این که در دانشگاههای نظامیه اغلب به فرهنگ باستانی ایران توجه نمی شد اما سعدی در آثار خود توجه ویژه ای به فرهنگ باستان ایران زمین داشته است.[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:27 AM ---------- ارسال قبلی در 12:26 AM ----------
[/COLOR]سعدی در باب علم آموزان می گوید:
نه محقق بود نه دانشمند *** چارپایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر *** که بر او هیزم است یا دفتر
سعدی به زیبایی در باره مسئولیت اجتماعی می گوید:
به ایثار، مردان سبق برده اند *** نه شب زنده داران دل مرده اند
همین دیدم از پاسبان تتار *** دل مرده و چشم شب زنده دار
کرامت جوان مردی و نان دهی است *** مقالات بیهوده، طبل تهی است
قیامت کسی بینی اندر بهشت *** که معنی طلب کرد و دعوی بهشت
بزرگی به ناموس و گفتار نیست *** بلندی به دعوی و پندار نیست
نخورد از عبادت بر آن بی خرد *** که با حق نکو بود و با خلق بد
طریقت به جز خدمت خلق نیست *** به تسبیح و سجاده و دلق نیست
چو مردان ببر رنج و راحت رسان *** مخنث خورد دست رنج کسان
بگیر ای جوان دست درویش پیر *** نه خود را بیفکن که دستم بگیر
خدا را بر آن بنده بخشایش است *** که خلق از وجودش در آسایش است
کسی نیک بیند به هر دو سرای *** که نیکی رساند به خلق خدای
در باب نیایش پروردگار :
کلید در دوزخ است آن نماز
که در چشم مردم گزاری دراز
اگر جز به حق می رود جاده ات
در آتش فشانند سجاده ات
«بوستان،باب5،ص330»
عبادت به اخلاص نیت نکوست
وگرنه چه آید ز بی مغز پوست
چه زنار و مغ در میانت چه دلق
که در پوشی از بهر پندار خلق
به اندازه ی بود باید نمود
خجالت نبرد آن که ننمود و بود
«بوستان،باب5،ص329»
عبادت به تقلید، گمراهی است
خنک رهروی را که آگاهی است
«بوستان،باب8،ص375»
انسان دوستی و خداپرستی:
خواهی که خدای بر تو بخشد
با خلق خدای کن نکویی
«گلستان،باب1،ص56»
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش درآسایش است
«بوستان،باب2،ص266»
جوانمردی:
به امید ما کلبه این جا گرفت
نه مردی بود نفع از او واگرفت
ره نیک مردان آزاده گیر
چو استاده ای دست افتاده گیر
«بوستان،باب2،ص259»
مردانگی:
سعدی! هنر نه پنجه ی مردم شکستن است
مردی درست باشی اگر نفس بشکنی
«غزلیات عرفانی»
مردی نه به قوت است و شمشیرزنی
آن است که جوری که توانی نکنی
«مفردات،ص860»
اگر خود بر درد پیشانی پیل
نه مرد است آن که در وی مردمی نیست
بنی آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشد آدمی نیست
«قطعات،ص816»
مراد و مطلب دنیا و آخرت نبرد
مگر کسی که جوان مرد باشد و بسام
تو نیک نام شوی در زمانه ورنه بس است
خدای عزوجل، رزق خلق را قسام
«قطعات،ص832»
نه آدمی است که در خرمی و مجموعی
به خستگان پراکنده بر نبخشاید
گلیم خویش برآرد سیه گلیم از آب
و گر گلیم رفیق آب می برد شاید
«قطعات،ص826»
انسان دوستی:
خنک آن که آسایش مرد و زن *** گزیند بر آسایش خویشتن
نکردند رغبت هنرپروران *** به شادی خویش از غم دیگران
«بوستان،باب1،ص224»
در بد دانستن خودپسندی:
بهی بایدت لطف کن کآن بهان *** ندیدندی از خود بتر در جهان
تو آن گه شوی پیش مردم عزیز *** که مر خویشتن را نگیری به چیز
«بوستان،باب4،ص321»
ز دعوی پری، زان تهی می رود *** تهی آی تا پر معانی شوی
ز هستی در آفاق، سعدی صفت *** تهی گرد و بازآی پر معرفت
