01-06-2014, 08:27 PM
folaani نوشته: حوصلم از خدا هم سررفته.با این چیزایی که شما نوشتی
کاش حتی به خدا هم نیازی نداشتم.
انگار آدم حتی به خدا هم نیاز و وابستگی داشته باشه باعث رنج و بدبختیش میشه.
آخه خدا جون این چی بود خلق کردی حالا که چی مثلا!
یه چیزی درست و حسابی میافریدی هم خودت حال کنی هم خودش.
اصلا دیگه حوصله این زندگی و انسانهای کس شعر گو و کس شعر فکر و اراجیف صد من یک غازشون رو ندارم.
بابا ما از خیر هستی و بقا و سعادت ابدی هم حاضریم بگذریم.
عطایش را به لقایش بخشیدیم اگر میخواد شونصدهزار سال کونمون پاره بشه تا بهش برسیم.
چون خدایی که اینطوری بخواد چیزی بهم بده اینقدر سخت بگیره اینقدر طولانی و ملالت بارش کنه، من یکی دیگه نمیخوام اصلا ببینمش. یعنی امیدی ندارم که دیدنش دیگه برام جذابیت و خیری داشته باشه.
آدم یاد داستانهای تکراری شاهان و سلطان های خود بشر میفته که همش باید پاچه خاریشون رو بکنه و همینطور دمدمی و غیرمنطقی و نچسب هستن فقط باید ازشون بترسی و خایه مالی کنی که شاید بهت رحم کنن و یخورده دلقک بازی و تملق کنی براشون تا ازت خوششون بیاد یخورده زندگی به کامت بشه.
ای خدا، اگر هستی، باید بگم واقعا من نمیخواستم ببینم که تو یک چنین خدایی هستی!
متاسفم.
متاسفم که طرفدارانت یکسری امثال کوشا هست، تازه این خوبشه، و جز اراجیف و کس شعر و تمسخر و توهین چیزی برای مخالفان و کسانی که این خدا و هستی و داستان در نظرشون جالب نیست ندارن.
اونا درک نمیکنن که بابا ما نمیتونیم چیزی رو که درک میکنیم، با وجدان و وجودمون میفهمیم که خوب نیست، بهترین نیست، جذاب و زیبا و خواستنی نیست، بعنوان خدایی که دلمون واسش له له بزنه و بهش اعتماد و امید داشته باشیم بپذیریم.
به خدا همتون کس شعرید.
اصلا نمیخوام قیافتون رو ببینم دیگه.
جز چرند و اراجیف و آیهء یاس و عجز و تهی بودن انسان با تمام باورها و امیدهاش و تاریخ پر از جعل و ابتذالش چیزی درتون نیست.
برید گم شید بابا گورتون رو گم کنید به خدا نمیخوام تا ابد قیافتون رو ببینم.
خداتون هم به درد خودتون میخوره.
من میخوام یه انسانی ببینم یه موجودی یه انسان قوی و موفقی یه امید و راه واقعی و شدنی؛ وگرنه انسان درپیت و پشمک آبکی و کس شعرکی که از وقتی به دنیا اومدم راه به راه جلوی چشمم بوده؛ یکیش هم خودم!
فکر کنم چند میلیارد از این پشمک ها تاحالا خلق شدن و در دنیا حضور شریفشون رو دارن!
چند میلیارد، صدتا، بینهایت، فرقی نمیکنه، درپیت درپیته، کس شعر کس شعره، پشمک پشمکه. به درد لای جرز میخورن!
من تلاش کردم از این پشمکی و درپیتی تاجایی که میتونم فاصله بگیرم.
من نمیخوام این کس شعر باشم.
