07-18-2025, 04:27 PM
(07-17-2025, 08:45 PM)Mehrbod نوشته: نگرش شما درست است, ولی شناختشناسانه, انگیختار و انگیخته (علت و معلول) را جابجا رفتهاید.
دین نگرش ناجیپرستانه و قطعیتخواهانه را جای نیانداخته, بساکه از این گرایش سرشتین آدمی بهره برده و خودش را با آن جای نشانده است.
در حقیقت برای همین هم دین به این خوبی کار میکند, چرا که سرشت آدمی, در جهانیکه همه چیز احتمالیست, بسوی قطعیت و معنی (چرایی) میگراید.
ازینرو, نمیشود از کسی چون تنها دینگرا و خداباور نیست چشم داشت که دنبال قطعیت
نباشد. برای پی بردن به این نکته, بسنده است بدانید که کمابیش هر کسی که میشناسید, در واقعیت در برابر دو گزینهی:
۱- ۱۰۰ هزار دلار با احتمال ۱۰۰ درسد
۲- ۳۰۰ هزار دلار, با احتمال ۵۰ درسد
گزینهی یکم را خواهد برداشت.
مرسی از پاسخت، نکتهای که گفتی دربارهی بهرهبرداری دین از گرایشهای درونی انسان، کاملاً قابل تأمله. بله، تمایل به معنا، امنیت، و قطعیت در سطح روانشناختی و زیستی، ریشهدار و عمیقه. ولی اختلاف ما در تعبیر این ریشهداری و نتایج معرفتیایست که از اون گرفته میشه.
اینکه انسان بهطور طبیعی به سوی قطعیت متمایل باشه، به این معنا نیست که ساختارهای ذهنیِ قطعیتمحور و نجاتطلب، ذاتی و گریزناپذیرن. این مثل اینه که بگیم چون انسان میل به پرخوری یا تنبلی داره، پس اینها رو باید به عنوان سازوکارهای عقلانی یا سالم حفظ کرد.
مسألهی من دقیقاً همینجاست:
دین، ساختاریست که این میل طبیعی به قطعیت و معنا رو به فرم بستهی اسطورهای، وعدهمحور، و پایانمدار شکل داده. وقتی کسی میگه "من از دین عبور کردهام"، باید پرسید: آیا فقط از محتوا (مثلاً اسم خدا، بهشت، امام زمان) عبور کردهای؟ یا از فرم ذهنی پشت آن هم؟
وگرنه، خیلی ساده ممکنه «نجاتطلبی» دینی فقط به شکل «آرمانشهری» سکولار یا ایدئولوژیک دربیاد. همان صبر برای امام زمان، این بار در قالب صبر برای انقلاب نهایی، یا پیروزی قطعی در آیندهای روشن.
اسمها عوض شدهاند، اما ساختار، همان است.
راجع به مثال ۱۰۰ هزار دلار قطعی در برابر ۳۰۰ هزار با ریسک:
این یک مسألهی تصمیمگیری در وضعیت اقتصادی و عقلانیت محدود است، نه یک مسئلهی معرفتی یا ذهنیت فلسفی. انتخاب ریسک کمتر، در بسیاری از موارد، نه از میل به قطعیت، بلکه از پذیرش واقعیت نامطمئن جهان ناشی میشود. اتفاقاً کسی که دنیا را خاکستری میبیند، محتاطتر هم هست.
ریسکگریزی در معامله، با نجاتطلبی در تفکر تفاوت دارد.
من نقدم بر قطعیتخواهی، نه بهمعنای حذف میل طبیعی انسان به معنا، بلکه نقد به ساختارهاییست که از این میل، اسطورهایترین، کودکوارترین، و بستهترین فرم ممکن را میسازند — و بعد حتی در قالبهای جدید، باز همان منطق را تکرار میکنند.
عبور از دین، عبور از اسطوره، و رسیدن به بلوغ فکری، یعنی در عین حفظ ریشههای انسانیمان، به فرم تفکرمان آگاه شویم، و اجازه ندهیم نیاز به قطعیت، ما را دوباره در قالبهای تازه اما کهنهفکرانه زندانی کند.