نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سانسور یکی از شخصیتهای محبوب رمان "کافکا در کرانه" در ترجمه فارسی
#1

رمان "کافکا در کرانه" از جمله رمانهای شناخته شده توی ایران هست که پارسال خوندمش و واقعا یه شاهکار هست. اما اخیرا متوجه شدم "اوشیما" که یکی از شخصیتهای اصلی رمان هست در ترجمه فارسی، سانسور شده و همجنسگرائیش پنهان شده. اوشیما دوست داشتنی ترین شخصیت رمانه و سواد و دانش بالائی داره و همیشه حرفهای سطح بالا میزنه. مشخصه که دلیل ِ سانسور، این بوده که نمیخواستن یک همجنسگرا به عنوان یک شخص خوب و باسواد در ذهنیت مخاطب ایرانی جای بگیره تا مبادا ذهنیت مردم نسبت به همجنسگراها عوض بشه و به این مساله فک کنن که همجنسگراها نه تنها هیولا نیستن بلکه میتونن خوب و جذاب هم باشند...


بخشی از این رمان که مربوط به فصل نوزدهم ِ رمان و البته بسیار جذاب هست
رو انتخاب کردم که در پستهای بعدی خواهم گذاشت. بخش اصلی سانسور شده رو هم نشون خواهم داد(هرچند این تنها قسمت سانسور شده نیست). ضمنا این متنی که نقل خواهم کرد به بحثهای فمینیستی و زنامردی ای که قبلا توی همین تالار صورت گرفته نزدیکی داره و این یکی از دلایلی بود که تصمیم گرفتم جستار رو تو این تالار ارسال کنم.

Kafka on the Shore - WiKi

مشخصات رمان
عنوان: کافکا در کرانه / Kafka on the shore
نویسنده: هاروکی موراکامی
زبان اصلی: ژاپنی
سال انتشار: نسخه ژاپنی 2002 - نسخه انگلیسی 2005
نمونه ترجمه فارسی: مهدی غبرائی - انتشارات نیلوفر - حدود 600 صفحه

تعلیم معلم به كسی ننگ ندارد
سیبی كه سهیلش نخورد رنگ ندارد

پاسخ
#2

ساعت یازده من و اوشیما در اصلی را باز میکنیم، اما تا مدتی کسی نمی آید. در این فاصله او
نشانم میدهد چطور از کامپیوتر برای پیدا کردن کتاب استفاده کنم. کامپیوتر معمولی کتابخانه
است که با آن آشنائی دارم. بعد نشانم میدهد چطور فیشهای کتاب را مرتب کنم. کتابخانه هر
روز نسخه هایی از کتابهای تازه دریافت میکند و یکی از کارها این است که تازه رسیده ها را
دستی ثبت کنیم.

ساعت یازده و نیم دو زن می آیند که جین مشابه پوشیده اند. آنکه قد کوتاه تر است موهایش
را مثل شناگران کوتاه کرده و زن قد بلندتر موهایش را در پشت سر جمع کرده است. هر دو
کفشهای ورزشی با مارکهای مشهور پوشیده اند. زن قد بلندتر چهل و چند ساله به نظر میرسد
و عینک به چشم و پیراهن شطرنجی به تن دارد و زن کوتاه تر ده سالی جوان تر می نماید و
بلوز سفید پوشیده است. هر دو کوله پشتی به دوش انداخته اند و قیافه شان مثل روز ابری
گرفته است. هیچ یک حرف زیادی نمیزند. اوشیما دمِ درِ ورودی کوله پشتیها را از آنها میگیرد و
زنها که ناخشنودند، پیش از تحویل دادنشان دفترهای یادداشت و قلمهاشان را برمیدارند.

هر دو به طرف کتابخانه میروند، قفسه ها را یکی یکی وارسی میکنند، با جدیت فیشها را زیر و
رو میکنند و گهگاه یادداشتی برمیدارند. نه چیزی میخوانند و نه مینشینند. کمتر شبیه کسانی
هستند که برای کتاب خواندن می آیند و بیشتر به ماموران مالیاتی میمانند که برای بررسی
صورتحسابها آمده باشند. من و اوشیما سردر نمی آوریم چکاره اند و دنبال چه هستند. اوشیما
نگاه پرمعنائی به من میکند و شانه بالا می اندازد. اگر بخواهم خیلی ملایم بگویم، احساس
خوبی از این قضیه ندارم.