«بوستان،باب4،ص312»
در باب خوش خویی:
به نرمی ز دشمن توان کرد دوست *** چو با دوست سختی کنی دشمن اوست
به اخلاق با هرکه خواهی بساز *** اگر زیردست است وگر سرفراز
«بوستان،باب4،ص305»
گذشت و تحمل نسبت به خطاکاران:
شنیدم که مردان راه خدا *** دل دشمنان هم نکردند تنگ
تو را کی میسر شود این مقام *** که با دوستانت خلاف است و جنگ؟
«بوستان،باب2،ص71»
عجب ناید از سیرت بخردان *** که نیکی کنند از کرم با بدان
یکی بربطی در بغل داشت مست *** به شب در سر پارسایی شکست
چو روز آمد آن نیک مرد سلیم *** بر سنگ دل برد یک مشت سیم
که دوشینه معذور بودی و مست *** تو را و مرا بربط و سر شکست
مرا به شد آن زخم و برخاست بیم *** تو را به نخواهد نشد الا به سیم
«بوستان،باب4،ص318»
تاکید بر رفتار خوب با مردم و زیردستان:
تو با خلق نیکی کن ای نیک بخت *** که فردا نگیرد خدا بر تو سخت
دل زیردستان نباید شکست *** مبادا که روزی شوی زیردست
«بوستان،باب2،ص262»
کسان برخورند از جوانی و بخت *** که با زیردستان نگیرند سخت
اگر زیردستی درآید زپای *** حذر کن ز نالیدنش بر خدای
«بوستان،باب1،ص222»
به احسانی آسوده کردن دلی *** به از الف رکعت به هر منزلی
«بوستان،باب2،ص260»
کسی خسبد آسوده در زیر گل *** که خسبند از او مردم آسوده دل
«بوستان،باب2،ص254»
چو بیند کسی زهر در کام خلق *** کی اش بگذرد آب نوشین به حلق؟
«بوستان،باب1،ص224»
صداقت در دوستی:
آیین برداری و شرط یاری *** آن نیست که عیب من هنر پنداری
آن است که گر خلاف شایسته روم *** از غایت دوستیم دشمن داری
«رباعیات، ص846»
دوستان سخت پیمان را ز دشمن باک نیست *** شرط یار آن است کز پیوند یارش نگسلد
صدهزاران خیط یکتو را نباشد قوتی *** چون به هم برتافتی اسفندیارش نگسلد
«قطعات، ص820»
پرهیز از عیب دیگران جستن:
با همه عیب خویشتن شب و روز *** در تکاپوی عیب اصحابی
گر همه علم عالمت باشد *** بی عمل مدعی و کذابی
«قصاید،ص750»
پرهیز از خودمحوری و توصیه به مشورت:
هر که بی مشورت کند تدبیر *** غالبش بر غرض نیاید تیر
بیخ بی مشورت که بنشانی *** برنیارد به جز پشیمانی
«مثنویات،ص850»
سپاسگذاری و وفاداری :
وفاداری کن و نعمت شناسی *** که بدفرجامی آرد ناسپاسی
جزای مردمی جز مردمی نیست *** هرآن کاو حق نداند آدمی نیست
وگردانی که بدخویی کند یار *** تو خوی خوب خویش از دست مگذار
«مثنویات،ص854»
برای بحث جامعتر بنگرید به این منبع[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:27 AM ---------- ارسال قبلی در 12:27 AM ----------
[/COLOR][SIZE="4"]عقاید و آداب و رسوم پارسیان به نقل نوشته های هرودوت[/SIZE]
به موجب نوشته های وی پارسها نیز چون امروز که برپاکردن جشن تولد معمول و مرسوم است، در انجام آن اهتمامی داشته و هر سال روز تولد خود را جشن می گرفته اند در این جشنها که اشراف و طبقه ی کارگر و کشاورز جملگی به حفظ آن می کوشیدند، فقرا و اغنیا هر کدام مطابق با فراخور حالشان به مدعوین خوراک و غذاهایی می داده اند. آنچه که موردنظر می تواند بود، رواج ذبح شتر، خر، اسب و گاو است و مصرف گوشت آنها - در مراسم قربانی و مراسم معمولی، خوراک گوشت این حیوانات به مصرف می رسیده است و در جشنها پس از ذبح، حیوان را یکپارچه کباب می کرده اند. پیش خوراک یا صرف خوراکهایی اشتهاانگیز در ضمن غذای اصلی و پس از آن نیز مرسوم بوده است. به