12-24-2013, 10:30 PM
کوشا نوشته: این معنا که ما و سایر موجودات آنطور که در ظاهر به نظر می رسد آزاد و رها نیستیم و تحت فرماندهی نیروی هوشمند واحدی روزگار می گذرانیم و این تقلا کردن های ما بر خلاف خواست او راه به جایی نخواهد برد، پس چاره ای جز تسلیم نیست؛ راه تنها از این سو باز است.بسیار خوب...
ابتدا برایم تبیین نمایید که نیروی هوشمندِ برتری در جهان فرمانروایی می کند و پس از آن
ثابت کنید که ما در برابر اراده آن هیچ آزادی ای نداریم.
کوشا نوشته: از اصل علیتاصل علیت چه تضادی با روند فرگشت دارد؟!
و
از اینکه معطی یک چیز نمی تواند فاقد آن باشد؛ اگر انسان حاصل دست پخت فرگشت باشد و مانند آن باشد باید موجوداتی با صفات انسانی در میان موجودات به فور یافت شود
چه اشکالی دارد بعضی از بزغاله ها بتوانند به راحتی مانند انسان صحبت کنند؟
زنده بودن و خودآگاهی داشتن ما نیز صرفا نزد خودمان و درون خودمان معنا دارد؛ در حالیکه اگر کل هستی دارای خودآگاهی بود؛ چنین چیزی را در وجود خود و تمام موجودات به طور یکسان درک می کردیم.
کوشا نوشته: اما همانطور که گفتم این معارف توسط انسانهایی بیان شده اند که اتفاقا عرفان (حداقل نوع اسلامی آن) بدون وجود آنها معنا و مفهومی ندارد و این افراد کسانی هستند که بدون هیچ استثنایی همه عارفان بزرگ افتخار مریدی آنها را داشته و در یک کلام از اقطاب عارفان محسوب و سرسلسله آنها هستند.تا کنون که گفتگوی ما کاملا فلسفی بوده و چیزی هم چه به روش استدلالی و چه شهودی(؟) بر من
قرآن دو وجهه دارد
یکی تلقی وحی بودن آن و تسلیم بی چون و چرا بودن آن به این دلیل است
دیگری کتابی در عرض سایر کتابها که مولفی به نام محمد صلی الله علیه و آله و سلم دارد و حاوی افکار اوست
در این کتاب مبانی عرفان بیان شده
از این جهت چیزی از سایر گفته های عرفانی کم نداشته و جای بررسی دارد، حدیث نیز همین قصه را دارد
و حب و بغض من یا شما یا دیگران تاثیری در این موضوع ندارد
روشن ننموده اید. حال تبیین قرآن و اسلام پیش کش!
کوشا نوشته: احاطه بر وجود نه موجوداتاین می شود همان اندازه و کمیت موجودات. در حالیکه "وجود" در همه، چه سلول مو انسان و چه هر سلول دیگری یکسان و مشترک است. در مورد تمام جهان نیز چنین چیزی صدق می کند.
بدون تشبیه تصور کنید یکی از سلولهای ریشه یکی از موهای پای انسان بخواهد به ادراک کلی از انسان دست پیدا کند بدون اینکه
بتواند از وجود انسان خارج شده و بر او احاطه پیدا کند.
کوشا نوشته: نه، منظور شناخت موجود بدون وجود هیچ مجهولی است.؟!!!
لطفا کامل تر توضیح دهید!
کوشا نوشته: یکی دو نمونه از این تضاد را بیان کنید.در ابتدا شما بیان داشته بودید که عرفان یعنی درک و شهود اینکه وجود واحد است، اما سپس حرف از
اسلام و عرفان اسلامی زدید؛ من نیز مشتاقم بدانم چه طور می خواهید بر یک فرد اسلام ستیز، عرفان اسلامی را تبیین فرمایید!
اسلام خرافه ایست که عامل فقر،بدبختی،شکنجه، کشتار،دروغ،دزدی،تعصب، افراطی گری و بسیاری کثافت های دیگر است؛ از این رو بر اساس همان محتویات کتاب قرآن، شما مسلمان راستین نیستید(زیرا مسلمان راستین در پی کشتن من است نه گفتگو!) و بهتر است بیشتر با دینی که سنگش را به سینه می زنید آشنا شوید و یا شاید بخواهید در مورد اسلام نیز نگرش مرا دگرگون سازید که البته غیر ممکن نیست.
همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...