10-17-2014, 01:41 AM
Russell نوشته: پاد جزماندیشی شکاکیت است، حالا این شکاکیت میتواند به اشکال مختلف باشد. ممکن است فرد شکاک به سنت و دین بگراید، بگوید اگر بقیهیِ ملل جور دیگر رفتار میکنند و آیین دیگری دارند «به ما چه؟»، و حوزهیِ دین و اخلاق را از بقیه جدا کند. یا میتواند به شکاکیت و بیقیدی در اخلاق بیانجامد. چیزی که به نیچه نسبت میدهند ولی بنظر من (با همین شناخت من از او) چنین نبوده.ببینید شکاکیت و نسبیتگرایی به دو حوزه متفاوت تعلق دارند. شکاکیت بیشتر پیرامون گزارههای بنیادی فلسفی بیان میشود در حالیکه نسبیتگرایی بیشتر موضعیست در فلسفهی اخلاق. از این جهت تردید کلیتر است. اگرچه نیچه به طور کلی نسبیگرایی را خیلی بیشتر از اینها میدیده و نه تنها اخلاق را بلکه اساسا حقیقت را مفهومی نسبی میدیده. او در اولین بندهای کتاب «فراسوی نیک و بد» حقیقت را به زن تشبیه میکند. (منظور زنانگیست که از هر چیز جدی میپرهیزد). او میپرسد اگر براستی حقیقت چیزیست شبیه به زن که هرگز نباید او را جدی گرفت، آنوقت چه؟! خب پرسش تلخیست از این جهت که نیچه نخست وجود حقیقت را میپذیرد سپس معنای آن را مربوط به نسبت آن میشناسد! بنابراین نسبیگرایی نیچه نوع کاملا خاصیست: نسبیگرایی به طور کلی مفهوم ِ ارزش و حقیقت را به طور کلی زیر سوال برده و آنها را تهی از وجود میشناسد! نیچه خوب میداند که حقیقت در واقع برابر است با معنا و به همین خاطر است که او همیشه میانِ شخص اخلاقگرا و خود ِ اخلاق تمایز قائل است.
حال من همان پرسشی که نیچه مطرح میکند را میپرسم: چه کسی گفته که میتوان حقیقت را آنقدر جدی شمرد که پیراموناش جزمیت به خرج داد؟
کسشر هم تعاونی؟!