حالا شما میاید واسه من آیه و حدیث میخونید و اظهار همدردی میکنید، شما درپیت های مسخره که شاهکار خلق اون خداتون هستید، و میگید بیا نگران نباش تو هم به خدای پیت حلبی آفرین ما ایمان بیار، عاشقش شو، اطاعتش کن، باشد که در جهان پس از مرگ رستگار شوی!! بیا خیالت نباشه هرچند درپیت هستی اما مثل ما باور کن که این خدایی که تو رو اینطوری آفریده یخورده بهش ایمان بیاری و زندگی این دنیا رو به خودت سخت تر کنی و کونت رو بخاطرش پاره کنی اونوقت اون دنیا بهت رحم میکنه و نجاتت میده!!
اوه چقدر جالبه که اینطور مسخره آفریده شدیم بعد دوتا ایمان بیاریم به هر حرف چرندی از روی عجز و استیصال و بدبختی، دوتا دولا راست شیم و ور ور کنیم مثل طوطی، بعد همه چیز حل میشه سه سوت! واقعا چقدر ساده و روشن.
میخوام که خدا هم نباشه.
خدای شما واسه من با تمام دروغها و ظلم ها و جنایات و ناجوانمردی های بشریت در طول تاریخ فرق چندانی نداره.
میفهمی؟
بعد تو منو به ایمان و اطاعت چنین چیزی دعوت میکنی؟
من اصلا نمیتونم باور کنم همچین چیزی واقعا صحت داشته باشه.
اگرم صحت داشته باشه واقعا جز وحشت و ناامیدی برای خودمون چیزی درش نمی بینم.
خدای شما میخواد با من چکار کنه؟
بخاطر این حرفا، نماز نخوندن، جلق زدن، و اینطور چیزا اون دنیا منو به اون شکل سادیستی شکنجه کنه؟
یا اینکه چون از عقل و وجدان و تشخیص وجود خودم پیروی کردم، اون دنیا کلی حسرت میکشم و چون هر چیزی رو که بنظرم غیرمنطقی و چرند بوده قبول نکردم، از تعالی و دست یابی به سعادت و به اصطلاح مقام والا (تحفه های خداتون) محروم میمونم؟
بابا من فقط سعی خودم رو کردم و میکنم درحدی که خودم دریافتم در زندگی و بنظرم درست بوده و توانش رو داشتم و بنظرم شدنی بوده. همین! به خدا نه شاهی خواستم نه چیز خاصی و گنده ای. حتی از همسر و سکس هم گذشتم. نمیدونم دیگه از چی بگذرم کجا فرار کنم از دست خدا و دین شما که هزارتا بهانه و دستور دارن واسه گرفتن خر آدم و اینکه نذاره آدم بر اساس تفکر و تشخیص خودش و احساس خودش انتخاب و زندگی کنه.
من با خدای شما چکار دارم؟ اون با من کار داره.
وگرنه من چکار کردم مگه. نه آدم کشتم نه به کسی ظلم کردم. من فقط با شما فرق دارم نه از شما خوشم میاد نه از خداتون. هیچکدامتون رو قبول ندارم. فقط میخوام زندگی و پیشرفت کنم با فکر و روش خودم. چون مجبورم. کار دیگه ای ندارم. کار دیگه ای نمیتونم بکنم.
خدایا آخه واسه چی منو انداختی توی این چاهی که کوشا میگه؟
حالا انداختی، باشه بیخیال حتما یه علتی داشته، ولی دیگه به این بهانه های دوزاری میخوای منو تا ابد این توو نگه داری و کونم رو پاره کنی؟
آخه واسه چی مگه من چکار کردم چه آزاری بهت رسوندم.
این بود رسم جوانمردی و رحمت؟
این همه حرف از این چیزها و مهر و محبت و بخشش و جوانمردی و مرام و سخا میزنن توی دین و اسم اخلاق میارن. پس کجاست؟ خوبه طرفداران شما واسه ما معنی اینا رو مشخص میکنن! واقعا چقدر متعالی و خواستنی!! دمت گرم. لطف کردی.
اگر دنیای دیگه ای در کار باشه من یکی قول می دم که به تو هیچ کاری ندارند
پس برو با خیال راحت زندگی کن.