11-12-2012, 05:22 PM
ماتیکان[sup][aname="rpac9d3b643c28e4d3797f9486a1b2ff85f"][[/aname][anchor="pac9d3b643c28e4d3797f9486a1b2ff85f"]1][/anchor][/sup] «هموندان[sup][aname="rpa38dfb296af2149248b4e431cf3a7e683"][[/aname][anchor="pa38dfb296af2149248b4e431cf3a7e683"]2][/anchor][/sup] تاریک و روشن، دفتر نخست: تیغهی کاوکی»
نویسنده: فریبا معزی
یکی از نویسندگان میهنمان «فریبا معزی»، که این داستان زیبای فانتزی را با ریشهگیری از استورههای ایرانی، به نگارش پاک پارسی نوشته را میشناسانیم.
دفتر نخست رمان «هموندان تاریك و روشن»، با فرنام[sup][aname="rpaedf81f0e40ff4b23ab580bb069f5dd30"][[/aname][anchor="paedf81f0e40ff4b23ab580bb069f5dd30"]3][/anchor][/sup] «تیغه كاوكی» از جایی كه «دهكده سیاهدشت» نام گرفته، میآغازد. داستانهای آغازین در اِسپاشی[sup][aname="rpa100272eb15c0475eb81e33e32ad45021"][[/aname][anchor="pa100272eb15c0475eb81e33e32ad45021"]4][/anchor][/sup] تیره و تار پیش میرود و آرام آرام ریخت میگیرد. نخستین شخصیت داستانی كه چهره زشت و پلید خود را نشان میدهد، «آریكا»، پیرزنی بدخو و آزمند، است كه همدست «یاتوكها » است. یاتوكها جانورانی اهریمنیاند كه آبها و شكارگاهها را از آن خود كردهاند و مردم را ناگزیر[sup][aname="rpa9f6e9a577a5046f1a82c9f82937a5ab7"][[/aname][anchor="pa9f6e9a577a5046f1a82c9f82937a5ab7"]5][/anchor][/sup] ساختهاند تا بخشی از انبار سالیانه غله خود را به آنان بدهند.
یاتوكها همدستانی نیز دارند؛ آنها «مورتها» هستند؛ سایههایی ترسآفرین كه برای بیماندن مردم گماریدهاند. مورتها با پوزههای زشت و راه رفتنی كه گاه همانند گرگها چهار دست و پاست و گاه چون گام برداشتن آدمی است، زندگی را بر مردم سیاهدشت تاریك میكنند و دشواریهای بیشماری بر سر راه آنان پدید میآورند.
مردم دهكده سیاهدشت ناگزیر بودند كه چنان روزگار تلخ و اندوهناكی را سپری نموده و رفتارهای آزار دهنده مورتها و پیرزن زشتكرداری همانند آریكا را برتابند[sup][aname="rpaf96844f6f4ea48cbbaac3bf83b4bcb32"][[/aname][anchor="paf96844f6f4ea48cbbaac3bf83b4bcb32"]6][/anchor][/sup]. نکته در این است كه مردم دهكده به آریكا نیاز داشتند. او زنان را در زایش نوزادان و پیوند دادن مردان و زنان یاری میرساند؛ اما در برابر، رازهایشان را به یاتوكها میفروخت و از خوراك و پوشاك و پس مانده تاراج آنان سود میبرد. داستان با زمینهای چنین ترسناك، ریخت گرفته و خواننده در گذر از داستانکهای دشوار دهكده سیاهدشت، با برادر و خواهری به نام «تیگر» و «افرونك» آشنا میشود.
آنها فرزندان «ویستا» (پدر) و «آتورا» (مادر) هستند. یاتوكها، پدر را از روی رهاندن خانوادهای سیاهدشتی، با خود بردهاند و كسی از سرنوشت وی آگاهی ندارد. مادر نیز در بستر مرگ است و واپسین[sup][aname="rpa9e43f532f64845a093f6694d1e0bfe85"][[/aname][anchor="pa9e43f532f64845a093f6694d1e0bfe85"]7][/anchor][/sup] دمهای زندگی را سپری میكند. آتورا از فرزندانش میخواهد كه به كوهستان گریخته و نزد «ماخیستاك»، فرمانروای نیكخوی آنجا، بروند و از او بخواهند كه یاریشان دهد تا پدرشان را بیابند. در واپسین دمها نیز از دو فرزندش میخواهد كه آنچه را در سرداب پنهان كرده است، بردارند و بگریزند.
تیگر و افرونك چارهای ندارند جز آن كه پیكر بی جان مادر را رها کرده و از راه پنهانی سرداب فرار كنند. آنها نشانیهای مادر را جستوجو میكنند و كمربند زیبایی را میبینند كه از چرم بافته شده و سنگهای درخشان جورواجوری دارد. خواهر و برادر هنوز از شگفتی دیدن چنان كمربند خیره كنندهای بیرون نیامدهاند كه سدای گامهای بیمزای مورتها را میشنوند كه دم به دم به آنها نزدیك شدهد و راه خود را به سوی سرداب باز میكنند.
دمهای سهمگین همانند آواری بر سر خواهر و برادر فرو میریزد و لرزشهای زمین، آن دو را بیمزده میكند. تیگر و افرونك تنها راهی كه به ذهنشان میرسد، بستن كمربند به دور خود است تا بتوانند همدیگر را نگهدارند. زمانی نمیدرازد كه درخششی آذرخشوار آنها را به ریخت فرجودآسایی (معجزه) از چنگ مورتها، كه به یك گامی آنها رسیدهاند، میرهاند.
