03-03-2013, 01:26 PM
روابط تولید سرمایهداری
اتفاقا با توجه به همزمانی همین بحث درجستاری دیگر درمورد مقوله آزادی پرداختن به این امر ضرورت می یابد ودراینجا میتون بصورت مبسوط تری به این امر پرداخت
دیگر درمورد مقوله اظهار نظری که روشنفكران و اقتصاددانان طرفدار سرمایهداری برای ما شرح میدهند، این است که "رقابت و بازار آزاد" پشتوانه و تضمینی هستند که سرمایهداران به سادگی بتوانند نیازهای مردم را تامین کنند. اما واقعیت این است که آنها از سر انسانیت و نوعدوستی این کار را نمیکنند بلکه همانطور که آدام اسمیت میگوید: "این کار را به خاطر منافع خودشان انجام میدهند". در این اظهار نظر چنان وانمود میشود که تو گویی رقابت با دیگر سرمایهداران همچون تازیانه یک دست نامریی بر آنان فرود میآید و آنان را وا میدارد تا به دیگر انسانها خدمت کنند.! اما از نظر مارکس این تمرکز بر رقابت و بازار، دقیقا پوشانندهی آن روابط معین تولیدی است که سرمایهداری را از دیگر اقتصادهای مبتنی بر بازار متمایز میکند. زیرا در اینجا ما با دو نیروی اصلی از روابط تولیدی- یعنی سرمایهداران و کارگران- روبهرو هستیم. در یک سمت سرمایهداران، مالکان ثروت ایستادهاند که صاحب وسایل مادی تولیدند. هدف آنها نیز افزایش ثروت خودشان است. آنها با میزان معینی از سرمایه در شکل پول، فعالیت اقتصادی خود را شروع میکنند. آنها با هدف کسب پول بیشتر، برای کسب ارزش اضافی، به خرید کالاهایی دست مییازند که باید سود بیشتری برای آنها به همراه بیاورند. تنها هدف آنها به مثابهی یک سرمایهدار، افزایش سرمایهی خودشان است.
از سوی دیگر کارگران را داریم. این عده نه دارای وسایلی برای فروش مانند تاجران، هستند و نه این که دارای ابزار تولیدی مانند کارخانهداران، هستند تا بتوانند به تولید آنچه نیاز دارند بپردازند. بدون ابزار تولید، آنها قادر به تولید کالاهایی برای مبادله در بازار تولید نخواهند بود. در اینصورت پرسشی که مطرح میشود این است که پس آنها چگونه به وسایل مورد نیاز خود جهت امرار معاش، دست مییابند؟ پاسخ این است که آنها با فروش تنها چیزی که نزدشان قابلیت فروش دارد یعنی فروش توانایی انجام کار (نیروی کار) موفق به دستیابی وسایل زندگی خود میشوند. شاید آنها بتوانند و میتوانند دست به انتخاب بین کارفرماهای مختلف زده و تصمیم بگیرند که نیروی کار خود را به چه کسی بفروشند. اما در هر صورت از این فروش، آنان را گریزی نیست. به عبارت دیگر آنها ناگزیرند و ناچارند که نیروی کار خود را بفروشند. آنها نمیتوانند بین دو گزینهی فروش یا عدم فروش نیروی کارشان دست به انتخاب بزنند زیرا در اینجا مسئله مرگ و زندگی در میان است.
پیش از این که بتوان درباره سرمایهداری سخن گفت باید شرایط خاصی فراهم شده باشد. موضوع این است که نه تنها باید یک اقتصاد کالایی فراهم باشد که در آن عدهای از انسانها صاحب ابزار تولیدی هستند بلکه همچنین باید یک کالای ویژه و منحصر به فرد نیز در دسترس باشد و آن کالا چیزی نیست جز نیروی کار انسانی. مارکس میگوید برای این که چنین کالایی در دسترس باشد بایستی کارگران به معنای دوگانهای آزاد شده باشند. آنها باید از سویی آزادی فروش نیروی کار خود را کسب کرده باشند(یعنی دارای حق مالکیت بر توانایی کار خود باشند چیزی که مثلا بردگان فاقد آن بودند) و در ضمن باید از حق مالکیت بر وسایل تولیدی نیز "آزاد" باشند (یعنی ابزار تولیدی باید از مولدین کالا-کارگران مولد- جدا شده باشد). به بیان دیگر، یک جنبهی منحصر به فرد روابط تولیدی سرمایهداری وجود انسانهایی است که فاقد ابزار تولیدی هستند و در نتیجه مجبورند تا حق مالکیت خود بر نیروی کارشان را به سرمایهدار به فروشند و حق استفاده از آن را به او واگذار کنند. آنها نیروی مولده خود را به او میفروشند تا در مقابل آن قادر شوند وسایل زندگی مورد نیازشان را جهت امرار معاش، خریداری کنند.
