kourosh_iran نوشته: اولا که بنظر بنده این مهمترین چیز نیست که دیگری 1000 تا دارد و من 10 تا، بلکه مهمتر اینست که آیا 10 تا برای من کافیست و به اندازهء منصفانه در برابر کار و زحمت و استعدادهای خودم بوده است یا نه.
دوما اینکه آن 990 تا اضافه دیگری از کجا آمده است، شما طوری صحبت میکنید که انگار همهء آنرا من شخصا تولید کرده ام و حالا دست کس دیگریست پس نتیجه میشود که از من دزدیده (مرا استثمار کرده).
بنظر بنده قضیه به این سادگی نیست و جای بحث و تحلیل بیشتری دارد.
این افراد بهرحال استعداد تجارت و پول درآوردن داشته اند یا هدفشان این بوده است خب یک شرایطی را ایجاد کرده اند که این ثروت ها تولید شوند (بدون آنها این ثروت اضافه زیاد تولید نمیشد). این وسط من هم سود خود را برده ام (درصورت کافی و منصفانه بودن آن 10 تا در مقابل کار و زحمت و استعداد خودم) و تازه برایم خوب شده است چون آن افراد با انگیزه و با استعداد در زمینهء تجارت، بازار کار و رونق و پیشرفت صنعت را ایجاد کرده اند که موجب پیشرفت علم و فناوری و رفاه همگانی هم میشود (که منهم از نتایج آن بهره مند میشوم) و من توانسته ام با کار منصفانه ای زندگی منصفانه ای داشته باشم. دیگر اینکه چرا آنها صدها و هزاران برابر من پول درآورده اند بدون اینکه صدها و هزاران برابر من کار کنند، خب این مسئلهء دوم و فرعی میشود در مقابل اینکه برای منهم شرایط مساعدتری برای زندگی بهتری فراهم شده (کار و درآمد و زندگی راحتتر از حالتی که اینقدر رونق تجارت و صنعت نبود).
یک اصل ساده وجود دارد! خریدار! فروشنده.
یک کارگر (من کارگر رو از دید دوستان اینجا تعریف میکنم نه از دید خودم! در این تعریف مهندس، عمله، بنا، دکتر، راننده تاکسی، خلبان و خلاصه هر کسی که کار میکند میشود کارگر) یک کالا دارد برای فروش! نام آن کالا نیروی کار است.
سرمایه دار هم خریدار آن کالا (نیروی کار است) . پس سرمایه دار می آید نیروی کار کارگر را میخرد و سپس آن را در جایی دیگر با مقداری سود میفروشد!
این کار غیر اخلاقی نیست! یعنی اگر شما بروید از یک باغبان 10 کیلو سیب بخرید 10 دلار و بعد بفروشید 20 دلار! کارتان غیر اخلاقی نبوده.
در اینجا دیگر به کسی ربطی ندارد که خریدار با کالای خریداری شده چه میکند! تنها بحثی که پیش می آید پرداخت مبلغ عادلانه در قبال کالا هستش! یعنی اگر شما برای کالایی که 50 دلار ارزش دارد 10 دلار بدهید کلاهبرداری کرده اید! اگر 100 دلار بدهید سرتان کلاه رفته!
طبیعتن کالاها قیمتهای متفاوتی دارند بسته به ماهیت و کاربردشون! پس از آنجایی هم که نیروی کار کالاست (خود کمونیستها هم این رو قبول دارند و بارها و بارها در کتابهاشون بهش اشاره کردند که کارگر کالایی به جز نیروی کار خودش برای فروش نداره) و انواع و اقسام دارد! پس ارزشهای متفاوتی هم براش وجود داره! مثلن :
یک مهندس هوافضا ارزش نیروی کارش بیشتر از یک راننده اتوبوس است! به همین دلیل پولی که در قبال فروش نیروی کارش دریافت میکند بیشتر است.
یک عده هم هستند این وسط! مثل من، مثل شما، مثل مهربد! که نه تنها نیروی کار (که یکی از ابتدایی ترین دارایی های هر فرد سالمی هست) رو در اختیار دارند! بلکه اندکی سرمایه علمی و مالی هم در اختیار دارند و میتونند از ترکیب اینها کالاهای جدید تری تولید کرده و بدون واسطه بفروشند! به خصوص در دنیای فعلی. یعنی چه ؟
یعنی فرد مورد اشاره در اینجا یک دانشی دارد مثلن برنامه نویسی (آگاهی، سرمایه علمی) ، توانایی استفاده از آن و تولید برنامه های کامپیوتری را هم دارد (نیروی کار) ، یک کامپیوتر هم در منزل دارد با کامپایلرها و برنامه های مورد نظر برای ساخت یک برنامه (سرمایه + ابزار تولید) .
