کوشا نوشته: خداوند معدومات را موجود نمیکند . چون موجود کردن عدم محال است . اصلا در مساله خلقت سخن از موجود کردن معدوم نیست بلکه سخن از ایجاد اشیاء است. در کلمه ایجاد دقت بفرمایید. قبل از خلقت عالم خداوند با علم ازلی خود ، نقشه جهان هستی را ترسیم میکند که چه چیزی را میخواهد خلق کند.
یک مغلطه اشتراک لفظی اینجا هست... اینکه میگیم خدا باستی از عدم ، هستی رو خلق کرده به این معنی نیست که وجودی به نام "عدم" تبدیل به هستی میشه ، منظور تغییر وضعیت از عدم به هستی هست جون غیر از این باشه دیگه خلقت نیست !! ایجاد هم همان خلقت هست و این بازی با کلماته... اشاره به "قبل" هم اشاره به زمان هست و میبینید امکان نداره اشاره ای به تصمیم خدا بشه اما حرفی از زمان زده نشه... پس باز حرف ما ثابت شد که خدا باید برای خلقت و ایجاد ، یک انگیزه جداگانه داشته باشه و همچین چیزی نیست که بگیم هدف در فعل است... یعنی ما سه زمان قبل از خلقت ، خلقت ، بعد از خلقت داریم و متن شما هم به همین معترف شده !! لحظه ای که خدا تصمیم به خلقت میگیره یعنی یک تغییر و تصمیم جدید که باید هدف تازه ای هم داشته باشه... این تفکر و تدبر و در خلسه فرو رفتن و ترسیم ذهنی توسط خدا هم با صفاتش جور در نمیاد و بیشتر نشون میده نیاز به هدف جداگانه ای هست...
حالا بفرمایید هدف خدا از خلقت چیه ؟؟
کوشا نوشته: به تعبیر بسیار دور و بعید برای مثال عرض کنم که همانگونه که یک نقاش قبل از کشیدن نقاشی خود ، در ذهن خود انچه را که میخواهد بکشد ، ترسیم میکند و سپس به انچه در ذهن ترسیم کرده است عینیت میبخشد ، خداوند نیز در علم ازلی خود ، به مخلوقات خود علم دارد .
نویسنده هم فهمیده قیاس مع الفارق کرده...اما در همین مثال بعید ، آیا نقاش هدفی داشته از نقاشی کشیدن یا نه ؟ یا هدف در فعل او بوده
؟
کوشا نوشته: نکته دقیق مطلب اینجاست که خداوند نه از وجود خود به این ماهیات اعطا میکند و نه وجود دیگری به اینها عطا میکند بلکه از وجود خود در انها تجلی مینماید.
برای درک دقیق مطلب باید دوکلمه تجلی و تجافی را توضیح بدهم . تجافی به اینصورت است که از یک شیء به شیء دیگر چیزی عطا شود به صورتی که ان چیز عطا شده دیگر در نزد عطا کننده نباشد و در حقیقت با اعطای این عطا ، از ان فرد عطا کننده کم شود. مثلا وقتی از اب یک حوض مقداری اب در یک لیوان بریزید ، به همین اندازه از اب حوض کم میشود و این ابی که از حوض برداشته شده دیگر متعلق به حوض نیست نیست . و در اینصورت به همین مقدار نقص در اب حوض حاصل میشود این را میگویند تجافی اب حوض
اما تجلی به اینصورتست که از یک شیء به یک شیء دیگر چیزی عطا شود به صورتی که از خود فرد عطا کنند چیزی کم نشود و فرد عطا کننده هم بهره ای بیابد . این مطلب را با مثالی برای شما قابل فهم میکنم. مثلا عالمی را در نظر بگیرید که مشغول تدریس است و دارد به عده ای علم عطا میکند. این فرد عالم در زمان عطای علم به دیگران ، نه از علم خودش چیزی را جدا میکند و به دیگران میدهد و نه معدومی را موجود میکند. بلکه علم او در بقیه نیز تجلی میکند. سایر افراد این علم را ندارند و از تجلی علم ان عالم ، صاحب این علم میشوند . در حالیکه نه چیزی از علم عالم کم شد و نه معدومی در عالم موجود شد ( چون این علم موجود بود و تنها در دیگران تجلی کرد نه اینکه چیزی که موجود نبود و معدوم بود ، موجود شد) .
این هم باز قیاس مع الفارق هست. همون مثال تدریس ، فعل و انفعال مادی هست و انتقالی در بستر فیزیکالیسم !! در یک حالت عدمی ، چطور میشه چیزی رو به قول دوست شما متجلی کرد ؟
کوشا نوشته: خلقت عالم به نحو تجلی است نه به نحو تجافی. چون ذهن ما بیشتر در مادیات و عالم طبیعت سیر میکند و انسی با مفاهیم ملکوتی و ماوراء طبیعت ندارد ،فکر میکند که همه اعطا ها در عالم باید به نحو تجافی باشد . در صورتی که نمیداند اصلا نوعی از اعطا به نام تجلی نیز هست
اینجا خود نویسنده هم فهمیده چیز شعر تلاوت کرده !! از ایشون بپرسید اگر ذهن درک نمیکنه ، ایشون چطور فهمیدن تجلی هم داریم ؟
البته من هر چی آخوند و شبه آخوند دیدم ، هر زمان میگفتم یه چیز غیر مادی نام ببرید میگفتن علم و دانش... میگفتن اگه علم مادی هست ، علمتو به من نشون بده... یعنی این کند ذهن ها ، تعریفشون از ماده در این حد بود !!
کوشا نوشته: خدا عالم را نه از لاشیء افریده ونه از شیء . بلکه در ابتدا در علم خود صور و هیات اشیاء را ایجاد فرموده و بعد به نحو تجلی انها را موجود میکند . نه از وجود ش چیزی کم میشود ( چون در تجلی از وجود اعطا کننده چیز ی کم نمیشود ) نه مابقی اشیاء واجب الوجود میشوند ( چون تجلی عین متجلی نیست بلکه معلول متجلی است ) . نه معدوم را موجود میکند ( چون خود موجود است و ماهیت اشیاء نیز به وجود علمی در علم حق تعالی موجودند و در این ماهیات علمی ، تجلی عینی میشود) و بالاخره تمام فروع و اشکالاتی که در مساله هست ، حل میشود.
ما نفهمیدیم بالاخره در این قصه و شعری که این برادر تلاوت کرده ، خلقت دقیقا کجا هست چون اینی که اینجا توصیف شده اسمش هر چیزی میتونه باشه جز خلقت !! اگر کسی فهمید به منم خبر بده...
کوشا نوشته: بفرمایید توضیح دهید که چرا آب خیس است؟
به عبارت دیگر رطوبت هر چیزی از آب است، رطوبت آب از کجاست؟
خب برای اینکه بشه به این سوال جواب داد ، ابتدا شما بگید تعریف رطوبت چیه تا بعد ببینیم به قول شما رطوبت آب از کجا میاد !!!
کوشا نوشته: شما اسم موجودات را هر چه می خواهید بگذارید بالاخره از یک جایی آمده اند.
بله از یک جایی آمده اند ، از درون سیستمی به نام هستی !! نه از قصه گل بازی خدای خیالی شما...
کوشا نوشته: شما از واقعیات صحبت کنید تا مستفیض شویم !
شما فقط پای منبر یا درون حجره حوزه های علمیه مستفیض میشید
، فقط احتیاط کنید زیاده روی نشه که آثار بدی به جا میذاره
!!!