03-27-2012, 06:58 PM
نقل است روزی ابو آی کیو نزد امام نقی(ع) رفت و پرسید یا نقی! باهوش ترین مردمان چه کسی است؟
حضرتش فرمود: آنکه با وحشت پراکنی برای خود مشروعیت الهی کسب کرد و با قتل و غارت بر پیروانش افزود. نام بتخانه را به خانه خدا تغییر و آن را قبله مسلمین قرار داد. سفر بدانجا را به ایشان واجب کرد و بدین سان اقتصاد حجاز را بیمه نمود. سپس خود را آخرین پیامبر خدا خواند و بساط پیامبران بعدی را نیز برچید.
امام و کُدهای تاریخی
*******************************
نقل است امام نقی (عین غین) هر سال عید گلچینی از احادیث قدسی و معتبرخود را
که در در حال خاک خوردن بود را بهمراه چند شوی جدید شماعی زاده را بعنوان یک پکیج استثنایی تبلیغ نموده و بصورت سی دی ,عیدی به صحابه میدادند.
امام همیشه آرزو داشت صحابه,احادیثش را همچون ان آهنگها حفظ شوند اما هیچگاه این اتفاق نمی افتاد و همیشه رشک خاصی به شماعی زاده میورزید.
جلد سوم از رنجی که میبریم/نوشته حاج صادق خشتک دوز
*********************************
يدونستيد در زمان امام نقي امام هر حرف رو ميزدند..جملگي اصحاب خشتك ها را ميدريدند و سر به بيابون ميگذاشتند؟؟؟
اما پير مردي از سرزمين پارس به سرزمين عراق عرب رفت و تنها نگاهي در نگاه آن حضرت انداخت....تنها با يك نگاه اينبار به جاي اصحابه امام سر به بيابان گذاشتند و نقل است آنقدر تند دويدند كه خشتكشان در حين دويدن پاره گشت....آن پيرمرد كه وي را بهشتي ميناميدند از خطه ي اصفهان امروزي بود و جنتي نام داشت...وي تنها با يك نگاه نقي و نقويان را به رعشه انداخت...درود بر خاندانش....(جنتيون)
*********************************
امام نقی بعد از سفر خود به واتیکان از اعتراف کردن مسیحیان نزد کشیش خوشش آمد و بعد از برگشت در مسجد سامرا اتاقکی ساخت برای اعتراف .اولین نفر نزد امام آمد ،و گفت ،ببخشید من را نقی میخوام اعتراف کنم .امام فرمود ،ادامه بده پسرم ،مرد گفت من از بیت المال دزدی کردم ،امام، ادامه بده پسرم ،مرد ،با زن همسایه کارهای بد بد کردم ،امام وایستا وایستا ،صدات آشناست ،تو همسایه پسر من عسگری نیستی ،تو گه خوردی بی ناموس ،با عروس من و امام با یک ضربه آن مرد را به دونیم کرد،(کریستینیتی و امام نقی )
**********************************
از ابو لاشی این گونه نقل است که شبی در بیت امام دور سفره منتظر غذا نشسته بودیم که سوسن بانو با یک سینی کتلت وارد شد و سینی را به امام داد ؛ امام با دیدن کتلتها شروع به گریه کرد که ابن مالش گر از امام پرسید : ترشی لیته و سٔس خرسی مهرام به فدای اشکهایت، آیا کتلت اولین غذایی بوده که ایمان آورده که شما برایش اشک میریزید ؟
امام در حالی که آب بینیشان را بالا میکشیدند با بغض خاصی فرمودند: به علی قسم که با دیدن کتلتها به یاد جّدهام فاطمه افتادم که به مانند کتلت له و کبود شده بود.
بعد از آنکه اصحاب شروع به گریه کردند امام رو به سینی کرد و گفت : شرمنده بی بی جان وحشت ناک گرسنه هستم و تمامی کتلتها را بلعید و اصحاب با شکم گرسنه و با دادن فحش به اجداد امام به طرف ساندویچی سر کوچه رفتند................
******************************
نقی:همانا در سامرا دیوی زندگی می کند که شب ها از کمینگاه بیرون می آید و به خانه ای هجوم برده و اهالی آن خانه را به اسارت به نزد خود می برد.در آنجا غذای آنها غائط و ادرار آن دیو است و او آنقدر از آنها کار می کشد تا بند بندشان از هم بگسلد.سپس آنها را با چرخ گوشت تکه تکه کرده، می سوزاند و خاکسترهایش را در چاه توالت چال می کند.و یگانه راه مقابله با او این است که صاحبخانه، هر روز برای دفع بلا 3 دینار به ما بپردازد.
صحابه شکاک:آخر از کجا باید مطمئن باشیم چنین چیزی وجود دارد؟دلیلی بیاور!!!
نقی:تو می توانی با اطمینان بگویی که وجود ندارد؟
صحابه شکاک:مسلماً نمی توانم.
نقی:حال با خود تفکر کن.اگر این دیو وجود نداشته باشد و تو به ما پول بدهی تنها اندکی ضرر می کنی.اما اگر وجود داشته باشد و تو برای دفع آن به ما پول نداده باشی چه؟آیا ضرر آن به مراتب بیشتر نیست؟
نقل است امام با این ترفند تمام مردم سامرا را سرکیسه می کردند.
