01-03-2020, 04:00 PM
Scary نوشته: ملاک شاد بودن در چیست؟
یادگیری و درس خواندن و مطالعه را میتوان به شاد بودن ربط داد؟
علاقهمندیها چطور؟
پریشب که در جشن آخر سال شرکت کردم چند مرد و زن پیر را دیدم که مشروب میخوردن و سرمست رقص و پایکوبی و شادی میکردن، بعد خانم کهنسال یک نگاه به من انداخت و بطری مشروب را تعارف کرد و از من خواست که در شادیشان شرکت و شریک شوم.
اما من با افکار پریشانی که داشتم و از طرفی به این فکر میکردم که من دیگر سیسال رد کردم و رفتهرفته گیسوانم دارد سپید میشود و دیگر این کارها برای من سبک است، اون لذتی که باید میبردم نبردم و نمیتوانستم به خودم تلقین کنم الکی خوش باشم، با اینکه دختران و پسران جوان و میانسال و حتی پیر از اون فضا لذت میبردن.
حتما من برای اینکار ساخته نشدم و شادی کردن را بلد نیستم.
نمیشود سرکوب و تحقیر و ممنوعیت دوران نوجوانی که در ایران رشد کردیم و افکار من در اون محیط شکل گرفت را در این موضوع بیربط بدانم. شاید دلیل اصلی همین عقدههای درونی است که از شادی کردن محروم بودیم و آن را زشت و سبک بدانیم.
شما هم همچین حسی دارید؟
شاد بودن در کهنسالی پیشامدانه انگار آسانتر است. شما مغزتان را همچون یک ابزار بسیار پیچیده
ببینید که درگذر زمان کار کردن با آن را یاد میگیرید و در کارکشیدن از آن ورزیده تر. برای نمونه کنترل احساس
هر چه سالمان بالاتر میرود گویا آسانتر میشود چون کس از سویی به خوی خودش بهتر پی میبرد و از سویی همچون
هر چیز دیگری، برزش به ورزیدگی و چیرگی میانجامد. کنترل یا مهار احساسها یکی از کلیدینترین ابزار برای شادی است چون
مهم نیست شرایط بیرونی چه اند تازمانیکه شما و احساسی که دارید در آشتی باشید زندگی خوشایند خواهد ماند.
از سویی ولی کهنسالی به پیدایش بیماری ها و ناتوانی ها هم میانجامد و کیفیت زندگی را پایین میآورد، با این همه
من کهنسالانی دیده ام که خشنود و سرزنده اند.
رویهمرفته شاد بودن بدید من تا اندازه ای آموختنیست. زندگی این روزها پیچیده تر از آن شده که
غریزه ی تنها برای شاد بودن بسنده کند و از همینرو نیز این شمار کتابهای خودیاری فراوان اند چون
راههای رسید ن به افسردگی و اندوه پرشمارتر اند.
پ.ن. راستی من تاکنون میپنداشتم شما پسری.
.Unexpected places give you unexpected returns