Russell نوشته: من موافقم که دین بسیار با روان سروکار دارد ولی دلیل نمیشود که اسلام (آموزههایِ آن)
شدیدا متاثر از کارکرد بیولوژیک آن بر جمعیتی خاص نباشد. اینجا همان تشبیه سخت افزار و نرم افزار
که کردی بسیارخوب است. یک نرم افزار وقتی برای سخت افزار خاصی طراحی شده باشد بر روی
دستگاه دیگری سوار شود نتیجهیِ دیگری میدهد. مثلا تفاوت اسلام ایرانیها (که دست آخر یک فرقهیِ دورافتاده
از اسلام را گرفتند) با اسلام اعراب و اسلام بقیهیِ مردم جهان بسیار جالب است.
به گمانم این همانندی نرمافزار فراتر از دامنه اش به کار گرفته شد, بویژه اینکه دانسته است نمیشود به این
آسانیها درآورد که آیا سختافزار (مغز) آن اندازه دگرسانی اش چشمگیر است که این دگرسانیها را توضیح دهد یا نه (the blank slate problem).
در سوی دیگر, نرمافزارهای مغز دگرسانی ژرفی با نرمافزارهایِ رایانه دارند, یکمی بسیار نرمشپذیر است و بسته به بستر خود, چهره
و دیس دگرسانی میگیرد و خودش را میدیساند, دومی ولی تنها و تنها زمانی اجرا میشود که سختافزار آنرا بدرستی و باریکی پشتیبانی کند.
Russell نوشته: مساله اینست که بسیاری از مسلمین دربارهیِ اسلام و بسیاری چیزها تقیه میکنند و این باعث شده بحث تعریف آن بیشتر جدلی سیاسی میشود تا تعریفی مفید.
خود همین تقیه کردن مسلمین را هم میشود باز با همین نگاه بالا توضیح داد.
اینها درست است, ولی آماج در گفتگو با میلاد رسیدن به یک سنجه برای دستهبندی بود.
آماج جُستار نیز نمایش همبستگی میان «دینداری» و «واپسماندگی تکنولوژیک» بوده, که در این زمینه گمان نمیبرم گمان بالایی بجا بماند,
روشن است کشورهای پیشرفتهتر تکنولوژیک همگی از دین دوری جُستهاند و چرایی این را نیز بایستی در ناسازگاری میان «دین» و «تکنولوژی» جست.