سدای آوار و فرو ریختن بخشی از سرداب، میان آنها و دموتهای ترسآفرین، دورا[sup][aname="rpae79872d90781437da0ad148197c6e4d0"][[/aname][anchor="pae79872d90781437da0ad148197c6e4d0"]8][/anchor][/sup] میاندازد. تیگر و افرونك بیهوش بر زمین افتاده و زمانی كه میبازخودآگاهند، نشانی از كمربند نمیبینند. اكنون تنها كاری كه باید میانجامیدند، یافتن راهی برای بیرون رفتن از سرداب بود. دموتها خبر گریز خواهر و برادر و داستانی كمربند را به «سیكا»، یكی از فرماندهان یاتوكی، رساندهاند. او بیرون از سرداب، خشماگین و بی تاب رسیدن فرزندان ویستاست.
تیگر و خواهرش، كه با بستن كمربند در خود توانایی شگفتآوری یافتهاند، با هوشیاری راهی به بیرون از سرداب مییابند و با ترس راه خود را پیش میگیرند. افرونك بر هنود[sup][aname="rpa6dc8b3437bac43a3825291879997ff98"][[/aname][anchor="pa6dc8b3437bac43a3825291879997ff98"]9][/anchor][/sup] همان تواناییها، توان ناشناختهای یافته و میتواند سداهای دور را بروشنی بشنود. آنها گام به گام از خطرهای ترسناکی كه میهراساندشان، میگریزند و راهی به سوی كوهستان میگشایند. اما در لحظهای كه روشنایی بیرون از سرداب امیدی در دل آنها افكنده است، سیكا را رو به روی خود میمیانند كه خشمناك و برافروخته، كمربند رهاییبخش را درخواست میكند.
اكنون كه تیگر و افرونك به مرز سپید كوه رسیدهاند و در آن سوی رویدادهای دهشتناك جای دارند، آیا باید بپذیرند كه همه چیز به پایان رسیده و در چنگ سیكا و دموتها افتادهاند؟ آیا چاره دیگری جز این دارند كه خود را به دست سرنوشت سپرده و چشمبراه آنچه باشند كه دگرانیدن[sup][aname="rpa65874f0add8e480685a0fd3767328ea8"][[/aname][anchor="pa65874f0add8e480685a0fd3767328ea8"]10][/anchor][/sup] آن از توان آنها فراتر میرود؟
اما در هنگامی كه هیچ نمیبَیوسیدند[sup][aname="rpad0c9f89080b840a299bc5d4ee1f0c0eb"][[/aname][anchor="pad0c9f89080b840a299bc5d4ee1f0c0eb"]11][/anchor][/sup]، دو سرباز دلاور كوهستان برابر سیكا ایستاده و به وی میگویند كه اینجا مرز سپند كوه است و او و دموتها نمیتوانند در گستره آنها مردم كوهستان را دستگیر كنند. سیكا وادار است پیمان نامهای را به یاد بیاورد كه با كوهستانیان بستهاند. به ناچار تیگر و افرونك را رها میكند. اكنون آن دو دیگر در پناه هستند.
كوهستان سرزمین دیگری است، شاد و سرشار از زیباییها. در آنجا نه نودادی (خبری) از مورتها هست، نه از یاتوكها. آتشی بر فراز كوه فروزان است كه یاتوكها را میترساند و آنها را از گزند رساندن به مردم كوهستان، دور میكند. اما این به چم[sup][aname="rpaccfda5a2ff774112a140ee3d19f051e7"][[/aname][anchor="paccfda5a2ff774112a140ee3d19f051e7"]12][/anchor][/sup] رهایی و پایان سختیهای زندگی تیگر و افرونك نیست. كمربندی كه آنها ناخواسته گم كردهاند، ارزشی بس بیشتر از آن دارد كه آن دو میتوانند بیانگارند.
بانوی كوهستان نیز، كه بر مردم فرمانروایی دارد مانند یاتوكها در جستوجوی كمربند است و میخواهد از سرنوشت آن بیاگاهد[sup][aname="rpa305792e023b5457aaf9c7d121638afb7"][[/aname][anchor="pa305792e023b5457aaf9c7d121638afb7"]13][/anchor][/sup]. شگفتی تیگر و افرونك هنگامی بیشتر میشود كه آنها به بانو میگویند كه كمربند پس از درخشش آذرخشوار آن گم گشته است. اما بانوی كوهستان رو به آن دو کرده و میگوید «نه، گم نشده. به زودی همه چیز را خواهید دانست». آیا آن چه ناپدید شده، چیزی بیشتر از یك كمربند کهنه و آذیندار بوده؟
از این پس داستان میفراخد[sup][aname="rpaae38bc122c754e9f94e31d1e4097d458"][[/aname][anchor="paae38bc122c754e9f94e31d1e4097d458"]14][/anchor][/sup] و پای كسان دیگری نیز به میان كشیده میشود. «اوفراستا» یكی از آنهاست. او یاتوكی است كه از كارهای پیشین خود پشیمان شده و اكنون به مردم كوهستان پناه آورده و در کُنامی (غاری) تنها زندگی میكند. اوفراستا، تیگر را میبیند و سرزنشوار به او میگوید «كمربند برای این ساخته نشده بود كه بر كمر دو تن بسته و سپس ناپدید شود». پس رازی در این كمربند نهفته كه با سرنوشت دیگران در گره است.
اما این چگونه رازی است؟ تیگر چیزی نمیداند و به رفتار اوفراستا بدگمان است. در دیداری دیگر، اوفراستا از خشم بر خود میلرزد و سرانجام راز ارزش و مهندی[sup][aname="rpa15fcf450705a43a3a6cf5f1b4b1f6793"][[/aname][anchor="pa15fcf450705a43a3a6cf5f1b4b1f6793"]15][/anchor][/sup] كمربند را به او میگوید. این رازی است كه رویدادها و پستی و بلندیهای داستان با آن پیوند دارند و باید چگونگی آن را در خود ماتیکان[sup][aname="rpa0429679eeda742448892ff84beb992e8"][[/aname][anchor="pac9d3b643c28e4d3797f9486a1b2ff85f"]1][/anchor][/sup] خواند.
