نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شاهنامه خوانی
#6

ادامه:
« کنون رزمِ سهراب رانم نخست، / از آن کین که او با پدر چون بجست.
ز گفتارِ دهقان، یکی داستان / بپیوندم از گفتۀ باستان
ز موبد براین گونه برداشت یاد، / که رستم یکی روز از بامداد،
غمی بُد دلش؛ سازِ نخچیر کرد / کمر بست و ترکش پر از تیر کرد »
در بیت نخست بجای "گفتن" ، "راندن" بکار رفته. میتوان اینگونه برداشت کرد که فردوسی بزرگ، همچون شهسوارِ عرصه ی سخن، واژگان و ترکیبات را همچون یک "اسپ"ِ سرکش در مهار گرفته و میراند و می تازد.
منظور از "کین " در لَخت (لَخت = مصرااع) دوم بیت نخست، همان "جنگ" است. از آنجا که "کینه" همواره "دلیل و سبب"ِ جنگ می شود، "مجازِ سبب و مسبّب" در اینجا تشکیل شده.
"پیوستن" به معنایِ "به نظم و شعر در آوردن" بکار رفته ( شاید به این دلیل که بر خلافِ "نوشته"، "سروده" ساختار پیوسته و منسجم تری دارد. در عربی به "نوشته" "نثر" می گویند که بمعنای "سخن پراکنده" است). یکی از دلایلی که همواره از جانب شاهنامه پژوهان مطرح میشود، برای اثبات این نکته که « فردوسی خود شاهنامه را نساخته، بلکه مدوّن کرده و به نظم درآورده » همین اشارات مکرر خود فردوسی است. در بیت دوم می گوید که اینها را از زبانِ دهقانی شنیده و به نظم درآورده. "دهقان" در شاهنامه معانیِ متفاوتی دارد. گاهی به معنای "ایرانی" به کار رفته است ( از ایران و از ترک وز تازیان / نژادی پدید آید اندر میان / نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود / سخن ها به کردار بازی بود )، گاهی هم به معنای موبد. هر چه باشد به این معناست که فردوسی شاهنامه را از ذهن خود نساخته. هر چند این احتمال را می توان پذیرفت که در آن تغییراتی وارد آورده.
"سازِ چیزی کردن" یعنی " خود را آماده ی انجامِ آن کردن" و به عبارت دیگر "قصدِ آن چیز را کردن".
از بیتِ پایانی در می یابیم که شکار کردن وسیله ای برای "غم زدایی" و "تفریح" بود. زیرا رستم به آن دلیل سازِ نخچیر می کند که " غمی بُد دلش".
« همی راند، تا مرزِ توران رسید / بیابان، سراسر پر از گور دید.
برافروخت، چون گل، رخِ تاجبخش / بخندید؛ وز جای، بَر کَند رخش
به تیر و کمان و به گرز و کمند، / بیفگند بر دشت نخچیر چند.
ز خاشاک و از خار و شاخِ درخت / یکی آتشی برفروزید، سخت. »
بنظر می رسد منظور فردوسی از "بیابان" با آنچه ما امروزه مُراد میکنیم، در معنای "مکانِ بی آب و علف" متفاوت باشد. زیرا جایی پر از شکار و درخت توصیف شده.
در بیت دوم، رستم با لقبِ "تاجبخش" شناسانیده شده است. این لقب را از این رو به پهلوانان و در صدرِ آنان، رستم، داده اند که قدرت پادشاهان در گروِ کارهای آنهاست. بر طبق این دیدگاه ارزش پهلوان از پادشاه هم بیشتر است، تا آنجا که به وی "تاجبخش" گفته اند و به پادشاه، "تاجدار"!
"گور" هم که پیداست در معنای "گورخر" بکار رفته. همه با این بیتِ مشهورِ خیام آشنا هستیم که با استفاده از معانیِ دوگانۀ گور (1. گور خر 2. قبر) آنرا سروده : «بهرام که گور می گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟!»
به هر روی، رستم چند گورخر شکار کرده و از خار و خاشاک درختان، هیزم فراهم آورده و آتشی سخت، تشکیل می دهد.
« چو آتش پراکنده شد، پیلتن / درختی بجُست از درِ بابزَن
یکی نرّه گوری بزد بر درخت / که در چنگِ او پرِّ مرغی نَسَخت.
چو بریان شد، از هم بکَند و بِخُوَرد / زِ مغزاستخوانَش برآورد گرد.
بخفت و برآسود از روزگار / چمان و چران رَخش، در مرغزار.
سوارانِ ترکان، تنی هفت و هشت / بر آن دشتِ نخچیرگان برگذشت . »
"بابزِن" به معنایِ "سیخِ کباب" است. رستم آنقدر قوی و سهمگین توصیف شده که از تنه ی یک درختِ کامل بعنوان سیخِ کبابش استفاده می کند و یک گورخر را درسته به آن سیخ می کشد و گرم می کند.
" که در چنگِ او پرِّ مرغی نسخت" یعنی در دستان او به اندازه ی یک پرِ مرغ هم سنگینی و "سختی" نکرد. اسدیِ طوسی هم در گرشاسپنامه، بیتی دارد که مضمونش بسیار مشابه همین دوبیتِ نخستِ بالاست:
« بر آن آهنی نیزۀ یل­فگن، / زد آن گور، چون مرغ، بر بابزن »
دربارۀ واژۀ "بخورد" در بیت سوم باید دقت کنید که آنرا بصورت Bekhoward بخوانید بهتر است. اما باید آنرا بویژه Oward را آنقدر سریع تلفظ کنید که وزنِ شعر بر هم نخورد. اگر دشوار است می توانید بصورت Bekhard بخوانید که آسان تر است.
"مغزاستخوان" در لخت دوم بیت سوم در اصل یک ترکیبِ اضافی است و بصورت "مغزِ استخوان" خوانده می شود. اما اینجا بنا به ضرورت وزنی و هم چنین بر اثر کثرتِ استعمال بصورت چسبیده و بدون کسرۀ اضافه باید خوانده شود.
رستم به مغزِ استخوانِ آن گور هم رحم نمی کند و هر چه می تواند می خورد. این صحنه را می توان در ذهن تجسم نمود. پهلوانِ زورمند و پیلتنی چون رستم قطعا باید "پرخور" هم باشد. و گرنه این همه نیرو از چه راهی تأمین شود؟!
به هر روی رستم آنقدر می خورد تا شکمش سنگین شده به خواب فرو می رود. رخش هم خوش و خُرّم، "خرامان" و "چمان" که قیدِ حالت اند (یعنی با حالتِ آسودگی و ناز ) در دشت به گردش می پردازد.
"تنی هفت و هشت" یعنی " هفت و هشت تن". جالب اینجاست که "ترکان" به پیروی از "سواران" و احتمالا بدلیل ضرورتِ وزنی جمع بسته شده. و گرنه در زبان فارسی صفت و موصوف از نظر نوع و عدد با هم مطابقت نمی کنند. (" سوار ترک ، سوارانِ ترک " "درختِ سبز، درختانِ سبز") فعل پایانی هم باید بصورت جمع می آمد که مفرد آمده. البته این ها هیچکدام "عیب" نیستند. بلکه تنها برای یادآوری گفته آمد.
پاسخ


