07-25-2015, 10:07 AM
سارا نوشته: خب معلومه که با نشستن یکجا و متنظر بودن هیچ چیزی عاید آدمی نمی شود حتی یک تکه نان ! چه برسد به خدا!!!!! مگر نشنیدید که عرفا می گویند ما سالک هستیم. سالک یعنی چی؟ یعنی پیماننده ی راه! خب عرفا چه راهی را می پیمایند؟ راه خدا را طی می کنند. راه خدا را چجور می توان پیدا کرد؟ باید اول به طلب برسیدید! شما اگر واقعا با تمام وجودتون بطلب برسیدید . یعنی واقعا مشتاق قرب شوید مشتاق درک حقیقت شوید. بطوریکه از شوقش نه خواب داشته باشید و نه خوراک . خب به طلب رسیدید. بعد از طلب هم منازلی هست ولی خب شما باید به منزل اول برسید بعد.اوه اوه نه تو رو خدا نمیخوام کونم پاره شه!
طلب چی داریم ما. والا به یه زندگی ساده راضی هستیم همینکه الکی کونمون رو پاره نکنه تهدید عذاب ابدی بخاطر بهانه های دوزاری نکنه راضی هستیم.
ضمنا آدم اول باید واقعا به وجود و حقانیت چیزی اونقدری مطمئن بشه بعد بره کلی هزینه کنه سرمایه گذاری کنه خطر کنه توی راه سخت و طولانیش بره. درحالیکه من اصولا در درجهء اول به وجود و کیفیت خدا و قصد و غرضش از این کارها شک دارم. شاید باور نکنید اما واقعا شک دارم. چون من یاد گرفتم به تجربه دریافتم که تصورات و شهود ما اونقدرها هم قابل اطمینان نیست، بلکه باید به عقل و علم و خرد و وجدان خودت رجوع کنی و به توصیه هاشون عمل کنی.
ما خیلی خیالات میکنیم خیلی دلمون خوشه، اما هیچ تضمینی هیچ دلیل روشنی وجود نداره که خیالات و خوشایندها و خواسته های ما حقیقت هم داشته باشه یا حقیقت/تحقق پذیر باشه.
نقل قول:در خود قرآن هم آمده کسی که به آنچه که می داند عمل کند خدا به آنچه نمی داند او را آگاه می کند. با فحش دادن به خدا و ظالم خواندنش هیچ اتفاقی نمی افتد. همه ی ما به این مراحل رسیدیم که اگر خدایی وجود داشته باشد به یقین ظالم ترین موجود است . خیال کردید که من همچین فکری راجع به خدا نکرده ام . چرا اگر شما اهل فکر باشید و دغدغه هستی و وجود را داشته باشید به چنین کفرهایی به چنین نا امیدی هایی می رسیدید.منکه شروع کردم تاحدودی ولی بعد سرد و پشیمون شدم. خیلی پیچیده بود خیلی سخت بود. و خیلی تردیدها اومد سراغم دیدم نه این نه سر و تهش معلومه نه کاری که جز از رستم بربیاد! فهمیدم این راه من نیست. عاقلانه نیست.
اگر واقعا دغدغه ی خدا را دارید . یک کتاب پیشنهاد می کنم تذکره الاولیا عطار و بعد از آن کتاب منطق الطیر عطار . برای رسیدن، باید خیلی زجر کشید و حرکت کرد آنهم نه بیرونی که درونی . حرکت درونی خیلی سخت تر است خیلی . بخصوص اگر اطرفیان شما همه اهل دنیا باشند. خیلی احساس تنهایی خواهید کرد خیلی . نه می توانید از احوالاتتان به کسی بگویید و اگر هم بگویید کسی شما را درک نخواهد کرد . شروعش خیلی سخت است خیلی فقط باید صبور بود.
البته الانم بقول مادرم شاید بنوعی دارم سلوک معنوی میکنم!! مادرم که خیلی اصرار داره بگه اینطوره. چون من بچه خیلی خوبی هستم آزارم به هیچکس نمیرسه. مگر این بحثهای توی نت رو بگی :e057:
من با روش خودم با راه فعلی خودم بقدر کافی، یا درواقع شاید حداقلی، راضی هستم. بیشتر از اینم میدونم که خارج از توانمه طبق تجربه ای که داشتم. یک اشتباه رو چند دفه نباید تکرار کرد!
علم و خرد و واقعیت گرایی و عملگرایی و کنار گذاشتن ترسهای بیهوده امیدهای بیهوده رو کنار گذاشتم، زندگیم خیلی بهتر شد. ولی در کنارش یه معنویت و اصول و مشترکات حداقلی دارم.
بنظر من اگر خدا خدای درست و حسابی باشه واقعا کمال مطلق و خیرخواه و مهربان باشه، باید افرادی مثل منو هم قبول کنه، جهنم نبره عذاب نکنه، چون واقعا روا نیست. حتی بیش از این، باید در نهایت ما رو هم کمک کنه کند و خورده خورده هم که شده طی مسیر و سیر و سلوک کنیم به سعادت و خوشبختی بزرگ ابدی برسیم. من جز این نمیتونم برای تعریف چنین موجودی تصور کنم. این رو عقل و وجدان من تایید میکنه. نظرات دیگران یا یک سری کتاب و نوشته این وسط اگر متضاد با اینها باشه، چی حاصل میشه؟ یا سردرگمی (که من تا مدتها داشتم)، یا اینکه اون کتاب و نوشته ها و گفته ها رو رد کنی یا حداقل بگی معلوم نیست اصالتش شاید تحریف شده شاید تفسیر دیگری داره شاید خواستن صرفا مردم رو بترسونن در سطح عوام بوده و خلاصه از اینطور فرضیه ها.
خدا باید خدای درست و حسابی باشه!
بنظر شما آخه این خدایی که توی ادیان توی کتابهای مقدس مثلا همین قرآن خودمون تعریف کرده، اصلا قابل قبوله؟ تناقض نداره؟ بچه گانه نیست؟ احمقانه نیست؟ مسخره نیست؟ بنظر منکه هست! دلایلش رو هم گفتم. اگر خواستید و تونستید جواب بدید خب بگید مشکل کجاست!
ضمنا توی همین زندگی سختی و رنج و محرومیت بقدر کافی هست، من نمیدونم این خدا میخواد اون دنیا هم بابت چی دیگه ما رو عذاب کنه از بدبختی و رنج و عذاب خیلی خوشش میاد مثل اینکه!