این شخص میاد از هر سه اینها استفاده میکنه! یک برنامه ی کامپیوتری درست میکنه از طریق فروشگاهِ آنلاینِ خودش! یا دیگران اون رو به هر قیمتی که دوست داره برای فروش میذاره! و از این طریق کسب درآمد میکنه. حالا اگر استعدادش و ایده ای که داشته به اندازه کافی خوب باشه حتا میتونه خیلی زود میلیونر هم بشه! نمونه های این چنینی هم خیلی زیاد وجود داشته! ولی در یک نظام کمونیستی از بیخ چنین چیزی غیر ممکن است! چون شخص حق ندارد مالک آن کامپیوتر و نرم افزارهایش باشد! پس وقتی حق ندارد مالکش باشد حق هم ندارد آن طور که خود دوست دارد از آن استفاده کند! نتیجتن هرگز نمیتواند محصولی که مد نظرش است را تولید کند! به فرض هم که بتواند محصول نهایی مال وی نیست!!!! در اینجا نقش فرد مورد نظر درست مساوی است با عمله و حمال.
این فقط یک مثالِ ساده بود. شاید طرف آهنگر باشد!!!!! شاید کشاورز باشد!!!! شاید هر چیز دیگری باشد. تازه در مثالی که من زدم پیاده سازی ایده های شخصی به کل غیر ممکن است چرا که خود شما بهتر از من میدانید یک کامپیوتر عمومی چه مشکلاتی با خود دارد!
در نظام شراکتی فرد تولید میکند همه استفاده میکنند! در نتیجه تولید فرد باید با صلاحدید بقیه (در مورد نظامهای کمونیستی دولت) باشد! نه خودش در نتیجه آن عمله ای که مقامش از فرد بالاتر باشد با تصمیم گیریهایش منجر به گندهایی میشود مانند چرنوبیل!
(متصدی نیروگاه چرنوبیل بدون توجه به هشدارهای مهندسان و متخصصین دستور آزمایش یکی از راکتورهای در حال توسعه و نیمه تمام آن را در عین غیر فعال کردن سیستم امنیتی داده بود که همین امر در کنار متریال نا مرغوب و غیر استاندارد منجر به منفجر شدنش شد)
این حادثه به خوبی نشان میدهد که در چنین سیستمهایی اگر شخص یا اشخاص بالادستی تخصص کافی نداشته باشند میتوانند فاجعه هم درست کنند! در نظامهایی مانند نظامهای کمونیستی که همیشه و بدون استثناء کارشان به فساد کشیده شده (تا کنون) شانس به قدرت رسیدن افراد بیسواد در نتیجه رابطه و پارتی بازی و ... بیشتر هم میشود و در نتیجه شانس رخ دادن چنین فجایعی هم بیشتر میشود. دقیقن یکی از دلایل بدبختی ایرانِ امروز هم همین است! افراد بیسواد و نالایق تنها و تنها به خاطر داشتن رابطه! در مسند کارهایی هستند که در باره اش نه تخصص کافی! بلکه اصلن دانشی ندارند! نتیجه میشود گندهای پیاپی اقتصادی، نظامی، سیاسی، آموزشی، ورزشی، اجتماعی، علمی، صنعتی ، پزشکی و ...
یک سری مهندش و دانشمند و ... می آیند یک راکتور درست میکنند! آنهایی که تخصص دارند میگویند هنوز آماده به کار نیست و نمیشود این آزمایشها را رویش انجام داد! ولی یک سری گوسفند دستور شروع آزمایشی که متخصصین گفته اند راکتور توانش را ندارد را صادر میکنند (فقط و فقط برای کل کل با غرب) نتیجه چیزی نیست جز فاجعه! آخر سر هم آقایون کشف میکنند که انگشت آمریکا توی گلوی راکتور گیر کرده بوده :))
در حادثه ی مشابهی در تری مایل آیلند آمریکا (قبل از چرنوبیل) نه گوسفندی و بی شعوری مقامات! بلکه نقص فنی و ایراد در طراحی (چراغهای هشدار دهنده در جای مناسب نصب نشده بودند و همین امر باعث شده بود متخصصان 8 ساعت بعد متوجه داستان بشوند) منجر به این حادثه شده بوده!
در حادثه ی مشابهی دیگر در فوکوشیمای ژاپن، عامل نه نفهمی مقامات بلکه زلزله بوده!
هر دوی این حوادث خرابیهای کمتری (غیر قابل مقایسه با چرنوبیل حتا) بر جای گذاشتند.
خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری