10-31-2012, 03:37 PM
پیشگفتار
با درود خدمت تمامی دوستان و همراهان.
نمی دانم شما تا چه حد به ادبیات و زبان پارسی علاقمندید و یا نسبت به آینده ی آن نگرانید. بنظر من زبانِ ما شایسته ی اینی نیست که اکنون هست. زبان ما می بایست اگر نه اولین، که جزو 5 زبان زنده ی دنیا محسوب میگردید.
اما همانطور که به خوبی می دانیم، چنین نیست. اگر فردوسی نبود، قطعا زبان پارسی در زبان عربی حل می شد و همین توانمندیِ امروزیِ خود را هم نمی داشت.
ولی ما چه قدر فردوسی را می شناسیم و چه قدر شاهنامه می خوانیم؟
بنظر من که آمارها و بررسی های شخصی نگران کننده هستند. بخش بزرگی از نسل جوان، با ادبیات کشورش همدم و همداستان نیست.
من همیشه دوست داشته ام که به بررسیِ این متون بپردازم. اما هر بار مشکلی سر راهم قرار می گرفت. بعد از چندی دریافتم که اگر این کار، گروهی باشد شور و شوق بیشتری خواهم یافت. متاسفانه چند وقتی با یکسری از دوستان غیر مجازی میرفتیم در مساجد(!) مثنوی خوانی میکردیم ( گاهی هم به خانه ی هم می رفتیم) اما همانطور که میتوان حدس زد چنین برنامه ای هم چندان پایدار نماند. البته می توانم با افتخار بگویم که بنده هیچگاه در پیگیری این روند کم نگذاشتم؛ و بخش بزرگ کم کاری از جانب دوستان بود. حالا دلایلش بماند.
گفتم حالا که دوستان واقعی و سه بعدی (!) جوابگوی نیازم نیستند، روی بیاورم به این دنیای مجازی. ابتدا در وبلاگم این کار را می کردم که هر چند یکی دو دوست پیگیر داشتم، اما محیط آنجا بگونه ای است که نمی توان هر حرفی را زد و خطر فیلتر شدن همواره در کمین است.
در سایت "بیشه" هم چنین پیشنهادی را دادم که بیاییم و گروهی شاهنامه بخوانیم، ابتدا چندین نفر اعلامِ "پایه بودن" کردند! اما متاسفانه در همین حد بودند که بگویند : آفرین! ادامه بده! دمت گرم!
از زیادگویی خوشم نمی آید. سرانجام تصمیم دارم اینجا هم بختم را بیازمایم. امیدست که دوستان همراهی کنند.
تنها چند نکته را برای آغاز خاطر نشان کنم:
همانطور که می دانید شاهنامه های موجود چندان مورد اعتماد نیستند و نمی توان گفت که بیش از 90 درصد مطابق با کلام فردوسی اند. زیرا قدیمی ترین نسخه ی خطی ای که از شاهنامه در دست هست به حدود 200 سال پس از تاریخ مرگ فردوسی باز می گردد و خدا میداند که در طول 200 سال چقدر میتوان یک متن را دستکاری کرد.
اما در چند سال اخیر نسخه ی نسبتا خوبی بنام نسخه ی استاد "خالقی مطلق" بیرون آمده که متاسفانه من هنوز آنرا تهیه نکرده ام. اگر دوستی این نسخه را دارد خوشحال می شوم از دانسته های او هم استفاده کنم.
من به ناچار از نسخه ی "چاپ مسکو" و یکی دو شرحی که دارم استفاده می کنم (ضمنا این را هم بگویم که ناگزیرم بسیاری از ابیات را در دور نخست حذف کنم تا سرعت کار بیشتر شود )... ببینیم که چه میشود.
این را هم بگویم که بیشترین استفاده را از شرح استاد کزازی در کتابی با عنوان "تندبادی از کُنج" برده ام. انتشارات آیدین آنرا جاپ کرده و به همۀ شاهنامه دوستان خواندنش را توصیه می کنم.
به یاری دوستان (اگر آتئیست نیستید: به یاری یزدان J ) داستان "رستم و سهراب" را آغاز می کینم...
=-=-=-=-=-=
داستان با این ابیات آغاز میشود. در ابیات به اینگونه آغاز "براعت استهلال" (یا : "نیک آغازی") می گویند. به این معناست که سراینده یا نویسنده، آمادگیِ ذهنی و شناختی را در خواننده ایجاد می کند که پایان داستان چگونه است. غم انگیز است یا شاد، رزمی است یا بزمی و ...
