نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اخلاق چیست؟
#21

Agnostic نوشته: از نظر من دو ویژگی منحصر به انسان است:

1) عقل

2) عواطف و احساسات متعالی

باید متن فوق را اصلاح کنم لازمه رشد انسانیت عقل و احساسات متعالی است. میزان عقل و احساسات متعالی در انسان اورا از دیگر حیوانات متمایز میکند.

سنده سگ تو کس و دهن حضرت زهرا جده جنده سیدهای اولاد پیامبر اسلام.

تمام کادر وزارت اطلاعات و بسیج و سپاه پاسداران و پلیس و انتظامی و حراستی  ایران و مزدورانشان بدون استثنا مادر جنده هستند.
پاسخ
#22

مهربد نوشته: هدف ما از زندگی چیزی بیشتر از برآوردن نیازهای جسمی/ذهنی نیست. نیازهای ما هم از ژن‌های ما سرچشمه
می‌گیرند، از همینرو شاید در ظاهر با یکدیگر پیوندی نداشته باشند، ولی در واقعیت همیشه هر دو به یک سر می‌رسند.

البته اینکه آیا ایندو می‌توانند جدا از یکدیگر باشند برای من بسیار جالب است.

نمونه خودکشی ارگانیسم اما با بقای ژن تداخل ندارد و من هر چه نگاه می‌کنم مورد دیگری
پیدا نمی‌کنم که رفتار آدمی بر پاد خواسته‌ ژنتکیش باشد. اگر نمونه دیگری در ذهن داری بگو.




در ادامه بالا، هدف ژن تولید مثل موفق و پایداری است و این هیچ تضادی با از میان رفتن ارگانیسم ندارد.
همانگونه که یاخته‌های بدن زمانی که "احساس" کنند نیازی به هستی‌اشان نمی‌رود دست به خودکشی می‌زنند، آدم‌ها نیز در یک تراز بالاتر، زمانی که احساس کنند در زندگی بی‌هدف بوده و هستی‌اشان سودمند نیست انگیزه خودکشی‌اشان زیاد می‌شود. (یکی از فرنود‌های مهادین)

در واقع با خودکشی ارگانیسم بقای ژن به خطر نمی‌افتاد، بلکه "تقویت" می‌شود.
من شک دارم که هدف انسان و ژن همواره یکی باشند.هوش با اینکه بوسیله تکامل بوجود آمده ولی میتواند مثلاً با افتادن بمب اتم دست که مسلمان نتیجه تکامل به کل حیات و تکامل روی زمین خاتمه دهد،همینطور که تمدنهای بزرگ میتوانند سقوط کنند تکامل هم میتواند خود را نابود کند.مساله اینجاست که انسانها برایشان آسایش و خوشبختی بسیار بیشتر از تولید مثل موفق و پایدار مهم است.میتوانند حتی خودشان و یکسری دیگر را برای رسیدن به زندگی ابدی منفجر کنند.حتی این تفاوت میتواند اخلاقی هم باشد مانند مثالی که از نابود کردن خود سلول آوردید و حتی پیری،که بر خلاف تلاش انسان برای عمر طولانی تر است که میخواهد فرایند پیری را متوقف کند.
مثلاً یک انسان در شرایط سختی که امید به زنده ماندن ندارد و میداند احتمالاً رنج زیادی خواهد کشید خود را میکشد،در حالی که از دید تکاملی احتمال ناچیزی همواره هست که از آن وضعیت نجات پیدا کند و به تولید مثل موفق و پایدار کمک کند.این تازه نوع آگاهانه آن است،برای بسیاری از فعالیتهای انسان برای رفاه خود نمیتوان کارکرد تکاملی دید و مواردی هم اصلاً کارکردشان حتی بر خلاف روند تکامل بنظر میرسد.بنظر میرسد که بسیاری از چیزهای عزیز برای ما کارکرد تکاملی نداشته باشند و از محصولات جانبی تکامل باشند.

"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ
#23

Agnostic نوشته: آنچه معمولا وجدان انسان نام نهاده میشود.نوع دوستی ، دگر دوستی ، ناراحت شدن از ناراحتی دیگران و ... قدیم فکر می کردند اینها از قلب است اما در حقیقت بر اثر کارکرد مغز است و شاید ژن ها و هرمونها هم در آن موثر باشند.
همچنین هنرهایی نظیر شعر و موسیقی و نقاشی می تواند حاصل احساسات متعالی باشد.