میان مردم كوهستان دوگانگی پدید میآید. برخی از آنها خشمگیناند و میگویند كه تیگر و افرونك مایهی از میان رفتن كمربند شدهاند، پس باید از كوهستان رانده شوند. گروهی دیگر آنها را بیگناه میدانند. سرانجم بر آن میشوند كه تیگر و افرونك را آزموده تا با پشت سر گذاشتن آزمونی دشوار، گناهكاری یا بی گناهی آنها در بیاید. تیگر و افرونك آموزشهای بایا را هر روز میگذرانند تا آزموده و جنگجو شوند و از پس آنچه كه سرنوشت آنها به آن بستگی دارد، سربلند بیرون بیایند.
در اینجا برشمارش همه رویدادهای ریز و درشتی كه در داستان «هموندان[sup][aname="rpa6fc8a9e04b1e4812a1c8bd99c37d6a21"][[/aname][anchor="pa38dfb296af2149248b4e431cf3a7e683"]2][/anchor][/sup] تاریك و روشن» آمده بایستگی ندارد. خواننده، خود میتواند با دنبال كردن داستانهایی كه پی در پی ریخت میگیرند، داستانی ساده، دلنشین و سرگرمكننده را بخواند و با منشهای[sup][aname="rpa9f63118fc4cb4cf59963874297b4f0d7"][[/aname][anchor="pa0429679eeda742448892ff84beb992e8"]16][/anchor][/sup] (شخصیت) جورواجور داستان آشنا شود؛ به ویژه آنكه زبانی كه در بازگویی و زندش[sup][aname="rpa5007fc4199ed4e12bab7521ea9df0a9d"][[/aname][anchor="pa6fc8a9e04b1e4812a1c8bd99c37d6a21"]17][/anchor][/sup] (توضیح) رویدادها برگزیده[sup][aname="rpaf6644a60801449a8b5ad6b8d9becdb8f"][[/aname][anchor="pa9f63118fc4cb4cf59963874297b4f0d7"]18][/anchor][/sup] شده، بس فراخور رویدادها و چهرههای داستان است و از این رو بر گیرایی آن چند افزوده.
راوی ماتیکان، سومکَس (یا در زبانزد داستاننویسی: دانای هَماگ[sup][aname="rpaadbdcfae958948d4aa99433b68e0a1ba"][[/aname][anchor="pa5007fc4199ed4e12bab7521ea9df0a9d"]19][/anchor][/sup]) است. میدانیم كه گزینش دیدگوشه در داستانی كه گستردگی فراوان دارد، نه تنها مَهَندی دارد بساکه پیچیدگیهای داستانی را نیز حل میكند و این شایندگی[sup][aname="rpaff619491574d42a0a670123452612511"][[/aname][anchor="paf6644a60801449a8b5ad6b8d9becdb8f"]20][/anchor][/sup] (امکان) را به نویسنده میدهد تا با نگهداشت درونمایهیِ رازآمیز داستان، خواننده را در كوران رویدادهای افزونتری جای دهد. «فریبا معزی» با گزیدن راوی هماگ، داستانی پركشمكش و پیشامدین آفریده و توانسته از این راه، شور و گرایش خواننده را تا پایان داستان تا گشایش گرههای داستانی برانگیخته نگه دارد، که این را باید از برتریهای کار وی دانست.
نامِ چهرههای رمان، هر چند در آغاز برای خواننده ناآشنا هستند، اما کم کم در ذهن جای میگیرند و خواننده با آنها اخت میشود. فرنامهای[sup][aname="rpac719a08094df4f79b388c7d19a0d60c3"][[/aname][anchor="paedf81f0e40ff4b23ab580bb069f5dd30"]3][/anchor][/sup] فراخوری نیز بخشهای گوناگون داستان را از هم جدا میكنند. فرگردها، كم و بیش، كوتاهاند و خواننده را دلزده نمیكنند. این نیز گفتنی است كه «معزی» در دیباچه ماتیکان[sup][aname="rpa154cfceb2e4643449a18eda9bdc733d1"][[/aname][anchor="pac9d3b643c28e4d3797f9486a1b2ff85f"]1][/anchor][/sup] یادآور شده كه پیشآمدها، رویدادهای جای و زمان پنداری بوده و هیچ گونه مانستگی[sup][aname="rpa0070f479953d44b59b3603829862bafc"][[/aname][anchor="paadbdcfae958948d4aa99433b68e0a1ba"]21][/anchor][/sup] تاریخی ندارند. پس میتوان ماتیکان «معزی» را برداشتی پنداریک از تاریخ ایران باستان دانست.
دفتر نخست داستان «هموندان تاریك و روشن»، با فرنام «تیغه كاوكی»، نوشته «فریبا معزی» با شمارگان[sup][aname="rpaccbaf387eb0649a6bbd76029e317dae8"][[/aname][anchor="paff619491574d42a0a670123452612511"]22][/anchor][/sup] 2 هزار نسخه و به دستیاری چاپخانه «بلخ و نشر قطره» و به بهای 9 هزار و 400 تومان چاپ شده و به فروش میرسد.
