05-02-2015, 10:43 AM
kourosh_iran نوشته: خیلی بدبینی!
البته آدم در شرایط سخت و تنهایی دچار این تفکرهای افراطی میشه طبیعی است. منم دوران سختی داشتم درکت میکنم، ولی بعدها متوجه شدم که آدمهای خیلی زیادی دچار بدبختی های زیادی هستن به شکلهای مختلف و این مسئله اونقدرها هم استثنایی نیست تازه میشه گفت وضع من نسبت به خیلی ها بهتر بوده که دوران رنج در کودکی و نوجوانی داشتم اما باعث مقاوم شدن من هم شد و فکور شدن و جدی شدن و رشد کردن پایهء یکسری توانایی ها و استعدادها در من، و بعدش هم که اون دوران تموم شد و بقیهء عمرم با آگاهی و جدیت و عمق بیشتری زندگی و عمل میکنم و دست خودمه. ولی خیلی آدمها تا آخر زندگیشون میبینی پپه هستن و بلاهای مختلفی هم به مرور سرشون میاد بازم نمیفهمن چی به چیه!
وضع زندگی من از وضع زندگی خیلیا بهتره حداقل از اون 2 میلیارد نفری که به آب و غذای سالم دسترسی ندارن ولی پیشرفت موقعی حاصل میشه که آدم به بالاتر از خودش نگاه کنه. سبک زندگی از کودکی هم سطح نیازها رو تعیین میکنه پس من نیازهام به آب و غدای سالم خلاصه نخواهد شد.
در مورد اون نیروها هم من مطمئن هستم که وجود دارند... از کجا؟! از اینجا که هر موقع فکری میکنم عکسش رخ میده! از اینجا که هر موقع میخوام تصمیمی بگیرم و همه جوانب رو در نظر میگیرم اتفاقی خارج از تصور برای من رخ میده و ریده میشه به تصمیمات من!
شاید باورتان نشود ولی من درست زمانی که با خودم گفتم به تیمارستان عادت کردم چند ثانیه بعدش برادرم اومد ترخیصم کرد! من بدون تایید پزشکی قانونی آزاد شدم و همه پرستارا میگفتن تو آشنا داری در حالی که نداشتم! پیش چند وکیل رفتیم و چند صد هزار تومن پول مشاوره دادیم و با مشاورین قوه قضاییه هم صحبت کردیم همه میگفتن خانوادت باید دیه بدن سپس آزادی... اما چی شد؟! چه در دادگاه بدوی چه در دادگاه تجدید نظر قضات اعتراض شاکی رو وارد ندونستن و حق گرفتن دیه به شاکی ندادن! شاید بگید اینها که خوش شانسیه ولی این رو در نظر داشته باشید که هدف من مرگ بوده و هست! این را در نظر داشته باشید که عکس تفکرات من رخ داد!