53



Agnostic نوشته: احتمالا در حیوانات هم به نوعی وجود دارد. مثلا دولفین ها بدون اینکه تربیت شده باشند به کنار قایق و کشتی میایند و با انسانها بازی میکنند که این نوعی دگر دوستی هم هست. حیوان میخواهد با موجودی دیگر ارتباط دوستانه برقرار کند. در راز بقا نشان میداد حیوانتی هستند که به کمک هم میآیند مثلا از بچه بی مادر شده حمایت میکنند و به او شیر میدهند برخی دیگر از حیوانات چنین نیستند. همانطور که گفتم این عواطف می تواند حاصل کارکرد ژن و هورمون و مغز است.

در اینکه عواطف و احساسات حاصل کارکرد مغز و هورمون‌ها هستند شکی نیست. ولی در این نگاه تفاوت ما با جانوران رده‌پایین‌تر تنها در تراز هوشی و ادراکی مغزمان کوتاه می‌شود.

به نگر من اینکه عواطف و احساسات را یک چیز تنها انسانی بدانیم نادرست است، تقریبا همه احساساتی که ما درباره آن‌ها
سخن می‌گوییم در میان جانوران یافت می‌شود و این شامل احساسات بسیار پیچیده‌ای مانند عذاب وژدان، حسادت و انتقام هم هست.


Agnostic نوشته:
مهربد نوشته: یک آدم بدوی که در جنگل زندگی می‌کند، آیا در گذر با یک شیر گرسنه زخمی، به آن کمک می‌کند که خوب شود؟

ممکنه کمک کند. ممکن هم هست از شیر بترسد و فرار کند یا از ترسش او را بکشد و شاید برای کسب اعتبار و نشان شجاعت آن شیر را بکشد و به قبیله اش ببرد. اما انسان اخلاقی امروزی گروه حمایت از طبیعت تشکیل میدهد و با تفنگ بیهوش کننده شیر را بیهوش و مداوا میکند. کمک به شیر درنده زخمی تخصص هم میخواهد.

نکته مورد نگر در این است که ما تنها این اخلاقیات ظاهرا برآمده از احساس را تنها جایی انجام می‌دهیم که بودن جانور به نبود آن را سودمند ببینیم. اگر شمار شیرها بیشتر از یک اندازه‌ای
بود شک نکنید که این اخلاقیات ناگهان از میان رفته و همه در راستای سود شخصی و همگانی خود دست به کشتار آن‌‌ها می‌زنند. هر از چندی هم در اخبار می‌شنویم که فلان شیر کوهی در
ایران کشته شد. این کشتار از نااخلاقی روستایی‌هایی که آن شیر را کشته‌اند نیست، تنها می‌گوید که برای یک آدم شهری که در زندگی خود کوچکترین تداخلی با شیر و جانور ندارد زنده
نگه‌داشتن شیر و در قفس کردن آن سودمندتر از کشتن آن است، از همینرو به پندار خود اخلاقی رفتار می‌کند و می‌‌گوید بد کردند. برای کسی که اما در روستا زندگی می‌کند بودن شیر یک تداخل در زندگی‌اش
به شمار می‌رود و زنده‌نگاه‌داشتن آنهم سود چندانی برایش ندارد (کسی دیگری آن را می‌‌برد، کسان دیگری باغ وحش می‌روند و دست آخر چیزی برای خود او نمی‌ماند) پس بسادگی شیر را می‌کشد.

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#24

Russell نوشته: من شک دارم که هدف انسان و ژن همواره یکی باشند.هوش با اینکه بوسیله تکامل بوجود آمده ولی میتواند مثلاً با افتادن بمب اتم دست که مسلمان نتیجه تکامل به کل حیات و تکامل روی زمین خاتمه دهد،همینطور که تمدنهای بزرگ میتوانند سقوط کنند تکامل هم میتواند خود را نابود کند.مساله اینجاست که انسانها برایشان آسایش و خوشبختی بسیار بیشتر از تولید مثل موفق و پایدار مهم است.میتوانند حتی خودشان و یکسری دیگر را برای رسیدن به زندگی ابدی منفجر کنند.حتی این تفاوت میتواند اخلاقی هم باشد مانند مثالی که از نابود کردن خود سلول آوردید و حتی پیری،که بر خلاف تلاش انسان برای عمر طولانی تر است که میخواهد فرایند پیری را متوقف کند.
مثلاً یک انسان در شرایط سختی که امید به زنده ماندن ندارد و میداند احتمالاً رنج زیادی خواهد کشید خود را میکشد،در حالی که از دید تکاملی احتمال ناچیزی همواره هست که از آن وضعیت نجات پیدا کند و به تولید مثل موفق و پایدار کمک کند.این تازه نوع آگاهانه آن است،برای بسیاری از فعالیتهای انسان برای رفاه خود نمیتوان کارکرد تکاملی دید و مواردی هم اصلاً کارکردشان حتی بر خلاف روند تکامل بنظر میرسد.بنظر میرسد که بسیاری از چیزهای عزیز برای ما کارکرد تکاملی نداشته باشند و از محصولات جانبی تکامل باشند.

