نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!!
#21

Tuesday, June 03, 2003


برای پانزده خرداد "روزمرگ" خمینی(مج- مادر جنده)
به آهنگ صدای پای آب سهراب سپهری بخوان اما خلسه نرو

صدای روضه

صدای روضه می آید ، مگر در گنداب اعتقاد، کسی را غسل میدهند؟
لباس شیعیان چرک است.
میان آفتاب پانزده خُرداد
طنین زجه ، چسناله های ایمان ، به یاد امام پلیدان.
کثافت روی شیعیان است، چونان تیره گی شب.

چه می خواهیم؟
سکوت مرگ واژه هاست
و خاموشی گورستان اندیشه ها.

بسیجیانی در كوچه های تنگ اعتقاد، جیبهای باور ترا می جویند.
و در قریه گفتگوی تمدنها، ترا به ریشخند می گیرند.

چرا مردم نمی دانند
كه اسلام نفرین است؟
نمی دانند در چشمان حریص آخوندان امروز، برق شهوت مرگ
فرزندان دیروز فاطمه الزهراست؟

چرا مردم نمی دانند
كه در هوای سنگین حکومت اسلام،
دم و باز دم زندگی ناممکن است؟
shemrشمرنامه

عمل به دستورات و قوانین اسلام ترویج فحشا و قباحت و زشتی واقعی است. رقص و آواز و سکس و برهنگی و پورنوگرافی و اختیار زن به تعدد شریک جنسی نه فساد است و نه فحشا بلکه از حقوق مسلم زنان و مردان جامعه میباشد.
پاسخ
#22

hursday, June 05, 2003


ناسزا
بخش چهارم

بیماری کودنانه راست روی در فاشیسم و افشین زند (بخش پایانی)

ناسیونالیسم و زبان فارسی آفشین زند
دوری گزینی آفشین(نه افشین) زند از ادبیات خشونت گرایانی چون صمد بهرنگی با بینش خلقی و وطنفروشانه شان از یکسو و برداشت گسترده و خردمندانه ایشان از تاریخ جنگهای قومی(نه ملی) مردم وحشی و بی لیاقت ایران زمین که مانند مردم سویس نیستند (و همچون افغانستانی های امروزی سه هزار سال آزگار است با توپ و مسلسل و موشکهای استینگر اهدائی آمریکا، در هنگام اشغال نظامی ایران بوسیله شوروی در دوران کورش کبیر به جان هم اوفتاده اند)، از سوی دیگر. حس وطن پرستی(و نه ملی گرایی) را در ایشان برانگیخته است.
برای نجات آب خاک ایران از جنگهای سه هزار ساله این اقوام وحشی که پارسی هم نمی دانند، آفشین زند حسابگرانه از خزینه (نه گنجینه) خرد خویش، بخشش مفت می کند و آنرادر راه گسترش اقتصاد ایران بکار می اندازد و سپس درنوشته خود "جمهوری فدرال ایران ؟!"
به پاکسازی "زبانی" این اقوام وحشی می پردازد. ایرانیان عرب زبان را از خوزستان برداشته و به کویر لوت می برد تا "نی" شان را بیاندازند، عربی را فراموش کرده و فارسی یاد بگیرند. باشندگان گیلان و مازندران را برداشته و به خوزستان برده و با این کار این دو قوم گیلکی و مازندرانی را از یاد برده، فارسی یاد می گیرند، افزون بر این سردی شان هم خوب خواهد شد. آذری ها را باید به سیستان فرستاده شوند تا مانند (بدور از آذری های گرامی) آفشین شوند و فارسی یاد بگیرند و سیستانی ها را به آدز بایجان فرستاد تا هم فارسی یاد بگیرند و هم چشمشان از چشم اهالی افغانستان بیافتد . کردها اصلا بویی از ایران و ایرانی نبرده اند و به قوم ماد وابسته اند که در 2641 سال پیش کردستان را اشغال کرده اند، قوم دیاکو خیلی پدر سوخته بوده اند که لسان اصیل عجمی عزیز ما را به واژه های(ریشه واژه از وت کردی است به این همانی گفتن) مادی آلوده اند و اصلا فارسی نمی دانند و به والا حضرت شمس می گویند شازده خور ( خورشید در کُردی)، از این گذشته بی "لیاقتی حکومت مرکزی اسلامی" در کردستان باعث شده گروهای خشونت طلب مارکسیستی که ماهی سیاه کوچولو هم خوانده اند در این پاره از ایران لانه کرده و به کرده ها یاد داده اند که بگویند خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران. برای همین کردها را باید به بلوچستان فرستاد تا فارسی یاد گرفته ایرانی شوند، روشن است پس از پاکسازی کردستان از وجود گروه های "گروهای خشونت طلب مارکسیستی ماهی سیاه کوچولو خوانده" بلوچ ها را به کردستان فرستاده خواهند تا آنها هم فارسی یاد بگیرند.
پایتخت را نباید فراموش کرد باید آنرا پاکسازی زبانی کرد، آزمون سراسری برگزار نموده و کسانی را که فارسی آفشینی نمی دانند به مناطق مربوطه خواهیم فرستاد تا فارسی یاد بگیرند و بدین ترتیب درس عبرتی به لیبرال های بی عرضه غربی داده خواهد شد، که فکری برای پاکسازی شهر های بزرگ و کوچکشان از وجود گروهای پست زبانی عرب، کرد، ترک، فارس، تاجیک، افغان، آفریقایی که "فارسی" هم نمی دانند، بکنند و این لکه های ننگ آلود فقر جهانی را که برای لقمه ای نان به غرب آمده اند از دامن پاک سرمایه داری مدرن و پیشرفته پایان تاریخ پاک کنند.
از آنجایی که مردم ایران هیچ شایستگی ندارند و همیشه توی سر هم زده اند و چیزی از فدرالیسم نمی دانند، دوسه میلیون از دست راستی سرتراشیده غربی را که "زبان فارسی آفشینی" را نیک میدانند و از قضا بیکار هم هستند به ایران آورده خواهند شد و در گیلان و مازندران که خالی هم مانده و آب هوای اروپایی داشته و غربی پسند است جای داده و بعنوان کارشناسان آموزش زبان فارسی آفشینی بکار گمارده خواهند شد.
برای اینکه دست نوازش شمری مان را بر سروگوش آقای افشین زند کشیده باشیم تا لبخندی بزنند و توفیر تیزاب شمری را با صابون گلنار دریابند، پیشنهاد می کنیم که مردم بزرگوار قم را که از ننگ حوزه های علمیه بجان آمده و از زخم زبان های دوست و دشمن آزرده اند از قم کوچانده و به قزوین فرستاده و مردم بزرگوار قزوین را به قم بیاورید تا بزرگان دین و طلبه ها گویش "کُس کربلایی" را فراموش کرده پارسی یاد گرفته و چشم جهان اسلام هم باز گردد.


آقای زند:
"اگر اسکندر، عربها، مغولها و آخوندها توانسته بودند این کار را به انجام برسانند، تو هم می توانی. این نوشته پاد ایرانی ترین نگرشی بوده که تاکنون از یک ایرانی خوانده بودم. تنها جای شرم دارد. تو نه ایران را می شناسی و نه تارِیخ ایران را. این پاد چپ بودن تو، اندیشه هایت (در هم گویی هایت) را به آمیزشی، از اندیشه های نیمه فاشیستی ( برای روش انجامیدن آنچه را که آرزومندی) و نازیسم ( هر آنچه برآیند نابودی قومهای ایرانی ) از روی زمین است کشانده. ایران هنگامی ایران است که همه انسانها را با هر نژاد و تیره و فرهنگ و خرده فرهنگها را در خود جای داده. بی همه اینها ایرانی در کار نیست. هم اندیشه ات و هم راه کارت ناامید کننده است. من خواهان ایرانی آباد و آزاد و پیش رفته هستم نه بازگشت به برنهاد ( تئوری) های که دست کم پنجاه سال است ورشکستگی آنها جهانگیر شده. من خواهان همزیستی مردمانی هستم که به دلبخواه خواهان ماندن در مرزهایی هستند که آن را دوست دارند. تنها ایران آباد و آزاد پشتوانه این همزیستی ( در دوران مدرن) خواهد بود. ما ملت و مردم یک شبه پدیدار نشده ایم که به مانند دیگران ناپدید بشویم. اگر زمانی و هنگامی پیش آمد در باره اش خواهم نوشت"

دوستان
از آنجایی که ما خیلی رو راستیم، همینجا می گوییم که پیش از نوشتن این بخش، کنجکاوانه سری به یکی از نوشته های کنجکاو زده بودیم و آنرا بدون دستکاری در اینجا آورده بودیم، تا کنجکاو بداند چرا این نوشته به او پیشکش کرده بودیم،