شراب علاقه ی زیادی داشتند و از رسومی که رعایت اش بسیار شایسته بود، اینکه حق نداشتند در منظر عام و یا نزد کسی آروغ یا باد گلو کنند و هنگامی که بخواهند درباره ی مسئله ی مهمی تصمیم بگیرند، در حالی مستی در انجمنی مسئله را طرح و درباره ی آن تصمیمی اتخاذ می کنند، آن گاه فردای آن روز در حال هشیاری دگرباره همان مسئله را مطرح و درباره اش رأی می گیرند. هرگاه رأی شان در حال مستی و هشیاری مطابقت داشت، بدان عمل می کنند، ورنه از آن منصرف می شوند. همچنین است مصداق این نحوه عمل در مورد حالت عکس آن؛ یعنی گاه نیز نخست در حال هوشیاری در مورد مسئله ای تصمیم می گیرند، و هرگاه در حال مستی نیز به همان نتیجه رسیدند که به مورد عمل می گذارندش و در غیر این صورت مسکوت می ماند.
[SIZE="4"]مسئله ی اخذ تمدن خارجی [/SIZE]
آنچه که این زمان برای ایرانیان مسئله ای مهم شده است و درباره ی آن بسیار صحبت و بحث و تدقیق می گردد و مخالفان و موافقان دارد، مسئله ی اخذ تمدن خارجی است .هرودوت در حدود بیست و پنج قرن پیش این مسئله را تذکر داده است که ایرانیان استعداد بسیار بیشتری دارند از ملل دیگر در اخذ رسوم و عادات خارجیان. چون با مادها درآمیختند و لباس مادی را زیباتر و برازنده تر یافتند، روش مادی را در لباس اخذ نمودند. به هنگام برخورد با مصریان استعمال زره مصری را که سپری مطمئن در کارزار به شمار می رفت گرفتند. با هر ملت و قومی که برمی خوردند، روشهای آنان را در لذت طلبی و کام جویی اقتباس کردند. مثلا روابط جنسی با پسران نوخاسته و زیبا را از یونانیان آموختند و رسم تعدد زوجات و داشتن زنان به اصطلاح عقدی و رسمی و کنیزکانی به عنوان صیغه و بردگانی از برای تمتع و کامجویی نزدشان رایج و مرسوم بود.
آموزش فرزندان
و راستگویی
آنان تحت شرایطی تربیتی تا سن بیست سالگی تنها سه چیز به فرزندان خود می آموزند و آن سه چیز عبارت است از: اسب سواری، تیراندازی، راست گویی. پدران تا سن پنج سالگی فرزندان خود را ملاقات نمی کنند و نزد زنان بزرگ می شوند و در این روش فلسفه ای دارند و آن این است که هرگاه کودک در چنین سالهایی فوت کند، دل پدران به تأثیر و اندوه نگراید.
هرودوت می گوید که اینها رسومی هستند بسیار شایسته نزد پارسیان که من آنها را ستایش و تمجید می کنم، همچنین رسوم و عاداتی دیگر دارند که در زمره ی قوانین محسوب می شوند. مرعی داشتن قوانینی که به مرگ کسی منجر شود، سخت مورد تحریم و احتیاط می باشد. شاه بالشخصه هیچگاه جهت ارتکاب یک گناه و بزه کسی را به مرگ محکوم نمی نماید. همچنین هیچ فردی از پارسها حق ندارد تنها به موجب یک جرم کسی را به گونه ای مجازات نماید که جبران ناپذیر باشد. به هنگام کیفر و مجازات لازم است تا با دقت سنجشی میان اعمال نیک و بد مقصر به عمل آید، و هرگاه اعمال زشت و ناپسند مجرم زیاده از کارهای نیک و پسندیده اش بود، می تواند که به مجازات بزهکار اقدام نماید، و در غیر این صورت مجرم از امکانات بسیاری برخوردار شده و بخشوده می شود. پارسها برآنند که هیچگاه از آنان کسی مبادرت به قتل پدر و مادرش نکرده است و هرگاه در صورت ظاهر چنین اتفاقی میان پارسها رخ داده باشد، حاکی از آن است که یا از جانب فرزند خوانده چنین اتفاق و عملی انجام شده و یا از جانب اولاد حرامزاده، چون هیچگاه کسی پدر و مادر راستین خود را به قتل نمی رساند.
