mbk نوشته: هر چی دانشمند باشید باز بایستی پیش خداوند کرنش داشته باشید وگر نه دانشتان به درد خودتان هم نمی خورد خداوندا مرا دانشی همراه فروتنی بده
من اتفاقا پیش خدا کرنش میکنم. اونم چجور کرنشی یعنی به فکرت هم نمیرسه اصلا روم نمیشه بگم چطوری میترسم بدآموزی داشته باشه
من اگر میدونستم خدا درست و حسابی هست و اگر خودش میذاشت حرفش رو گوش میکردم ولی الان که نمیدونم بازم کرنش خاص خودم رو دارم خودش خیلیه.
کرنش من نماز خوندن و مثل شما نیست. حرف من با خدا یه چیز دیگس مخصوص خودمه. فکر کنم اختراع کرده باشم و کسی تاحالا اینطوری انجام نداده باشه!!
میدونی در اون مواقع مثلا به خدا چی میگم؟ میگم تو رو خدا کون منو پاره نکن بابا گاهیدی منو آخه نخواستیم بابا نخواستیم نه هستی خواستیم نه حوری خواستیم فقط خواهشا کون ما رو پاره نکن اگر کرم و معرفت داشتی خدا بودی واقعا دوست داشتی بیشتر بدی خب بده منم تشکر میکنم ولی دیگه اینقدر دستور و بار و این چیزا روی دوش ما نذار اینقدر انتظارهای گنده نداشته باش من توان ندارم روحیه ندارم نمیتونم خب، خودم که خوب میدونم!
من از خدا انتظار بیشتر از این دارم میگم من به بزرگی و توانایی خودم امید نبستم و از تو چیزی نمیخوام بر این مبنا و اصلا چیز نداشتم و ندارم و نخواهم داشت که بتونم بابتش به تو بدم، ولی ازت انتظار دارم رایگان هم که شده به من بدی نعمت هات رو چون من شان خدایی رو غیر از این در نمی یابم، چون تو بزرگی و بی حد بزرگی و از بزرگی این انتظار و گمان نیک میره، و به کوچکی من و اینکه چکار کردم ربطی نمیبینم.
والا من نمیدونم چطور اومدم به این هستی آیا خدا اول نظرم رو پرسید آیا خودم درخواست دادم، ولی فکر میکنم احتمال زیاد به امید خدا اومده باشم نه به امید خودم! اگرم که اینطور نبوده خب خر بودم خدا که نبودم یه گهی خوردم یه اشتباهی کردم میگم حالا غلط کردم اشتباه کردم تو که خدایی و میتونی خودت یجوری درستش کن. حالا این درسته که خدای شما بیاد و همش فقط دستور بده و بار روی دوشم بذاره و تهدید و ارعاب کنه بگه اگه نکنی کونت رو جر میدم دهنت رو میگام و این حرفا و تازه توی همین زندگی هم سختی و کون پارگی بقدر کافی و حدی که تحملش رو داشته باشم بوده حالا دیگه اونور هم بخواد این کارا بکنه اصلا من دیگه نمیدونم چه خداییه این چون اصلا با عقل و وجدان من یکی که جور در نمیاد و نمیتونم شان خدایی رو این تصور کنم.
من وجدان میکنم با خودم میگم اگر من خدا بودم چه دلیلی داشت که این همه سخت بگیرم و بگم حتما باید بیل بزنید عملگی کنید تا یه چیزی بهتون بدم. میگم خدایا اگر من جای تو بودم و تو (با عرض معذرت البته) جای من بودی هرچی میخواستی مفتی بهت میدادم بری حالش رو ببری آخه واسه چی باید ازت دریغ میکردم یا در ازاش ازت انتظارهای سختی میداشتم؟ حالا من نمیدونم شاید چون من خدا نیستم نمیفهمم ولی بهرحال الان درک و وجدان من اینه و بخاطر همین نمیتونم این داستانها و ادعاها رو باور کنم میگم یا خدایی نیست یا داستان یجور دیگس یا اصلا خدا درواقع یه چیز بدی است که الکی میگه من خوبم و از خودش تعریف میکنه و صفات خوب روش میذارن.
کرنش کردن کاری نداره به خدا اگر خدا فقط بابت کرنش کردن مسئله رو حل میکرد من به خدا اند کرنش ام!! کون هم میدم، بر فرض خدا آلت داشت ساک هم میزدم بخاطر یه لقمه نون فقط مثل سگ مینداخت جلوم میخوردم و دهنم رو سرویس نمیکرد بابت دوزار زندگی. چرا؟ چون من میدونم که ما هیچی نیستیم و چقدر ضعیف و بدبخت هستیم. اما دیگه خداییش از خدا هم انتظارم بیش از اینه! خدا باید خدا باشه اگر یه چیز مسخره باشه اگر شبیه انسان باشه اگر متفاوت نباشه که دیگه هیچی اصلا باید بگیم اینا همش سراسر چرند و یاوه است، هیچ معنا و مفهومی نداره برام!
طرف میگه بهشت رو به بها دهند نه بهانه! ولی من با این حرفا میونه ندارم نمیفهمم چرا آخه. خیلی نامردی و ناجوانمردیه که به انسانی که اینقدر فروتنه و به ضعف و ناتوانی و حقارت خودش معترفه بهشت ندن بگن چون بیل نزدی توی دنیا نذاشتی کونت خوب جر بخوره!!
خدای من اون خداییه که میگه بیا پام رو لیس بزن من میبرمت توی بهشت! به خدا من حاضرم همچین کاری بکنم و از نظرم هیچ اشکالی هم نداره. اما مگه ادیان و خداشون قبول میکنن؟ فقط دنبال بهانه میگردن که حال آدمای بیچاره رو بگیرن!