گفتگوی انتقادی و رهگذر تواب
یکی دیگر از نشانه های دمکرات بودن آقای افشین زند همانا پایبندی ایشان به گفتگوی آزاد و دوسویه با خوانندگان وبلاگش می باشد و برای اثبات نظریات خویش به نامه یکی دوستان وبلاگ نویس خود که چپ بوده و حقوق هم خوانده است پاسخ داده و برای اینکه یکسویه به داوری نرود، نامه آن دوست را به گونه زیر می آورد
"یکی از دوستای وبلاگ نویس ما نامه داده که "آقای زند بد کاری کردی به صمد بهرنگی و گلسرخی گیر دادی!" (نقل به مضمون)"
و در پی آن پاسخی دندان شکن به این نامه این دوست می دهد که کوتاه شده آن چنین است.
اینها (صمد بهرنگی و گلسرخی) آدمهای مزاحمی بوده اند که مرده شان هم آدم تنها نمی گذارد، این قهرمانان انقلابی شما هوس کرده بودند با گروگان گیری و آدم کشی گند بزنن تو تاریخ یک ملت و ما رو به روز سیاه بشونن .
این ها چند تا جوان ساده دل دهاتی کم سواد بوده اند که "گُه زدن به مملکت و خیر سرشون سیفون رو هم نکشیدن".
"خسرو گلسرخی با چند تا رفقاش خواستن پسر رئیس مملکت رو بدزدن و با این وسیله چند تا تروریست رو از زندان بکشن بیرون."
البته این دوست افشین زند از آن چپهای عجیب و غریب است که از یکسو مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می کنند و از سوی دیگر مردم را به خشونت فرا می خوانند و رفقایش بجای اینکه به نقد روشنگران پاسخ دهند دست به ترور شخصیت می زنند. در اینجا افشین زند رسم دوستی بجا آورده و به این دوست عوضی مینویسند:
"من خودم چند نفر از شما رو تو همین وبلاگ معرفی کردم، اما روتون خیلی زیادتر از این حرفهاست که با نصیحت امثال من از رو برین."

از آنجایی که ما خودمان را فعال اجتماعی فلکزدگان چپگرا در وبلاگستان میدانیم ولی چون تنها کارشناس امام حسین کشی و ریدن به اعتقادات شیعیان می باشیم، از این گفتگوی بی سروته حقوقی سیاسی آقای زند سر درنیاوردیم و ناچار شدیم در فرمانی به حرمله که حقوق سیاسی و کشور شناسی خوانده، خواستیم به این نوشته افشین زند بر خورد کرده و پاسخش را برای ما بفرستد. ایشان هم سنگ تمام گذاشته و پاسخ زیر را برای ما فرستاده است.

سرور گرامی شمر
آقای افشین زند شله زرد می خورد که از این غلطها می کند. اگر او کمترین بویی از رابطه کشور، ملت و دولت در سیاست شناسی و حقوق برده بود هرگز چنین چرند پرندهای در وبلاگ خود نمی نوشت. کاری به اتهام ایشان علیه آقا خسرو گلسرخی که از بنیاد نادرست است نداریم.
این مردک کودن اصلا نمی داند که:
کشور در برگیرنده سرزمینی است، که یک ملت و یا چندین ملت در آن گرد هم آمده و در آن چهارچوب مرزهای آن با یکدیگر زندگی می کنند. ملت در برگیرنده شهروندان که بر اساس قانون اساسی آن کشور داری آزادی های فردی، اجتماعی، سیاسی و مسئولیتهای حقوقی می باشند. هر کسی میداند قانون اساسی هر کشور، سند پایه ای رابطه حقوقی ملت یا بهتر بگوییم شهروندان آن کشور با خودشان و با دولت می باشد و بر اساس این قانون است که شهروندان میتوانند کارکردهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی داشته باشند.

آقای افشین زند در کدامین بند "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" به شاه بنام رئیس مملکت اشاره شده است؟ بر اساس این قانون شاه باید سلطنت می کرد و نه حکومت، و سلطنت هم مقامی تشریفاتی است. بر اساس "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" پادشاهان خاندان پهلوی بدلیل زیر پا گذاشتن "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" مجرم بشمار می آیند.
آیا کودتای سوم اسفند و بیست هشت مرداد جرم سیاسی نیست؟ آیا از میان بردن احزاب سیاسی و انجمنهای کاری و سیاسی که تنها ابزار دخالت شهروندان در سیاست کشور بر اساس "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" بود جرم سیاسی نبوده، که تو در برابر آن خاموشی.
آیا دخالت کردن در انتخابات و فساد گسترده مالی و سیاسی دربار و خانواده سلطنتی جرم نیست؟
از همه اینها گذشته اگر آزادی سخن این بنیادی ترین حقوق شهروندان در "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" دوره پادشاهی خاندان پهلوی زیر پا گذاشته نمی شد، آیا امکان داشت واپسگرایانی که از گور 1400 ساله اسلام برخاسته اند در آن کشور به قدرت برسند؟

این نوشته افشین زند آنروی سکه صادق خلخالی است که بدون در نظر گرفتن و زیر پا گذاشتن "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" افسران ارتش و امیر عباس هویدا و بسیاری از وزیران و کارمندان دولتی با قوانین بندتنبانی قرآنی "مفسد فی الارض" و "محارب با خدا" خوانده و به جوخه های مرگ سپرد.
کوتاه بگویم :روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران که به تباهی زندگی میلیونها ایرانی انجامیده، بر آیند زیر پا گذاشتن "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" بوسیله حکومت خودکامه گان خاندان پهلوی می باشد.
اگر زیرپا گذاشتن "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" که یکی از دستاورده های تاریخی ملتی بود که نخستین انقلاب دمکراتیک قرن بیستم به نام "انقلاب مشروطه" به سرانجام رسانید گند زدن به تاریخ کشور نیست پس چیست؟
این فرافکنی افشین زند و محکوم کردن کسانی که خود قربانی زیرپا گذاشتن حقوق شهروندان ایرانی از سوی حکومت پهلوی ها بودند نشانگر نبود "شرافت سیاسی" در این فرد می باشد. آقای زند! می توان دست راستی بود و از این شله زرد ها هم نخورد.
آقای افشین زند واپسین دادنامه خسروگلسرخی که شما از آن نام میبرید ننگی بر است بر زندگی سیاسی محمد رضا شاه. برای کسی که کمترین بویی از انسانیت برده باشداین دادنامه را بی اندازه اندوهناک می نماید. آری انسانی که خود را مارکسیست می نامد، ناخودآگاه علی جاکش و فرزند دیوثش حسین را سوسیالیست و آزادیخواه مینامد. آیا اگر خسرو گلسرخی دسترسی به کتاب داشت و از تاریخ کشورش آگاهی داشت چنین می گفت؟ چرا دور برویم مگر کتابهای دین ستیزانه روشن اندیشان ایرانی در ایران اجازه چاپخش داشتند؟ مگر ذات مقدس جاکش همایونی به کمک کاشانی این نور چشم خمینی(مج- مادر جنده) و بیگانگان دست به کودتا علیه دکتر محمد مصدق نخست وزیر قانونی ایران نزد؟ مگر وی روحانیون را برخلاف "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" در سیاست دخالت نمی داد؟
"بی فرهنگی سیاسی" چپ و راست در ایران بدلیل نبود آزادی های سیاسی شهروندان در آن کشور بود. هنگامی که در دانشگاهای اروپایی و آمریکایی نوشتار های اندیشمندان چپ و راست به دانشجویان آموخته می شد، در تمدن بزرگ جزوه های بی سروته به دانشجویان علوم سیاسی داده میشد و استادانی که پای خود را کج می گذاشتند سروکارشان با ساواک بود.

چون آقای افشین زند بویی از حقوق سیاسی نبرده است بهتر است با زبان سیاست خودش ،ایشان را شیر فهم کرد
همه میدانند که: در تمامی دستگاه حکومتی شاه یک سیاستمدار آشنا به فرهنگ سیاسی نبود و تمامی آنان چاکر منشان و خایه مالان ذات تخمی همایونی و قهرمانان توجیه نادانی شاه بودند و بهره هوشی آنان دست کمی از شما نداشت.
همه میدانند که: این محمد رضا شاه بود، که صدای "انقلاب" را در آن سخنرانی تلویزیونی خود شنید، دست به عبای آیات عظام هم شد و گند زد.
همه میدانند که: او حتی به خدمت کاران خود رحم نکرد آنان را قربانی گند زدن تاریخی خود کرد و بسیاری از آنان هم طعمه خلخالی جلاد نمود.
همه میدانند که: او حتی توان یک دیکتاتور را نداشت و بدون مشاورت با سفیر آمریکا در تهران دست به هیچ کاری نمی زد، او بود که با چشمانی گریان بند تنبان خود را که از امام رضا گرفته بود پای پلکان آن پرواز شرمگینانه جا گذاشت و از ایران گریخت و گند زد.

