07-24-2016, 02:33 PM
Rationalist نوشته: اساسا موضوع این است که آنچه تاکنون من به عنوان عرفان و اهالی آن آشنا شده ام در و پیکری به عنوان مکتب نداشته اند!چه جالب پس در اطراف شما عارف و عارف مسلک بسیارند! در حالیکه تا آنجا که من می دانم و حتی به گفته ی خود عرفا و اهل دل تعداد عارفان بسیار اندک هست و قلیل و شاید کمتر از تعداد انگشتان دستی! همان شعر معروف مولانا "از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست" که برگرفته از داستان معروف دیوژن بود هم اشاره به همین امر دارد کمیاب بودن انسانِ عارف! و آنطور که شما بیان می دارید پس باید با دهها عارف برخورد کرده باشید و.. در حالیکه آن عارفی که حقیقی باشد و واقعی در جهان بندرت یافت می شود و تعدادشان بسیار بسیار اندک است و نسلشان روبه انقراض! پس احتمال آنکه آن "عرفایی" که از نزدیک می شناسید اصلا عارف نبوده باشند ،به 100 میل میکند! چون اگر آنها واقعا عارف باشند پس باید دستکم این را می دانستید که دو بال عرفان خوف و رجاست و بر اساس همین دو بال عرفا به دو دسته ی اصلی تقسیم می شوند که خود آن دوسته هم دارای انشعاباتی هستند و ..
اینکه بیان می کنید به ورای واژهگان رسیده اند...و از دنیای مادی بی نیاز هستند... و...چه و چه... دستکم باید تفاوتی وجود داشته باشد میان
زندگی عملی آنها با دیگران. در حالیکه تفاوتی من ندیده ام!
Rationalist نوشته: اما اینکه می فرمایید معنای واژهگان نزد آنها کاملا متفاوت از معانی عامیانه می باشد، کاملا قابل بحث و نقد است! چه طور یک فیلسوف برای درک عمیق تر معنای واژهگان و بیان مقصود خود ده ها سال به زبان شناسی و تلاش و تحقیق در معانی واژهگان می پردازد و حتی بر مبنای دیدگاه فلسفی اش معانی واژهگان مورد نظر را مفصلا توضیح می دهد. اما اهالی عرفان که به قول شما به ورای واژهگان رسیده اند با دم دست ترین واژهگان شهود عرفانی خود را بیان می کنند؟!این مباحث بسیار بسیار جای بحث دارند بنده خودم مدتهاست که دارم روی آثار ابن عربی کار می کنم و هرمونتیک عرفانی و جالب آنجاست که منابع فارسی و یا عربی در این زمینه نیست و کسی چون William Chittick آمده و در مورد هرمونتیک در عرفان ابن عربی کتاب نگاشته است!
اصلا یک عارف(!) چه قدر روی فلسفهی زبان و معناشناسی به پژوهش پرداخته که حال بخواهد به ورای واژهگان دست بیابد؟!
جالب تر آنجاست که اشعار و ادبیات بسیاری از شاعران حتی چون خیام که معنای بسیار سرراستی دارند را اهالی عرفان چنان تفسیر و معنا می کنند که آدمی از فرط حیرت چشمانش از حدقه بیرون میزند!!!
Rationalist نوشته: برایم شگفت آور است اگر شما از مسلک من خبر دارید هنگامی که می نویسید "هم مسلک شما"!عجب! شما که چنین برداشتی را از سخن بنده داشته اید چگونه به درکِ درستی از شعر آنهم از گونه ی خیامش خواهید رسید؟! سخن بنده آنجا با توجه به context روشن بود! وقتی آنجا گفتم هم مسلک شما منظورم کالا روشن بود که این هم مسلکی یعنی بیخدایی!! دیگر تفسیر کردن این چیزها در گفتار ساده و روزمره که نباید سخت باشد !
