06-06-2015, 11:00 PM
Maziar Bikhoda نوشته: اگه واقعاً قصد خودکشی دارید باید بدونید که این حق شماست. بدن شما متعلق به شماست و شما هر زمان که دلتون بخواد می تونید به زندگی خودتون پایان بدید. اصلاً مرگ پایان همه دردها و ناراحتی هاست. به حرف بعضی ها هم گوش ندید که میگن میرید جهنم و کبابتون می کنن. بهشت و جهنمی در کار نیست. سراسر هستی پوچه، نه معنایی داره و نه هدفی. چند تا رباعی از خیام در این خصوص برای شما نقل میکنم :
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
از هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
زمانه خیلی به آدم سخت می گیره. اما تنها راهی که میشه از روزگار انتقام گرفت اینه که آدم خوش باشه و غصه نخوره. از خودکشی با قرص برنج هم بهتره صرف نظر کنی چون ممکنه نمیری و به خودت و دیگران آسیب بزنی. یادمه چند سال پیش توی روزنامه خوندم که یه کشاورز ژاپنی با قرص برنج خودکشی کرده بود. برده بودنش بیمارستان و معدش رو شستشو دادن و هرچی تو معدش بود بیرون کشیدن. یارو زنده موند اما از بخارات محتویات معدش حدود 50 نفر از کارکنان بیمارستان مسموم شدن و از هوش رفتن.
به هر آدمی فقط یک بار فرصت زندگی کردن داده میشه و وقتی که این زندگی تموم بشه بعدش دیگه هیچی نیست. زندگی مثل یه سرمایه ست. خب چرا آدم از این سرمایه استفاده نکنه و اون رو هدر بده. همه چیز بر میگرده به حسی که خود فرد داره. یک آدمی ممکنه در کمال آزادی و رفاه همه دنیا رو تیره و تار ببینه و یک آدم دیگه ای توی چار دیواری زندان احساس سرخوشی کنه. دنیا نه زشته و نه زیبا. اگر احساس خوشحالی و رضایت داشته باشید دنیا براتون زیبا به نظر می رسه و اگر احساسات منفی داشته باشید همه چیز زشت و احمقانه به نظر میاد. گاهی اوقات گذشت زمان مشکلات رو حل میکنه. این احساسیه که شما الان دارید اما ممکنه تا سال دیگه حال بهتری داشته باشید. من خودم وقتی 20 سالم بود خیلی از اوقات آرزوی مرگ میکردم. اما الان که چند سالی از اون دوران گذشته به افکار و رفتارهای اون زمان خودم میخندم. فکر می کنم که چقدر بچه بودم و فکر می کردم که همه مشکلات باید فوراً حل بشه. اگر توی شرایط بدی هستید سعی کنید یک کار مفید انجام بدید. از تنبلی پرهیز کنید. از کارهایی که برای جسم و روح شما ضرر داره اجتناب کنید. برای خودتون مشغولیت ایجاد کنید. ورزش کنید ، مطالعه کنید یا به دیگران کمک کنید. اگر احساس بی مصرف بودن به شما دست میده سعی کنید کاری بکنید که برای جامعه مفید واقع بشید. کار مفید به شما احساس بهتری میده. برای درمان مشکل روحی تون باید به یک روان پزشک خوب مراجعه کنید. من کاری که می تونم برای شما بکنم اینه که یک روان پزشک خوب به شما معرفی کنم. حتماً بهش مراجعه کنید چون دکتر خوبیه.
دکتر ماهیار آذر ، متخصص اعصاب و روان
تهران - عباس آباد - خیابان بخارست - کوچه 11 - بن بست نیلوفر - پلاک 1 - طبقه دوم
88722419 - 88101385
بجای پند و نصیحت منطقی حرف زدید. همین که میگید خودکشی حق من است یعنی سطح درک و فهمتان از زندگی بالاست.
خیام انسان بسیار مفیدی بود و شعرهایش بسیار زیباست. چنین آدمی آمدنش باعث آگاهی و رفتنش کمبودی هست که احساس میشود. حرف های خیام راجع به آدم های معمولی صحیح است اما راجع به خودش اصلا!
پیشنهادهایتان منطقی هست ولی مشکل من اینجاست که احساس میکنم نیرویی خارجی (نه افراد که بگید اسکیزوفرنی دارم) از نوع ماوراالطبیعی هست که مرا به بازی گرفته!
باورتان نمیشود وقتی که دستگیر شدم همه چیز بر علیه من بود! بازپرس کونی میخواست به هر نحو که شده من زندانی بشم! حرومزاده اسم بیمارستان های روانی را از بد به خوب نوشته بود! ولی آخرش چی شد؟! من تو بهترین بیمارستان روانی دولتی بستری شدم! جالبتر اینکه این بیمارستان با شهرداری قرارداد داشت و در حالی که طبق قوانین شهرداری هزینه بستری را باید خانواده من میداد شهرداری داد!
بدون تاییدیه پزشکی قانونی ترخیص شدم! با هر وکیلی صحبت کردم گفت اگه تبرئه بشی باید دیه رو بدی! باید خسارتی که از لحاظ جایگاه به کافی شاپ زدی باید بدی! نه دیه رو دادم نه خسارت کافی شاپ رو! دادگاه تجدید نظر هم رای دادگاه بدوی را تایید کرد!
انگار یک نیرویی منو به بازی گرفته! ابتدا شرایط رو برای ضرب و شتم آن دختر فراهم میکنه (زنگ زدن موبایلش) بعد میگه وقتی من بخوام تو زندانی نشی و یک قرون هم پرداخت نکنی همونی میشه که من میگم حالا هرچقدر هم که خانواده دختره کونشونو پاره کنن و وکیل بگیرن و رئیس کافی شاپ داد و هوار کنه و بازپرس عقده گشایی کنه باز هم در نهایت کیر منم نمیتونن بخورن چون قدرت من از همه اینا بالاتره!
حالا همین قدرت بالاتر تصمیم داره خار منو بگاد با این بازیها! راه فراری هم جز خودکشی نمیبینم که تاکنون موفق نبوده! یه بار دیازپام میخورم دکتر میگه اگه زنده بمونه کبدش از کار میفته که نیفتاد! یه بار ریسپریدون خوردم که دکتر گفت تحت نظر باشه و هزار دستگاه بهم وصل کردن و پیش بینی به کما رفتن من توسط دکتر رخ نداد! عصبانی شدم و با پا زدم به شیشه پام جر خورد و وقتی دکتر داشت بخیه میزد با تعجب به پرستار گفت "خیلی خوش شانسه که پاش فلج نشد درست از بقل تاندون پاش رد شده"!
به سرم میزد که نماز بخونم و از الله تشکر کنم چون فکر میکردم اینا کار خداست! بعد نماز خوندنم همیشه اتفاقات بد میفتاد که فهمیدم همون نیرو داره بهم میگه الله خر کیه؟!
امیدوارم که این بازی همین امسال با خودکشی من تموم بشه چون واقعا ازش خسته شدم.
ویرایش=در مورد دکتر هم از معرفی ممنونم ولی من خودم بیمار دکتر تولایی هستم که روانپزشکی به مهارت ایشون توی ایران از انگشتای یک دست هم فراتر نمیره. پیش روانشناس هم رفتم که 2.5 سال پیش ویزیتش 100 هزار تومن بود و هیچ گهی نخورد!