ادامه دارد...

تعلیم معلم به كسی ننگ ندارد
سیبی كه سهیلش نخورد رنگ ندارد

پاسخ
#3

سر ظهر که اوشیما به باغ میرود تا ناهار بخورد، من جایش را پشت پیشخان میگیرم.

در همین وقت یکی از زنها جلو می آید و میگوید: “ببخشید اما سئوالی داشتم.” قدبلنده است.
لحن صحبتش خشن و انعطاف ناپذیر است، مثل تکه نانی که کسی روی قفسه ای فراموش
کرده باشد.

“بله، چه فرمایشی داشتید؟”

سگرمه در هم میکشد و طوری نگاهم میکند که انگار عکسی هستم از قاب درآمده. “شما
دانش آموز دبیرستانی نیستی؟”

جواب میدهم: “بله، درست است. دوره کارآموزی را میگذرانم.”

“میتوانم با یکی از دست بالاهایت حرف بزنم؟”

میروم به باغ سراغ اوشیما. او آهسته آهسته قهوه اش را پس از غذا مینوشد، خرده های
خوراک را از روی زانو میتکاند و می آید تو.

اوشیما با محبت میپرسد: “بله ، فرمایشی داشتید؟”

زن میگوید: “فقط برای اینکه بدانید، ما در تمام کشور تسهیلات فرهنگ عمومی را از نظرگاه زنان
بررسی میکنیم و با سهولت استفاده و دسترسی و مباحث مربوط به خدمات سروکار داریم.
گروه ما تحقیقات و برنامه یک ساله دارد تا یک گزارش عمومی از یافته هامان بدهد. عده زیادی
زن در این پروژه شرکت دارند و ما دو تا از قضا مامور این منطقه شده ایم.”

اوشیما میگوید: “اگر اشکالی ندارد، ممکن است نام این سازمان را بفرمائید؟”

زن یک کارت اشتغال در می آورد و به دست او میدهد.

اوشیما بی آنکه حالتش تغییر کند آن را به دقت میخواند، بعد روی پیشخان میگذارد و با لبخند
درخشانی سربرمیدارد و با دقت به زن خیره میشود. لبخندی پرمعنا که کافی است گونه های
هر زنی از آن سرخ شود.

اما این زن در کمال تعجب واکنش نشان نمیدهد و حتی ابرویش هم تکان نمیخورد. “بدبختانه ما
به این نتیجه رسیده ایم که کتابخانه شما فاقد بسیاری از امکانات است.”

اوشیما حرفش را اینطور تعبیر میکند: “منظورتان از نظرگاه زنان است، دیگر؟”

زن میگوید: “درست است، از نظرگاه زنان.” گلوئی صاف میکند. “میخواهیم این موضوع را با
هیات مدیره تان مطرح کنیم و پاسخش را بشنویم، البته اگر اشکالی نداشته باشد.”

تعلیم معلم به كسی ننگ ندارد
سیبی كه سهیلش نخورد رنگ ندارد

پاسخ
#4

“ما همچو چیز تفننی تحت عنوان هیات مدیره نداریم، اما خوشحال میشوم که نظرات شما را
بشنوم.”

“خوب، پیش از هر چیز شما در اینجا توالت خانمها ندارید. درست است، نه؟”

“بله، درست است. این کتابخانه توالت زنانه ندارد. ما یک توالت برای هر دو جنس داریم.”

“حتی اگر موسسه خصوصی باشید، چون کتابخانه به روی عموم باز است، فکر نمیکنید – از
لحاظ اصولی – که باید توالت جداگانه برای مردها و زنها داشته باشید؟”

اوشیما میگوید: “از لحاظ اصولی؟”

“صحیح است. تسهیلات مشترک سبب هزار جور مزاحمت میشود. طبق بررسی ما اکثر خانمها
از توالت مشترک اکراه دارند. این یک مورد غفلت آشکار از مراجعین مؤنثتان است.”