زشت ترین کارها دروغگویی است
معمولا رسم است میان پارسها از آنچه که نهی و منع شده است، حتی سخن نیز نمی گویند. در نظر آنان زشت ترین کارها دروغگویی است، و پس از آن وام گرفتن؛ و در این باره استدلال می کنند که آدم وامدار و قرضمند معمولا مجبور به دروغگویی می شود. برای آب احترام بسیاری قائل اند، در آبهای روانی که در شهر جریان دارد و در هرگونه مجاری و در آب ادرار نمی کنند، و حتی دست و صورت خود را در مجاری آب نمی شویند و در آنها آب دهان نمی افکنند و به کسی نیز اجازه ی چنین کاری را نمی دهند. در اینجا هرودوت اضافه می کند برخلاف ما، پارسها در پاکیزه نگاه داشتن مجاری و گذرگاههای آب اهتمای بلیغ مرعی می دارند.
منبع[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:27 AM ---------- ارسال قبلی در 12:27 AM ----------
[/COLOR][size="4"]اخلاق در آئین زرتشت [/size]
اخلاق زرتشتی که هم آهنگ با دوگرایی اخلاقی است در سطحی بسیار عالی قرار دارد و با تمام نیروی خود اندیشه ی نیک و گفتار نیک و رفتار نیک را تأکید می کند. مقدسات اخلاقی را هرگز نمی توان به صورتی موجزتر از این عرضه داشت و این بهترین چیز است که می توان درباره ی اخلاق زرتشتی گفت. هرگونه انحرافی که از لحاظ دینی و فلسفی در آیین زرتشت روی داده باشد، این نکته مسلم است که مؤبدان زرتشتی همواره اخلاق را در یک سطح عالی نگه داشته اند.
در نکوهش ریاضت دینی
یکی از خصوصیات این اخلاق درخور توجه است و آن این است که به هیچ وجه التفاتی به ریاضت کشی و عزلت گزینی نداشته است. در وندیداد آمده است «کسانی که نمی خورند نیرومند نیستند، نه توان نیکوکاری دارند نه برای کشاورزی آماده اند و نه برای فرزندآوری». در رساله ی سد در ذکر شده است «معنی روزه گرفتن همانا پرهیز از گناهان است و همه ی اعضای آدمی مانند چشم و زبان و گوش و دست و پا باید روزه دار باشند.» داریوش بزرگ در فرمانهای نوشته بر سنگ گفته است: «ای انسان این فرمان اهورا مزداست به تو، بد اندیش مباش، راه نیکی را رها مکن، و آلوده گناه مشو». جان بی ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان می نویسد: نفطه اصلى و پایه اساسى اخلاق در آئین زرتشت بر روى این قاعده است که نفس و ضمیر هر فرد آدمیزاد، یک میدان نبرد نزاع دائمى بین خیر و شر است و سینه آدمى تنورى است که آتش این جنگ همواره در آن مشتعل مى باشد. روزى که اهورامزدا آدم را بیافرید، او را آزادى عمل کرد که خود عمل خود را برگزیند، یعنى داراى نیروى اختیار گردید که ما بین دو راه خطا و صواب هر یک را بخواهد انتخاب نماید. هر چند اهورا مزدا به وسیله نیروى نیکى یعنى سپنتامئى نو و نیز به دستیارى وهومنه همیشه آدمى را به سوى راستى مى کشاند، ولى در همان حال نیروى زشتى و بدى انگرامئى نونیز در او ظهور یافته و در خاطره او همواره وسوسه مى کند، از این رو تکلیف و وظیفه هر فرد بشر آن است که در دل خود ما بین آن دو منادى یکى را اجابت کند. یعنى فرشته نیک را اطاعت کرده و خوبى را اختیار کند و یا آن که سخن دیو را شنیده و راه بدى را برگزیند. البته نیکان بدى را نمى پسندند.
