11-27-2013, 06:37 AM
یک بار با یکی از هم دانشگاهی ها که دوستم بود در خیابان عبور میکردیم که ایشون رفتگرهای شهرداری رو درحال کار دید و گفت که من یه زمانی میترسیدم که به سرنوشت اینها دچار بشم، اما بعدا فهمیدم که این یه چیزی هست در درون آدم که نداره و اینطوری میشه و بنابراین من هیچوقت به این وضع دچار نمیشم!!
خب این یک نمونه از ترس انسان از دچار شدن به شرایطی در آینده است.
ترس منشاء خیلی از خطاها و خسارتها در دنیاست.
و طبیعی هست که قدرتهای برونی و دست دوم مثل ثروت یا مقام، نمیتونن این ترس رو بطور کامل و اساسی از بین ببرن.
اینکه خیلی از مردم به هر قیمتی سعی میکنن ثروت و مقام خودشون رو حفظ کنن یا حتی افزایش بدن، یک دلیلش، حداقل بعضی وقتها، این ترس است.
ترس درحدی که تفکر و رفتار آدم رو تحت الشعاع خودش قرار میده.
تنها چیزی که میتونه این ترس رو بصورت اساسی در وجود انسان کنترل کنه، قدرتهای اصیل و درونی خاص خودشه.
از هیچ چیزی نباید بطور غیرقابل کنترلی ترسید.
اما برای این، نیاز به قدرتهای اصیل و درونی است، یا توسل به تلقین و فریب ذهن، که طبیعتا این روش دوم نمیتونه خیلی پایدار و مطمئن تلقی بشه.
این خوب نیست که آدم همش از همه لحاظ در ناز و نعمت زندگی کنه و هیچ زحمتی به خودش نده، فقط بخاطر اینکه پول داره و آرامش و امنیت داره و مقامی داره و غیره.
چون این باعث میشه انسان از نظر قدرتهای اصیل و درونی تحلیل بره و رشد نکنه، و این خطرناک است و اون ترس یکی از عوارضش.
انسان باید طوری خودش رو بار بیاره که همیشه یک حداقل و تعادلی بین قدرتهای درونی و اصیل (قدرت جسمی و جنگندگی، قدرت ذهنی، خرد، علم، ...) و قدرتهای برونی و دست دوم (ثروت، مقام، ...) داشته باشه.
نه اینکه همش با پر قو سرکار داشته باشه.
من خیلی وقتها با اینکه میتونم، اما طرف آسایش و نرمی محض نمیرم، چون میدونم، و 100% تجربهء عملی هم کردم، که این باعث ضعیف شدن خود واقعی من میشه، و یک زمانی دیر یا زود به این خاطر حالم گرفته میشه؛ اونقدری که مضراتش بیشتر از فوایدش خواهد بود.
مثال میزنم.
مثلا اگر همیشه آب گرم در دسترس دارید، ولی نباید همهء کارهاتون رو همیشه با آب گرم انجام بدید. مثلا میخواید دستتون رو بشورید، گرچه آب گرم خوشایندتره و راحتتر، ولی بعضی وقتا هم باید عمدا با آب سرد دستها رو شست (منظورم در فصل سرماست)، تا بدن به راحتی و آسایش محض خو نکنه و قدرت جنگندگی و مقاومت جسم و روان تحریک و تقویت بشه.
من گاهی با اینکه تخت خواب دارم روی زمین میخوابم، گاهی با اینکه تشک در دسترس هست و دوست دارم جای گرم و نرم بخوابم، بدون تشک روی زمین میخوابم.
نمیگم آدم باید خودش رو الکی آزار بده. و نمیگم همیشه باید این کار رو بکنه. بلکه آدم از حال و نیاز خودش باید با خبر باشه و با هوشمندی و حساب شده هروقت از هرچیزی بصورت بهینه و برای پیشرفت نهایی و حداکثر قدرت و خوشبختی خودش چه در کوتاه مدت و چه در میان مدت و بلندمدت استفاده کنه، و برای این، باید واقعی بود و با جهان واقعی و چیزهای غیرقابل پیشبینی هم تطبیق حداقلی داشت و آماده بود.
