05-08-2014, 06:42 PM
« بیست و پنچ دقیقه به رفتن »
سراینده : شلدون سیلور استاین
[SUP]چوبه ی دار برپا می كنند، بیرون سلولم.[/SUP]
[SUP]25 دقیقه وقت دارم.[/SUP]
[SUP]25 دقیقه ی دیگر در جهنم خواهم بود.[/SUP]
[SUP]24دقیقه وقت دارم.[/SUP]
[SUP]آخرین غذای من كمی لوبیاست.[/SUP]
[SUP]23دقیقه مانده است.[/SUP]
[SUP]
به فرماندار نامه نوشتم، لعنت خدا به همه ی آنها.[/SUP]
[SUP]آه... 21 دقیقه ی دیگر باید بروم.[/SUP]
[SUP]به شهردار تلفن می كنم، رفته ناهار بخورد.[/SUP]
[SUP]بیست دقیقه ی دیگر باقی است.[/SUP]
[SUP]كلانتر می گوید: «پسر، می خواهم مردنت را ببینم.»[/SUP]
[SUP]نوزده دقیقه مانده است.[/SUP]
[SUP]به صورتش نگاه می كنم و می خندم ... به چشم هایش تف می كنم.[/SUP]
[SUP]هیجده دقیقه وقت دارم.[/SUP]
[SUP]رئیس زندان را صدا می زنم تا بیاید و به حرفهایم گوش بدهد.[/SUP]
[SUP]هفده دقیقه باقی است.[/SUP]
[SUP]می گوید: «یك هفته، نه، سه هقته ی دیگر خبرم كن.[/SUP]
[SUP]حالا فقط شانزده دقیقه وقت داری.»[/SUP]
[SUP]وكیلم می گوید: «متأسفانه نتوانستم برایت كاری انجام بدهم.»[/SUP]
[SUP]م م م م ... پانزده دقیقه مانده است.[/SUP]
[SUP]اشكالی ندارد، اگر خیلی ناراحتی بیا جایت را با من عوض كن.[/SUP]
[SUP]چهارده دقیقه وقت دارم.[/SUP]
[SUP]پدر روحانی می آید تا روحم را نجات دهد،[/SUP]
[SUP]در این سیزده دقیقه ی باقی مانده.[/SUP]
[SUP]از آتش و سوختن می گوید، اما من احساس می كنم كه سخت سردم [/SUP]
[SUP]است.[/SUP]
[SUP]دوازده دقیقهی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]چوبهی دار را آزمایش می كنند. پشتم می لرزد.[/SUP]
[SUP]یازده دقیقه وقت دارم.[/SUP]
[SUP]چوبه ی دار عالی است و كارش حرف ندارد.[/SUP]
[SUP]ده دقیقه ی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]منتظرم كه عفوم كنند... آزادم كنند.[/SUP]
[SUP]در این نه دقیقه ای كه باقی مانده.[/SUP]
[SUP]اما این كه فیلم سینمایی نیست، بلكه ... خب، به جهنم.[/SUP]
[SUP]هشت دقیقه ی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]حالا از نردبان بالا می روم تا بر سكوی اعدام قرارگیرم.[/SUP]
[SUP]هفت دقیقه ی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]بهتر است حواسم جمع ِ قدم هایم باشد وگرنه پاهایم می شكند.[/SUP]
[SUP]شش دقیقه ی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]حالا پایم روی سكوست و سرم در حلقه ی دار ...[/SUP]
[SUP]پنج دقیقه ی دیگر باقی است.[/SUP]
[SUP]یالّا، عجله كنید، چیزی بیاورید و طناب را ببرید.[/SUP]
[SUP]چهار دقیقه ی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]حالا می توانم تپه ها را تماشا كنم، آسمان را ببینم.[/SUP]
[SUP]سه دقیقه ی دیگر باقی مانده.[/SUP]
[SUP]مردن، مردن ِ انسان، به راستی نكبت بار است.[/SUP]
[SUP]دو دقیقه ی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]صدای كركس ها را می شنوم ... صدای كلاغ ها را می شنوم.[/SUP]
[SUP]یك دقیقه ی دیگر مانده است.
