05-11-2015, 11:42 AM
Moshref نوشته: در اینکه کُسخلی هیچ شکی نیست معنی این کار چیه که دختر مردم را سلاخی کردی من چند سال پیش که هنوز متدین بودم با یه دختر آشنا شدم هدفم سکس و ازدواج نبود فقط برای سرگرمی و گشت و گزار، تفریح و رفع تنهایی بود. چون با خودم میگفتم لااقل اگر نماز نمیخوانم گناه کبیره انجام ندم گرچه این حرفا در حد شعار مسلمونا هستش که اگر شرایط مهیا باشه خشکی مقدسترین شخص هم سکس میکنه، حالا بگذریم. من احمق صبح تا شب با این جنده خانم تل میحرفیدم سال 89 بود قبض تلفون همراهم آن موقعه حدود 150 یا 200 تومن میآمد بعد فهمیدم این دختر با کل عالم و آدم رابطه داره به غیر از خودم حتی یکی از دوستان قدیمی و صمیمیم سینههاشو دست مالی کرده بود. بعد از فهمیدن ماجرا واقعا خورد شدم همش بفکر تلافی بودم، اما من مثل تو کسخل نشدم که برم چاقو تو کونش بکنم، برام درس بزرگ زندگی شد. هر چند که آن موقعه تا چند وقت از لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم. به هیچ وج از دوستم هم ناراحت نشدم که چرا با این رابطه داشت چون خریت خودم بود. دوستم نصیحت خوبی بهم کرد گفت زندگی همینه اگر نکنی میکننت و شُرتت رو هم بهت نمیدن این حرفش در همه موارد صدق میکنه انسان باید خودش حقش رو از روزگار بیگیره نباید بیعرضه و خنگ باشه.
این دوستم دختری نیست که تو یونی نگاییده باشه بازیکن حرفهای هستش کُس رو تو هوا میقاپِ دختر سالم رو جنده میکنه. اما من دلیل اصلی خودکشیت رو نفهمیدم! اگر حرفت اینه که لذتی از زندگی نمیبری که من هم نمیبرم فعلا تنها لذت من مطالعه شده خیلی دوست دارم آنقدر ثروتمند شوم که بتوانم قید زندگی را بزنم و به جهانگردی بپردازم آنوقت برای من زندگی لذت بخش است که این حرفم هم در حد رویا پردازی است. اما با این حال خایه نمیکنم در مورد مرگ یک در صد هم فکر کنم.
تعریفت از لذت چیه؟ لذت رو تو چی میبینی؟
حرفای من اندکی Justify میکنه کاری رو که من کردم ولی من هدفم انتقام از دنیا بود که نمادش شد اون دختر. اون دختر اگه شما رو سر کار گذاشت حداقل تحقیرتون نکرد ولی این دختر منو با رفتارهاش تحقیر کرد و یک بار در چت و همچنین در کافی شاپ تحقیرم کرد. (هرچند تو کافی شاپ هیشکی غیر از من و اون نبود!)
من کلا 20 ضربه چاقو بهش زدم تو گردن و پهلو و رون و سینه و شکم و دیگه یادم نمیاد که همه اینا بخیه خورد و خوب شد و لیزرش کرد اگه من دنبال انتقام گیری واقعی بودم به دنبال مرگش نبودم بلکه صورتشو خط خطی میکردم یا اسید پاشی میکردم که دیگه نتونه خودشو تو آیینه ببینه و شوهر گیرش بیاد ولی من وسیلم مرگ اون بود هدفم اعدام خودم بود و هدف هم همیشه وسیله رو توجیه میکنه حتی در مورد افرادی که میگن به این حرف اعتقادی ندارن.
من از زتدگی لذت نمیبرم و از بچگی لذتم بیشتر بازی های کامپیوتری بود و بعد از نوجوانی به مرور زمان تنها لذتم بازی های کامپیوتری شد. البته خواندن مطالب مفید علمی و فلسفی و مذهبی هم برای من جالبه همچنین اطلاعات عمومی ولی حقیقت اینه که کسی به جوانی که اطلاعات بالایی داشته باشه اهمیتی نمیده. توی دانشگاه هر موقع استادان بحث خارج از درس میکردن من متکلم وحده میشدم! یک بار انقدر خوب صحبت کردم که استاد گفت برای من دست بزنن! ولی توی جمع های داخل دانشگاه مثل جمع های خانوادگی و دوستان ملت همش حرفای چرت و پرت میزنن و اصولا جایی برای من توی هیچ جمعی نیست! وقتی پسر واقعا باسواد شما گیر نمیاری دختر باسواد پیدا کردنش غیر ممکنه و بخاطر همین من اصلا دنبال رابطه با جنس مخالف نمیرم و همین خودش خیلی از لذت های زندگی رو از من میگیره.
در کل اگه بخوام بگم لذت اصلیم توی 10 سال اخیر چی بوده باید بگم فقط بازی های کامپیوتری! برای اینکه بفهمید من دیگه از بازی های کامپیوتری در طول این 3 سال که از اون درگیری و بستری شدن من میگذره لذتی نمیبرم فقط بهتون آمار 5 سال اخیرمو میدم. در 2 سال قبل ار بستری من بیش از 40 بازی رو انجام دادم در حالی که درگیر دانشگاه بودم ولی در طول این 3 سال که کاملا وقتم آزاد بود کمتر از 10 بازی! که همین تعداد بازی هم واقعا برایم مثل گذشته لذت بخش نبود.
با توجه به جمیع جوانب من فقط آخرین راه حل را روبروی خودم میبینم یعنی خودکشی.