کاربرد واژه "دهاتی" از سوی افشین زند برای ناچیز شمردن دشمنان خود، نشان از بی فرهنگی وی دارد. این کودن نمی داند بخش بزرگی از شهروندان ایرانی در روستاها زندگی می کنند.
در باره ترور شخصیت و واپسین دسته گل ایشان کیش شخصیت باید بگویم، که افشین زند خیلی پرت و پلا می گوید و اصلا نمی داند در باره چه مینویسد. . نگاهی به آنچه که تا کنون نوشته ای بکن، پاچه چند نفر را گرفته ای، به چند نفر تهمت زده ای و همین نوشته ات را نگاه کن اسم چند نفر را می آوری؟ نام اینرا چه میگذاری.
در باره کیش شخصیت، آخر قربان عقل آخر مسلمان مورچه چیست که کله پاچه اش چه باشد یک آدم که شخصیتی وبلاگی دارد چه احتیاجی به کیش شخصیت دارد. خواب مبارزه با استالینیسم را دیدی آقای افشین زند، اما خودمانیم با این افکار رضا شاهی که تو داری گمان نکنم چیزی از کیش شخصیت سر در بیاوری.
گرامی شمر این آنچه بود که من می توانستم در باره نوشته افشین زند بگوییم.
با سپاس حرمله

در بایسته است که یاد آوری کنیم که این برخوردهای سازنده آقای افشین زند چندان هم بیهوده نبوده و دست کم به تواب شدن یکی از چپول های وبلاگستان بنام "رهگذر ثانی" که در اینجا و آنجا یاداشت می گذاشت انجامیده است. رهگذر ثانی که به گمان ما ماهی سیاه کوچولو خوانده بود و از خشنونت گریان وبلاگستان بود. به هر آنچه که افشین گفته باور آورده و نه تنها از خشنونت گرایی دور گشته است بلکه "زبان فارسی" آفشین زند را یاد گرفته و با آنهم مینویسد. هرکس هم که گمان برد این به داستان کیش شخصیت افشین زند ربط دارد مارکسیست خشونت طلبی است که با پرسشهای مارکسیستی به رضا پهلوی در تورنتو حمله کرده است.


پرسشواره زنان، داستان بانوان و جوانان برومند افشین زند
دوست گرامی و زیبا روی ما، قطامه با دلداده دلیرش ابن ملجم مرادی امشب میهمان ما هستند. از آنجایی که قطامه گاهی وبلاگ می خواند و دل خوشی از دیدگاه افشین زند در باره پرسشواره زنان ندارد دوست دارد چند خطی برای او بنویسد و نوشته زیر هم دستپخت ایشان است.
یکی از ویژگی های پایه ای ایدئولوژی توحیدی(و نه توتالیتر زیرا ویژگی های این حکومت از چهارچوب توتالیتاریسم فراتر می رود) حکومت اسلامی زن ستیزی آن است، بگونه ای که زنان ایرانی نخستین گروه اجتماعی بودند که قربانی حکومت اسلامی شدند.
امروزه همه گروه های سیاسی از چپ گرفته تا راست، یادشان اوفتاده که می شود از این نمد کلاهی ساخت و روی نیروی زنان برای بدست آوردن قدرت سیاسی حساب باز کرد.
آقای افشین زنده هم در باره این پرسشواره دیدگاه های ژرفی دارد که جای برخورد دارد
نخست اینکه ایشان در بزرگداشت روز جهانی زن پا را پیش گذاشته و در سوم مارس به پیشواز آن رفته و مینویسد "هشت مارس، روز بانوان مبارک باد" و در پی آن چند آهنگ می آورد.
راستش این واژه "بانوان" آقای افشین زند بدجوری بوی مسلمانی میدهد. در زبان پارسی واژه بانو را برای زنانی که همسرگزیده اند بکار می برند و در به زنانی که هنوز همسر ندارند می گویند دوشیزه. با این حساب روز زن آقای افشین زند روز زنانی است که ازدواج کرده اند، و دوشیزه گان از دیدگاه ایشان زن به شمار نمی آیند. این ریشه در فرهنگ اسلامی دارد که که زن شوهر کرده زن میشود و دوشیزه گان تا هنگامی که شوهر نکرده اند آدم به شمار نمی آیند تا چه رسد به زن. ناگفته نماند از کسی که چنین دیدی نسبت به زنان دارد چشمداشت اینکه از چند و چون اینروز و چرایی بزرگداشت هشت مارس که برای برابری زن و مرد می باشد، سخنی بمیان آورد بیهوده است و ایشان هم چنین کاری نمی کند.
برای اینکه این دیدگاه افشین زند را بیشتر بشکافم نگاهی به نوشته دیگر ایشان بنام "فمینیست های بیگانه!" می کنم، آنچه که افشین در این نوشته می گوید مشتی پرت و پلاست که بر اساس این برنهاد که زنان آدم نیستند ساخته شده این برنهاد ایشان است که:

"وضعیت ایران امروز چنین است: کشوری که دو نسل از جوانان برومند خود را یا درجنگ و یا در زندانهای آخوندی از دست داده، یا بخشی از این جوانان مفقود الاثر یا جانباز شده اند، یا از ایران به عناوین مختلف گریخته اند، نمی تواند شرایط اجتماعی همگونی داشته باشد."

در این برنهاد افشین زند،دست غلامرضا ملاحسنی را از پشت بسته و زنان را به شمار جوانان برومند ایران نمی آورد. باید از افشین زند پرسید ذلیل مرده! مگر زنان در جنگ کشته نشدند؟ ایکبیری! مگر زنان ایرانی به زندان نرفتند، شکنجه نشدند؟ خاک بر سر! مگر گروه گروه اعدام نشدند و در برابر جوخه های مرگ حکومت اسلامی قرار نگرفتند؟ از همه اینها گذشته مرده شوی برده! مگر بسیاری از زنان ایرانی از جهنم حکومت اسلامی نگریخته اند؟
چشمم روشن آقای افشین زند، خجالت هم خوب چیزی است، خاک عالم بر سرت با این چرت و پرتهات، مرده شور برده بیا و یکسره بگو زنها آدم نیستند و خیال خودت را راحت کن. خاک تو سر او شازده بشه که ترا به امامت جمعه توی وبلاگستان گماشته است.
افسوس که دلم نمی خواهد پایم را توی کفش زنهای ایرانی کنم ورنه اون خشتک پدرشاهی ات را در می آوردم و دور سرت می پیچیدیم تا اعلیحضرت رضا پهلوی حساب کار بیاد دستش. آبروی این یتیم بی تاج و تخت را بردی با این چرت و پرتها.
قطامه

خوب آقای زند گاه آن رسیده که خودمان که شمرباشیم بگوییم:
هر آن کو گریزد زآشوب پشم
مپندار کآسان فتد در کام خشم


برای آندسته از خوانندگان که از سابقه چکامه سرایی ما بی خبرند، باید بگوییم دوسه هفته ای بیش نیست که چکامه های مردم را از اینسو آنسو گیر آورده و به روزشان می کنیم، اما این دوپاره از آن خودمان است. پشم که نماد حکومت اسلامی است و خشم هم که کوتاه شده "خدا، شاه، میهن" است، نماد کسانی بوده که خودکامانه " قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" را زیر پا نهادند و راه را بر روی قدرت آمدن حکومت اسلامی هموار نمودند.