درسته آدم خودش رو از یکسری راحتی ها تاحدی و/یا گاهی محروم میکنه، اما این کار رو هم بخاطر منفعت نهایی بیشتر/پایدارتر خودش انجام میده.
منم صحت و کارایی این تفکر و روش تاحالا بقدر کافی بهم ثابت شده.
اینکه آدم خودش قوی باشه خیلی بهتره از اینکه محافظت و آرامش و راحتی و کامیابی رو فقط از امکانات برونی و محیط بگیره. چون این وسایل برونی نمیتونن همیشه و همه جا بقدر کافی در دسترس باشن. و ضمنا برای آدم همه کار هم نمیکنن. اون چیزی که قدرت و مقاومت جسمی به آدم میده، از چیزی که پر قو به آدم میده بیشتره. چون آدم از نظر درونی و قدرت روان و شجاعت و غیره هم ارتقا پیدا میکنه و احساس شکوه و استقلال و قدرت واقعی بیشتری میکنه.
البته از قدرتهای برونی و دست دوم هم باید استفاده کرد، و اگر مانع و مشکلی در حفظ یا تقویت به موقع قدرتهای اصیل و درونی نباشه، استفاده و لذت بردن از اونا هیچ مشکلی نداره.
منم خیلی وقتا به خودم فرصت استراحت و لذت بردن از این امکانات و قدرتها رو میدم. تاحدی که در دسترسم هست. اما خیلی وقتا هم سعی میکنم از این منابع و قدرتهای برونی و دست دوم در جهت افزایش و تقویت قدرتهای درونی و اصیل خودم استفاده کنم. مثلا یک محیط نسبتا مناسب و راحت و ساکت فراهم میکنم، و بعدش ازش برای ورزش یا مطالعه و یادگیری استفاده میکنم. اون محیط راحت رو با قدرتهای برونی (ثروت، مقام) یا ترکیبی از هردوی قدرتهای برونی و درونی فراهم میکنم، و بعدش سعی میکنم با استفاده از اون فرصت، روی قدرتهای درونی خودم کار کنم.
چون قدرت درونی خیلی مهم و کاراست و هرچی بیشتر باشه بهتره و اغلب میشه قدرتها/منابع برونی رو براش خرج کرد.
قدرت های برونی در حد حداقلی هم اکثرا کافی هستن. اما قدرتهای درونی هرچی بیشتر بهتر. اولویت بالاتری دارن.
خب این یک نمونه از ترس انسان از دچار شدن به شرایطی در آینده است.
ترس منشاء خیلی از خطاها و خسارتها در دنیاست.
و طبیعی هست که قدرتهای برونی و دست دوم مثل ثروت یا مقام، نمیتونن این ترس رو بطور کامل و اساسی از بین ببرن.
اینکه خیلی از مردم به هر قیمتی سعی میکنن ثروت و مقام خودشون رو حفظ کنن یا حتی افزایش بدن، یک دلیلش، حداقل بعضی وقتها، این ترس است.
ترس درحدی که تفکر و رفتار آدم رو تحت الشعاع خودش قرار میده.
تنها چیزی که میتونه این ترس رو بصورت اساسی در وجود انسان کنترل کنه، قدرتهای اصیل و درونی خاص خودشه.
از هیچ چیزی نباید بطور غیرقابل کنترلی ترسید.
اما برای این، نیاز به قدرتهای اصیل و درونی است، یا توسل به تلقین و فریب ذهن، که طبیعتا این روش دوم نمیتونه خیلی پایدار و مطمئن تلقی بشه.
این خوب نیست که آدم همش از همه لحاظ در ناز و نعمت زندگی کنه و هیچ زحمتی به خودش نده، فقط بخاطر اینکه پول داره و آرامش و امنیت داره و مقامی داره و غیره.
چون این باعث میشه انسان از نظر قدرتهای اصیل و درونی تحلیل بره و رشد نکنه، و این خطرناک است و اون ترس یکی از عوارضش.
انسان باید طوری خودش رو بار بیاره که همیشه یک حداقل و تعادلی بین قدرتهای درونی و اصیل (قدرت جسمی و جنگندگی، قدرت ذهنی، خرد، علم، ...) و قدرتهای برونی و دست دوم (ثروت، مقام، ...) داشته باشه.