اوشیما میگوید: “غفلت...” و چهره اش طوری در هم میرود که انگار اشتباهی چیز تلخی خورده
باشد. به نظر میرسد که از این کلمه هیچ خوشش نیامده.

“یک سهل انگاری عمدی.”

تکرار میکند: “ یک سهل انگاری عمدی.” و قدری به این عبارت زشت فکر میکند.

زن که پیداست جلو عصبانیت خود را میگیرد، میپرسد : “پس واکنش شما در برابر اینها
چیست؟”

اوشیما میگوید: “همان طور که میبینید کتابخانه ما کوچک است. بدبختانه برای توالت جداگانه
فضا نداریم. طبعا بهتر است تسهیلات جداگانه ای داشته باشیم، ولی هیچ کدام از مراجعه
کنندگانِ ما تاکنون گِله ای نداشته است. چه بد باشد، چه خوب، کتابخانه ما مراجعه کنندگان
زیادی ندارد. اگر دوست دارید موضوع توالت جداگانه را دنبال کنید، پیشنهاد میکنم بفرمائید مرکز
تولید بوئینگ در سیاتل و برای بوئینگهای 747 پیشنهاد ساختن توالت بدهید. این هواپیماها
بزرگتر از کتابخانه ما هستند و خیلی هم پرجمعیت تر. تا جائی که من میدانم، همه توالتهای
هواپیماهای مسافربری بین زن و مرد مشترک است.”

تعلیم معلم به كسی ننگ ندارد
سیبی كه سهیلش نخورد رنگ ندارد

پاسخ
#5

زن قد بلند به طور جدی به او اخم میکند، گونه هایش برجسته تر میشود و عینکش را روی
بینی بالاتر میبرد. “ما درباره هواپیماها تحقیق نمیکنیم. 747 ها چه دخلی به موضوع ما دارد؟”

“مگر توالت چه در هواپیمای جت و چه در کتابخانه ما – از لحاظ اصولی – در خدمت حل یک
مشکل ِ واحد نیست؟”

“ما تسهیلات عمومی را یک به یک بررسی میکنیم. اینجا نیامده ایم که بر سر اصول صحبت
کنیم.”

لبخند ملایم اوشیما در تمام طول این گفتگو محو نمیشود. “واقعا همینطور است؟ میتوانم قسم
بخورم که دقیقا بر سر اصول بحث میکنیم.”

زن پی میبرد که قافیه را باخته است، رنگ صورتش سرخ میشود، گرچه دلیلش جذابیت اوشیما
نیست. میکوشد از در دیگری وارد شود. “به هرحال جامبو جت اینجا بی ربط است. خلط مبحث
نکنید.”

اوشیما قول میدهد: “فهمیدم. دیگر حرف هواپیما را نمیزنم. موضوع را می آوریم به زمین.”

زن به او خیره می شود و پس از آنکه نفسی میکشد، ادامه می دهد. “یکی دیگر از مباحثی که
میخواهم مطرح کنم، این است که چطور نویسندگان را از لحاظ جنسیت از هم جدا کرده اید.”

“بله، درست است. کسی که قبل از ما مسئول این قضیه بود، اینها را فهرست میکرد و به هر
دلیل آنها را به زن و مرد تقسیم کرد. ما به فکرش بودیم که دوباره فهرستش کنیم، اما هنوز
نتوانستیم.”

زن میگوید: “از این بابت از شما انتقاد نمیکنیم.”

اوشیما سرش را به این سو و آن سو می جنباند.

زن میگوید: “اما مشکل اینجاست که در تمام زمینه ها نویسندگان مذکر بر نویسندگان مونث
مقدمند. بر اساس طرز فکر ِ ما این موضوع اصل برابری زن و مرد را نقض میکند و بی نهایت نا
عادلانه است.”

