05-02-2015, 03:12 PM
شما میگی این مسائل ثابت نشده است ولی از اونور خودت به وجود این نیروهای ناشناخته اعتقاد داری!
خب به این میگن تجربهء شخصی، و تجربهء شخصی میتونه حتی بالاتر از علم قرار بگیره. اگر من با عقل و علم یه تجربه ای رو تحلیل کنم و علم قانعم نکنه که تصادفی یا جور دیگه بود، خب میتونم تجربهء خودم رو ملاک قرار بدم، و حداقلش میتونم در این باب احتیاط های حداقلی رو بکنم! بخاطر همین من میگم به اصول بنیادین معنویت و مشترکات میان ادیان سعی میکنم پایبند باشم، چون شخصا در زندگی تاثیرشون رو فکر میکنم مشاهده کردم و وقایع و دلایل قابل توجهی در باب وجود چیزهایی فراتر از مسائل علمی کشف شده دارم برای خودم. هرچند این موارد رو نمیتونم ثابت کنم، اما تجربیات شخصی و حس ها و دریافت های درونی داشتم (و البته نظیر این تجربیات رو از خیلی های دیگه هم شنیدم)، که هرچند خودم هم قطعا نمیتونم در باب اونا مطمئن باشم، اما حداقل احتیاط رو در این باب عاقلانه میبینم و دلیلی نداره به این راحتی خلافش عمل کنم. این احتیاط ها لزوما هزینهء زیادی ندارن. مثل ادیان عریض و طویل پیچیده و پرهزینه و مبهمی مثل اسلام نیست که بگیم خیلی سخته، خیلی هزینه داره، خیلی نامعقوله، و غیره.
درمورد تجربیاتم باید بگم مثلا من چطور بارها خوابهایی دیدم که در واقعیت به زودی رخ دادن، یا از حال و شرایط خاصی از افراد دیگری آگاه شدم که بعدا فهمیدم اون موقع واقعا دچار مشکلی شده بودن!
بغیر از خواب یکسری مسائل ریز دیگر هم زیاد در زندگیم پیش آمدن. مثلا اینکه خیلی وقتا وقتی عمل نادرستی انجام دادم خیلی زود یک عکس العملی برای خودم اتفاق افتاده که کاملا بهم تلنگر زده و خودم زود و راحت متوجه شدم که ممکنه ارتباطی با اون عمل اشتباه من که مثلا بد کردن در حق کسی یا کسانی بوده داشته باشه. وقوع تصادفی این موارد رو هم خب آدم خودش میتونه یا ایده ای داره که تا چه حد محتمل هست از نظر آمار و احتمالات، هرچند شاید اشتباه بکنه، ولی اگر دلیلی نداشتی که بگی حتما تصادفیه، پس چرا احتیاط نکنی؟ وقتی این مسئله بارها برات تکرار میشه به شکلهای مختلفی.
شما هم خودت داری میگی این تجربیات رو داشتی و فکر میکنی نیروهای غیرعادی در کار هستن. بعد میگی حتما علم باید چیزی رو ثابت بکنه تا ما اون رو باور کنیم و جدی بگیریم.
البته من نمیگم حتما باور کن. حتی ادعاهای شما رو هم دربست باور نمیکنم و میگم برفرض هم که اینطور بوده ممکنه دلایل قابل توجیهی داشته بوده باشه، ولی اینکه آدم خودش احتمال قابل توجهی برای یکسری عقایدی قائل بشه بر اساس این تجربیات و حس ها و در این باب یک حداقل احتیاط عاقلانه ای بکنه فکر نمیکنم از نظر عقلی و منطقی مشکلی داشته باشه و تعارضی با علم هم نداره.
فقط دیگه آدم باید در این باب سعی کنه افراط نکنه و دچار خرافات نشه. مثلا من الان چطور این حرفا رو میزنم اما نیامدم ادیان و خداشون رو دربست باور کنم!؟ لزومی به این نمیبینم و میتونم حد و مرزها رو به خوبی کنترل و تفکیک کنم بدونم تاکجا چه چیزهای عاقلانه و به صرفه است یا نیست. این بهرحال بر اثر تجربه و تفکر و تلاش بدست میاد یه مهارت و بینش و توانایی هست برای خودش که در زندگی عاقلانه لازمه.
