12-26-2015, 01:22 AM
Transcendence نوشته: با سلام....
از انچکه دوستان نوشته اند احساسی به من منتقل می شود که من آن را خود -آزار رسانی می نامم.
چرا آدمیان میل وعلاقه وافری به انواع مختلف خود-آزاری دارند.
لیستی از انواع خود-آزاری:
1-مذهب:مثلا در بین شیعیان قمه زنی-در بین بوداییان یا برهمنان نوعی از ریاضت کشی تاحد اسیب رساندن به جسم یا در بین مسیحیان .....
نوعی از خود خوار انگاری در بین عرفا
2-روابط جنسی:سادیسم و مازوخیزم
3-افراد معتاد الکلی..اسیب رسانی به ریه ها وکبد ..سیستم عصبی
4-خود کشی
5-کند وکاری روی بدن..تیغ کشیدن روی بدن....
موارد بیشتری را هم می توان به لیست اضافه کرد.به نظر می رسد آدمیان در پس این خود-آزار رسانی احساسی از لذت .قدرت.هیجان سرکشی یا حتی ازادی یا حسی از متعالی بودن را تجربه می کنند.شاید هم سود تکاملی داره!شاید هم نوعی از فرار از خود یا نوعی از تنبیه خود.انچه که هست این است که چنین پدید ه ای بسیار شایع است .
نکتهیِ گیرایی بود. دربارهیِ خودآزاری, بویژه خودآزاری فیزیکی/جنسی پژوهیدهاند و سازوکار آن کمابیش روشن است و از این ترفند
سرچشمه میگیرد که در فرآیند خودآزاری و برآیند خوشی و درد, اندازهیِ خوشی بیشتر از درد میشود. این نابرابری ِ ترفندآمیز
بویژه در زنان به چشم میخورد که در سکس آستانهیِ دردشان بالاتر میرود — که خود فرآوردهیِ دیگری از فرگشت برای زایمان بوده —, برای
همین نمونهوار درکونی هنگام سکس پُرگاه خوشایند میشود, زیرا در آغاز فرایند درد بالایی داده میشود, سپس در دنباله سامانهیِ
دردکُش طبیعی تن به تکاپو افتاده و دردکُشهایِ طبیعی/endorphines را آزاد میکند که اینها احساسی خوشایند و از خود بیخود کننده
میبخشند و اگر در آستانهیِ ایندو فُزادهروی نشود, در پایان میزان خوشی بسیار بیشتر از درد خواهد بود و فرایند رویهمرفته خوشایند به شمار خواهد رفت.
سازوکار همانندی در دیگر جاها نیز دیده میشود. کمابیش میدانند که برای نمونه پس از فعّالیتهایِ فرا-اندازه خوشیآور, نمونهوار
دارویهایِ مشتق از amphetamine, حال آدم بتندی از ابرسرخوشی بسوی افسردگی و نِژندی (مالیخولیا) فرومیگراید, هرآینه
همین فرایند تا اندازهیِ کمی وارونه اش نیز کار میکند, یعنی پس از یکی چند ساعتی فعّالیتهایِ دلگیر و نژندین, در دنبال کس
اگر به افسردگی همیشگی دچار نباشد احساس بهتری پیدا خواهد کرد. پس در اینجا نیز نابرابری بالا کار میکند و در برخی بویژه
استعداد بالاتری یافت میشود که اینها با گوش دادن به آهنگهایِ تاریک و دلگیر و فرورفتن در خود, به احساسی آرامبخش و خوشایند دست میابند.
دستهیِ دیگری مانند سیگار نیز داریم که اینها تنها خودآزاری روانی دارند, ولی خوشی ِ فیزیکی + روانی, چراکه بخش
ناخوشایند فیزیکی آنها خود را آن اندازه دیر نشان میدهد که مغز پیوندی یکراست میان کُنش و پیامد نمیتواند بکشد.
هر دمی که سیگارکش از سیگار خود میگیرد همراه با اندکی نیکوتین سرخوشیآور و در دنبال آرامشی روانیست که این
دوّمی در سیگار گویا اهمّیت بالاتری هم دارد. برای نمونه بسیاری میپندارند اعتیاد سیگار تنها همان نیکوتین آن است, هنگامیکه
اعتیاد راستین سیگار در همین فراهم آوردن موقعیتهایِ اجتماعی گوناگون و خوشایند است. بنمونه, کارمندی که چند ساعت
پشت میز نشسته, با بیرون رفتن و دمی یک نخ سیگار دود کردن و خیره شدن به دوردست, دچار احساسی آرامبخش و
خوشایند میشود, ولی همینکس اگر سیگاری نباشد بهانهیِ آنچنانی ندارد که یک کاره برود بیرون را تماشا کند. همین پدیده
را در رستورانها, کافهها و باشگاههایِ گوناگون نیز میتوان دید. سیگار در اینجور جاها بهترین بهانه برای "دمی آسودن" و کنارهگرفتن است.
.Unexpected places give you unexpected returns