تعلیم معلم به كسی ننگ ندارد
سیبی كه سهیلش نخورد رنگ ندارد

پاسخ
#6

اوشیما باز کارت معرفی او را بر میدارد، نگاهی به آن می اندازد و باز میگذارد روی پیشخان و بنا
میکند به گفتن اینکه: “خانم سوگا، وقتی در مدرسه نام نوشتید، نام شما بعد از خانم سه کی
نه و قبل از خانم تاناکا ثبت شد. آیا شما شکایتی علیه آن نوشتید؟ آیا اعتراض کردید و
خواستید ترتیب اسامی وارونه شود؟ آیا g عصبانی میشود که در نظام الفبائی پس از f می
آید؟ آیا صفحه 68 کتاب گردنکشی میکند که چرا دنبال 67 آمده؟”

زن خشمگین میگوید: “موضوع این نیست. شما عمدا خلط مبحث میکنید.”

زن کوتاه قد تر که جلو قفسه کتاب ایستاده است و یادداشت برمیدارد، با شنیدن این حرف جلو
می آید.

اوشیما انگار که بر حرف زن تاکید میکند، تکرار میکند: “عمدا خلط مبحث میکنید!”

“شما انکار میکنید؟”

اوشیما جواب میدهد: “به این میگویند نعل وارونه زدن.”

زنی که نامش سوگاست با دهان باز در جا خشکش میزند و لب از لب باز نمیکند.

“این اصطلاح ‘نعل وارونه زدن’ به نحوی در خیلی از زبانها هست. چیزی که خیلی جالب است،
اما آدم را از موضوع اصلی منحرف میکند. هر چند باید بگویم ندیده ام چرا این اصطلاح را این
جوری می گویند.”

“نعل یا زین یا هر چیز دیگر، شمائید که دارید از موضوع طفره میروید.”

اوشیما میگوید: “در واقع کاری که من میکنم، وارونه کردن قیاس است. یکی ازز موثر ترین شیوه
های استدلال بنا به گفته ارسطو. شهروندان آتن باستان از این جور حقه روشنفکری خیلی کیف
میکردند. هر چند شرم آور است که در آن روزگار زنها مشمول تعریف ‘شهروند’ نمیشدند.”

“دارید ما را دست می اندازید؟”

اوشیما سر بالا می اندازد. “ببینید، چیزی که سعی دارم برسانم این است: مطمئنم راه های
موثرتری برای اطمینان از تضمین حقوق زنان ژاپنی وجود دارد، تا اینکه در یک کتابخانه کوچک
شهرکی ایالتی سرک بکشید و از توالتها و فیشها ایراد بگیرید. ما تمام توان خود را به کار میبریم
تا این کتابخانه محقر در خدمت جامعه باشد. مجموعه های برجسته ای برای کتاب دوستان
فراهم اورده ایم. تمام تلاشمان را میکنیم که در برخورد با عموم مردم خوشرو و خدمتگزار
باشیم. شاید شما خبر نداشته باشید، اما مجموعه اسناد مربوط به شعر در این کتابخانه از
دهه 1910 تا نیمه های دوره شوا در سطح ملی شناخته شده است. طبعا چیزهائی بهتر از این
هم امکان داشت، همچنین کارهائی که میشد به اتمام برسد. اما در باقی زمینه ها مطمئن
باشید همه سعی مان را کرده ایم. به نظرم اگر توجهتان را به جای آنچه نمیتوانیم انجام دهیم،
به آنچه خوب انجام داده ایم متمرکز میکردید، خیلی بهتر میشد. آیا این همان چیز نیست که
شما به آن میگوئید عادلانه؟”

تعلیم معلم به كسی ننگ ندارد
سیبی كه سهیلش نخورد رنگ ندارد

پاسخ
#7

زن قد بلند به زن قد کوتاه نگاه میکند و او هم به نگاهش پاسخ میدهد و برای اولین بار دهان باز
میکند. “شما از زیر بار موضوع شانه خالی میکنید و به جای قبول مسئولیت سفسطه بازی
میکنید.” این حرف را با صدای بلندی میزند. “در واقعیت، اگر بخواهیم اصطلاح مناسبی بکار
ببریم، کاری که شما میکنید، کوشش سهل انگارانه ای است برای انکه حق به جانب خود
بدهید. اگر بخواهیم خیلی ملایم بگوئیم، شما یک نمونه تاریخی ِ یکسره رقت انگیز از نرینه
سالاری هستید.”