« اگر تندبادی برآید ز کُنج / به خاک افگند نارسیده ترُنج،
ستمکاره خوانیمش، ار دادگر؟! / هنرمند گوییمش، ار بی هنر؟!»
ترنج را بنا به ضرورت وزنی و قافیه ای باید "Toronj" خواند. این میوه، میوه ایست از گونۀ مرکبات که نام دیگرِ آن "بادرنگ" است. در زبانِ عربی به آن "اُترُج" می گویند. استاد کزازی گمان میبرند خاستگاه این میوه از ایران بوده باشد. زیرا در زبان لاتین هم به آن "سیتروس مدیکا Citrus-Medica" میگویند که بازگردانش می شود: «لیموی مادی»
"اَر" یا همان "اگر" در شاهنامه گاه در معنایِ "یا" بکار رفته است. مفهوم کلی آنست که : آن تندبادی را که از گوشه ای وزیده و ترنجی نارسیده را بر خاک افکنده (مجازا یعنی"کُشته")، ما باید آنرا ستمکار بخوانیم یا عادل؟
مشخصا پیداست که چنین آغازی اشاره به ماجرای مرگِ سهراب دارد.
خود فردوسی پاسخ می دهد که :
« از این راز، جانِ تو آگاه نیست / بدین پرده اندر، تو را راه نیست
همه تا درِ آز رفته فراز؛ / به کس بر، نشد این درِ راز باز »
"بدین پرده اندر" و " به کس بر" جزو ویژگی های سبکیِ خراسانی اند. وقتی اسمی میانِ دو حرفِ اضافه قرار بگیرد، میگوییم حالتِ "حرف اضافه ی تأکیدی" رخ نموده است. در این موقع باید یکی از حروف اضافه را نادیده گرفت (اصولا اولی را نادیدی می گیرند) و حرف اضافه ی دوم را پیش از اسم خواند: "بدین پرده اندر = اندر این پرده" (به را حذف کردیم) یا " به کس بر = بر کس"
من اگر جای فردوسی بودم، بیت دوم را بدین گونه مینوشتم: "همه تا درِ آز رفته دراز " یعنی راه درازی را می پیماید تا به درِ "آز" (یعنی محل ورود به "آز") برسد. ( "درِآز" با "دراز" خیلی از نظر نوشتاری بهم نزدیکند ) البته چه بسا فردوسی هم در اصل همین را نوشته باشد! کسی چه می داند!
برای من این نکته خیلی جالب است که فردوسی می گوید کسی این راز را نمی تواند دریابد. معنای بیت که واضح است. اما اگر ابیاتِ بعدی را بخوانید میبینید که اظهار نظر های متفاوتی شده. مثلا در بیت 8 چاپ مسکو گفته می شود: « چنان دان که داد است و بیداد نیست»
بنظر من اگر بخواهیم این مسائل را بشکافیم (آن هم در دور اول) بسیار دشوار خواهد بود. بهتر آنست که اصل داستان را پی بگیریم.
بهتر است نظر دوستان را بدانم و هم آنگاه به اصل داستان بپردازیم.
با درود خدمت تمامی دوستان و همراهان.
نمی دانم شما تا چه حد به ادبیات و زبان پارسی علاقمندید و یا نسبت به آینده ی آن نگرانید. بنظر من زبانِ ما شایسته ی اینی نیست که اکنون هست. زبان ما می بایست اگر نه اولین، که جزو 5 زبان زنده ی دنیا محسوب میگردید.
اما همانطور که به خوبی می دانیم، چنین نیست. اگر فردوسی نبود، قطعا زبان پارسی در زبان عربی حل می شد و همین توانمندیِ امروزیِ خود را هم نمی داشت.
ولی ما چه قدر فردوسی را می شناسیم و چه قدر شاهنامه می خوانیم؟
بنظر من که آمارها و بررسی های شخصی نگران کننده هستند. بخش بزرگی از نسل جوان، با ادبیات کشورش همدم و همداستان نیست.
