کوشا نوشته: لطف کنید برهان عقلی مدعای خود را بیاورید.
"مدعا" به سخنی میگویند که پایور نشده و نیاز به پایوری دارد. سخن
ما از روی دانش و از روی فیزیک نوین بوده و نیازی به پایوری ندارد.
انشتین یهودی کافر نشان داد که هیچ دو رویدادی که یکی انگیخته ی
دیگری باشد، نمیتوانند بیدرنگ پس از هم روی دهند ، چرا که پیام
انگیزشی ، نیاز به زمان دارد که دوراها را بپیماید. این پیامهای انگیزشی
چیزی نیستند جز ریزگان نیروبر ( بوزون ها) مانند فوتون و گراویتون که
در میان ریزگان نیروگیر ( فرمیون ها) در راه هستند.
کوشا نوشته: خوشبختانه غیر از من ظاهرا کسان دیگری نیز هستند که توانسته اند این زمان را صفر کنند:
نقل قول:طبق نسبیت خاص اینیشتین، این زمان بسیار طولانی، برای ما محسوس است، ولی برای خود نور چنین زمانی معنی ندارد و فاصله بسیار زیاد، در زمان صفر طی میشود.
سال نوری
لطفا اگر ممکن است این مطلب را هم کمی توضیح دهید.
این نیز نشان میدهد که در همان یاوه های کهنه ی " علامه" گیر کرده اید.
گذر زمان (= نرخ دگرگونی های چینشی ) برای هر پیکره ای که از ماده ی
ماندمایه* دار ساخته شده باشد ( و نه تنها برای "ما") کارگر است ولی از
دیدگاه خود ریزگان انرژی مانند فوتون ( نور، خیز های رادیویی و رادار،
پرتو ایکس و پرتو گاما و پرتو زیر سرخ و ..) یا گراویتون ( پرتو گرانش)
... زمان نمیگذرد چرا که خودشان با تندای نور، که جدایی های زمانی را
به هم پیوند میدهد، در جنبش هستند. هیچ ریزه ی دیگری که کارمایه ی
ناب نباشد ( دارای ماندمایه باشد، مانند الکترون و پروتون و نوترینو و ...)
نمیتواند با تندای نور در جنبش باشد و برای همین، همه ی پیکره ها دچار
زمان هستند. اگر بینگاریم که کسی میتوانست به تندای نور نجنبد، هرگز
پیر نمیشد، به این فرنود ساده که همه ی جنبش هایی شیمیایی و
گردش الکترون ها بگرد پروتون ها و .. به جنبش در یک راستا ودر تندای نور
دگرگون شده بود، مانند یک ماهی که در فریزری بگذرایم که دمای صفر
کلوین داشته باشد و این ماهی هرگز گندیده نمی شود، چون همه ی
جنبشهای ریزگان درون آن صفر میشدند( رسیدن به صفر کلوین = ۳۰۰
درجه زیر صفر سانتیگراد شدنی نیست)
--
بر این پایه، روشنی خورشید به هرروی چند باریکه زمانی به دیرا میکشد
که به زمین برسد و اگر یک رویداد در خورشید رخ دهد، مانند توفان خورشیدی،
یا لکه های سیاه خورشیدی، رادیو های ما چند زمان دیرتر دچار کاستی و از
هم پاشیدگی در کارکرد میشوند. هتّا اگر همین اکنون، خورشید از میان برود،
( رویدادی که با از میان رفتن خورشید به پایان رسیده) زمین پس از چند باریکه
از گردار خود بیرون رفته و در کیهان پرتاب میشود، چرا که نبود گراویتون ها
(نیروی گرانش) را تازه پس از زمانی که نور یا گراویتون ها نیاز دارند که از
پیکره ای به پیکره ی دیگر برسند، می سهد (حس میکند)و تازه پس از آن
به آن رویداد واکنش نشان میدهد.
پس اینکه یارو نوشته که "دورای بسیار دراز، با زمان صفر سپری میشود"
برای خود فوتون ها یا گراویتون هاست که برای انها همواره زمان صفر
است ( چون گفتیم که هر چیزی که با تندای نور میرود زمان ندارد) و از دید
خود همان گراویتون ها و فوتون ها و .. که" پیامبر انگیزش" میباشند و نه
در سامانه ای که این ریزگان در آن گرفتار و جایگیر هستند.
به زبان ساده، در یک سامانه، یک پیکره، از راه این فوتون ها و .. از
دگرگونی ها و رویداد ها در یک پیکره ی دیگر "آگاه" میشود و چون
این فوتون ها ناچار هستند که دورا هارا در نگاه سامانه، در زمان
ویژه ای بپیمایند، گیرنده ی آگاهی همواره واکنشی پس از فرستنده ی
آگاهی دارد.
برای هوش کردن بهتر:
مادر شما میمیرد(رویدادی که به پایان رسیده). آگاهی از این رویداد
با یک تلگراف برای شما فرستاده میشود. خود تلگراف، در همه ی
راه، دچار دگرگونی و زمان نمیشود و آن آگاهی که در خود میاورد،
نیز دگرگون نمیشود، ولی اندک زمانی ( از دید بیرون از خود تلگراف) ،
در راه است که به شما برسد. تازه آنگاه است که شما دچار اندوه میشوید.
درست مانند اینکه یک ماهی یخ زده برای فرستاده باشند که خود ماهی
دگرگون نمیشود (زمان ندارد) ولی رسیدنش به شما زمان میبرد.
فوتون ها و گراویتون ها و.. هم آگاهیبر میان پیکره ها هستند و آن
آگاهی هایی که میبرند، دگرگون نمیشوند، چون زمان در درون آنها کارگر
نیست، ولی پیکره هایی که کند تر از نور هستند، زمانی را که این آگاهی میان
آنها رفت و امد میکند را در یافته و پس از آگاه شدن از خود واکنش نشان میدهند
که همان جستار انگیزش و همان روند و زنجیره های انگیزه و انگیخته است
•
*
ماندمایه دار = دارای جرم سکون
ماندمایه = جرم سکون.
برای نمونه ماندمایه ی فوتون صفر است چون از
کارمایه ناب ( انرژی خالص) آزاد ساخته شده است
پارسیگر