و حالا تاب می خورم و می ی ی ی ی روم م م م م م...[/SUP]
[SUP]
[/SUP]
سراینده : شلدون سیلور استاین
[SUP]چوبه ی دار برپا می كنند، بیرون سلولم.[/SUP]
[SUP]25 دقیقه وقت دارم.[/SUP]
[SUP]25 دقیقه ی دیگر در جهنم خواهم بود.[/SUP]
[SUP]24دقیقه وقت دارم.[/SUP]
[SUP]آخرین غذای من كمی لوبیاست.[/SUP]
[SUP]23دقیقه مانده است.[/SUP]
[SUP]
به فرماندار نامه نوشتم، لعنت خدا به همه ی آنها.[/SUP]
[SUP]آه... 21 دقیقه ی دیگر باید بروم.[/SUP]
[SUP]به شهردار تلفن می كنم، رفته ناهار بخورد.[/SUP]
[SUP]بیست دقیقه ی دیگر باقی است.[/SUP]
[SUP]كلانتر می گوید: «پسر، می خواهم مردنت را ببینم.»[/SUP]
[SUP]نوزده دقیقه مانده است.[/SUP]
[SUP]به صورتش نگاه می كنم و می خندم ... به چشم هایش تف می كنم.[/SUP]
[SUP]هیجده دقیقه وقت دارم.[/SUP]
[SUP]رئیس زندان را صدا می زنم تا بیاید و به حرفهایم گوش بدهد.[/SUP]
[SUP]هفده دقیقه باقی است.[/SUP]
[SUP]می گوید: «یك هفته، نه، سه هقته ی دیگر خبرم كن.[/SUP]
[SUP]حالا فقط شانزده دقیقه وقت داری.»[/SUP]
[SUP]وكیلم می گوید: «متأسفانه نتوانستم برایت كاری انجام بدهم.»[/SUP]
[SUP]م م م م ... پانزده دقیقه مانده است.[/SUP]
[SUP]اشكالی ندارد، اگر خیلی ناراحتی بیا جایت را با من عوض كن.[/SUP]
[SUP]چهارده دقیقه وقت دارم.[/SUP]
[SUP]پدر روحانی می آید تا روحم را نجات دهد،[/SUP]
[SUP]در این سیزده دقیقه ی باقی مانده.[/SUP]
[SUP]از آتش و سوختن می گوید، اما من احساس می كنم كه سخت سردم [/SUP]
[SUP]است.[/SUP]
[SUP]دوازده دقیقهی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]چوبهی دار را آزمایش می كنند. پشتم می لرزد.[/SUP]
[SUP]یازده دقیقه وقت دارم.[/SUP]
[SUP]چوبه ی دار عالی است و كارش حرف ندارد.[/SUP]
[SUP]ده دقیقه ی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]منتظرم كه عفوم كنند... آزادم كنند.[/SUP]
[SUP]در این نه دقیقه ای كه باقی مانده.[/SUP]
[SUP]اما این كه فیلم سینمایی نیست، بلكه ... خب، به جهنم.[/SUP]
[SUP]هشت دقیقه ی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]حالا از نردبان بالا می روم تا بر سكوی اعدام قرارگیرم.[/SUP]
[SUP]هفت دقیقه ی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]بهتر است حواسم جمع ِ قدم هایم باشد وگرنه پاهایم می شكند.[/SUP]
[SUP]شش دقیقه ی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]حالا پایم روی سكوست و سرم در حلقه ی دار ...[/SUP]
[SUP]پنج دقیقه ی دیگر باقی است.[/SUP]
[SUP]یالّا، عجله كنید، چیزی بیاورید و طناب را ببرید.[/SUP]
[SUP]چهار دقیقه ی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]حالا می توانم تپه ها را تماشا كنم، آسمان را ببینم.[/SUP]
[SUP]سه دقیقه ی دیگر باقی مانده.[/SUP]
[SUP]مردن، مردن ِ انسان، به راستی نكبت بار است.[/SUP]
[SUP]دو دقیقه ی دیگر وقت دارم.[/SUP]
[SUP]صدای كركس ها را می شنوم ... صدای كلاغ ها را می شنوم.[/SUP]
[SUP]یك دقیقه ی دیگر مانده است.
و حالا تاب می خورم و می ی ی ی ی روم م م م م م...[/SUP]
[SUP]
[/SUP]
بالا ببری دو دست خود را خوب است
یک دست که بالا ببری معترضی
یک دست که بالا ببری معترضی