من همیشه دوست داشته ام که به بررسیِ این متون بپردازم. اما هر بار مشکلی سر راهم قرار می گرفت. بعد از چندی دریافتم که اگر این کار، گروهی باشد شور و شوق بیشتری خواهم یافت. متاسفانه چند وقتی با یکسری از دوستان غیر مجازی میرفتیم در مساجد(!) مثنوی خوانی میکردیم ( گاهی هم به خانه ی هم می رفتیم) اما همانطور که میتوان حدس زد چنین برنامه ای هم چندان پایدار نماند. البته می توانم با افتخار بگویم که بنده هیچگاه در پیگیری این روند کم نگذاشتم؛ و بخش بزرگ کم کاری از جانب دوستان بود. حالا دلایلش بماند.
گفتم حالا که دوستان واقعی و سه بعدی (!) جوابگوی نیازم نیستند، روی بیاورم به این دنیای مجازی. ابتدا در وبلاگم این کار را می کردم که هر چند یکی دو دوست پیگیر داشتم، اما محیط آنجا بگونه ای است که نمی توان هر حرفی را زد و خطر فیلتر شدن همواره در کمین است.
در سایت "بیشه" هم چنین پیشنهادی را دادم که بیاییم و گروهی شاهنامه بخوانیم، ابتدا چندین نفر اعلامِ "پایه بودن" کردند! اما متاسفانه در همین حد بودند که بگویند : آفرین! ادامه بده! دمت گرم!
از زیادگویی خوشم نمی آید. سرانجام تصمیم دارم اینجا هم بختم را بیازمایم. امیدست که دوستان همراهی کنند.
تنها چند نکته را برای آغاز خاطر نشان کنم:
- من بهیچوجه مدرک زبان و ادبیات پارسی ندارم، و ممکنست جای جای نوشته ام اشکال علمی و ادبی و دستوری و ... یافت شود. پس خواهشا با دید یک منتقد بخوانید، نه یک "آموزنده"
- در ابتدای کار سخت است که خط کاری مشخص شود. بخاطر همین اگر بی نظمی ای در سبک نوشتار یافتید بگذارید به پای کم تجربگیِ من.
- هدف من از شرح و بیان واژگان، علم به بی اطلاعی شما نیست. برای آنکه موضوع برای خودم هم روشنتر شوم می کوشم معنای واژگان را از فرهنگهای معتبر برایتان بنویسم.
- اگر مایل هستید که خودتان به جای بنده ابیات را نقل و شرح کنید، من مشکلی ندارم. فقط هماهنگ کنید تا من هم بدانم.
- لزومی ندارد دوستدار شاهنامه یا زبان پارسی باشید. خوشحال خواهم شد حتی نظرات دوستانی را بشنوم که مخالف ادبیات اند .
- بنظر من مهمترین رویکرد در برخورد با متن ادبی، "فهم" ِ آن و بازگوییِ واژگان و عبارات آن برای همگان است. مرحله ی تفسیر بعد از آن قرار دارد. همچنین نگاه "داستانی" به شاهنامه کردن بنظر من کاملا اشتباه است. اگر قرارست که صرفا از داستانهای شاهنامه لذت ببریم، به شما اطمینان می دهم کتابهایی چون "هری پاتر" و "شرلوک هلمز" بس جذاب ترند (که البته آنها هم در جای خود ارزشمندند). ضمنا من عادت دارم در شرح و تفسیر به جزئیات بسیار توجه کنم. حتی اگر بی ربط باشد. اگر دوستان چنین شیوه ای را نمیپسندند گوشزد کنند تا شرح ها را کمتر کرده به خود داستان بپردازم
- اگر دوستان چندان نظر انتقادی نداشته باشند و بنده را همراهی نکنند، ناگفته پیداست که خود نیز دلسرد شده و کار را پی نخواهم گرفت. امیدوارم چنین نشود و این بار هم بمانند بارهای پیشین ناکام نمانم.
همانطور که می دانید شاهنامه های موجود چندان مورد اعتماد نیستند و نمی توان گفت که بیش از 90 درصد مطابق با کلام فردوسی اند. زیرا قدیمی ترین نسخه ی خطی ای که از شاهنامه در دست هست به حدود 200 سال پس از تاریخ مرگ فردوسی باز می گردد و خدا میداند که در طول 200 سال چقدر میتوان یک متن را دستکاری کرد.
اما در چند سال اخیر نسخه ی نسبتا خوبی بنام نسخه ی استاد "خالقی مطلق" بیرون آمده که متاسفانه من هنوز آنرا تهیه نکرده ام. اگر دوستی این نسخه را دارد خوشحال می شوم از دانسته های او هم استفاده کنم.
