12-16-2013, 08:26 PM
folaani نوشته: اینجاست که کم کم از این همه حرف زور و تحمیل غیرمنطقی و اینکه کسی حرفت رو باور/قبول نمیکنه عصبانی میشی و احساس ظلم و بی منطقی و فریب و دروغ میکنی، و کم کم حتی اون استدلال و اسناد و باورهای پایه، یعنی اینکه چنان خدایی هست و اون بوده که این حرف رو زده و این حکم رو داده، در نظرت کم رنگ تر و کم رنگ تر میشه و بهش اساسا شک میکنی، چون بین واقعیتی که خودت بصورت مستقیم دریافتی، تجربه کردی، احساس کردی، دیدی، وجدان کردی، و احکام و ادعاهای اون خدا و پیروانش تناقض مشاهده میکنی. این وقتی هست که تجربه پایهء برهان و علم رو هم تحلیل میبره. و اینکه میگن تجربه برتر از علم است، میفهمی که یعنی چی!خب اگر این استدلال همینطور ادامه پیدا کند به کفر مطلق خواهد رسید.
اگر یک ناباور
عین این استدلال را تحویل شما دهد و تجربه و دریافت خود را مبنای درستی کفرش قرار دهد چه جوابی به او خواهید داد؟
حتما می دانید که اکنون بعضی از مدعیان عرفان های نوظهور رسیدن به حقیقت را تنها از راه سکس آن هم سکس آزاد و بدون محدودیت ممکن می دانند.
فکر کنم اوشو چنین نظری داشته و آن قدر در به عمل رساندن این نظر خود افراط کرده که او را از کشوری مثل آمریکا با اردنگی بیرون انداخته اند !
با اینها باید چه کنیم؟
ممکن است راههای زیادی برای رسیدن به حقیقت وجود داشته باشد اما قطعا و بدون هیچ شک و شبهه ای تعداد بیراهه ها نیز کم شمار نیست
لذا بی گدار به آب زدن در این دریای بی ساحل و کران عاقلانه نیست.
نیاز به یک تکیه گاه مطمئن اجتناب ناپذیر است.