[size="4"]اصول اخلاقی، اجتماعی زرتشتیان[/size]
رابرت هیوم مینویسد: یک زرتشتی ایدهال از نظر بنیان گذار این دین به این صورت تصویر گردیده است:[color="darkgreen"]
1- کسی که فقیری را نجات میدهد، اهورا را پادشاه میسازد.
2- رفتار خوب در مقابل افراد خوب، و رفتار بد در مقابل افراد بد و شرور مقرر گردیده است.
3- زندگی و همسرداری مطابق عقل و معاش کاربردی عملی و ضرورت دین است نه زهد و ریاضت کشی.
4- ضابطهای که از کتاب مقدس زرتشتیان که در مکالمات پارسایان بیش از همه تکرار شده و به بهترین وجه اصول اخلاق ایشان را نشان میدهد فرمول زیر است: پندار نیک، گفتار نیک، رفتار نیک.
5- در مقابل دشمنان به طور برابر جنگ و در مقابل دوست نیز آنچه دوستان میپسندند انجام بده.
6- تجویز اعمال خشونت در مقابل افراد شرور.[/color]
با آنکه گاتها عموما در بردارنده اصول اخلاقی است، بعضی از ضوابط خاص اخلاقی هم در آن ذکر شده است:
درستی (اشی ونگهوهی)،
ایفای به عهد (میترا)،
بخشش و دهشمندی (رتا)،
ترحم و بخشش (رژدیکا) از جمله رفتارهای خوبی است که سفارش شده و برعکس
نادرستی (درگا)،
دروغ (درچ)،
خشم (ااشما)، از جمله رفتارهایی است که منع شده است.
منبع دانشنامه طهور[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:28 AM ---------- ارسال قبلی در 12:27 AM ----------
[/COLOR][SIZE="4"]اخلاق و سیاست زرتشتی [/SIZE]
تساوی حقوق زن و مرد
در گاتها خشم و کینه توزی، دروغ و بیداد،پشتیبانی از فرمانروایان ستمگر، بی قانونی و تبعیض، در گاتها با بیانهایی مختلف، مردود شمرده شده است. تساوی جقوق زن و مرد شناخته شده است. در گاتها، هر جا اشوزرتشت مردم را برای شنیدن پیامش فرا می خواند، از زن (نایری) Nairi و مرد (نا Na) جداگانه نام می برد. همچنین او، زن و مرد را هنگام اختیار همسر در رده برابر قرار می دهد. او به دختران و پسران اندرز می دهد که، پیش از بستن پیمان زناشویی، با خرد خود رایزنی نمایند، به مهر دل گوش دهند و همسری را برگزینند که در پیش برد راستی و اشا با آنان همگام باشد. بنا به گفته هرودوت مورخ یونانی، کورش هخامنشی زیردست مادر خود می نشست. ضمنا نبودن واژه برده، در گاتها نشانه ای دیگر است که اشوزرتشت چنین بنیادی را قبول نداشته است. در گاتها، در بندهای گوناگون آمده است که، اشوان نباید از فرمانروای بیدادگر، و دروغکار پیروی کنند. در عین حال اشوان باید در راهنمایی و هدایت گمراهان بکوشند. در سرگذشت آمیخته با افسانه (اساطیر) ایرانی آمده است که جمشید، شاهنمونه، هنگامی که دستخوش غرور شد، خود را بی کمی و کاستی و جاودانی دانست، قانون را زیرپا گذاشت، کشتن دام و خوردن گوشت آنها را اجازه داد، فره ایزدی از او دور گشت و شاهشناهی خود را از دست داد و کشته شد. این اسطوره نشان می دهد که هیچ کس بالاتر از قانون نیست.
منبع دانشنامه طهور[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:28 AM ---------- ارسال قبلی در 12:28 AM ----------
[/COLOR]ما ایرانیان عادت کرده ایم تنها کوروش را به حقوق بشر بشناسیم در حالیکه در آیین زرتشت این مساله وجود دارد. به همان صورت که در سراسر شاهنامه ما این نوع برخورد اخلاقی و انسانی را می توانیم ببینیم.
