12-17-2013, 08:01 AM
راستی این داستان خدامراد هم واقعا جالبه ها. ولی یجورایی دیگه خیلی فضایی شده و مشکوک هم میزنه!
البته من ظرفیت اینو دارم که هرچیزی رو باور کنم (و هیچ قالب از پیش تعریف شده و مطلقی ندارم که جلوی این رو بگیره؛ منجمله قالب مذهب!). به شرطی که دلیلی براش باشه.
عقاید خدامراد خیلی هاش با عقاید من شباهت زیادی داره و حتما تقریبا بطور کامل مطابقت میکنه. هرچند شاید حکایت هرکسی از ظن خود شد یار من باشه. بهرحال من برداشت خودم رو دارم و از دریچهء دید و تجربیات خودم میبینم.
ولی اینکه میگم مشکوک میزنه خب مثلا بخاطر اینکه اون یارو شاگردش زیادی خنگ بازی درمیاره. یا خیلی نکات دیگه توی این داستان اغراق آمیز و با هدف قانع کردن مخاطب بنظر میان. یا اصلا کلیت متنش. طرف خدامراد خیلی با جزییات همه چیز فکر و سوالات طرف رو میخونه و توضیح کامل و دقیقی میده. یا مثلا اونجا که اون پسره نره غول کنگفو کار کیمیا رو کتک میزنه بحد مرگ، با همچون بهانه ای و به اون شدت، خب یکم غیرعادیه. بعد این کیمیا داستانش چیه قضیه چیه چرا این آدم که ظاهرا هیچ چیز متفاوتی نداره اینطور لقمه رو براش خدامراد میجوه و با دست هم فرو میکنه که زحمت قورت دادن هم نداشته باشه؛ چرا این موهبت به این مفتی و یجورایی اصلا زوری بهش داده میشه؟ البته من میتونم اینو به زندگی های قبلی افراد ربط بدم. شاید مثلا در زندگیهای قبلیش این شایستگی رو طوری بدست آورده. ولی بهرحال، من فکر میکنم خودم الان از کیمیا چیزی کم ندارم، تازه باهوش تر هم هستم ، چرا امثال خدامراد نمیان سراغ من مفتی بهم نمیدن این چیزا رو؟ اتفاقا من حوصلم سررفته از این چیزا هم دوست دارم.
ولی خب شاید من فعلا باید راه خودم رو طی کنم و این برام بهتر باشه. شاید کیمیا بیشتر به این چیزا نیاز داشته تا من. همونطور که خیلی از این مسائل برای من از قبل تقریبا حل شده هستن.
خلاصه یه نکاتی متعدد بود توی این داستان که من به واقعیتش یخورده شک کردم، ولی در کل حرفا و ایده های خوب و مواردی که بنظر من کاملا درست هستن و اینا توش زیاد داره.
البته من ظرفیت اینو دارم که هرچیزی رو باور کنم (و هیچ قالب از پیش تعریف شده و مطلقی ندارم که جلوی این رو بگیره؛ منجمله قالب مذهب!). به شرطی که دلیلی براش باشه.
عقاید خدامراد خیلی هاش با عقاید من شباهت زیادی داره و حتما تقریبا بطور کامل مطابقت میکنه. هرچند شاید حکایت هرکسی از ظن خود شد یار من باشه. بهرحال من برداشت خودم رو دارم و از دریچهء دید و تجربیات خودم میبینم.
ولی اینکه میگم مشکوک میزنه خب مثلا بخاطر اینکه اون یارو شاگردش زیادی خنگ بازی درمیاره. یا خیلی نکات دیگه توی این داستان اغراق آمیز و با هدف قانع کردن مخاطب بنظر میان. یا اصلا کلیت متنش. طرف خدامراد خیلی با جزییات همه چیز فکر و سوالات طرف رو میخونه و توضیح کامل و دقیقی میده. یا مثلا اونجا که اون پسره نره غول کنگفو کار کیمیا رو کتک میزنه بحد مرگ، با همچون بهانه ای و به اون شدت، خب یکم غیرعادیه. بعد این کیمیا داستانش چیه قضیه چیه چرا این آدم که ظاهرا هیچ چیز متفاوتی نداره اینطور لقمه رو براش خدامراد میجوه و با دست هم فرو میکنه که زحمت قورت دادن هم نداشته باشه؛ چرا این موهبت به این مفتی و یجورایی اصلا زوری بهش داده میشه؟ البته من میتونم اینو به زندگی های قبلی افراد ربط بدم. شاید مثلا در زندگیهای قبلیش این شایستگی رو طوری بدست آورده. ولی بهرحال، من فکر میکنم خودم الان از کیمیا چیزی کم ندارم، تازه باهوش تر هم هستم ، چرا امثال خدامراد نمیان سراغ من مفتی بهم نمیدن این چیزا رو؟ اتفاقا من حوصلم سررفته از این چیزا هم دوست دارم.
ولی خب شاید من فعلا باید راه خودم رو طی کنم و این برام بهتر باشه. شاید کیمیا بیشتر به این چیزا نیاز داشته تا من. همونطور که خیلی از این مسائل برای من از قبل تقریبا حل شده هستن.
خلاصه یه نکاتی متعدد بود توی این داستان که من به واقعیتش یخورده شک کردم، ولی در کل حرفا و ایده های خوب و مواردی که بنظر من کاملا درست هستن و اینا توش زیاد داره.