12-15-2013, 11:29 AM
البته دنبال یه چیزایی نمیشه رفت.
چون یه چیزایی هستن که ماهیتا دچار تناقض هستن.
مثلا اینکه بخوایم بریم دخترهای مردم رو فریب بدیم و ازشون سوء استفاده کنیم.
خب انتظار دارید فردا کائنات چه جوابی به شما بده؟
اینقدر به شما قدرت داده، و شما از این قدرت سوء استفاده کردید، اون رو در یک راه نامشروع و پست بکار گرفتید.
خود شما هم این وسط رشد نکردید.
بلکه افت کردید.
نمیدونم، من نمیتونم این مسئله رو بهتون ثابت کنم، اما یجورایی درک میکنم.
من همیشه سعی کردم خودم رو با قوانین نهان و ماورایی ممکن در کائنات هم تاحد ممکن سازگار نگه دارم و از اون نیروها هم استفاده کنم. و عاقلانه نمیبینم برخلاف این نگرش عمل کنم. یک جور انگار افسارم رو یکی گرفته! اصلا دست و دلم نمیره به این کارها. به محض اینکه طرفش میرم، نیروی دافعهء روشنی در وجودم احساس میکنم؛ نیرویی دائمی!
من حق خودم میبینم از خودم در برابر خطرات و دشمنان دفاع کنم.
حق خودم میبینم غذا بخورم.
آزادی و آرامش و امنیت داشته باشم.
چون اینها اجتناب ناپذیر و توجیه شده اند.
اما کارهای ناشایست نه!
چون من انتظار شایسته دارم از هستی، اونوقت چطور میتونم خودم وقتی میتونم جلوی خودم رو بگیرم، زیر همه چیز بزنم و کار ناشایسته بکنم، و بعد این انتظار و امید رو از هستی حفظ کنم؟
من میترسم از این کار!
و شاید تنها اینطور ترسها باشه که کار مفیدی باشه.
اون چیزهایی که در وجود خودمون هم تناقضهایی ایجاد میکنن.
ما نمیتونیم با کائنات و جهان پیرامون خودمون در تناقض باشیم.
جهان درون ما هم جزیی از تمامی هستی است.
اگر ما نتونیم در درون خودمون بدون تناقض باشیم، چطور میتونیم به قوانین برونی و مشابه بودن آنها، اتکا کنیم؟
ببخشید که بحث معنوی شد.
همینطوری یهو به ذهنم میاد این چیزها. یعنی در جریان.
میدونید که من بهرحال یک Hybrid هستم!
احتمالا.
چون یه چیزایی هستن که ماهیتا دچار تناقض هستن.
مثلا اینکه بخوایم بریم دخترهای مردم رو فریب بدیم و ازشون سوء استفاده کنیم.
خب انتظار دارید فردا کائنات چه جوابی به شما بده؟
اینقدر به شما قدرت داده، و شما از این قدرت سوء استفاده کردید، اون رو در یک راه نامشروع و پست بکار گرفتید.
خود شما هم این وسط رشد نکردید.
بلکه افت کردید.
نمیدونم، من نمیتونم این مسئله رو بهتون ثابت کنم، اما یجورایی درک میکنم.
من همیشه سعی کردم خودم رو با قوانین نهان و ماورایی ممکن در کائنات هم تاحد ممکن سازگار نگه دارم و از اون نیروها هم استفاده کنم. و عاقلانه نمیبینم برخلاف این نگرش عمل کنم. یک جور انگار افسارم رو یکی گرفته! اصلا دست و دلم نمیره به این کارها. به محض اینکه طرفش میرم، نیروی دافعهء روشنی در وجودم احساس میکنم؛ نیرویی دائمی!
من حق خودم میبینم از خودم در برابر خطرات و دشمنان دفاع کنم.
حق خودم میبینم غذا بخورم.
آزادی و آرامش و امنیت داشته باشم.
چون اینها اجتناب ناپذیر و توجیه شده اند.
اما کارهای ناشایست نه!
چون من انتظار شایسته دارم از هستی، اونوقت چطور میتونم خودم وقتی میتونم جلوی خودم رو بگیرم، زیر همه چیز بزنم و کار ناشایسته بکنم، و بعد این انتظار و امید رو از هستی حفظ کنم؟
من میترسم از این کار!
و شاید تنها اینطور ترسها باشه که کار مفیدی باشه.
اون چیزهایی که در وجود خودمون هم تناقضهایی ایجاد میکنن.
ما نمیتونیم با کائنات و جهان پیرامون خودمون در تناقض باشیم.
جهان درون ما هم جزیی از تمامی هستی است.
اگر ما نتونیم در درون خودمون بدون تناقض باشیم، چطور میتونیم به قوانین برونی و مشابه بودن آنها، اتکا کنیم؟
ببخشید که بحث معنوی شد.
همینطوری یهو به ذهنم میاد این چیزها. یعنی در جریان.
میدونید که من بهرحال یک Hybrid هستم!
احتمالا.