[size="4"]حقوق بشر و دین زرتشت [/size]
جان هینلز با اسناد به سنتهای مذهبی زرتشتی و شواهد تاریخی، می نویسد: دین زرتشت را باید نخستین دین حقوق بشر خواند. در گاتها آمده است که رهبران دنیایی ممکن است قوی و زورمند بنمایند ولی نیروی راستین را تنها آن رهبرانی دارند که «اشو» باشند و در کارها با خرد رایزنی کنند، و به راستی و داد بگروند. قدرت راستین در اشا است. «خشتراوئیریا» یا توان دربرگیرنده اهورامزدا تنها توان سازنده و دادگستر است. قدرت ویران کننده از دید و سنت زرتشتی، توان راستین نیست. بازتاب همین باورها بود که کورش هخامنشی درباره اسراء نیز انسانی برخورد کرد و بنابر گل نبشته ها، مزد آنان را به طور کامل می پرداخت. کورش، مردم کشورهای مفتوحه را در پرستش خدایان خود، آزاد می گذاشت، حتی به معابد آنان می رفت و خدایانشان را نیایش می کرد. بر روی استوانه ای که در آغاز سده اخیر در کندوکاوهای بابل (جنوب عراق) پیدا شد و وابسته به سال 539 پیش از مسیح است،
کوروش نوشته است:[color="darkred"]
«من به همه کس آزادی دین دادم که هر خدایی را می خواهند بپرستند
و هیچ کس حق مزاحمت و منع دیگری را در این کار ندادم.
من اجازه ندادم هیچ خانه ای خراب شود و دارایی هیچ کس از او گرفته شود.
خدای بزرگ همه این توفیقات را به من داد. از بابل گرفته تا آسور، شوش، آکاد و فرازفرات.
خواست من این بود که همه پرستشگاه های ادیان مختلف از نو رونق گیرد
و به آنها که خانه هایشان خراب شده بود کمک کردم که خانه هایشان را از نو بسازند.
من آشتی و آرامش را به همه ارمغان دادم.»[/color]
منبع همان[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:28 AM ---------- ارسال قبلی در 12:28 AM ----------
[/COLOR][size="4"]هویت فردی، دینی و اجتماعی در دین زرتشت [/size]
یکی از ویژگیهای زیستن طبق قانون اشا، کوشش پویا در راه پیشرفت و رسیدن به رسایی است. تنبلی، اهریمنی و ناپسند است. خرداهورایی، راستی و توان اخلاقی، از آن کسانی است که برای آبادانی جهان کار می کنند. در همه ی کوششها باید دلها را از دشمنی، خشم و دروغ به دور نگاهداشت و راستی و مهر را گسترش داد. گاتها سفارش می کنند که نیکان باید با هم یگانه شوند، و راهبرانی برگزینند که در اشا پایدار باشند، با دانایی کار کنند، و در راه تازه کردن جهان، گام بردارند.
منبع ترک دنیا و توصیه به شادی
دین زرتشت با رهبانیت و ترک دنیا، ازدواج نکردن و ریاضت، مخالف است. آرمان زندگی شادی و خوشبختی است که با کوشش در این جهان، با رسایی مینویی (کمال معنوی)، از راه سازندگی و دهشمندی به دست می آید. برای شادی باید کوشید تا برابر با قانون اشا، بین تن و روان از یک سو و بین فرد و اجتماع از سوی دیگر هم آهنگی به وجود آورد. دین زرتشت روی سه هویت فردی، هویت دینی، و هویت اجتماعی، تکیه دارد. هر زرتشتی، در نماز روزانه برای رئیس و افراد خانواده نمانا (nemana)؛ ده ویس (vis)؛ قبیله زنتو (zantu)؛ سرزمین یا کشور دهیو (dahyu)؛ و رهبران پاک و راست رتو (ratu)؛ و همه نیاکان اشوان دعا می کند. خوشبختی «اوستا» برای کسانی است که به گروه اشوان می پیوندند. زندگی جایگاه نبرد خوبی و بدی است و اشوان باید برای نیکویی و اشوایی کوشش و مبارزه کنند.