اوشیما که پیداست سخت تحت تاثیر قرار گرفته، تکرار میکند: “یک نمونه تاریخی رقت انگیز!” از
لحن کلامش پیداست که از طنین آن شبه جمله خوشش آمده.

زن قد بلند که نمیتواند خشم خود را مهار کند، داد میزند: “به عبارت دیگر شما نرینه پدرسالاری
هستید طرفدار تبعیض جنسیتی.”

اوشیما باز تکرار میکند: “یک نرینه پدر سالار!”

زن کوتاه قد آن را نشنیده میگیرد و ادامه میدهد: “شما از وضع موجود و از منطق نرینه سالاریِ
بی مایه استفاده میکنید که از آن پشتوانه ای برای تقلیل کل جنس مونث به شهروند درجه دوم
بسازید تا زنها را محدود و از حقوق مسلمشان محروم کنید. شما بیش از آنکه عمد داشته
باشید ناآگاهانه این کار را میکنید، اما همین بر گناهتان می افزاید. شما از منافع تفویض شده
به مردان حمایت میکنید و نسبت به درد ِ دیگران بی اعتنائید و حتی نمیکوشید ببینید کوریتان
چه مفاسدی برای زنان و جامعه به بار می آورد. می فهمم مسائلی مثل توالت و فیش فقط
جزئیات است، اما اگر با چیزهای کوچک شروع نکنیم هرگز نمیتوانیم پرده ای را که سبب کوری
جامعه شده است پس بزنیم. اینها اصول عمل ماست.”

زن قد بلند که از صورتش هیچ چیز خوانده نمیشود، می افزاید: “هر زن حساسی همین
احساس را دارد.”

اوشیما میگوید: “اگر زنی بلند نظر بداند چه عذابی می کشم، چگونه رفتار دیگری در پیش
میگیرد؟”

دو زن مثل کوه یخ ساکت و صامت می مانند.

تعلیم معلم به كسی ننگ ندارد
سیبی كه سهیلش نخورد رنگ ندارد

پاسخ
#8

“الکترا، به قلم سوفوکلس. نمایشنامه ای معرکه. راستی، اصطلاح ‘جنس’ در اصل برای نشان
دادن ِ جنس کلمات دستور زبان به کار میرود. احساس من این است که کلمه ‘سکس’ به طور
دقیق تر تفاوت فیزیکی جنسی را نشان میدهد. اصطلاح ‘جنس’ دقت چندانی ندارد. البته اگر
بخواهیم از لحاظ زبان شناسی بار دقیق آن را نشان دهیم.”

سکوت یخزده ادامه دارد.

اوشیما با آرامش و در عین حال با تاکید می گوید: “بهرحال، چیزی که میگوئید از اساس غلط
است. من بطور قطع و یقین نمونه تاریخی رقت انگیز نرینه سالاری نیستم.”

زن کوتاه قد معترضانه میگوید: “پس به طور ساده توضیح دهید که کجای حرف ما غلط است.”

زن بلند قد تر می افزاید: “بدون این در و آن در زدن و سعی در نشان دادن ِ اینکه چقدر
دانشمندید.”

اوشیما میگوید: “باشد. درست همین کار را میکنم. آن را به طور ساده و صادقانه توضیح
میدهم، منهای هرجور این در و آن در زدن یا اظهار فضل.”

زن قد بلند می گوید: “منتظریم.” و زن قد کوتاه چند بار سر میجنباند تا موافقت خود را نشان
دهد.

اوشیما اعلام میکند: “اول از همه من نرینه نیستم.”

سکوت گنگی بر جمع حاکم میشود. من آب دهانم را قورت میدهم و نگاه تندی به اوشیما می
اندازم.

می گوید: “من زنم.”