Rationalist نوشته: اما گذشته از آن،من حرفهایم شبیه دیگر حرفهایم نیست از اینرو برایم بسیار جالب است که دوست شما حرفهایی شبیه من می زند!!!هیچ پیوستگی و وحدتی در سخن ندارم ! و البته ادعای عارف بودن هم هیچگاه نداشته ام! چون گاهی ملحد کافرم و گاهی عابد و زاهد و با این سرگردانی ها نمی توانم عارف باشم!
نقد اصلی من هم نسبت به یکی از دوستان نزدیکم که اتفاقا حرف هایی شبیه شما می زند و البته حاضر نیست خودش را اهل عرفان بداند؛ چنین است
که اگر کانتکست و بستر ما گفتگویی فلسفی است، می بایست در آن راستا و طبق اصول آن به گفتگو بنشینیم. و گفتگوی فلسفی هم شرایط و بستر خاصی دارد که آن را از انواع بحث ها و جدل های دیگر متمایز می سازد. یکی از اصلی ترین مولفه های گفتگوی فلسفی، داشتن معانی روشن و تا حدممکن مناسب و با دقت انتخاب شده برای واژهگان می باشد. اینکه شما بگویید معنای واژهگان در عرفان کاملا دگرگون می شوند و چه بخواهیم و نخواهیم و نمی دانم هر کاری بکنیم با عرفان سر و کار داریم و نیچه هم عارف بوده و... در گفتگوی فلسفی، ضمن احترام، پچیزی ارزش ندارند!
در ضمن بنده در کجا گفته ام که نیچه عارف بوده و چه چه! خوب است که بیشتر آثار نیچه را به انضمام مقالاتش و مقالاتی که در موردِ وی و آثارش را بوده خوانده ام (هیچوقت فکر نمی کردم روزی بیاید که این چیزها را بگویم!!)
سارا نوشته: دیوانگی همیشه هم جیز بدی نیست گاهی اوج خرد را جنون می نامند! و براستی که نیچه دیوانه بود چون دیوزده شده بود! او همچون دیوژن به دنبال ابر انسان چراغ بر دست تمام شهر را می گشت و جز دیو هیچ نمی دید! پس حق داشت که دیو زده گردد و به دیوانگی برسد!
منظورتان از باید تجربه کرد تا فهمید چیست؟ شهود ِ فلسفی؟
درباره چنین گفت زرتشت می شود هزاران ساعت حرف زد! من اینقدر شیفته ی این کتاب هستم که حتی بخش هایی از آن را چندین بار خوانده ام و از جمله کتابهایی است که زیاد به آن رجوع می کنم ! و اینکه در این کتاب جنونِ نیچه را هم عرض با جنون حلاج و مولانا دیدم و چقدر هم جملاتش شبیه به آنان هست!
واژگانی چون ، "همچون" و "هم عرض" برای شما به معنای "عینا" هستند؟!!!! آیا وقتی می گوییم جنون نیچه هم عرض جنون مولاناست یعنی نیچه هم یک عارف آنهم از گونه ی مسلمانش هست؟!!! عجب نمی دانستم!!!!و نمی دانستم که برای گفتارهای ساده و روزمره از این دست هم باید دست به تفسیر و تشریح بزنم! عجب !!!!
اگر از عرفان و عرفا دستکم اندکی می دانستید آنگاه درمی یافتید که حلاج و مولانا وابسته به کدام مکاتب و حلقه ها بوده اند و اینکه عرفانشان عینا به مانند هم نبوده و عین هم نبوده اند و.. در حقیقت بنده میان عرفا آنهم از گونه ی خراباتیش تفاوت قائلم آنگاه بیایم نیچه را عین آنها بدانم!! واقعا طنز بسیار خندآوریست:)
حال نکته ی جالب آنجاست که در این فروم یکی از هم مسلکان شما (منظور فردی که بی خدا هست!) سخنانی در مورد نیچه گفته که دقیقا منظور بنده بوده!
نقل قول:در کتاب چنین گفت زرتشت نیچه هدفش اینه که به ابر انسان رو معرفی کنهNot Acceptable!
و صفاتی رو بهش اشاره می کنه که اگر انسان از اونها پیروی کنه می تونه به ابر انسان تبدیل بشه(یه جورایی همون انسان کامل عرفا)