----
[aname="pac9d3b643c28e4d3797f9486a1b2ff85f"]1[/aname]. ^ [anchor=rpac9d3b643c28e4d3797f9486a1b2ff85f]آ[/anchor] [anchor=rpa0429679eeda742448892ff84beb992e8]ب[/anchor] [anchor=rpa154cfceb2e4643449a18eda9bdc733d1]پ[/anchor] Mâtikân || ماتیکان: کتاب Ϣiki-Pâ Book
[aname="pa38dfb296af2149248b4e431cf3a7e683"]2[/aname]. ^ [anchor=rpa38dfb296af2149248b4e431cf3a7e683]آ[/anchor] [anchor=rpa6fc8a9e04b1e4812a1c8bd99c37d6a21]ب[/anchor] Hamvand || هموند: عضو Ϣiki-En Member
[aname="paedf81f0e40ff4b23ab580bb069f5dd30"]3[/aname]. ^ [anchor=rpaedf81f0e40ff4b23ab580bb069f5dd30]آ[/anchor] [anchor=rpac719a08094df4f79b388c7d19a0d60c3]ب[/anchor] far+nâm::Farnâm || فرنام: عنوان; سرنام Dehxodâ, Ϣiki-En Title
[aname="pa100272eb15c0475eb81e33e32ad45021"]4[/aname]. [anchor=rpa100272eb15c0475eb81e33e32ad45021]^[/anchor] Espâš || اسپاش: فضا Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org Space
[aname="pa9f6e9a577a5046f1a82c9f82937a5ab7"]5[/aname]. [anchor=rpa9f6e9a577a5046f1a82c9f82937a5ab7]^[/anchor] Goziridan || گزیریدن: تصمیم گرفتن To decide
[aname="paf96844f6f4ea48cbbaac3bf83b4bcb32"]6[/aname]. [anchor=rpaf96844f6f4ea48cbbaac3bf83b4bcb32]^[/anchor] bar+tâftan::Bartâftan || برتافتن: تحمل کردن; Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-En To endure; tolerate; bear
[aname="pa9e43f532f64845a093f6694d1e0bfe85"]7[/aname]. [anchor=rpa9e43f532f64845a093f6694d1e0bfe85]^[/anchor] vâ{pišvand}+pas+in{pasvand}::Vâpasin || واپسین: آخرین Ϣiki-En Last
[aname="pae79872d90781437da0ad148197c6e4d0"]8[/aname]. [anchor=rpae79872d90781437da0ad148197c6e4d0]^[/anchor] Durâ || دورا: فاصله Ϣiki-En Distance
[aname="pa6dc8b3437bac43a3825291879997ff98"]9[/aname]. [anchor=rpa6dc8b3437bac43a3825291879997ff98]^[/anchor] Hanud || هنود: اثر, تاثیر Effect
[aname="pa65874f0add8e480685a0fd3767328ea8"]10[/aname]. [anchor=rpa65874f0add8e480685a0fd3767328ea8]^[/anchor] Degarânidan || دگرانیدن: تغییر دادن To change
[aname="pad0c9f89080b840a299bc5d4ee1f0c0eb"]11[/aname]. [anchor=rpad0c9f89080b840a299bc5d4ee1f0c0eb]^[/anchor] Bayusidan || بیوسیدن: چشمداشتن, انتظار بردن Dehxodâ To expect
[aname="paccfda5a2ff774112a140ee3d19f051e7"]12[/aname]. [anchor=rpaccfda5a2ff774112a140ee3d19f051e7]^[/anchor] Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie Meaning
[aname="pa305792e023b5457aaf9c7d121638afb7"]13[/aname]. [anchor=rpa305792e023b5457aaf9c7d121638afb7]^[/anchor] Âgâhidan || آگاهیدن: آگاه شدن To be informed
[aname="paae38bc122c754e9f94e31d1e4097d458"]14[/aname]. [anchor=rpaae38bc122c754e9f94e31d1e4097d458]^[/anchor] Farâxidan || فراخیدن: گسترش یافتن Dehxodâ, Ϣiki-En To stretch out; expand
[aname="pa15fcf450705a43a3a6cf5f1b4b1f6793"]15[/aname]. [anchor=rpa15fcf450705a43a3a6cf5f1b4b1f6793]^[/anchor] meh+and+i{pasvand}::Mehandi || مهندی: اهمیت Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ Importance
[aname="pa0429679eeda742448892ff84beb992e8"]16[/aname]. [anchor=rpa9f63118fc4cb4cf59963874297b4f0d7]^[/anchor] Maneš || منش: شخصیت; خوی و سرشت Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En Character; nature
[aname="pa6fc8a9e04b1e4812a1c8bd99c37d6a21"]17[/aname]. [anchor=rpa5007fc4199ed4e12bab7521ea9df0a9d]^[/anchor] Zandidan || زندیدن: توضیح دادن MacKenzie, Ϣiki-En To explain
[aname="pa9f63118fc4cb4cf59963874297b4f0d7"]18[/aname]. [anchor=rpaf6644a60801449a8b5ad6b8d9becdb8f]^[/anchor] bar+gozidan::Bargozidan || برگزیدن: ترجیح دادن; برتر شمردن Ϣiki-En To prefer
[aname="pa5007fc4199ed4e12bab7521ea9df0a9d"]19[/aname]. [anchor=rpaadbdcfae958948d4aa99433b68e0a1ba]^[/anchor] Hamâg || هماگ: کلی; دربرگیرنده General
[aname="paf6644a60801449a8b5ad6b8d9becdb8f"]20[/aname]. [anchor=rpaff619491574d42a0a670123452612511]^[/anchor] Šâyandegi || شایندگی: اختیار
[aname="paadbdcfae958948d4aa99433b68e0a1ba"]21[/aname]. [anchor=rpa0070f479953d44b59b3603829862bafc]^[/anchor] mânesteg+i{pasvand}::Mânestegi || مانستگی: شباهت; همانندی Dehxodâ, Ϣiki-En Resemblance
[aname="paff619491574d42a0a670123452612511"]22[/aname]. [anchor=rpaccbaf387eb0649a6bbd76029e317dae8]^[/anchor] šomâreg+ân::Šomâregân || شمارگان: تعداد، تیراژ، شمار، میزان شمارش شده Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ Circulation
نویسنده: فریبا معزی
یکی از نویسندگان میهنمان «فریبا معزی»، که این داستان زیبای فانتزی را با ریشهگیری از استورههای ایرانی، به نگارش پاک پارسی نوشته را میشناسانیم.