زن قد کوتاه پس از مکثی کوتاه برای نفس کشیدن با لحنی پر تردید میگوید: “ممنون میشوم
اگر شوخی نکنید.” انگار فقط میخواهد برای خالی نبودن عریضه حرفی بزند.

اوشیما کیف بغلش را از جیب شلوارش در می آورد، گواهینامه رانندگی را بر میدارد و به دست
زن میدهد. او مشخصاتش را میخواند، اخم میکند و آن را به دست همراه قد بلندش میدهد. او
هم به نوبه خود می خواند و پس از لحظه ای به اوشیما می دهد. اخمهایش همچنان در هم
است.

تعلیم معلم به كسی ننگ ندارد
سیبی كه سهیلش نخورد رنگ ندارد

پاسخ
#9

اوشیما از من میپرسد: “تو هم میخواستی ببینیش؟” وقتی سر بالا می اندازم، او گواهینامه را
توی کیف می گذارد و کیف را به جیب شلوارش بر می گرداند. بعد هر دو دست را روی پیشخان
میگذارد و میگوید: “همان طور که میبینید از لحاظ فیزیکی و حقوقی من به طرز انکار ناپذیری
مونثم. به همین دلیل چیزی که درباره ام گفته اید از بیخ و بن غلط است. پس برای من محال
است که به قول شما نمونه نرینه پدرسالار طرفدار تبعیض جنسی باشم.”

زن قد بلند میگوید: “بله، اما... “ بعد حرفش را نیمه کاره میگذارد. زن قد کوتاه با لبهای لوچه با
یقه اش ور می رود.

اوشیما ادامه میدهد: “تنم از لحاظ فیزیکی مونث، اما ذهنم کاملا مذکر است. از لحاظ عاطفی
مثل مردها زندگی میکنم. پس به گمانم نظر شما از لحاظ ‘نمونه تاریخی’ شاید درست باشد. و
کی می تواند بگوید من زن ستیزِ بدنامی هستم؟ (...) برخی خصوصیات زنانگی را دارم و بعضی
خصایص مردانگی را. بنابراین علیه چی تبعیض قائل می شوم؟ کسی میتواند روشنم کند؟”

----------------------[B]-----------[/B]
در قسمت مشخص شده بخشی از متن اصلی رمان سانسور شده. که این پاراگراف رو بدون
سانسور اینجا نقل میکنم E056 :

"My body is physically female, but my mind's completely male," Oshima goes
on. "Emotionally I live as a man. So I suppose your notion of being a historical
example may be correct. And maybe I am sexist--who knows. But I'm not a lesbian,
even though I dress this way. My sexual preference is for men. In other words, I'm
a female but I'm gay. I do anal sex, and have never used my vagina for sex. My
clitoris is sensitive but my breasts aren't. I don't have a period. So, what am I
discriminating against? Could somebody tell me?"

واقعا باید تاسف خورد که تو همچین مملکتی زندگی میکنیم.... E523

توضیح پیرامون کاراکتر "اوشیما" به نقل از ویکی پدیا:

Oshima: A 21-year-old, gay transgender man. He is a librarian and an owner of a
mountain retreat whobecomes close to Kafka throughout the course of the novel;
also a haemophiliac.

----------------------[B]-----------[/B]

ادامه رمان:

هر سه تای ما که گوش میکنیم حیرانیم و لب تر نمیکنیم. یکی از زنها گلو صاف میکند و صدای
ناهنجارش در اتاق طنین می اندازد. ساعت دیواری با صدای بلند تیک تاک میکند.

اوشیما می گوید: “خیلی متاسفم، ولی وسط ناهارم. داشتم ساندویچ تُن و اسفناج میخوردم
و نصفش را خورده بودم که صدایم کردید. اگر بیش از این دیر کنم، گربه های این دور و برها درش
می برند. مردم بچه گربه هائی را که نمیخواهند در جنگل کنار دریا رها می کنند، برای همین
این دور و برها پر از گربه است. اگر اشکالی ندارد، برگردم سر ناهارم. مرا ببخشید، اما لطفا از
وقتتان استفاده کنید و از کتابخانه لذت ببرید. درِ کتابخانه ما به روی همه باز است. تا آنجا که از
مقررات پیروی کنید و مزاحم مراجعه کنندگان ِ دیگر نشوید، هر کاری دوست دارید بکنید. میتوانید
به هرچه دوست دارید نگاه کنید. بفرمائید و هر چه دوست دارید در گزارشتان بنویسید. از نظر ما
اشکالی ندارد. ما از هیچ جا بودجه نمیگیریم و همه چیز را به شیوه خودمان چیش میبریم. این
شیوه را هم دوست داریم.”