اینکه چرا یک انسان در شرایط سختی که امیز به زنده ماندن ندارد دست به خودکشی می‌زند پس فرگشت در آن کنشی ندارد، مانند این است که بگوییم چرا فرگشت کامل و perfect نیست و چرا انگیزه زندگی در آدمی آن اندازه زیاد نیست که در شرایط بد و ناگوار زندگی را به خودکشی برتری بدهد و سپس، از آن هوده و نتیجه بگیریم که انگیزه‌ها می‌توانند از سرچشمه ناشناخته دیگری نیز ریشه گرفته باشند.

هر انگیزه و غریزه‌ای که در آدم داریم از روی نیازهای پیرامون او درست شده‌اند و هیچ فرنودی بر اینکه بی‌عیب و نقص باشند نیست و به بیان دیگر، در هیچ کجا لازم نبوده که
آدم آن اندازه انگیزه‌اش برای زندگی زیاد باشد که در بدترین شرایط و سخت‌ترین پیرامون‌ها هم زندگی کند. تنها ابزار فرگشت "گزینش طبیعی" است که خود مکانیسی پر از عیب و نقص است.

از سوی دیگر در فرگشت انگیزه‌‌های گوناگون نیز همزمان ریخت می‌گیرند. رانش و انگیزه به زندگی تنها یکی از رانه‌های پایه‌ای و کهن‌ترین آن شاید باشد که ما از ریزترین تراز زندگی
و تک‌یاخته‌ای به ارث برده‌ایم. در گذر زمان اما رانه‌ها و انگیزه‌های پیچیده‌تر دیگری نیز ریخت گرفته‌اند که تنها از برآیند همه این‌ها در کنار یکدیگر است که رفتار آدمی شکل و معنا می‌گیرد.

برای نمونه ما رانه‌ای به نام "بالندگی" یا افتخار داریم که می‌تواند بنابگفته رانه‌های دیگر مانند میل به زندگی و .. را override و زیرپاگذاری کند و ارگانیسم برای برآوردن آن خود را حتی فدا کند.
نمونه فداکاری هم که بسیار روشن و واضح است و ارگانیسم برای برآوردن نیاز‌های ژنتیکی کُد شده خود دست به فداکردنش در راستای سود همگانی می‌زند و حتی در جانداران تراز‌پایین‌تر از آدم هم دیده می‌شود.

چنین نمونه‌های ظاهرا پارادوکسیکال در آدمی زیاد هستند که البته منطقی است، چراکه انگیزش و رانه‌های (drives) ژنتیکی در رقابت با یکدیگر به سر می‌برند و بسیاری از رانه‌ها می‌توانند دیگر رانه‌ها را زیرپا گذاشته و باطل کنند.

اینرا اکنون می‌توان با اندکی چشم‌پوشی محصول جانبی فرگشت دانست. به نگر من همه این‌ها همچنان در رده محصولات اصلی و نه جانبی فرگشت
جای می‌گیرند و رفتارهای ظاهرا متناقضی که ما در یک آدم می‌بینیم، از مکانیسم‌های متناقض زیرین خود و از کنش و واکنش مستقیم میان آنها برآمده‌اند.