پرهیز از خشونت طلبی
دین زرتشت «مبارزه جویی اخلاقی» را سفارش و «مبارزه جویی بدنی» را محکوم می کند. در این مبارزه هیچ گاه نباید دین راستی را کتمان کرد حتی اگر، خطر نابودی وجود داشته باشد. مبارزه اخلاقی، نخست باید در درون انسان صورت گیرد. پس از پیروزی انسان بر نفس بدی، برای راهنمایی دیگران می توان اقدام کرد.
خودسازی مقدم بر جامعه سازی
خودسازی مقدم بر جامعه سازی است. وسواس ایرانیان زرتشتی در پاک نگاهداشتن آب، خاک، هوا و آتش، زبانزد یونانیان بوده است. هرودوت و گزنفون درباره آن قلمفرسایی کرده و نوشته اند که ایرانیان هیچ چیز آلوده و کثیفی را در آب نمی ریزند و در پاک نگاهداشتن خاک و زمین مراقبت می کنند.
منبع همان[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:28 AM ---------- ارسال قبلی در 12:28 AM ----------
[/COLOR]گرچه بخشهایی از متن زیر باب تبع انسان مدرن نیست اما همه متن را آوردم تا محکوم به تحریف کلام نشده باشم.
[size="4"]اخلاق زرتشتی از دیدگاه ویل دورانت [/size]
ویل دورانت می نویسد: چون پیروان دین زردشت جهان را به صورت میدان مبارزه ی میان خیر و شر تصور می کردند، با این طرز تصور خویش، در خیال، محرک نیرومندی بیرون از قوانین طبیعت مقرر می داشتند که فرد را به کار نیک تشویق می کرد و ضامن اجرای آن بود. نفس بشری را نیز، مانند صحنه ی جهان، نبردگاه ارواح پاک با ارواح پلید می دانستند؛ به این ترتیب، هر کس در نظر ایشان سربازی بود که خواه ناخواه در صف خدا یا در صف شیطان می جنگید، و هر کار که به آن برمی خاست یا از آن خودداری می کرد، خود به خود، به تقویت دستگاه اهورمزدا یا دستگاه اهریمن می انجامید. با این فرض که انسان برای رسیدن به اخلاق نیک محتاج به تکیه گاه فوق طبیعی باشد، باید گفت که جنبه ی اخلاقی دین زردشت عالی تر و شگفت انگیزتر از جنبه ی دینی والاهی آن است؛ این طرز تصور به زندگی روزانه ی آدمی شرافت و مفهومی می بخشد که از دید قرون وسطایی نسبت به انسان، که او را چون کرم ناتوانی تصور می کرد، یا از دید جاری در این ایام، که او را دستگاه مکانیکی متحرک خود به خود تصور می کند، هرگز چنان شرافت و مفهومی برای آدمی فراهم نمی شود. انسان، مطابق تعلیمات مذهب زردشت، همچون پیاده ی صحنه ی شطرنج نیست که در جنگ جهانگیر دائمی بدون اراده ی خود در حرکت باشد، بلکه آزادی اراده دارد، چه اهورمزدا چنان خواسته است که انسانها شخصیتهای مستقلی باشند و با فکر و اندیشه ی خودکار کنند، و با کمال آزادی در طریق روشنی، یا در طریق دروغ، گام نهند. چه اهریمن، خود، دروغ مجسم و جاندار، و هر دروغگو و فریبکار بنده و خدمتگزار وی به شمار می رفت .از این طرز تصور کلی قانون اخلاقی مفصل و در عین حال ساده ای به وجود آمد که بر این قاعده ی طلایی تکیه داشت که: «تنها کسی خوب است که آنچه را برخود روا نمی دارد، بر دیگران نیز روا ندارد.»
به گفته ی اوستا، انسان سه وظیفه دارد: «یکی اینکه دشمن خود را دوست کند؛ دیگر آنکه آدم پلید را پاکیزه سازد؛ و سوم آنکه نادان را دانا گرداند»، بزرگ ترین فضیلت تقواست، و بلافاصله پس از آن، شرف و درستی در کردار و گفتار است. در میان پارسیها رباخواری رایج نبوده، ولی باز پس دادن وام را امر واجب و مقدسی می شمردند.