سخن پایانی
آقای افشین زند سیاست جدی تر از این است که شما می اندیشید، همانگونه پیشترها گفتیم و شما رندانه پاسخ ندادید راست روی نوشته های چند ماه گذشته شما چندش آور است، ما در این نوشته به دیگر دیدگاههای مسخره شما در باره ربط دادن مارکسیسم به اسلام و یا روز کارگر و ... برخورد نکرده ایم. اندرز شمرانه ما به شما این است کوشش نکنید برخوردی "ایدئولوژیک" به سیاست کنید چرا که از خرد بدور شده و خنده دار مینویسید.
شمرنامه

عمل به دستورات و قوانین اسلام ترویج فحشا و قباحت و زشتی واقعی است. رقص و آواز و سکس و برهنگی و پورنوگرافی و اختیار زن به تعدد شریک جنسی نه فساد است و نه فحشا بلکه از حقوق مسلم زنان و مردان جامعه میباشد.
پاسخ
#23

شمرنامه

Sunday, June 08, 2003
یک از دوستان که ما را دشمن می پندارد در نوشته ای در گیره به نقد آنچه ما تاکنون نوشته ایم پرداخته و چون دیگر دوستان ساده اندیش گستاخی کرده و ما را ناسزا گو خوانده است. اینهم پاسخ ما به این دوست و دگر دوستان ساده ی اندیش
"گُه شیرین است، یک میلیون پشه اشتباه نمی کنند"

بررسی و داوری یک نقد


گرامی "بابای عرفان"
پیش از هر چیز شهامت شما را که از جهانی بهداشتی می آیید، بهداشتی می اندیشید و بهداشتی مینویسید، می ستاییم که با شناخت ژرفتان از ما (البته گفتگو با شمر یک ریسک است که اگر حالش بد شود و به پر قبایش بر بخورد و یا اندک مشابهتی با ادبیات رایج قربانی کنندگان دین و حاکمان ما بیابد، قطعا باید پیه فحش های چارواداری را بر تنت بمالی...) این از خود گذشتگی را کرده اید که به داوری اندیشه ما بنشینید.
راستش از "ناسزاگویی" آنهم به شیوه شما خوشمان نمی آید، شما که از ناسزا گویی ما گله مندید چگونه است که خود درشت گویی میکنید. ما در درازنای این 1321 یکسال گذشته آنقدر از این و آن دستار بندنابکار و "اُن صارشان" ناسزا شنیده ایم که این گستاخی "پاک دلانه" شما در برابرش هیچ است.
بهررو در این نوشته کوشش کرده ایم گوهر نوشته شما را گرد آورده و به آنان پاسخ دهیم.

دینداران
گریزی به صحرای دین داری مردمان زده اید و درصد آن را هم به رخمان می کشید. گیریم اینکه تو میگویی درست باشد که چه؟ ما خاموش شویم که درصد زیادی از مردم دیندارند. ما پیرو این فلسفه نیستیم که می گوید "گُه شیرین است، یک میلیون پشه اشتباه نمی کنند". وانگهی در کجای دنیا، شما دینی را به این مسخره گی سراغ دارید؟ دینی که باورمنداش صدها سال است که در بازار دروغ، ارزش "سوگندجلاله" شان را در یک داد و ستد ساده روی قیمت یک کالای بنجل می کشند، شایسته ریشخند است، حتی اگر جهانگیر باشد. (نگویید چنین نیست ویا چنین نبوده). این دروغگویی در تمامی گستره های این دین از نماز و روزه گرفته تا زیارت سادات و مناسک حج برای طلب آمرزش ریشه دارد.
چنین دینی با این ارزشهای اخلاقی حتی بدرد زندگی در یک جامعه سنتی نمی خورد تا چه رسد به جهان مدرن. بهترین فرآورده های اجتماعی این دین شعبان بی مخ ها، حاج بخشی ها و سعید حنایی ها و دسته جاتی از گونه آدمکشان کرمانی می باشد.

دینی که خدایش ستمگر، سرکوبگر و خشمگین(جبار، قاسم، قهار) است، پیامبرش برای رفتار جنسی خود در حرمسرایش آیه ویژه دارد، با دخترکان هفت ساله نزدیکی می کند و دختران خردسال خود را در راه گسترش دین حنیف با عمر و عثمان تاخت میزند، قهرمانش علی سلطان گردن زنی است و مومنینش برای سلاخی فروهرها و خفه کردن پیونده و مختاری وضو می گیرند و در زندانهایشان هنگام شکنجه کردن کمونیستها مواظبند تا خدای ناکرده نجس نشوند. نزد ما هیچ ارزشی ندارد و باید به آن رید.

تاریخ
گریزی به صحرای تاریخ سیاسی ایران زده و از هوشمندی روحانیتی که سوار بر اسب نادانی مردم، به تمامی گروه ها رودست زده اند سخن رانده ایید، که به گمان ما گزاف می گویید، از کنفراس گوادلوپ که حتما به گوش شما نخورده می گذریم. اما این روحانیون هشیار شما، با فریبکاری آن مردک هیچ گو خمینی(مج) ، با وعده آزادی سخن حتی برای کمونیستها روی کار آمدند، فراموش نکنیم که این "روحانیون" برای پایه ریزی قدرتشان به سازماندهی چماقدارانی پرداختند که نخستین "شیخکارشان" در اسفند 57 با سرکوب نمایش خیابانی بیست هزار نفری زنان در تهران به نمایش گذاشتند و تا بستن شدن روزنامه آیندگان و صدها گاهنوشته دیگر بیش از سیصد کتابفروشی را در سراسر ایران به آتش کشیدند. جوخه های مرگ روحانیون هوشمند شما در تابستان 58 هم نخستین کشتاردرمانی خود را با کشتن برادران میرشکاری در شهر کرمان آغاز کردند که در پی آن گواه ناپدید شدن بسیاری از فرزندان ایران زمین بوده ایم که آخرینش هم پیروز دوانی بود.
به گمان ما ناتوانی آن گروه های رودست خورده (اگر ار خیانت مردم فروشان توده ای، اکثریتی بگذریم) از یکسو ریشه در نداشتن فرهنگ سیاسی و نا آشنا بودن با تاریخ کشور خودشان و پی نبردن به دربایستگی مبارزه با دین داشت و از سوی دیگر ریشه در سرکوب گسترده احزاب سیاسی(از جبهه ملی گرفته تا سازمانهای چب) و نهادهای شهروندی در دوران پهلوی ها داشت که ارتباط شهروندان با احزاب سیاسی را گسسته بود و تنها دست روحانیون و تشکیلات مذهبی را باز گذاشته بود که رودست بزنند

مظلومین
اینکه می گویید امامان تا بحال نزد مردم انسان های مظلومی بوده اند و... ما می گوییم که مردم در آن کشور هیچگاه آزادی داوری در باره دین را نداشته اند ، آنها داستان امامان را تنها از زبان حسینیان شنیده اند و حق دارند که از زبان ما هم بشنوند. به گمانمان تمامی امامان آدمی های پستی بودند، اصلا چرا دور برویم نمونه اش هم همین فرزندان کنونی فاطمه زهرا هستند که در ایران تکیه بر قدرت زده اند. ببینید چه کرده و می کنند.

بهینه سازی دین


در باره تجربه مردم از حکومت دینی با شما همرای هستیم، بهرو مردم چهره راستین دین را در بیست و چهار سال گذشته دیده و شناخته اند. اما پیشنهاد شما را در باره اینکه ما باید چگونه به دین برخورد کنیم نمی پذیریم و به گمانمان در آنجا که می گویید"بایستی در پی یافتن ابزاری نو و بهتر باشی .. مثلا استفاده از تجربه های غرب در چگونگی گریز از قرون وسطی!" و منظورتان هم پروتستانتیسم و بهینه سازی (رفرم) دین است، سخت در اشتباهید.
چرا که: رفرم در دین، کار دین مداران می باشد، که برای نگهداری ازرشهای دینی و همسازگاری نهادهای دینی با جامعه مدرن ناچار به بهینه سازی دین هستند. در کیش "ترسایی" این "لوتر" و "کالوین" بودن که برای نگهداشتن دینشان در پی همسازگاری آموزه های دینشان بر آمدند و جنبش پروتسانتیسم را راه انداختند. نا گفته نماند ارزشها و آموزه های اخلاقی و رفتاری در کیش مسیحی، که بر اساس ده فرمان پایه ریزی شده آنقدر روشن هست که گنجایش بهینه سازی این را دارد.

دوست گرامی، چشمداشت بهینه سازی دینی از ما که کمترین باوری به آن نداریم و شما هم نیک میدانید، از بنیان نادرست است. اما برای گل روی پسرتان "عرفان" دیدگاه خودمان را در اینباره مینویسیم.