دفتر نخست رمان «هموندان تاریك و روشن»، با فرنام[sup][aname="rpaedf81f0e40ff4b23ab580bb069f5dd30"][[/aname][anchor="paedf81f0e40ff4b23ab580bb069f5dd30"]3][/anchor][/sup] «تیغه كاوكی» از جایی كه «دهكده سیاهدشت» نام گرفته، میآغازد. داستانهای آغازین در اِسپاشی[sup][aname="rpa100272eb15c0475eb81e33e32ad45021"][[/aname][anchor="pa100272eb15c0475eb81e33e32ad45021"]4][/anchor][/sup] تیره و تار پیش میرود و آرام آرام ریخت میگیرد. نخستین شخصیت داستانی كه چهره زشت و پلید خود را نشان میدهد، «آریكا»، پیرزنی بدخو و آزمند، است كه همدست «یاتوكها » است. یاتوكها جانورانی اهریمنیاند كه آبها و شكارگاهها را از آن خود كردهاند و مردم را ناگزیر[sup][aname="rpa9f6e9a577a5046f1a82c9f82937a5ab7"][[/aname][anchor="pa9f6e9a577a5046f1a82c9f82937a5ab7"]5][/anchor][/sup] ساختهاند تا بخشی از انبار سالیانه غله خود را به آنان بدهند.
یاتوكها همدستانی نیز دارند؛ آنها «مورتها» هستند؛ سایههایی ترسآفرین كه برای بیماندن مردم گماریدهاند. مورتها با پوزههای زشت و راه رفتنی كه گاه همانند گرگها چهار دست و پاست و گاه چون گام برداشتن آدمی است، زندگی را بر مردم سیاهدشت تاریك میكنند و دشواریهای بیشماری بر سر راه آنان پدید میآورند.
مردم دهكده سیاهدشت ناگزیر بودند كه چنان روزگار تلخ و اندوهناكی را سپری نموده و رفتارهای آزار دهنده مورتها و پیرزن زشتكرداری همانند آریكا را برتابند[sup][aname="rpaf96844f6f4ea48cbbaac3bf83b4bcb32"][[/aname][anchor="paf96844f6f4ea48cbbaac3bf83b4bcb32"]6][/anchor][/sup]. نکته در این است كه مردم دهكده به آریكا نیاز داشتند. او زنان را در زایش نوزادان و پیوند دادن مردان و زنان یاری میرساند؛ اما در برابر، رازهایشان را به یاتوكها میفروخت و از خوراك و پوشاك و پس مانده تاراج آنان سود میبرد. داستان با زمینهای چنین ترسناك، ریخت گرفته و خواننده در گذر از داستانکهای دشوار دهكده سیاهدشت، با برادر و خواهری به نام «تیگر» و «افرونك» آشنا میشود.
آنها فرزندان «ویستا» (پدر) و «آتورا» (مادر) هستند. یاتوكها، پدر را از روی رهاندن خانوادهای سیاهدشتی، با خود بردهاند و كسی از سرنوشت وی آگاهی ندارد. مادر نیز در بستر مرگ است و واپسین[sup][aname="rpa9e43f532f64845a093f6694d1e0bfe85"][[/aname][anchor="pa9e43f532f64845a093f6694d1e0bfe85"]7][/anchor][/sup] دمهای زندگی را سپری میكند. آتورا از فرزندانش میخواهد كه به كوهستان گریخته و نزد «ماخیستاك»، فرمانروای نیكخوی آنجا، بروند و از او بخواهند كه یاریشان دهد تا پدرشان را بیابند. در واپسین دمها نیز از دو فرزندش میخواهد كه آنچه را در سرداب پنهان كرده است، بردارند و بگریزند.
تیگر و افرونك چارهای ندارند جز آن كه پیكر بی جان مادر را رها کرده و از راه پنهانی سرداب فرار كنند. آنها نشانیهای مادر را جستوجو میكنند و كمربند زیبایی را میبینند كه از چرم بافته شده و سنگهای درخشان جورواجوری دارد. خواهر و برادر هنوز از شگفتی دیدن چنان كمربند خیره كنندهای بیرون نیامدهاند كه سدای گامهای بیمزای مورتها را میشنوند كه دم به دم به آنها نزدیك شدهد و راه خود را به سوی سرداب باز میكنند.
دمهای سهمگین همانند آواری بر سر خواهر و برادر فرو میریزد و لرزشهای زمین، آن دو را بیمزده میكند. تیگر و افرونك تنها راهی كه به ذهنشان میرسد، بستن كمربند به دور خود است تا بتوانند همدیگر را نگهدارند. زمانی نمیدرازد كه درخششی آذرخشوار آنها را به ریخت فرجودآسایی (معجزه) از چنگ مورتها، كه به یك گامی آنها رسیدهاند، میرهاند.
سدای آوار و فرو ریختن بخشی از سرداب، میان آنها و دموتهای ترسآفرین، دورا[sup][aname="rpae79872d90781437da0ad148197c6e4d0"][[/aname][anchor="pae79872d90781437da0ad148197c6e4d0"]8][/anchor][/sup] میاندازد. تیگر و افرونك بیهوش بر زمین افتاده و زمانی كه میبازخودآگاهند، نشانی از كمربند نمیبینند. اكنون تنها كاری كه باید میانجامیدند، یافتن راهی برای بیرون رفتن از سرداب بود. دموتها خبر گریز خواهر و برادر و داستانی كمربند را به «سیكا»، یكی از فرماندهان یاتوكی، رساندهاند. او بیرون از سرداب، خشماگین و بی تاب رسیدن فرزندان ویستاست.
