12-17-2013, 11:16 AM
کسانی همچون مذهبیون دنبال این هستند که دیگر مردم را مثلا از کارهایی مثل سکس نامشروع بازبدارند.
اما من بعکس بعضی وقتها فکر میکنم مشغول و راضی بودن بقیهء مردم به سکس برای من شاید خوب هم باشد! (البته نه دیگر در حدی که دنیا بر سرمان خراب شود!)
چراکه به این شکل توجه آنها معطوف آن چیزها میشود و مدام بخش بزرگی از وقت و انرژیشان در آن راهها صرف میشود، و راضی هستند و فکر میکنند از من خوشبخت تر هستند (البته نمیدانم شاید واقعا هم باشند! خیلی وقتها هم من احساس حسرت میکنم با مقایسهء آنها با خودم)، و اینطور به من توجهی نمیکنند و کاری ندارند و من میتوانم در اختفا از دید و اطلاع آنها با سرعت حداکثری به کار و هدف خودم برسم، پیشرفت کنم، قدرتمندتر شوم، و خوشبخت تر زندگی کنم.
تازه این کارها باعث میشود آنها ضعیف تر از من باقی بمانند. و من بدم نمی آید که دیگران از من ضعیف تر باشند. هرچند اگر بفهمند شاید حسادت کنند و این خوب نیست، اما بهرحال من مجبورم که از آنها قویتر شوم، و از سوی دیگر وقتی قوی تر از دیگران باشم احساس امنیت بیشتری میکنم.
میتوانید این افکار و سیاست را پلید ببینید، اما تجربهء زندگی به من آموخت که چه راهی را بروم، چطور فکر و عمل کنم، و من از این بابت خویش را سرزنش نمیکنم، چراکه من از دید خودم به عکس العمل طبیعی و منطقی و دفاع مشروع از خودم پرداختم دربرابر این همه تهدید و ظلم و خشونت موجود در جهان.
و دیگر با خدایی هم که مرا به رسمیت نشمارد کاری ندارم، باورش ندارم، اگر هم باور کنم به او اعتماد و امیدی نخواهم داشت. چراکه او خودش من و جهان را اینطور آفریده است، و من کاری را که میتوانستم و فکر میکردم درست است انجام دادم.
اما من بعکس بعضی وقتها فکر میکنم مشغول و راضی بودن بقیهء مردم به سکس برای من شاید خوب هم باشد! (البته نه دیگر در حدی که دنیا بر سرمان خراب شود!)
چراکه به این شکل توجه آنها معطوف آن چیزها میشود و مدام بخش بزرگی از وقت و انرژیشان در آن راهها صرف میشود، و راضی هستند و فکر میکنند از من خوشبخت تر هستند (البته نمیدانم شاید واقعا هم باشند! خیلی وقتها هم من احساس حسرت میکنم با مقایسهء آنها با خودم)، و اینطور به من توجهی نمیکنند و کاری ندارند و من میتوانم در اختفا از دید و اطلاع آنها با سرعت حداکثری به کار و هدف خودم برسم، پیشرفت کنم، قدرتمندتر شوم، و خوشبخت تر زندگی کنم.
تازه این کارها باعث میشود آنها ضعیف تر از من باقی بمانند. و من بدم نمی آید که دیگران از من ضعیف تر باشند. هرچند اگر بفهمند شاید حسادت کنند و این خوب نیست، اما بهرحال من مجبورم که از آنها قویتر شوم، و از سوی دیگر وقتی قوی تر از دیگران باشم احساس امنیت بیشتری میکنم.
میتوانید این افکار و سیاست را پلید ببینید، اما تجربهء زندگی به من آموخت که چه راهی را بروم، چطور فکر و عمل کنم، و من از این بابت خویش را سرزنش نمیکنم، چراکه من از دید خودم به عکس العمل طبیعی و منطقی و دفاع مشروع از خودم پرداختم دربرابر این همه تهدید و ظلم و خشونت موجود در جهان.
و دیگر با خدایی هم که مرا به رسمیت نشمارد کاری ندارم، باورش ندارم، اگر هم باور کنم به او اعتماد و امیدی نخواهم داشت. چراکه او خودش من و جهان را اینطور آفریده است، و من کاری را که میتوانستم و فکر میکردم درست است انجام دادم.