بهینه سازی اسلام
به گمان ما دین اسلام گنجایش بهسازی و همسازگاری با زندگی مدرن را ندارد و هر کوششی از سوی دین مداران در این راه محکوم به شکست است زیرا:
آ - روشن نبودن آموزه های اخلاقی در دین اسلام، چند پهلویی قرآن و حتی آیات آن، و بی اخلاقی دینداران مسلمان که هیچ ارزشی به باور های خودشان نمی گذارند. (نمونه سوگند دروغ و....)
ب - نادیده شمردن "فرد" در این دین، بدلیل اندیشه امت (و نه ملت) ، که توده ای گوسفندوارند که پیرو(مقلد) این و آن مرجع تقلیدند. پرهیزکاری و رستگاری از گناه ویا شستوشوی آن در پیروی از مراجع تقلید است، توفیری هم نمی کند کدامین شاخه دین اسلام، از حنفی و شافعی گرفته تا شیعه چند امامی. آخر مسلمانی که از قضای حاجتش تا گوزیدن در نمازش را باید از مرجعی تقلید کند به "فرد" چه پیوندی دارد! آیا کسی سراغ دارید که بگوید مسلمانم ولی مرجع تقلید ندارم. (مهمترین ویژگی جامعه مدرن فرد یا شهروند و ملت است)
پ - از آنجایی که تفسیر دین در انحصار روحانیون و نهادهای وابسته به آن است و روحانیون زندگی شان در گرو همین انحصار است(از خمس و زکاة تا سهم امام و دستمزد روضه دامادی قاسم) هر کوششی برای تفسیر دیگری از دین کفر شمرده و دگر اندیش را مفسد فی الارض خواهند نامید. میتوانید بیازمایید البته به حساب خودتان!
ت - اسلام از بنیان دینی حکومتی است قوانینی بنام شریعت را دارد که گرد آمده ای آیات قرآنی و احادیث است، این قوانین از دیدگاه مسلمانان مقدسند و دگرگون کردن آنها کفر شمرده می شود. نمونه اگر بگویی مجازات اعدام، قصاص و سنگسار بد است کافر خوانده خواهی شد، اصلا چرا دور برویم همین حق سرپرستی کودک پس از جدایی همسران، اگر حق را به زن بدهید کافرید برابری انسانها هم پیشکش.
و.....
کوتاه بنویسیم براین باوریم که اسلام گنجایش بهینه سازی را ندارد.
شاید بتوان از بابی گری بنام کوششی شکست خورده برای بهینه سازی و این جهانی(سکولار) سازی دین اسلام نامبرد. که آنهم بدلیل سرکوب شدید و کشته شدن سردمداران روشن اندیش این جنبش و به قدرت رسیدن واپسگرایان آن، خود دینی جدید گردید.

جدا کردن دین از دولت و زندگی اجتماعی
اما روش دیگری که میتوان به دین اسلام برخورد کرد همانا "جدا کردن" آن از دولت و از "زندگی اجتماعی" و آنرا به زندگی خصوصی وانهادن می باشد مانند آنچه در فرانسه پس از انقلاب رخداد. این "جدا سازی" کار احزاب و سازمان های است که یا قدرت سیاسی را در دست دارند و یا اندیشه بدست آوردن در سر می پرورند. اگر از ما بپرسی این جدا سازی چگونه باید باشد به گمان ما این جدا سازی در گرو از میان برداشتن "روحانیت" و "نهادهای مذهبی " می باشد.
بسیاری از گروها سیاسی راست و چپ هم که بر این باورند رضا شاه دست به چنین کاری زده بود یا نادانند و یا می خواهند مردم را گمراه کنند زیرا
به گمان ما "جداسازی" دین از دولت و "زندگی اجتماعی" در ایران رضا شاه و در ترکیه آتاتورک رخ نداده است، تا آنجا که ما میدانیم ایندو کوشش بر "دولتی کردن دین" از راه کنترل و رام کردن روحانیون و نهادهای آن کردند و در یک سخن دین را به خدمت دولت در آوردند بدون آنکه دست آنرا از دخالت در زندگی اجتماعی کوتاه کنند.

آینده
روشن است که: تا هنگامی حکومت اسلامی روی کار است جدایی دین از دولت و زندگی اجتماعی در ایران رخ نخواهد داد و این کار در گرو سرنگونی حکومت است .دربایسته است سخنی در باره احزاب و گروه های بیرون از حکومت در باره "این جدا سازی "بگوییم تا این بخش را به پایان ببریم. تا آنجا که ما میدانیم تمامی اینها از راسترین آنها که شاه الهی ها باشند تا چپ ترین آنها که حزب کمونیست کارگری باشد، مشتی پرت و پلا می گویند که خودشان هم سر در نمی آورند.
هواداران سلطنت مدل رضا شاه را می خواهند، خودشان هم فرهنگ مرده پرستی مسلمانی را دارند، میانه داران جمهوری خواه که تا دیروز به این و یا آن جناح حکومتی دخیل می بستند(توده ای و اکثریتی ها و حزب یکنفره جمهوری خواهان ملی) هنوز دل در گرو گروهای مسلمان در حکومت و گَرد آن(ملی مذهبی ها) دارند. حزب کمونیست کارگری هم که باید حزبی بی خدا باشد آنقدر پرت است که خود را "سکولاریست" مینامد بدون اینکه از خود بپرسد آدمی که دین ندارد چگونه می خواهد دین را "این جهانی" کند!

اما نگران نباشید، در آینده نزدیک ملت ایران چنان ریشه از اسلام و نهادهای اسلامی خواهند کند که ملتهای جهان درس جدایی دین از دولت و زندگی اجتماعی را از ما خواهند آموخت.

کار اینها تمام است

آزدی سخن
در بخش چهارم و پنجم و بخش پایانی نوشته ات از خصوصی بودن دین و کارکرد آن سخن رانده ای. دوست گرامی بر اساس ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر:
"هر فردی حق آزادی عقیده وبیان دارد واین حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار ،به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزادی باشند"
آیا گمان نمی کنی با این نوشته ات از ما می خواهی از این حق خودمان بگذریم؟ بهررو مردم خر نیستند که مجمع تشخیص مصلحت برای خواندن شمرنامه بخواهند، میتوانند خود برگزینند، بگذارید ما اشتباه کنیم.
بالاتر از اینها من به آزادی اندیشه، نوشتار و گفتار سخت باورمندم و در کنار تبلیغ برای دین، دشنام و افشا دین و دین مداران ( یا کفرگویی) را بخشی از این آزادی ها می دانم
اما اینکه میگویید سنتها هرگز نمی میرند، باید بگوییم جامعه ای که بدون بررسی و داوری تن به سنتها اسلامی دهد، بیگمان بر اساس سنتها اداره خواهد شد ، زندگی در چنین جامعه ای چون "سیزده بدر" در گورستان است و چنین جامعه محکوم به فروپاشی است.

ناسزا
از اینکه ما را ناسزا گو مینامید در شگفتیم. ما ناسزاگو نبوده و نیستیم و بر این باوریم که: زندگی ما سزاوار اینهمه ناسزا که بر سرمان ریخته و می ریزد نیست.
ناسزا اینست که احمد باطبی در زندان است. ناسزا اینست که بهترین فرزندان ملت در خاوران ها و لعنت آباد ها در گورهای همگانی و پراکنده خفته اند. ناسزا این است که گردن کسی را بر اساس قانون شرع می زنند. ناسزا خالی بودن کوچه های شب از آواز مستان عاشق است. ناسزا سه میلیون معتاد است. ناسزا فقر و فلاکتی است که گریبانگیر مردم ایران شده. ناسزا چپاول آقا زادگان است که با فتوی پدرانشان حلال می شود. ناسزا انبوه کودکان بی پناه خیابانی است. ناسزا شلاق زدن دلدادگان در میدانهای ناچیز دین است. ناسزا اینست که نرخ خرید دختران این سرزمین علنی شده. ناسزا این است که مشتی دزد نگهبان آسایش مردم شده اند. ناسزا این است که فرومایه ای چون خاتمی رای بیست میلیون نفر را در بیعت با رهبری میفروشد. ناسزا اینست که کسانی که خود را نماینده این ملت میدانند نامه زبونانه به رهبر می نویسند و خمینی(مج) را امام می خوانند. ناسزا مجمع تشخیص مصلحت نظامی است که حق مردم را پامال نموده و آنان را ابله می نامد. ناسزا فرمانروایی خامنه ای است. ناسزا زندان بزرگی بنام حکومت اسلامی است.
آیا ناسزایی بالاتر از اینها سراغ دارید؟


ناسزاگو شمایید که اینها را می دانید، و مارا ناسزا گو می نامید و تکفیر می کنید.