تیگر و خواهرش، كه با بستن كمربند در خود توانایی شگفتآوری یافتهاند، با هوشیاری راهی به بیرون از سرداب مییابند و با ترس راه خود را پیش میگیرند. افرونك بر هنود[sup][aname="rpa6dc8b3437bac43a3825291879997ff98"][[/aname][anchor="pa6dc8b3437bac43a3825291879997ff98"]9][/anchor][/sup] همان تواناییها، توان ناشناختهای یافته و میتواند سداهای دور را بروشنی بشنود. آنها گام به گام از خطرهای ترسناکی كه میهراساندشان، میگریزند و راهی به سوی كوهستان میگشایند. اما در لحظهای كه روشنایی بیرون از سرداب امیدی در دل آنها افكنده است، سیكا را رو به روی خود میمیانند كه خشمناك و برافروخته، كمربند رهاییبخش را درخواست میكند.
اكنون كه تیگر و افرونك به مرز سپید كوه رسیدهاند و در آن سوی رویدادهای دهشتناك جای دارند، آیا باید بپذیرند كه همه چیز به پایان رسیده و در چنگ سیكا و دموتها افتادهاند؟ آیا چاره دیگری جز این دارند كه خود را به دست سرنوشت سپرده و چشمبراه آنچه باشند كه دگرانیدن[sup][aname="rpa65874f0add8e480685a0fd3767328ea8"][[/aname][anchor="pa65874f0add8e480685a0fd3767328ea8"]10][/anchor][/sup] آن از توان آنها فراتر میرود؟
اما در هنگامی كه هیچ نمیبَیوسیدند[sup][aname="rpad0c9f89080b840a299bc5d4ee1f0c0eb"][[/aname][anchor="pad0c9f89080b840a299bc5d4ee1f0c0eb"]11][/anchor][/sup]، دو سرباز دلاور كوهستان برابر سیكا ایستاده و به وی میگویند كه اینجا مرز سپند كوه است و او و دموتها نمیتوانند در گستره آنها مردم كوهستان را دستگیر كنند. سیكا وادار است پیمان نامهای را به یاد بیاورد كه با كوهستانیان بستهاند. به ناچار تیگر و افرونك را رها میكند. اكنون آن دو دیگر در پناه هستند.
كوهستان سرزمین دیگری است، شاد و سرشار از زیباییها. در آنجا نه نودادی (خبری) از مورتها هست، نه از یاتوكها. آتشی بر فراز كوه فروزان است كه یاتوكها را میترساند و آنها را از گزند رساندن به مردم كوهستان، دور میكند. اما این به چم[sup][aname="rpaccfda5a2ff774112a140ee3d19f051e7"][[/aname][anchor="paccfda5a2ff774112a140ee3d19f051e7"]12][/anchor][/sup] رهایی و پایان سختیهای زندگی تیگر و افرونك نیست. كمربندی كه آنها ناخواسته گم كردهاند، ارزشی بس بیشتر از آن دارد كه آن دو میتوانند بیانگارند.
بانوی كوهستان نیز، كه بر مردم فرمانروایی دارد مانند یاتوكها در جستوجوی كمربند است و میخواهد از سرنوشت آن بیاگاهد[sup][aname="rpa305792e023b5457aaf9c7d121638afb7"][[/aname][anchor="pa305792e023b5457aaf9c7d121638afb7"]13][/anchor][/sup]. شگفتی تیگر و افرونك هنگامی بیشتر میشود كه آنها به بانو میگویند كه كمربند پس از درخشش آذرخشوار آن گم گشته است. اما بانوی كوهستان رو به آن دو کرده و میگوید «نه، گم نشده. به زودی همه چیز را خواهید دانست». آیا آن چه ناپدید شده، چیزی بیشتر از یك كمربند کهنه و آذیندار بوده؟
از این پس داستان میفراخد[sup][aname="rpaae38bc122c754e9f94e31d1e4097d458"][[/aname][anchor="paae38bc122c754e9f94e31d1e4097d458"]14][/anchor][/sup] و پای كسان دیگری نیز به میان كشیده میشود. «اوفراستا» یكی از آنهاست. او یاتوكی است كه از كارهای پیشین خود پشیمان شده و اكنون به مردم كوهستان پناه آورده و در کُنامی (غاری) تنها زندگی میكند. اوفراستا، تیگر را میبیند و سرزنشوار به او میگوید «كمربند برای این ساخته نشده بود كه بر كمر دو تن بسته و سپس ناپدید شود». پس رازی در این كمربند نهفته كه با سرنوشت دیگران در گره است.
اما این چگونه رازی است؟ تیگر چیزی نمیداند و به رفتار اوفراستا بدگمان است. در دیداری دیگر، اوفراستا از خشم بر خود میلرزد و سرانجام راز ارزش و مهندی[sup][aname="rpa15fcf450705a43a3a6cf5f1b4b1f6793"][[/aname][anchor="pa15fcf450705a43a3a6cf5f1b4b1f6793"]15][/anchor][/sup] كمربند را به او میگوید. این رازی است كه رویدادها و پستی و بلندیهای داستان با آن پیوند دارند و باید چگونگی آن را در خود ماتیکان[sup][aname="rpa0429679eeda742448892ff84beb992e8"][[/aname][anchor="pac9d3b643c28e4d3797f9486a1b2ff85f"]1][/anchor][/sup] خواند.