من به ناچار از نسخه ی "چاپ مسکو" و یکی دو شرحی که دارم استفاده می کنم (ضمنا این را هم بگویم که ناگزیرم بسیاری از ابیات را در دور نخست حذف کنم تا سرعت کار بیشتر شود )... ببینیم که چه میشود.
این را هم بگویم که بیشترین استفاده را از شرح استاد کزازی در کتابی با عنوان "تندبادی از کُنج" برده ام. انتشارات آیدین آنرا جاپ کرده و به همۀ شاهنامه دوستان خواندنش را توصیه می کنم.
به یاری دوستان (اگر آتئیست نیستید: به یاری یزدان J ) داستان "رستم و سهراب" را آغاز می کینم...
=-=-=-=-=-=
داستان با این ابیات آغاز میشود. در ابیات به اینگونه آغاز "براعت استهلال" (یا : "نیک آغازی") می گویند. به این معناست که سراینده یا نویسنده، آمادگیِ ذهنی و شناختی را در خواننده ایجاد می کند که پایان داستان چگونه است. غم انگیز است یا شاد، رزمی است یا بزمی و ...
« اگر تندبادی برآید ز کُنج / به خاک افگند نارسیده ترُنج،
ستمکاره خوانیمش، ار دادگر؟! / هنرمند گوییمش، ار بی هنر؟!»
ترنج را بنا به ضرورت وزنی و قافیه ای باید "Toronj" خواند. این میوه، میوه ایست از گونۀ مرکبات که نام دیگرِ آن "بادرنگ" است. در زبانِ عربی به آن "اُترُج" می گویند. استاد کزازی گمان میبرند خاستگاه این میوه از ایران بوده باشد. زیرا در زبان لاتین هم به آن "سیتروس مدیکا Citrus-Medica" میگویند که بازگردانش می شود: «لیموی مادی»
"اَر" یا همان "اگر" در شاهنامه گاه در معنایِ "یا" بکار رفته است. مفهوم کلی آنست که : آن تندبادی را که از گوشه ای وزیده و ترنجی نارسیده را بر خاک افکنده (مجازا یعنی"کُشته")، ما باید آنرا ستمکار بخوانیم یا عادل؟
مشخصا پیداست که چنین آغازی اشاره به ماجرای مرگِ سهراب دارد.
خود فردوسی پاسخ می دهد که :
« از این راز، جانِ تو آگاه نیست / بدین پرده اندر، تو را راه نیست
همه تا درِ آز رفته فراز؛ / به کس بر، نشد این درِ راز باز »
"بدین پرده اندر" و " به کس بر" جزو ویژگی های سبکیِ خراسانی اند. وقتی اسمی میانِ دو حرفِ اضافه قرار بگیرد، میگوییم حالتِ "حرف اضافه ی تأکیدی" رخ نموده است. در این موقع باید یکی از حروف اضافه را نادیده گرفت (اصولا اولی را نادیدی می گیرند) و حرف اضافه ی دوم را پیش از اسم خواند: "بدین پرده اندر = اندر این پرده" (به را حذف کردیم) یا " به کس بر = بر کس"
من اگر جای فردوسی بودم، بیت دوم را بدین گونه مینوشتم: "همه تا درِ آز رفته دراز " یعنی راه درازی را می پیماید تا به درِ "آز" (یعنی محل ورود به "آز") برسد. ( "درِآز" با "دراز" خیلی از نظر نوشتاری بهم نزدیکند ) البته چه بسا فردوسی هم در اصل همین را نوشته باشد! کسی چه می داند!
برای من این نکته خیلی جالب است که فردوسی می گوید کسی این راز را نمی تواند دریابد. معنای بیت که واضح است. اما اگر ابیاتِ بعدی را بخوانید میبینید که اظهار نظر های متفاوتی شده. مثلا در بیت 8 چاپ مسکو گفته می شود: « چنان دان که داد است و بیداد نیست»
بنظر من اگر بخواهیم این مسائل را بشکافیم (آن هم در دور اول) بسیار دشوار خواهد بود. بهتر آنست که اصل داستان را پی بگیریم.
بهتر است نظر دوستان را بدانم و هم آنگاه به اصل داستان بپردازیم.