خب به این میگن تجربهء شخصی، و تجربهء شخصی میتونه حتی بالاتر از علم قرار بگیره. اگر من با عقل و علم یه تجربه ای رو تحلیل کنم و علم قانعم نکنه که تصادفی یا جور دیگه بود، خب میتونم تجربهء خودم رو ملاک قرار بدم، و حداقلش میتونم در این باب احتیاط های حداقلی رو بکنم! بخاطر همین من میگم به اصول بنیادین معنویت و مشترکات میان ادیان سعی میکنم پایبند باشم، چون شخصا در زندگی تاثیرشون رو فکر میکنم مشاهده کردم و وقایع و دلایل قابل توجهی در باب وجود چیزهایی فراتر از مسائل علمی کشف شده دارم برای خودم. هرچند این موارد رو نمیتونم ثابت کنم، اما تجربیات شخصی و حس ها و دریافت های درونی داشتم (و البته نظیر این تجربیات رو از خیلی های دیگه هم شنیدم)، که هرچند خودم هم قطعا نمیتونم در باب اونا مطمئن باشم، اما حداقل احتیاط رو در این باب عاقلانه میبینم و دلیلی نداره به این راحتی خلافش عمل کنم. این احتیاط ها لزوما هزینهء زیادی ندارن. مثل ادیان عریض و طویل پیچیده و پرهزینه و مبهمی مثل اسلام نیست که بگیم خیلی سخته، خیلی هزینه داره، خیلی نامعقوله، و غیره.
درمورد تجربیاتم باید بگم مثلا من چطور بارها خوابهایی دیدم که در واقعیت به زودی رخ دادن، یا از حال و شرایط خاصی از افراد دیگری آگاه شدم که بعدا فهمیدم اون موقع واقعا دچار مشکلی شده بودن!
بغیر از خواب یکسری مسائل ریز دیگر هم زیاد در زندگیم پیش آمدن. مثلا اینکه خیلی وقتا وقتی عمل نادرستی انجام دادم خیلی زود یک عکس العملی برای خودم اتفاق افتاده که کاملا بهم تلنگر زده و خودم زود و راحت متوجه شدم که ممکنه ارتباطی با اون عمل اشتباه من که مثلا بد کردن در حق کسی یا کسانی بوده داشته باشه. وقوع تصادفی این موارد رو هم خب آدم خودش میتونه یا ایده ای داره که تا چه حد محتمل هست از نظر آمار و احتمالات، هرچند شاید اشتباه بکنه، ولی اگر دلیلی نداشتی که بگی حتما تصادفیه، پس چرا احتیاط نکنی؟ وقتی این مسئله بارها برات تکرار میشه به شکلهای مختلفی.
شما هم خودت داری میگی این تجربیات رو داشتی و فکر میکنی نیروهای غیرعادی در کار هستن. بعد میگی حتما علم باید چیزی رو ثابت بکنه تا ما اون رو باور کنیم و جدی بگیریم.
البته من نمیگم حتما باور کن. حتی ادعاهای شما رو هم دربست باور نمیکنم و میگم برفرض هم که اینطور بوده ممکنه دلایل قابل توجیهی داشته بوده باشه، ولی اینکه آدم خودش احتمال قابل توجهی برای یکسری عقایدی قائل بشه بر اساس این تجربیات و حس ها و در این باب یک حداقل احتیاط عاقلانه ای بکنه فکر نمیکنم از نظر عقلی و منطقی مشکلی داشته باشه و تعارضی با علم هم نداره.
فقط دیگه آدم باید در این باب سعی کنه افراط نکنه و دچار خرافات نشه. مثلا من الان چطور این حرفا رو میزنم اما نیامدم ادیان و خداشون رو دربست باور کنم!؟ لزومی به این نمیبینم و میتونم حد و مرزها رو به خوبی کنترل و تفکیک کنم بدونم تاکجا چه چیزهای عاقلانه و به صرفه است یا نیست. این بهرحال بر اثر تجربه و تفکر و تلاش بدست میاد یه مهارت و بینش و توانایی هست برای خودش که در زندگی عاقلانه لازمه.