شمر
عمروعاص

عمل به دستورات و قوانین اسلام ترویج فحشا و قباحت و زشتی واقعی است. رقص و آواز و سکس و برهنگی و پورنوگرافی و اختیار زن به تعدد شریک جنسی نه فساد است و نه فحشا بلکه از حقوق مسلم زنان و مردان جامعه میباشد.
پاسخ
#24

درود.
گرامی اگر از اون سکسی هاش بزاری اجرت با کس ننه امام حسینه. نصفه وبلاگ شمر داستانهای روش گاییدن حضرت زینب توسط شمر بود.
پاسخ
#25

با درود به شایستگان درود
عوارض نا سزاگویی
ناسزا گویی از دومنظر اخلاق و تعقل ،مهر تاییدی است بر ابطال ادعای ناسزا گو و باز گشت عواقب منفی ان به گوینده
ابطال و محکومیت فحاشی از منظر اخلاق
البته از نظر عقلی کسانی که به خداو حیات بعد از مرگ معتقد نیستند اخلاق نمی تواند مبنای درستی داشته باشد و اخلاق در این گونه افراد بسیار شکننده است و ما نیز چنین توقعی از بیخدایان نداریم لذا بسیار گذرا به این منظر اشاره میشود اما اشاره ما به بعد اخلاقی از ان جهت است که کاربران این سایت اعمال غیر اخلاقی مخالفان خود را محکوم میکنند لذا به لحاظ عقلی خود میبایست به اصول اخلاقی پایبند باشند در غیر این صورت خود حق اعتراض به دیگران را ندارند .
نقد اخلاقی به مطالب شما در دو سطح میباشد
سطح اول این است که در این تخاصم حق به جانب شما باشد و طرف مقابل بر باطل ولی این حقانیت شما جوازی برای فحاشی نیست زیرا زیر بنای اخلاق نفی خود و دیگر خواهی است و فحاشی نقطه مقابل این دیدگاه است البته این مبنای اخلاق که ما میگوییم از دل ادیان بیرون نکشیدیم که شما بتوانید بران خرده بگیرید بلکه این مبنا از دل جدید ترین تئوری علمی (فرگشت ) و از دل قانون طبیعت که تماما مادی است که میتوان ناب ترین اخلاق را از ان بیرون کشید که دقیقا باطن همان چیزی است که ادیان به ان دعوت کرده ند که خود بحث مفصلی است و اگر دوست داشتید میتوان روی ان بحث کرد . لذا طبق این قانون فحاشی باز گشت به مرتبه حیوانیت است که چکیده ان خود خواهی و نفی دیگران به خاطر ارضاء تمایلات درونی است و نقطه مقابل اخلاق و انسانیت است
سطح دوم این است که بر فرض این که ما یک درجه به شما تخفیف دهیم و شما را مجاز به عمل متقابل بدانیم (یعنی پایین ترین مرتبه اخلاق که مرز بین انسانیت و حیوانیت است ) در این صورت شما تنها مجاز به عمل متقابل هستید یعنی اگر کسی به شما فحش داد شما نیز مجاز به فحاشی در همان سطح هستید و نکته مهمتر این است که شما تنها مجاز به حمله و فحاشی به همان فرد هستید و مجاز نیستید افراد دیگر اعم زنده یا مرده را مخاطب قرار دهید و این عمل خود عملی بسیار ناجوانمردانه و غیر اخلاقی است زیرا ایشان به شما اسیبی نرسانده که شما مجاز به عمل متقابل باشید پس در این سطح شما نه تنها مجاز نیستی بلکه خود به حکم عقل متجاوز محسوب خواهی شد
گنه کرد در بلخ اهنگری / به شوشتر زدند گردن مس گری
فحاشی در بعد عقلانی
قبل از هر چیز ذکر نکته ای ضروری است و ان اینکه شما وقتی سایتی ایجاد گرده و در ان در تمام زمینه های معرفتی و عقلانی به بحث پرداخته و با تیغ علم و منطق مخالفان خود را نقد میکنید خود به خود این قائده را قبول کرده اید که تابع قوانین عقل و منطق هستید و ما هم به حکم همین عقل که شما دست اویز خود قرار داده اید عمل شما را نقد میکنیم و شما هم اگر بیان ما را خوش ندارید تنها با دلیل منطقی میتوانید بیان ما را نقد کنید و این روشن است پس شما به ناچار وارد عرصه ای شده اید که مشمول قوائد منطقی خواهید شد
خلاصه اینکه شما اگر بر فرض محال بتوانید از قواعد اخلاقی فرار کنید مطلقا قادر نخواهید بود از سیطره قواعد منطقی فرار کنید.
اما فحاشی از نظر عقلی در دو سطح میتواند بروز کند یکی در امور روزمره و رو در رو که نتیجه خشم و غضب است و دیگری در حالت عادی و غیر حضوری مانند همین موارد اینترنتی
رایطه خشم و تعقل
البته خشم یک مکانیسم دفاعی موجود زنده است که د رجای خود قابل دفاع است و ما فعلا با ان جنبه از خشم نظر نداریم بلکه به کیفیت بروز ان نظر داریم .
ما وقتی در امور روزمره در تقابل با افراد دیگراحساس میکنیم حقی از ما ضایع شده سعی میکنیم از خود دفاع کنیم و از انجا که انسان موجودی دو بعدی است معمولا میتواند دو رویکرد متفاوت برای دفاع از خود داشته باشد یا مانند عملکرد حیوانات به صورت فیزیکی و بدنی از خود دفاع میکند که در عالم انسانیت این عمل میتواند عینا اتفاق بیفتد و یا در صورت عدم امکان و توانایی برخورد فیزیکی شخص دست به فحاشی و ناسزا گویی میزند و بدین ترتیب خود را تخلیه میکند که در هر صورت این عملکرد به بعد حیوانی انسان بر میگردد
نحوه دیگر دفاع از خود میتواند به صورت منطقی و دلیل و برهانی باشد یعنی طرف اگر زیرک باشد با اصول روانشناسی اولا خشم طرف مقابل را خنثی کرده و سپس با دلیل و منطق حقانیت خود را به اثبات میرساند و اگر طرف باز هم زیر بار نرفت میتواند از طریق مکانیسم های حقوقی حق خود را بستاند و یا حتی اگر حق هم با او نباشد قادر است با ترفندهای حقوقی و عقلانی طرف را محکوم کند و حق را باطل و باطل را حق جلوه دهد و این از خصوصیات انسانی است که حیوانات را به ان راهی نیست .
خلاصه اینکه کسی که دست به فحاشی میزند عملا به اثبات میرساند که هنوز در سطح عالم حیوانات است و با مکانیسم حیوانات از خود دفاع میکند و فرسنگها با عقل و منطق فاصله دارد .زیرا چنان که بیان شد انسان قادر است با روشهای معقول حق خود را بستاند یا به هر طریق به دشمن خود ظربه بزند که پایین ترین مرتبه این روشها روشن زدو خورد فیزیکی و فحاشی است که بیان شد خاص عالم حیوانی ماست
اما سطح دوم فحاشی که در بعد غیر حضوری و در شرایط عادی است (مانند مطالب وبلاگ شما ) کار بر شما بسیار سخت تر و غیر قابل دفاع تر میشود زیرا در سطح نوع اول شما میتوانی بهانه بیاوری که عصبی هستی و وقتی عصبانی میشوی نیروی منطقی شما کمرنگ شده و قادر نیستی به درستی از عقل و منطق خود استفاده کنی و این حرف تا حدودی قابل دفاع است زیرا افراد انسانی در خصوصیات رفتاری با هم یکی نیستند لذا عملکرد انان نیز یکی نخواهد بود و ما توقعی که از یک انسان ریلکس داریم نمیتواند با یک شخص عصبی برابر باشد .ولی این تبصره نه برای این است که ثابت کند توهین و ناسزای شما امر مجازی است بلکه در این حد قابل دفاع است که ثابت میکند شمادر زمان فحاشی کنترلی بر خود نداشته ای لذا این حقیقت از کراهت و زشتی عمل شما اندکی میکاهد ولی زشت بودن اصل فحاشی بر جای خود برقرار است .(یعنی میشود فحاشی غیر عمد )
اما در حا لت عادی فحاشی تنها به یک نکته دلالت دارد و ان تجلی عالم حیوانیت و نبود عقل و منطق زیرا انسان عاقل خصوصا در شرایط عادی به راحتی قادر است با دلیل و منطق حقانیت خود را اثبات و باطل بودن خصم را نمایان کند و یا حتی حرف باطل خود را حق جلوه دهد .مضاف براینکه گاهی ما میتوانیم اصلا پایبند به اخلاقیات هم نباشیم ولی با قدرت تعقل و دوری از تجسمات عالم حیوانی خود را انسانی برجسته جلوه دهیم یعنی منظورم این است که ما گاهی میتوانیم اخلاق و تعقل را موقتا از هم جدا در نظر بگیریم و لااقل اگر با اخلاق نیستیم میتوانیم معقولانه رفتار کنیم اما این گونه رفتارها و بیانات به وضوح نشان میدهد که گوینده نه پایبند اخلاقیات است نه پایبند اصول عقلی و این خود بزرگترین توهینی است که شخصی میتواند به خود بکند لذا از نظر عقلی و اخلاقی تمام تبعات منفی ناسزا گویی به خود گوینده و تایید کننده برمیگردد بدون اینکه کوچکترین اثار تخریبی بر مخاطب خود داشته باشد خصوصا اینکه اصلا ایشان در قید حیات نباشند و اتفاقا اثر این توهینات بر طرفداران این اشخاص کاملا برعکس است یعنی هر چه شما به این عزیزان توهین کنید محبت طرفداران بیشتر میشود زیرا این توهینات انان را در حالت مظلومیت قرار داده و ارزش انان را دو چندان میکند و شما با این عمل افراد بی طرف را نیز به دوری از خود و نزدیکی به طرف مقابل میکشانید . پس عملا شما هر چه در این مسیر گام بردارید تماما نتیجه عکس خواهد داد .
حاصل کلام اینکه طبق بیانات بالا مدیران این سایت یا باید خود را بری از هرگونه خرد ورزی واخلاق اعلام کنند یا اینکه باید دلیل عقلانی موجهی برای این بیانات ارائه کنند زیرا این بیانات و درج انان درست مانند این است که با کلمات درشت نوشته شود ما مخالف هر گونه اخلاق و عقلانیت هستیم و طبق اصول عقلی از این بیانات معنی دیگری حاصل نخواهد شد . مضاف براینکه ما فرض را بر حقانیت شما گزارده و اصلا وارد این نشده ایم که مخاطبان شما چه کسانی هستند و ایا لایق این فحاشی ها هستند یا خیر بلکه مطلب را به طور عام و کلی بیان کردیم با محوریت اینکه شما دارای حق باشید یعنی از نظر عقلی جانب شما را نگه ولی باز هم با تمام این تسامحات تنها از عالم حیوانات سر در اورده و بیانات شما را هیچ راهی به عالم انسانیت نیست و بسیار ممنون میشوم اگر کسی از این فحاشی ها راهی به مرتبه انسانیت به ما نشان دهد