در حالی که جدایی مولدین(کارگران مولد) از ابزار تولید شرط لازم برای استقرار روابط تولیدی سرمایهداری است اما شرط کافی آن نیست. اگر کارگران از ابزار تولید جدا باشند دو گزینه پیش پای آنان هست: 1- یا آنها نیروی کارشان را به صاحب ابزار تولید میفروشند، 2- یا این که ابزار تولید را از صاحبانشان اجاره میکنند. اقتصاددانان نظام سرمایهداری در یک اظهار نظر همیشگی بیان میدارند که نتیجه کار، فارغ از این که سرمایه کار را اجاره کند یا کار سرمایه را اجاره کند، همیشه یکسان است. اما خواهیم دید که از نظر مارکس این دو گزینه دارای تفاوت عظیمی با یکدیگر هستند. تنها در صورتی که سرمایه نیروی کار را خریداری کند با نظام سرمایهداری و خصلت ویژه آن روبهرو هستیم.
سرمایهداری به وجود نیروی کار به مثابهی یک کالا و همچنین ترکیب آن با سرمایه نیاز دارد. سرمایهدار حق استفاده از قابلیت انجام کار را از کارگر خریداری میکند زیرا در اینجا با کالایی مواجهایم که سرمایهدار را قادر میسازد تا به تحقق تنها هدفش نائل آید که همانا کسب سود است. تنها و تنها به خاطر افزایش سرمایه است که نیروی کار برای سرمایهدار اهمیت دارد.
حالا شرایطی فراهم شده است که بر مبنای آن بین دو طرف(کارگر و سرمایهدار) در بازار مبادله صورت گیرد: یک طرف دارندهی پول است و طرف دیگر دارندهی نیروی کار. هر یک خواهان آن چیزی است که در تصرف دیگری است و هر یک از این مبادله نصیبی میبرد. به نظر میرسد با یک داد وستد (مبادله) آزاد روبهرو هستیم. این همانجایی است که اکثریت اقتصاددانان نظام سرمایه، توقف میکنند. آنها به این داد و ستد (مبادله) نگاه کرده و اعلام میکنند: "ما آزادی را مشاهده میکنیم". در واقع از آنجا که آنها تنها سوداگری در بازار را مشاهده میکنند پس لاجرم تنها چیزی که ملاحظه میکنند آزادی است.
اما آنچه ما در اینجا توصیف میکنیم یک اقتصاد مبتنی بر بازار به معنای ساده آن نیست. هر اقتصاد مبتنی بر بازار به معنای فروش نیروی کار به سرمایهدار نیست. پیش از سرمایهداری کارگر با ابزار متعلق به خود کالا تولید میکرد و در بازار آن را میفروخت و با پول آن کالای مورد نیاز خود را میخرید.دفاع از یک اقتصاد مبتنی بر بازار دفاع از سرمایهداری به معنای امروزی آن نیست، همانطور که دفاع از بازار به معنای دفاع از بردهداری نیست (که البته میدانیم حاوی خرید و فروش بردگان نیز بود). البته مدافعان سرمایهداری چنین تمایزی بین سرمایهداری و بازار قائل نمیشوند. مارکس در این باره میگوید که ایدئولوژی این افراد آنان را بدان جا رهنمون مینماید که تفاوت بین بازار پیشاسرمایهداری و سرمایهداری را مخدوش کنند.
چرا چنین است؟ به ویژگی منحصر به فرد آن بازار اقتصادی امروزی بیندیشید که در آن نیروی کار به سرمایهدار فروخته میشود. پس از پایان عمل مبادله، حال مارکس توجه ما را به تغییری معطوف میکند که در وضعیت هر یک از طرفین اتفاق افتاده است. "آن که پیش از این صاحب پول بود اکنون به عنوان سرمایهدار با گامهای بلند پیشاپیش راه میرود؛ و مالک نیروی کار به عنوان کارگر از پی او روان است". اما آنها به کجا گام بر میدارند؟ آنها وارد محل کار میشوند جایی که سرمایهدار حالا دارای فرصت و از این امکان برخوردار است که حق مالکیت خریداری شده خود را مصرف کند.