نه اینکه همش با پر قو سرکار داشته باشه.
من خیلی وقتها با اینکه میتونم، اما طرف آسایش و نرمی محض نمیرم، چون میدونم، و 100% تجربهء عملی هم کردم، که این باعث ضعیف شدن خود واقعی من میشه، و یک زمانی دیر یا زود به این خاطر حالم گرفته میشه؛ اونقدری که مضراتش بیشتر از فوایدش خواهد بود.
مثال میزنم.
مثلا اگر همیشه آب گرم در دسترس دارید، ولی نباید همهء کارهاتون رو همیشه با آب گرم انجام بدید. مثلا میخواید دستتون رو بشورید، گرچه آب گرم خوشایندتره و راحتتر، ولی بعضی وقتا هم باید عمدا با آب سرد دستها رو شست (منظورم در فصل سرماست)، تا بدن به راحتی و آسایش محض خو نکنه و قدرت جنگندگی و مقاومت جسم و روان تحریک و تقویت بشه.
من گاهی با اینکه تخت خواب دارم روی زمین میخوابم، گاهی با اینکه تشک در دسترس هست و دوست دارم جای گرم و نرم بخوابم، بدون تشک روی زمین میخوابم.
نمیگم آدم باید خودش رو الکی آزار بده. و نمیگم همیشه باید این کار رو بکنه. بلکه آدم از حال و نیاز خودش باید با خبر باشه و با هوشمندی و حساب شده هروقت از هرچیزی بصورت بهینه و برای پیشرفت نهایی و حداکثر قدرت و خوشبختی خودش چه در کوتاه مدت و چه در میان مدت و بلندمدت استفاده کنه، و برای این، باید واقعی بود و با جهان واقعی و چیزهای غیرقابل پیشبینی هم تطبیق حداقلی داشت و آماده بود.
درسته آدم خودش رو از یکسری راحتی ها تاحدی و/یا گاهی محروم میکنه، اما این کار رو هم بخاطر منفعت نهایی بیشتر/پایدارتر خودش انجام میده.
منم صحت و کارایی این تفکر و روش تاحالا بقدر کافی بهم ثابت شده.
اینکه آدم خودش قوی باشه خیلی بهتره از اینکه محافظت و آرامش و راحتی و کامیابی رو فقط از امکانات برونی و محیط بگیره. چون این وسایل برونی نمیتونن همیشه و همه جا بقدر کافی در دسترس باشن. و ضمنا برای آدم همه کار هم نمیکنن. اون چیزی که قدرت و مقاومت جسمی به آدم میده، از چیزی که پر قو به آدم میده بیشتره. چون آدم از نظر درونی و قدرت روان و شجاعت و غیره هم ارتقا پیدا میکنه و احساس شکوه و استقلال و قدرت واقعی بیشتری میکنه.
البته از قدرتهای برونی و دست دوم هم باید استفاده کرد، و اگر مانع و مشکلی در حفظ یا تقویت به موقع قدرتهای اصیل و درونی نباشه، استفاده و لذت بردن از اونا هیچ مشکلی نداره.
منم خیلی وقتا به خودم فرصت استراحت و لذت بردن از این امکانات و قدرتها رو میدم. تاحدی که در دسترسم هست. اما خیلی وقتا هم سعی میکنم از این منابع و قدرتهای برونی و دست دوم در جهت افزایش و تقویت قدرتهای درونی و اصیل خودم استفاده کنم. مثلا یک محیط نسبتا مناسب و راحت و ساکت فراهم میکنم، و بعدش ازش برای ورزش یا مطالعه و یادگیری استفاده میکنم. اون محیط راحت رو با قدرتهای برونی (ثروت، مقام) یا ترکیبی از هردوی قدرتهای برونی و درونی فراهم میکنم، و بعدش سعی میکنم با استفاده از اون فرصت، روی قدرتهای درونی خودم کار کنم.
چون قدرت درونی خیلی مهم و کاراست و هرچی بیشتر باشه بهتره و اغلب میشه قدرتها/منابع برونی رو براش خرج کرد.
قدرت های برونی در حد حداقلی هم اکثرا کافی هستن. اما قدرتهای درونی هرچی بیشتر بهتر. اولویت بالاتری دارن.