حضرتش فرمود: آنکه با وحشت پراکنی برای خود مشروعیت الهی کسب کرد و با قتل و غارت بر پیروانش افزود. نام بتخانه را به خانه خدا تغییر و آن را قبله مسلمین قرار داد. سفر بدانجا را به ایشان واجب کرد و بدین سان اقتصاد حجاز را بیمه نمود. سپس خود را آخرین پیامبر خدا خواند و بساط پیامبران بعدی را نیز برچید.
امام و کُدهای تاریخی
*******************************
نقل است امام نقی (عین غین) هر سال عید گلچینی از احادیث قدسی و معتبرخود را
که در در حال خاک خوردن بود را بهمراه چند شوی جدید شماعی زاده را بعنوان یک پکیج استثنایی تبلیغ نموده و بصورت سی دی ,عیدی به صحابه میدادند.
امام همیشه آرزو داشت صحابه,احادیثش را همچون ان آهنگها حفظ شوند اما هیچگاه این اتفاق نمی افتاد و همیشه رشک خاصی به شماعی زاده میورزید.
جلد سوم از رنجی که میبریم/نوشته حاج صادق خشتک دوز
*********************************
يدونستيد در زمان امام نقي امام هر حرف رو ميزدند..جملگي اصحاب خشتك ها را ميدريدند و سر به بيابون ميگذاشتند؟؟؟
اما پير مردي از سرزمين پارس به سرزمين عراق عرب رفت و تنها نگاهي در نگاه آن حضرت انداخت....تنها با يك نگاه اينبار به جاي اصحابه امام سر به بيابان گذاشتند و نقل است آنقدر تند دويدند كه خشتكشان در حين دويدن پاره گشت....آن پيرمرد كه وي را بهشتي ميناميدند از خطه ي اصفهان امروزي بود و جنتي نام داشت...وي تنها با يك نگاه نقي و نقويان را به رعشه انداخت...درود بر خاندانش....(جنتيون)
*********************************
امام نقی بعد از سفر خود به واتیکان از اعتراف کردن مسیحیان نزد کشیش خوشش آمد و بعد از برگشت در مسجد سامرا اتاقکی ساخت برای اعتراف .اولین نفر نزد امام آمد ،و گفت ،ببخشید من را نقی میخوام اعتراف کنم .امام فرمود ،ادامه بده پسرم ،مرد گفت من از بیت المال دزدی کردم ،امام، ادامه بده پسرم ،مرد ،با زن همسایه کارهای بد بد کردم ،امام وایستا وایستا ،صدات آشناست ،تو همسایه پسر من عسگری نیستی ،تو گه خوردی بی ناموس ،با عروس من و امام با یک ضربه آن مرد را به دونیم کرد،(کریستینیتی و امام نقی )
**********************************
از ابو لاشی این گونه نقل است که شبی در بیت امام دور سفره منتظر غذا نشسته بودیم که سوسن بانو با یک سینی کتلت وارد شد و سینی را به امام داد ؛ امام با دیدن کتلتها شروع به گریه کرد که ابن مالش گر از امام پرسید : ترشی لیته و سٔس خرسی مهرام به فدای اشکهایت، آیا کتلت اولین غذایی بوده که ایمان آورده که شما برایش اشک میریزید ؟
امام در حالی که آب بینیشان را بالا میکشیدند با بغض خاصی فرمودند: به علی قسم که با دیدن کتلتها به یاد جّدهام فاطمه افتادم که به مانند کتلت له و کبود شده بود.
بعد از آنکه اصحاب شروع به گریه کردند امام رو به سینی کرد و گفت : شرمنده بی بی جان وحشت ناک گرسنه هستم و تمامی کتلتها را بلعید و اصحاب با شکم گرسنه و با دادن فحش به اجداد امام به طرف ساندویچی سر کوچه رفتند................
******************************
نقی:همانا در سامرا دیوی زندگی می کند که شب ها از کمینگاه بیرون می آید و به خانه ای هجوم برده و اهالی آن خانه را به اسارت به نزد خود می برد.در آنجا غذای آنها غائط و ادرار آن دیو است و او آنقدر از آنها کار می کشد تا بند بندشان از هم بگسلد.سپس آنها را با چرخ گوشت تکه تکه کرده، می سوزاند و خاکسترهایش را در چاه توالت چال می کند.و یگانه راه مقابله با او این است که صاحبخانه، هر روز برای دفع بلا 3 دینار به ما بپردازد.
صحابه شکاک:آخر از کجا باید مطمئن باشیم چنین چیزی وجود دارد؟دلیلی بیاور!!!
نقی:تو می توانی با اطمینان بگویی که وجود ندارد؟
صحابه شکاک:مسلماً نمی توانم.
نقی:حال با خود تفکر کن.اگر این دیو وجود نداشته باشد و تو به ما پول بدهی تنها اندکی ضرر می کنی.اما اگر وجود داشته باشد و تو برای دفع آن به ما پول نداده باشی چه؟آیا ضرر آن به مراتب بیشتر نیست؟
نقل است امام با این ترفند تمام مردم سامرا را سرکیسه می کردند.
سنده سگ تو کس و دهن حضرت زهرا جده جنده سیدهای اولاد پیامبر اسلام.
تمام کادر وزارت اطلاعات و بسیج و سپاه پاسداران و پلیس و انتظامی و حراستی ایران و مزدورانشان بدون استثنا مادر جنده هستند.