میان مردم كوهستان دوگانگی پدید میآید. برخی از آنها خشمگیناند و میگویند كه تیگر و افرونك مایهی از میان رفتن كمربند شدهاند، پس باید از كوهستان رانده شوند. گروهی دیگر آنها را بیگناه میدانند. سرانجم بر آن میشوند كه تیگر و افرونك را آزموده تا با پشت سر گذاشتن آزمونی دشوار، گناهكاری یا بی گناهی آنها در بیاید. تیگر و افرونك آموزشهای بایا را هر روز میگذرانند تا آزموده و جنگجو شوند و از پس آنچه كه سرنوشت آنها به آن بستگی دارد، سربلند بیرون بیایند.
در اینجا برشمارش همه رویدادهای ریز و درشتی كه در داستان «هموندان[sup][aname="rpa6fc8a9e04b1e4812a1c8bd99c37d6a21"][[/aname][anchor="pa38dfb296af2149248b4e431cf3a7e683"]2][/anchor][/sup] تاریك و روشن» آمده بایستگی ندارد. خواننده، خود میتواند با دنبال كردن داستانهایی كه پی در پی ریخت میگیرند، داستانی ساده، دلنشین و سرگرمكننده را بخواند و با منشهای[sup][aname="rpa9f63118fc4cb4cf59963874297b4f0d7"][[/aname][anchor="pa0429679eeda742448892ff84beb992e8"]16][/anchor][/sup] (شخصیت) جورواجور داستان آشنا شود؛ به ویژه آنكه زبانی كه در بازگویی و زندش[sup][aname="rpa5007fc4199ed4e12bab7521ea9df0a9d"][[/aname][anchor="pa6fc8a9e04b1e4812a1c8bd99c37d6a21"]17][/anchor][/sup] (توضیح) رویدادها برگزیده[sup][aname="rpaf6644a60801449a8b5ad6b8d9becdb8f"][[/aname][anchor="pa9f63118fc4cb4cf59963874297b4f0d7"]18][/anchor][/sup] شده، بس فراخور رویدادها و چهرههای داستان است و از این رو بر گیرایی آن چند افزوده.
راوی ماتیکان، سومکَس (یا در زبانزد داستاننویسی: دانای هَماگ[sup][aname="rpaadbdcfae958948d4aa99433b68e0a1ba"][[/aname][anchor="pa5007fc4199ed4e12bab7521ea9df0a9d"]19][/anchor][/sup]) است. میدانیم كه گزینش دیدگوشه در داستانی كه گستردگی فراوان دارد، نه تنها مَهَندی دارد بساکه پیچیدگیهای داستانی را نیز حل میكند و این شایندگی[sup][aname="rpaff619491574d42a0a670123452612511"][[/aname][anchor="paf6644a60801449a8b5ad6b8d9becdb8f"]20][/anchor][/sup] (امکان) را به نویسنده میدهد تا با نگهداشت درونمایهیِ رازآمیز داستان، خواننده را در كوران رویدادهای افزونتری جای دهد. «فریبا معزی» با گزیدن راوی هماگ، داستانی پركشمكش و پیشامدین آفریده و توانسته از این راه، شور و گرایش خواننده را تا پایان داستان تا گشایش گرههای داستانی برانگیخته نگه دارد، که این را باید از برتریهای کار وی دانست.
نامِ چهرههای رمان، هر چند در آغاز برای خواننده ناآشنا هستند، اما کم کم در ذهن جای میگیرند و خواننده با آنها اخت میشود. فرنامهای[sup][aname="rpac719a08094df4f79b388c7d19a0d60c3"][[/aname][anchor="paedf81f0e40ff4b23ab580bb069f5dd30"]3][/anchor][/sup] فراخوری نیز بخشهای گوناگون داستان را از هم جدا میكنند. فرگردها، كم و بیش، كوتاهاند و خواننده را دلزده نمیكنند. این نیز گفتنی است كه «معزی» در دیباچه ماتیکان[sup][aname="rpa154cfceb2e4643449a18eda9bdc733d1"][[/aname][anchor="pac9d3b643c28e4d3797f9486a1b2ff85f"]1][/anchor][/sup] یادآور شده كه پیشآمدها، رویدادهای جای و زمان پنداری بوده و هیچ گونه مانستگی[sup][aname="rpa0070f479953d44b59b3603829862bafc"][[/aname][anchor="paadbdcfae958948d4aa99433b68e0a1ba"]21][/anchor][/sup] تاریخی ندارند. پس میتوان ماتیکان «معزی» را برداشتی پنداریک از تاریخ ایران باستان دانست.
با خرید نویسنده را پشتیبانی کنید.
دفتر نخست داستان «هموندان تاریك و روشن»، با فرنام «تیغه كاوكی»، نوشته «فریبا معزی» با شمارگان[sup][aname="rpaccbaf387eb0649a6bbd76029e317dae8"][[/aname][anchor="paff619491574d42a0a670123452612511"]22][/anchor][/sup] 2 هزار نسخه و به دستیاری چاپخانه «بلخ و نشر قطره» و به بهای 9 هزار و 400 تومان چاپ شده و به فروش میرسد.