عذرمرا ازطولانی شدن پست بپذیرید ادامه آن درپست بعدی
اتفاقا با توجه به همزمانی همین بحث درجستاری دیگر درمورد مقوله آزادی پرداختن به این امر ضرورت می یابد ودراینجا میتون بصورت مبسوط تری به این امر پرداخت
دیگر درمورد مقوله اظهار نظری که روشنفكران و اقتصاددانان طرفدار سرمایهداری برای ما شرح میدهند، این است که "رقابت و بازار آزاد" پشتوانه و تضمینی هستند که سرمایهداران به سادگی بتوانند نیازهای مردم را تامین کنند. اما واقعیت این است که آنها از سر انسانیت و نوعدوستی این کار را نمیکنند بلکه همانطور که آدام اسمیت میگوید: "این کار را به خاطر منافع خودشان انجام میدهند". در این اظهار نظر چنان وانمود میشود که تو گویی رقابت با دیگر سرمایهداران همچون تازیانه یک دست نامریی بر آنان فرود میآید و آنان را وا میدارد تا به دیگر انسانها خدمت کنند.! اما از نظر مارکس این تمرکز بر رقابت و بازار، دقیقا پوشانندهی آن روابط معین تولیدی است که سرمایهداری را از دیگر اقتصادهای مبتنی بر بازار متمایز میکند. زیرا در اینجا ما با دو نیروی اصلی از روابط تولیدی- یعنی سرمایهداران و کارگران- روبهرو هستیم. در یک سمت سرمایهداران، مالکان ثروت ایستادهاند که صاحب وسایل مادی تولیدند. هدف آنها نیز افزایش ثروت خودشان است. آنها با میزان معینی از سرمایه در شکل پول، فعالیت اقتصادی خود را شروع میکنند. آنها با هدف کسب پول بیشتر، برای کسب ارزش اضافی، به خرید کالاهایی دست مییازند که باید سود بیشتری برای آنها به همراه بیاورند. تنها هدف آنها به مثابهی یک سرمایهدار، افزایش سرمایهی خودشان است.
از سوی دیگر کارگران را داریم. این عده نه دارای وسایلی برای فروش مانند تاجران، هستند و نه این که دارای ابزار تولیدی مانند کارخانهداران، هستند تا بتوانند به تولید آنچه نیاز دارند بپردازند. بدون ابزار تولید، آنها قادر به تولید کالاهایی برای مبادله در بازار تولید نخواهند بود. در اینصورت پرسشی که مطرح میشود این است که پس آنها چگونه به وسایل مورد نیاز خود جهت امرار معاش، دست مییابند؟ پاسخ این است که آنها با فروش تنها چیزی که نزدشان قابلیت فروش دارد یعنی فروش توانایی انجام کار (نیروی کار) موفق به دستیابی وسایل زندگی خود میشوند. شاید آنها بتوانند و میتوانند دست به انتخاب بین کارفرماهای مختلف زده و تصمیم بگیرند که نیروی کار خود را به چه کسی بفروشند. اما در هر صورت از این فروش، آنان را گریزی نیست. به عبارت دیگر آنها ناگزیرند و ناچارند که نیروی کار خود را بفروشند. آنها نمیتوانند بین دو گزینهی فروش یا عدم فروش نیروی کارشان دست به انتخاب بزنند زیرا در اینجا مسئله مرگ و زندگی در میان است.
پیش از این که بتوان درباره سرمایهداری سخن گفت باید شرایط خاصی فراهم شده باشد. موضوع این است که نه تنها باید یک اقتصاد کالایی فراهم باشد که در آن عدهای از انسانها صاحب ابزار تولیدی هستند بلکه همچنین باید یک کالای ویژه و منحصر به فرد نیز در دسترس باشد و آن کالا چیزی نیست جز نیروی کار انسانی. مارکس میگوید برای این که چنین کالایی در دسترس باشد بایستی کارگران به معنای دوگانهای آزاد شده باشند. آنها باید از سویی آزادی فروش نیروی کار خود را کسب کرده باشند(یعنی دارای حق مالکیت بر توانایی کار خود باشند چیزی که مثلا بردگان فاقد آن بودند) و در ضمن باید از حق مالکیت بر وسایل تولیدی نیز "آزاد" باشند (یعنی ابزار تولیدی باید از مولدین کالا-کارگران مولد- جدا شده باشد). به بیان دیگر، یک جنبهی منحصر به فرد روابط تولیدی سرمایهداری وجود انسانهایی است که فاقد ابزار تولیدی هستند و در نتیجه مجبورند تا حق مالکیت خود بر نیروی کارشان را به سرمایهدار به فروشند و حق استفاده از آن را به او واگذار کنند. آنها نیروی مولده خود را به او میفروشند تا در مقابل آن قادر شوند وسایل زندگی مورد نیازشان را جهت امرار معاش، خریداری کنند.