پیام‌های این موضوع
شاهنامه خوانی - توسط Pazhuhande - 10-31-2012, 03:37 PM
شاهنامه خوانی - توسط Alice - 11-02-2012, 03:09 AM
شاهنامه خوانی - توسط Mehrbod - 11-02-2012, 10:19 AM
شاهنامه خوانی - توسط Pazhuhande - 11-02-2012, 04:54 PM
شاهنامه خوانی - توسط Mehrbod - 11-03-2012, 12:11 AM
شاهنامه خوانی - توسط Mehrbod - 11-03-2012, 12:17 AM
شاهنامه خوانی - توسط Pazhuhande - 11-03-2012, 03:46 PM
شاهنامه خوانی - توسط Mehrbod - 11-03-2012, 04:17 PM
شاهنامه خوانی - توسط Pazhuhande - 11-04-2012, 07:04 PM
شاهنامه خوانی - توسط Mehrbod - 11-05-2012, 03:56 AM
شاهنامه خوانی - توسط Pazhuhande - 11-05-2012, 06:34 AM
شاهنامه خوانی - توسط Pazhuhande - 11-05-2012, 06:36 AM
شاهنامه خوانی - توسط Anarchy - 11-05-2012, 06:38 AM
شاهنامه خوانی - توسط Anarchy - 11-05-2012, 06:39 AM
شاهنامه خوانی - توسط Pazhuhande - 11-05-2012, 02:11 PM
شاهنامه خوانی - توسط Anarchy - 11-05-2012, 02:33 PM
شاهنامه خوانی - توسط Pazhuhande - 12-19-2012, 09:41 AM
شاهنامه خوانی - توسط Pazhuhande - 11-02-2012, 04:57 PM
شاهنامه خوانی - توسط Pazhuhande - 11-02-2012, 05:19 PM

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 8 مهمان