----
[aname="pac9d3b643c28e4d3797f9486a1b2ff85f"]1[/aname]. ^ [anchor=rpac9d3b643c28e4d3797f9486a1b2ff85f]آ[/anchor] [anchor=rpa0429679eeda742448892ff84beb992e8]ب[/anchor] [anchor=rpa154cfceb2e4643449a18eda9bdc733d1]پ[/anchor] Mâtikân || ماتیکان: کتاب Ϣiki-Pâ Book
[aname="pa38dfb296af2149248b4e431cf3a7e683"]2[/aname]. ^ [anchor=rpa38dfb296af2149248b4e431cf3a7e683]آ[/anchor] [anchor=rpa6fc8a9e04b1e4812a1c8bd99c37d6a21]ب[/anchor] Hamvand || هموند: عضو Ϣiki-En Member
[aname="paedf81f0e40ff4b23ab580bb069f5dd30"]3[/aname]. ^ [anchor=rpaedf81f0e40ff4b23ab580bb069f5dd30]آ[/anchor] [anchor=rpac719a08094df4f79b388c7d19a0d60c3]ب[/anchor] far+nâm::Farnâm || فرنام: عنوان; سرنام Dehxodâ, Ϣiki-En Title
[aname="pa100272eb15c0475eb81e33e32ad45021"]4[/aname]. [anchor=rpa100272eb15c0475eb81e33e32ad45021]^[/anchor] Espâš || اسپاش: فضا Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org Space
[aname="pa9f6e9a577a5046f1a82c9f82937a5ab7"]5[/aname]. [anchor=rpa9f6e9a577a5046f1a82c9f82937a5ab7]^[/anchor] Goziridan || گزیریدن: تصمیم گرفتن To decide
[aname="paf96844f6f4ea48cbbaac3bf83b4bcb32"]6[/aname]. [anchor=rpaf96844f6f4ea48cbbaac3bf83b4bcb32]^[/anchor] bar+tâftan::Bartâftan || برتافتن: تحمل کردن; Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-En To endure; tolerate; bear
[aname="pa9e43f532f64845a093f6694d1e0bfe85"]7[/aname]. [anchor=rpa9e43f532f64845a093f6694d1e0bfe85]^[/anchor] vâ{pišvand}+pas+in{pasvand}::Vâpasin || واپسین: آخرین Ϣiki-En Last
[aname="pae79872d90781437da0ad148197c6e4d0"]8[/aname]. [anchor=rpae79872d90781437da0ad148197c6e4d0]^[/anchor] Durâ || دورا: فاصله Ϣiki-En Distance
[aname="pa6dc8b3437bac43a3825291879997ff98"]9[/aname]. [anchor=rpa6dc8b3437bac43a3825291879997ff98]^[/anchor] Hanud || هنود: اثر, تاثیر Effect
[aname="pa65874f0add8e480685a0fd3767328ea8"]10[/aname]. [anchor=rpa65874f0add8e480685a0fd3767328ea8]^[/anchor] Degarânidan || دگرانیدن: تغییر دادن To change
[aname="pad0c9f89080b840a299bc5d4ee1f0c0eb"]11[/aname]. [anchor=rpad0c9f89080b840a299bc5d4ee1f0c0eb]^[/anchor] Bayusidan || بیوسیدن: چشمداشتن, انتظار بردن Dehxodâ To expect
[aname="paccfda5a2ff774112a140ee3d19f051e7"]12[/aname]. [anchor=rpaccfda5a2ff774112a140ee3d19f051e7]^[/anchor] Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie Meaning
[aname="pa305792e023b5457aaf9c7d121638afb7"]13[/aname]. [anchor=rpa305792e023b5457aaf9c7d121638afb7]^[/anchor] Âgâhidan || آگاهیدن: آگاه شدن To be informed
[aname="paae38bc122c754e9f94e31d1e4097d458"]14[/aname]. [anchor=rpaae38bc122c754e9f94e31d1e4097d458]^[/anchor] Farâxidan || فراخیدن: گسترش یافتن Dehxodâ, Ϣiki-En To stretch out; expand
[aname="pa15fcf450705a43a3a6cf5f1b4b1f6793"]15[/aname]. [anchor=rpa15fcf450705a43a3a6cf5f1b4b1f6793]^[/anchor] meh+and+i{pasvand}::Mehandi || مهندی: اهمیت Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ Importance
[aname="pa0429679eeda742448892ff84beb992e8"]16[/aname]. [anchor=rpa9f63118fc4cb4cf59963874297b4f0d7]^[/anchor] Maneš || منش: شخصیت; خوی و سرشت Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En Character; nature
[aname="pa6fc8a9e04b1e4812a1c8bd99c37d6a21"]17[/aname]. [anchor=rpa5007fc4199ed4e12bab7521ea9df0a9d]^[/anchor] Zandidan || زندیدن: توضیح دادن MacKenzie, Ϣiki-En To explain
[aname="pa9f63118fc4cb4cf59963874297b4f0d7"]18[/aname]. [anchor=rpaf6644a60801449a8b5ad6b8d9becdb8f]^[/anchor] bar+gozidan::Bargozidan || برگزیدن: ترجیح دادن; برتر شمردن Ϣiki-En To prefer
[aname="pa5007fc4199ed4e12bab7521ea9df0a9d"]19[/aname]. [anchor=rpaadbdcfae958948d4aa99433b68e0a1ba]^[/anchor] Hamâg || هماگ: کلی; دربرگیرنده General
[aname="paf6644a60801449a8b5ad6b8d9becdb8f"]20[/aname]. [anchor=rpaff619491574d42a0a670123452612511]^[/anchor] Šâyandegi || شایندگی: اختیار
[aname="paadbdcfae958948d4aa99433b68e0a1ba"]21[/aname]. [anchor=rpa0070f479953d44b59b3603829862bafc]^[/anchor] mânesteg+i{pasvand}::Mânestegi || مانستگی: شباهت; همانندی Dehxodâ, Ϣiki-En Resemblance
[aname="paff619491574d42a0a670123452612511"]22[/aname]. [anchor=rpaccbaf387eb0649a6bbd76029e317dae8]^[/anchor] šomâreg+ân::Šomâregân || شمارگان: تعداد، تیراژ، شمار، میزان شمارش شده Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ Circulation
.Unexpected places give you unexpected returns