در حالی که جدایی مولدین(کارگران مولد) از ابزار تولید شرط لازم برای استقرار روابط تولیدی سرمایهداری است اما شرط کافی آن نیست. اگر کارگران از ابزار تولید جدا باشند دو گزینه پیش پای آنان هست: 1- یا آنها نیروی کارشان را به صاحب ابزار تولید میفروشند، 2- یا این که ابزار تولید را از صاحبانشان اجاره میکنند. اقتصاددانان نظام سرمایهداری در یک اظهار نظر همیشگی بیان میدارند که نتیجه کار، فارغ از این که سرمایه کار را اجاره کند یا کار سرمایه را اجاره کند، همیشه یکسان است. اما خواهیم دید که از نظر مارکس این دو گزینه دارای تفاوت عظیمی با یکدیگر هستند. تنها در صورتی که سرمایه نیروی کار را خریداری کند با نظام سرمایهداری و خصلت ویژه آن روبهرو هستیم.
سرمایهداری به وجود نیروی کار به مثابهی یک کالا و همچنین ترکیب آن با سرمایه نیاز دارد. سرمایهدار حق استفاده از قابلیت انجام کار را از کارگر خریداری میکند زیرا در اینجا با کالایی مواجهایم که سرمایهدار را قادر میسازد تا به تحقق تنها هدفش نائل آید که همانا کسب سود است. تنها و تنها به خاطر افزایش سرمایه است که نیروی کار برای سرمایهدار اهمیت دارد.
حالا شرایطی فراهم شده است که بر مبنای آن بین دو طرف(کارگر و سرمایهدار) در بازار مبادله صورت گیرد: یک طرف دارندهی پول است و طرف دیگر دارندهی نیروی کار. هر یک خواهان آن چیزی است که در تصرف دیگری است و هر یک از این مبادله نصیبی میبرد. به نظر میرسد با یک داد وستد (مبادله) آزاد روبهرو هستیم. این همانجایی است که اکثریت اقتصاددانان نظام سرمایه، توقف میکنند. آنها به این داد و ستد (مبادله) نگاه کرده و اعلام میکنند: "ما آزادی را مشاهده میکنیم". در واقع از آنجا که آنها تنها سوداگری در بازار را مشاهده میکنند پس لاجرم تنها چیزی که ملاحظه میکنند آزادی است.
اما آنچه ما در اینجا توصیف میکنیم یک اقتصاد مبتنی بر بازار به معنای ساده آن نیست. هر اقتصاد مبتنی بر بازار به معنای فروش نیروی کار به سرمایهدار نیست. پیش از سرمایهداری کارگر با ابزار متعلق به خود کالا تولید میکرد و در بازار آن را میفروخت و با پول آن کالای مورد نیاز خود را میخرید.دفاع از یک اقتصاد مبتنی بر بازار دفاع از سرمایهداری به معنای امروزی آن نیست، همانطور که دفاع از بازار به معنای دفاع از بردهداری نیست (که البته میدانیم حاوی خرید و فروش بردگان نیز بود). البته مدافعان سرمایهداری چنین تمایزی بین سرمایهداری و بازار قائل نمیشوند. مارکس در این باره میگوید که ایدئولوژی این افراد آنان را بدان جا رهنمون مینماید که تفاوت بین بازار پیشاسرمایهداری و سرمایهداری را مخدوش کنند.
چرا چنین است؟ به ویژگی منحصر به فرد آن بازار اقتصادی امروزی بیندیشید که در آن نیروی کار به سرمایهدار فروخته میشود. پس از پایان عمل مبادله، حال مارکس توجه ما را به تغییری معطوف میکند که در وضعیت هر یک از طرفین اتفاق افتاده است. "آن که پیش از این صاحب پول بود اکنون به عنوان سرمایهدار با گامهای بلند پیشاپیش راه میرود؛ و مالک نیروی کار به عنوان کارگر از پی او روان است". اما آنها به کجا گام بر میدارند؟ آنها وارد محل کار میشوند جایی که سرمایهدار حالا دارای فرصت و از این امکان برخوردار است که حق مالکیت خریداری شده خود را مصرف کند.
عذرمرا ازطولانی شدن پست بپذیرید ادامه آن درپست بعدی