پس از رفتن اوشیما دو زن نگاهی رد و بدل میکنند، بعد هر دو به من زل میزنند. شاید مرا به
جای چیز دیگری اشتباه گرفته اند. من چیزی نمیگویم و فیش ها را مرتب میکنم. آن دو در مخزن
کتاب ها با هم پچ پچ میکنند و کمی بعد وسایلشان را جمع و جور میکنند که راه بیفتند. وقتی
کوله ها را به دستشان میدهم، با قیافه های یخزده حتی یک کلمه تشکر هم به زبان نمی
آورند.

تعلیم معلم به كسی ننگ ندارد
سیبی كه سهیلش نخورد رنگ ندارد

پاسخ
#10

چند لحظه بعد اوشیما ناهارش را تمام میکند و تو می آید. دو بسته ساندویچ اسفناج و تُن که
لای یک جور نان تورتیای سبز است و سس سفید دارد به دستم می دهد. ناهار اینها را می
خورم. قدری آب می جوشانم و یک فنجان چای اِرل گِری دم میکنم تا پشت بندش بنوشم.

وقتی بعد از ناهار بر میگردم، اوشیما می گوید: “هرچه چند لحظه پیش گفتم، درست بود.”

“پس وقتی به من میگفتی آدم خاصی هستی، منظورت همین بود؟”

می گوید: “نمیخواستم لاف ماف بزنم. اما تو که میفهمی نمیخواستم اغراق کنم، آره؟”

سر میجنبانم.

اوشیما لبخند میزند. “از لحاظ جنسیت به طور قطع مونثم، هر چند بعضی از علائمش را ندارم...
اگر بخواهی درست سر در بیاوری، احساساتم آمیزه ای است از هر دو جنس. هر چند شک
دارم بفهمی چه احساسی دارم.”

میگویم: “گمان نمیکنم.”

“گاهی خودم هم نمی فهمم. از خودم می پرسم. از خودم می پرسم آخر من دیگر چه جانوری
هستم؟ راستی من چی ام؟”

سری می جنبانم. “خب، من هم نمیدانم چی ام.”

“یک بحران هویت کلاسیک.”

سر میجنبانم.

“ولی دست کم تو می دانی از کجا شروع کنی. درست بر عکس من.”

به او می گویم: “برایم مهم نیست چی هستی. هرچه هستی، دوستت دارم.” در تمام عمرم
این جمله را به کسی نگفته ام و ادای آن مایه سرخی صورتم می شود.

اوشیما می گوید: “ممنونم.” و با ملایمت دست روی شانه ام می گذارد. “می دانم کمی با
دیگران فرق دارم، اما با اینحال آدمم. به همین دلیل خوشم می آید که می فهمی. یک ادم
معمولی ام، نه هیولا. همان چیزهائی را حس میکنم که همه میکنند و به همان ترتیب عمل
می کنم. هر چند گاهی ان فرق کوچک مثل ورطه ای حس می شود. اما گمانم نشود چندان
کاری با آن کرد.” یک مداد بلند نوک تیز را از روی پیشخان بر میدارد و چنان به آن زل میزند که
انگار ادامه وجود اوست. “دلم میخواست همه اینها را خودم یکراست بهت بگویم، تا اینکه از یکی
دیگر بشنوی. بنابراین به نظرم امروز فرصت مناسبی بود. هر چند تجربه چندان دلپسندی برایت
نبود، نه؟”

سری بالا می اندازم.

تعلیم معلم به كسی ننگ ندارد
سیبی كه سهیلش نخورد رنگ ندارد

پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 3 مهمان