با درود به شایستگان درود
عوارض نا سزاگویی
ناسزا گویی از دومنظر اخلاق و تعقل ،مهر تاییدی است بر ابطال ادعای ناسزا گو و باز گشت عواقب منفی ان به گوینده
ابطال و محکومیت فحاشی از منظر اخلاق
البته از نظر عقلی کسانی که به خداو حیات بعد از مرگ معتقد نیستند اخلاق نمی تواند مبنای درستی داشته باشد و اخلاق در این گونه افراد بسیار شکننده است و ما نیز چنین توقعی از بیخدایان نداریم لذا بسیار گذرا به این منظر اشاره میشود اما اشاره ما به بعد اخلاقی از ان جهت است که کاربران این سایت اعمال غیر اخلاقی مخالفان خود را محکوم میکنند لذا به لحاظ عقلی خود میبایست به اصول اخلاقی پایبند باشند در غیر این صورت خود حق اعتراض به دیگران را ندارند .
نقد اخلاقی به مطالب شما در دو سطح میباشد
سطح اول این است که در این تخاصم حق به جانب شما باشد و طرف مقابل بر باطل ولی این حقانیت شما جوازی برای فحاشی نیست زیرا زیر بنای اخلاق نفی خود و دیگر خواهی است و فحاشی نقطه مقابل این دیدگاه است البته این مبنای اخلاق که ما میگوییم از دل ادیان بیرون نکشیدیم که شما بتوانید بران خرده بگیرید بلکه این مبنا از دل جدید ترین تئوری علمی (فرگشت ) و از دل قانون طبیعت که تماما مادی است که میتوان ناب ترین اخلاق را از ان بیرون کشید که دقیقا باطن همان چیزی است که ادیان به ان دعوت کرده ند که خود بحث مفصلی است و اگر دوست داشتید میتوان روی ان بحث کرد . لذا طبق این قانون فحاشی باز گشت به مرتبه حیوانیت است که چکیده ان خود خواهی و نفی دیگران به خاطر ارضاء تمایلات درونی است و نقطه مقابل اخلاق و انسانیت است
سطح دوم این است که بر فرض این که ما یک درجه به شما تخفیف دهیم و شما را مجاز به عمل متقابل بدانیم (یعنی پایین ترین مرتبه اخلاق که مرز بین انسانیت و حیوانیت است ) در این صورت شما تنها مجاز به عمل متقابل هستید یعنی اگر کسی به شما فحش داد شما نیز مجاز به فحاشی در همان سطح هستید و نکته مهمتر این است که شما تنها مجاز به حمله و فحاشی به همان فرد هستید و مجاز نیستید افراد دیگر اعم زنده یا مرده را مخاطب قرار دهید و این عمل خود عملی بسیار ناجوانمردانه و غیر اخلاقی است زیرا ایشان به شما اسیبی نرسانده که شما مجاز به عمل متقابل باشید پس در این سطح شما نه تنها مجاز نیستی بلکه خود به حکم عقل متجاوز محسوب خواهی شد
گنه کرد در بلخ اهنگری / به شوشتر زدند گردن مس گری
فحاشی در بعد عقلانی
قبل از هر چیز ذکر نکته ای ضروری است و ان اینکه شما وقتی سایتی ایجاد گرده و در ان در تمام زمینه های معرفتی و عقلانی به بحث پرداخته و با تیغ علم و منطق مخالفان خود را نقد میکنید خود به خود این قائده را قبول کرده اید که تابع قوانین عقل و منطق هستید و ما هم به حکم همین عقل که شما دست اویز خود قرار داده اید عمل شما را نقد میکنیم و شما هم اگر بیان ما را خوش ندارید تنها با دلیل منطقی میتوانید بیان ما را نقد کنید و این روشن است پس شما به ناچار وارد عرصه ای شده اید که مشمول قوائد منطقی خواهید شد
خلاصه اینکه شما اگر بر فرض محال بتوانید از قواعد اخلاقی فرار کنید مطلقا قادر نخواهید بود از سیطره قواعد منطقی فرار کنید.
اما فحاشی از نظر عقلی در دو سطح میتواند بروز کند یکی در امور روزمره و رو در رو که نتیجه خشم و غضب است و دیگری در حالت عادی و غیر حضوری مانند همین موارد اینترنتی
رایطه خشم و تعقل
البته خشم یک مکانیسم دفاعی موجود زنده است که د رجای خود قابل دفاع است و ما فعلا با ان جنبه از خشم نظر نداریم بلکه به کیفیت بروز ان نظر داریم .
ما وقتی در امور روزمره در تقابل با افراد دیگراحساس میکنیم حقی از ما ضایع شده سعی میکنیم از خود دفاع کنیم و از انجا که انسان موجودی دو بعدی است معمولا میتواند دو رویکرد متفاوت برای دفاع از خود داشته باشد یا مانند عملکرد حیوانات به صورت فیزیکی و بدنی از خود دفاع میکند که در عالم انسانیت این عمل میتواند عینا اتفاق بیفتد و یا در صورت عدم امکان و توانایی برخورد فیزیکی شخص دست به فحاشی و ناسزا گویی میزند و بدین ترتیب خود را تخلیه میکند که در هر صورت این عملکرد به بعد حیوانی انسان بر میگردد
نحوه دیگر دفاع از خود میتواند به صورت منطقی و دلیل و برهانی باشد یعنی طرف اگر زیرک باشد با اصول روانشناسی اولا خشم طرف مقابل را خنثی کرده و سپس با دلیل و منطق حقانیت خود را به اثبات میرساند و اگر طرف باز هم زیر بار نرفت میتواند از طریق مکانیسم های حقوقی حق خود را بستاند و یا حتی اگر حق هم با او نباشد قادر است با ترفندهای حقوقی و عقلانی طرف را محکوم کند و حق را باطل و باطل را حق جلوه دهد و این از خصوصیات انسانی است که حیوانات را به ان راهی نیست .
خلاصه اینکه کسی که دست به فحاشی میزند عملا به اثبات میرساند که هنوز در سطح عالم حیوانات است و با مکانیسم حیوانات از خود دفاع میکند و فرسنگها با عقل و منطق فاصله دارد .زیرا چنان که بیان شد انسان قادر است با روشهای معقول حق خود را بستاند یا به هر طریق به دشمن خود ظربه بزند که پایین ترین مرتبه این روشها روشن زدو خورد فیزیکی و فحاشی است که بیان شد خاص عالم حیوانی ماست
اما سطح دوم فحاشی که در بعد غیر حضوری و در شرایط عادی است (مانند مطالب وبلاگ شما ) کار بر شما بسیار سخت تر و غیر قابل دفاع تر میشود زیرا در سطح نوع اول شما میتوانی بهانه بیاوری که عصبی هستی و وقتی عصبانی میشوی نیروی منطقی شما کمرنگ شده و قادر نیستی به درستی از عقل و منطق خود استفاده کنی و این حرف تا حدودی قابل دفاع است زیرا افراد انسانی در خصوصیات رفتاری با هم یکی نیستند لذا عملکرد انان نیز یکی نخواهد بود و ما توقعی که از یک انسان ریلکس داریم نمیتواند با یک شخص عصبی برابر باشد .ولی این تبصره نه برای این است که ثابت کند توهین و ناسزای شما امر مجازی است بلکه در این حد قابل دفاع است که ثابت میکند شمادر زمان فحاشی کنترلی بر خود نداشته ای لذا این حقیقت از کراهت و زشتی عمل شما اندکی میکاهد ولی زشت بودن اصل فحاشی بر جای خود برقرار است .(یعنی میشود فحاشی غیر عمد )
اما در حا لت عادی فحاشی تنها به یک نکته دلالت دارد و ان تجلی عالم حیوانیت و نبود عقل و منطق زیرا انسان عاقل خصوصا در شرایط عادی به راحتی قادر است با دلیل و منطق حقانیت خود را اثبات و باطل بودن خصم را نمایان کند و یا حتی حرف باطل خود را حق جلوه دهد .مضاف براینکه گاهی ما میتوانیم اصلا پایبند به اخلاقیات هم نباشیم ولی با قدرت تعقل و دوری از تجسمات عالم حیوانی خود را انسانی برجسته جلوه دهیم یعنی منظورم این است که ما گاهی میتوانیم اخلاق و تعقل را موقتا از هم جدا در نظر بگیریم و لااقل اگر با اخلاق نیستیم میتوانیم معقولانه رفتار کنیم اما این گونه رفتارها و بیانات به وضوح نشان میدهد که گوینده نه پایبند اخلاقیات است نه پایبند اصول عقلی و این خود بزرگترین توهینی است که شخصی میتواند به خود بکند لذا از نظر عقلی و اخلاقی تمام تبعات منفی ناسزا گویی به خود گوینده و تایید کننده برمیگردد بدون اینکه کوچکترین اثار تخریبی بر مخاطب خود داشته باشد خصوصا اینکه اصلا ایشان در قید حیات نباشند و اتفاقا اثر این توهینات بر طرفداران این اشخاص کاملا برعکس است یعنی هر چه شما به این عزیزان توهین کنید محبت طرفداران بیشتر میشود زیرا این توهینات انان را در حالت مظلومیت قرار داده و ارزش انان را دو چندان میکند و شما با این عمل افراد بی طرف را نیز به دوری از خود و نزدیکی به طرف مقابل میکشانید . پس عملا شما هر چه در این مسیر گام بردارید تماما نتیجه عکس خواهد داد .
حاصل کلام اینکه طبق بیانات بالا مدیران این سایت یا باید خود را بری از هرگونه خرد ورزی واخلاق اعلام کنند یا اینکه باید دلیل عقلانی موجهی برای این بیانات ارائه کنند زیرا این بیانات و درج انان درست مانند این است که با کلمات درشت نوشته شود ما مخالف هر گونه اخلاق و عقلانیت هستیم و طبق اصول عقلی از این بیانات معنی دیگری حاصل نخواهد شد . مضاف براینکه ما فرض را بر حقانیت شما گزارده و اصلا وارد این نشده ایم که مخاطبان شما چه کسانی هستند و ایا لایق این فحاشی ها هستند یا خیر بلکه مطلب را به طور عام و کلی بیان کردیم با محوریت اینکه شما دارای حق باشید یعنی از نظر عقلی جانب شما را نگه ولی باز هم با تمام این تسامحات تنها از عالم حیوانات سر در اورده و بیانات شما را هیچ راهی به عالم انسانیت نیست و بسیار ممنون میشوم اگر کسی از این فحاشی ها راهی به مرتبه انسانیت به ما نشان دهد .
ضمنا باز هم تاکید میکنم که بر فرض که طرف شما هم ناسزا گو باشد باز هم طبق بیاناتی که گذشت جوازی برای شما نیست و بیان شد در خوشبینانه ترین حالت شما مجاز به مقابله به مثل از همان نوع و به همان اشخاص هستید و این امری بدیهی و روشن است
با سپاس از اهل خرد
پاسخ
#26