در شریعت اوستا (مانند شریعت یهود) بدترین همه ی گناهان کفر و الحاد بود. از روی تنبیه های سختی که درباره ی ملحدان اجرا می شد، می توان حدس زد که شک در دین در میان پارسیان وجود داشته است؛ کسانی را که از دین باز می گشتند بدون درنگ اعدام می کردند. بخشندگی و مهربانی، که پروردگار همه را به آن فرمان داده بود، عملا شامل حال کفار، یعنی بیگانگان، نمی شد، چه آنان گروه پس افتاده ای از مردم تصور می شدند که اهورمزدا تنها محبت سرزمین خودشان را به دلشان انداخته بود تا از هجوم و حمله ی بر ایران زمین غافل بمانند. به گفته ی هرودوت، پارسیان «خود را از هر جهت بهتر و والاتر از همه ی مردم روی زمین می دانستند»؛ چنان باور داشتند که ملتهای دیگر به آن اندازه به کمال نزدیک ترند که مرز و بوم ایشان از لحاظ جغرافیایی به سرزمین پارس نزدیک تر باشد، و: «بدترین مردم کسانی هستند که از پارس دورترند». چون دینداری و تقوا بزرگ ترین فضیلت بود، نخستین وظیفه ی آدمی در زندگی آن بود که خدا را بپرستد و تطهیر و قربانی کند و نماز بگزارد. در دین زردشتی روا نبود که معبد بسازند یا بت بتراشند. باید قبول کنیم که علمای دین زردشتی در وضع قواعد و اصول دین خود مهارت فراوان داشته اند. به طور کلی، باید گفت که دین زردشتی دینی عالی بود که، نسبت به سایر دینهای معاصر، با خود کمتر جنبه ی جنگ طلبی و خونخواری و بت پرستی و خرافه جویی داشت، و به همین جهت روا نبود که به این زودی از جهان برافتد.
ویل دورانت در ادامه می فرماید: برخلاف آنچه از خواندن تاریخ آمیخته به خون و آهن این قوم به نظر می رسد، باید گفت که اخلاق و رفتارشان این اندازه سختی و خشونت نداشته است. پارسیها در سخن گفته صریح و در دوستی استوار و مهمان نواز و بخشنده بودند. و بر رعایت آداب معاشرت، مواظبت داشتند. چون دو نفر، که از حیث رتبه با یکدیگر برابر بودند، به هم می رسیدند، یکدیگر را می بوسیدند، و اگر کسی به شخصی بلند مرتبه تر از خود برمی خورد، پشت دوتا می کرد و به او احترام می گذاشت. در مقابل اشخاص کوچک تر گونه ی خود را برای بوسیدن پیش می آوردند؛ برای مردم متعارفی، تواضع مختصری کافی بود. چیز خوردن در کنار راه را سخت ناپسند داشتند، بینی گرفتن و آب دهن انداختن در مقابل دیگران را بد می دانستند. تا زمان خشیارشا، در خوردن و نوشیدن سادگی فراوان داشتند، و جز یک بار در روز خوراک نمی خوردند و جز آب خالص چیز دیگری نمی نوشیدند. پاکیزگی را، پس از زندگی، بزرگ ترین نعمت می دانستند، و چنان می پنداشتند که کار نیکو چون از دست ناپاک سرزند ارزشی ندارد، «چه انسان، اگر در برانداختن فساد (میکروبها؟) قیام نکند، فرشتگان در جسم او منزل نخواهند کرد.» کسانی را که سبب پراکنده شدن بیماریهای واگیردار می شدند سخت کیفر می دادند. در جشنها، همه ی مردم با لباسهای پاک سفیدی حاضر می شدند. در شریعت او، مانند دو شریعت بر همایی و موسوی، آداب و رسوم تطهیر و جلوگیری از پلیدی بسیار بود. در کتاب مقدس زردشت، فصلهای مطولی است که همه از قواعد مخصوص پاکی جسم و جان بحث می کند.در آن کتاب آمده است که چیدن ناخن و مو، و نفس کشیدن از دهان، همه، پلیدی است، و ایرانی فرزانه باید از آنها پرهیز کند. مگر اینکه قبلا آنها را پاک کرده باشند.
منبع همان