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#25

مهربد نوشته: اینکه چرا یک انسان در شرایط سختی که امیز به زنده ماندن ندارد دست به خودکشی می‌زند پس فرگشت در آن کنشی ندارد، مانند این است که بگوییم چرا فرگشت کامل و perfect نیست و چرا انگیزه زندگی در آدمی آن اندازه زیاد نیست که در شرایط بد و ناگوار زندگی را به خودکشی برتری بدهد و سپس، از آن هوده و نتیجه بگیریم که انگیزه‌ها می‌توانند از سرچشمه ناشناخته دیگری نیز ریشه گرفته باشند.
خیر مهربد گرامی،من نتیجه نگرفتم که فرگشت کنشی ندارد،من نتیجه میگیرم که انگیزه فرگشت (که همان بقا و تولید مثل موفق است) با انگیزش انسانها از دید روانشناسی در بسیاری موارد ناسازگار است.همین است که روانشناسی فرگشتی یکی از نگرشها به روانشانسیست.این سخن که انسان نیمه تکامل یافته است ولی درست است و از حالا نمیتوان گفت که این انگیزیشها نهایتن یکی نخواهند شد،ولی تصادف زیاد هم در جهش ژنتیکی و هم در طبیعت و انتخاب طبیعی در کنار سابقه چند میلیارد ساله فرگشت این انطابق را دور از ذهن میکند،مخصوصان با بوجود آمدن آگاهی که بنظر میرسد بجای مطیع کردن بیشتر موجودات در پیروی انگیزش فرگشت تا حدودی از آن با انواع انگیزش های دیگر دور شده و چه بسا پیروی از تولید مثل موفق را در موجودات کمتر تکامل یافته تر بیشتر از انسان بشود مشاهده کرد(حداقل در ظاهر)

"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ
#26

Russell نوشته: ...آگاهی که بنظر میرسد بجای مطیع کردن بیشتر موجودات در پیروی انگیزش فرگشت تا حدودی از آن با انواع انگیزش های دیگر دور شده و چه بسا پیروی از تولید مثل موفق را در موجودات کمتر تکامل یافته تر بیشتر از انسان بشود مشاهده کرد(حداقل در ظاهر)

راسل جان درباره این جمله اندکی روشنگری لازم است. آنچه از مطیع کردن جانوران در پیروی "انگیزش‌ فرگشت" می‌گویی دقیقا به چه چیزی اشاره دارد؟

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#27

مهربد نوشته: تنها ویژگی‌هایی که یک زاب‌ژنتیکی نیاز دارد تا پایدار شود دو چیز هستند: زنده ماندن ارگانیسم و بچه‌دار شدن ارگانیسم.
مهربد گرامی با این فرض افرادی که همجنسگرا هستن چطور توجیه میشن؟!چطور وقتی قادر به بچه دار شدن نبودن این زاب پایدار شده؟
پاسخ
#28

Havadar_e_Democracy نوشته: مهربد گرامی با این فرض افرادی که همجنسگرا هستن چطور توجیه میشن؟!چطور وقتی قادر به بچه دار شدن نبودن این زاب پایدار شده؟


همجنسگرایی به دو شیوه حاضر است:
  1. شمار بسیار اندکی که از روی جهش‌های ژنتیکی همجنس‌گرا به دنیا می‌آیند.
  2. شمار بسیار بیشتری که این زاب ژنتیکی را از نیاکان خود به ارث می‌برند.


اما اینکه چگونه یک همجنس‌گرا ژن خود را انتقال داده است آن اندازه پیچیده نیست. یکی از مهمترین فرنود‌ها تلاش آدم در "جا شدن در اجتماع" است که امروز
هم بسیار دیده می‌شود. همجنس‌گرایان زیادی هستند که در ظاهر ازدواج کرده و بچه‌دار می‌شوند ولی در درون به همجنس خود گرایش دارند. اکنون بچه‌های
ایشان می‌توانند همجنسگرا بشوند و یا نشوند، ولی زاب نامبرده در ژن‌های فرد می‌تواند تا چند نسل پنهان مانده و بار دیگر خود را پدیدار و چرخه از نو خود را بازکرد و تکرار کند.

دسته دیگر دوجنس‌گراها هستند که این دسته خود می‌تواند با گذر زمان، به سوی همجنس‌گرایی یا دگرجنس‌گرایی گرایش پیدا کند.

با همه این‌ها همجنس‌گرایان کمتر از 10 درسد مردم را تشکیل می‌دهند و گویا ما نزدیک به 1 درسد هم بی‌جنس‌گرا
یا Asexual داریم که به کل هیچگونه میل جنسی ندارند (و به همان دو شیوه بالا زاب ژنتیکی خود را انتقال می‌دهند).

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#29


.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#30

مهربد نوشته: نوشتارهای بایگانده شده از جستار "اخلاق، ژن، فلسفه":
این جستار مال کجا بوده ؟

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 4 مهمان