با عرض پوزش به خاطر تکرار مطلب
پاسخ
#27

فحاشی در قرآن | دانلود رایگان کتاب‌های منتقد اسلام و ادیان، کتاب‌های ممنوعه و نایاب

اجازه فحاشی در قرآن و حدیث -

جنده خانوم = بکرالبتول=فاحشه زهرا=حضرت زهرا جنده رسول=حضرت زهرا بنت رسول
پاسخ
#28

حضرت صادق علیه السلام فرمود: کسی که به شطرنج یا نرد نگاه کند چنان است که به فرج مادر خود نظر کرده باشد.


خود زنی مسلمان فحاشی شیعیان علیه سنیان:
[url="http://ettelaat.eu/09-februari/news.asp?id=35359&sort=Religious"]سنی ها حرام زاده اند[/b]

مهدی دانشمند (بیژن جارچی): به سُنی ها شناسنا&#

چند فحش سنی ها به شیعه ها هم دیده بودم پیدا نکردم. گویا عثمان وعمر به عایشه فحاشی کرده بودند.

مراسم عمر گوزان شیعیان.

جنده خانوم = بکرالبتول=فاحشه زهرا=حضرت زهرا جنده رسول=حضرت زهرا بنت رسول
پاسخ
#29

دو نفر از مسیری میگذشتند که ناگهان سگی به انها حمله کرد و مدام پارس میکرد یکی از ان دو رو به سگ کرد و گفت علت این دشمنی چیست ما که به تو بدی نکردیم که تو به ما حمله میکنی ؟؟؟؟ نفر دوم که مردی خردمند بود به او گفت چرا خود را اذیت میکنی و با موجودی صحبت میکنی که زبان تو را نمی فهمد او یک حیوان است که تنها بر اساس غریزه خود عمل میکند و دشمنی او با ما نه از جنس دشمنی عالم انسانیت است او برما حمله میکند زیرا ما را نمی شناسد و همین ناشناس بودن برای او کافی است تا ما را دشمن بپندارد واین طبیعی است پس تو نباید این حیوان را سرزنش کنی زیرا گزند او بر اساس طبیعت اوست نه انچنان که تو گمان کردی اما اگر تو نیز بخواهی به بهانه حمله این سگ به او حمله متقابل کنی این عمل نشانه جهل توست زیرا تو باید به لحاظ درک و خردی که داری این حمله و پارس های ازار دهنده او را نادیده بگیری و به راه خود ادامه دهی خواهی دید که او نیز با رفتن تو ساکت خواهد شد زیرا دیگر احساس خطر نخواهد کرد .

همچنان منتظر بیان دلیل منطقی بر ناسزاگویی به طور عام و کلی نه مصداقی ان هستم چنانچه دلیلی ارائه نگردد مهر بیخرد ی و سطحی نگری تا ابد بر پیشانی این سایت خواهد ماند .
با سپاس از اهل خرد
پاسخ
#30

"بسم الله الرحمن الرحیم
..یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنفُسَكُمْ لَا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 105.."
"به شناسه خداوند پرمهر خیلی مهربان
..ای هر آن همانها دلارام شدید بَرِتان خودهاتان نه میآسیبدتان کسی گُم شد آنگاه کشانیده چند به راه شوید سمت خداوند برگشتگاهتان همگی بار آگاه میکندتان به چه میکنید ١٠٥..|
حق گرا نوشته: با عرض پوزش به خاطر تکرار مطلب

با درود
در هر زمانه هر کسی خود چند راه یافته شد بازخواست از دگری نمیشویم، خداوند ما را برای کرده خودمان بازخواست میکند هم گرچه خویشان ما نابکار باشند به ما آسیبی نمیرسد،،
کسی که اندیشه ای پروایی نداشته باشد گریبانگیرش میشود، نمونه این رفتار ها را بیرون آشکار میکند از ارزش خود میکاهد، همین هست دفترچه ای که سراغ داریم سه سال یک بار کاربر تازه ای پیدا نمیکند هم اگر پیدا شد نمیخواهد بماند،،، جور مغازه ای که بوی طویله میدهد!
خداوندا مرا رها سازِ هر رها سازت دار با برپایی پیوست نماز
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 4 مهمان