01-11-2011, 10:52 AM
استدلال عالم مطلق در برابر اختيار!
با تشكر از دوستي كه استدلال جديدي رو مطرح كرد،البته من مدل ديگري از اين استدلال
رو شنيده بودم شايد بشه گفت اون استدلال مدل دوم همين استدلال تناقض
ميان عالم مطلق و قادر مطلق هست. اون استدلال رو به طور معمول استدلال
اختيار يا برهان اراده ازاد مي گويند كه توسط ( دن باركر) ارائه شده است.
استدلال به شرح زير است:
1اگر خدا وجود داشته باشد،او عالم مطلق است.
2اگر خدا وجود داشته باشد،اومختاراست.
3يك وجود عالم مطلق بايد دقيقا بداند كه چه اقداماتي را در اينده انجام مي دهد
و چه اقداماتي را در اينده انجام نمي دهد.
4اگر وجودي بداند كه چه عملي را انجام خواهد داد،پس غيرممكن است ان را انجام ندهد.
واگر وجودي بداند كه چه عملي را انجام نخواهد داد،پس غير ممكن است ان را انجام دهد.
5بنابراين،هركاري كه عالم مطلق انجام خواهد داد ،بايد انجام دهد
وهركاري كه انجام نخواهد داد،نبايد انجام دهد.(3و4)
6مختار(ازاد) بودن مستلزم داشتن انتخاب هاي ازاد است
كه به معني داشتن توانايي عمل بر خلاف راهي است كه بايد به ان عمل كرد.
7بنابراين،اگر وجودي مختار باشد پس او مي تواند كاري را كه انجام خواهد داد ، انجام ندهد
و او قادر است كاري را كه انجام نخواهد داد ،انجام دهد. (از6)
8از اين رو، اين غير ممكن است براي عالم مطلق كه مختار باشد(5و7)
9پس، اين غير ممكن است كه خدا وجود داشته باشد(نتيجه 1و2و8)
شبهات:
بعضي از مخالفان استدلال انكار مي كنند كه عالم مطلق بودن لازمه دانستن همه چيز در مورد اينده است. انها مي گويند عالم مطلق بودن لازمه اين است كه همه چيز هايي كه وجود دارد را بشناسيم.
اما اعمال اينده براي يك وجود مختار محدوديت ايجاد نمي كند
زيرا هيچ شناختي از اعمال اينده وجود ندارد
بنابراين حتي عالم مطلق هم شناختي از انها ندارد.
اين حمله اي به فرض 3 است كه استدلالي براي رد برهان ارائه مي دهد.
اين اعتراض را مي توان اينگونه پاسخ داد كه عالم مطلق بودن
لازمه دانستن تمام گزاره هاي درست و غلط است چه در اينده چه در گذشته
زيرا عملي نبايد وجود داشته باشد كه عالم مطلق نتيجه درستي و نادرستي ان را نداند
اگر خدا شناختي نسبت به اينده و موجودات اينده ندارد پس علم خدا محدود است و خدا نسبت به اينده نادان است و در حقيقت عالم مطلق نيست! معناي عالم مطلق بودن اين است كه به هيچ چيزي نادان نباشيم
اين ايراد به خودي خود منجر به انكار معناي وجود عالم مطلق مي شود
مخالفان با اعتراض خود در واقع عدم وجود خدا را اثبات كرده اند.
علاوه بر اين خداباوران هميشه ادعا داشتند كه دانش خدا به هيچ وجه محدود نيست
اگر شناخت و معرفت خدا به اينده محدود است پس او هيچ گاه از اينده مطمئن نيست!
راه ديگر پاسخ به اين اعتراض اين است كه حتي اگر خدا از اقدامات و اعمال اينده
موجودات ديگر كه مختار هستند مثل انسان شناختي ندارد
او بايد در مورد اقدامات خودش در اينده شناخت داشته باشد
يكي از دلايل اين است كه اقدامات خدا همه بر اساس عدالت كامل و قوانين تغييرناپذير است
و هيچ گونه هوا و هوسي در انها وجود ندارد، اهداف و مقاصد خدا تا ابد استوار است.
بنابراين هيچ لغزشي در تصميمات الهي وجود ندارد
چنين برميايد كه خدا همه انچه كه در اينده انجام مي دهد
و همه انچه كه در اينده انجام نمي دهد مي داند و اين همان مفهوم فرض 3 است.
فرض4 نتيجه تعريف دانش است.اگر يك گزاره شناخته شده درست باشد،پس بايد درست باشد و نمي تواند نادرست باشد.
(اگرx مي داند كه yعمل z را انجام خواهد داد پس اين براي y غير ممكن است كه عمل zرا انجام ندهد)
فرض 6 مي گويد كه موجود مختار مي تواند انجام دهد انچه كه انجام نخواهد داد
شايد اين فرض مورد چالش قرار بگيرد اما وقتي به درستي درك شود شكي باقي نمي ماند كه فرض 6 درست است.فرض كنيد ما بدانيم كه y عمل z را انجام مي دهد.و فرض كنيم كه y موجود مختاري است
و براي انجام عمل z ازادي دارد. ممكن است كه y عمل z را انجام دهد
و نيز ممكن است كه y عمل z را انجام ندهد. اگر اين امكان وجود نداشت براي y كه عمل z را انجام ندهد
پس y عمل z را از روي اختيار و ازادي انجام نمي دهد.اعمال ازاد قابل اجتناب هستند.
شما نمي توانيد موجود مختاري باشيد اگر شما مجبور به انجام كارهايي باشيد كه انجام مي دهيد.
به نظر مي رسد كه فرضيات برهان اقاي دن باركر درست است
اين برهان قوي براي انكار وجود خداي عالم مطلق و مختار است.
در مورد ملاصدرا:
خود من هميشه از اين موضوع حيرت زده ميشم وقتي ميبينم خداباوران بعد از رد شدن تمام استدلال هايشان به استدلال هاي جناب ملاصدرا پناه مي برند.
به نظر من ملاصدرا بهترين فيلسوف_عارف _كافر زمان خودش بود!
ملاصدرا فكر مي كرد وجود موجود است و خدا همان وجود است
يعني حقيقت هستي اشياء همون خداوند است!
طبق نظريه(اصالت وجود) ملاصدرا مي توانيم نتيجه بگيريم
آنچه واقعيت خارجي و عينيت حقيقي را تشكيل ميدهد، حقيقتي ازلي و ابدي و نامتناهي است كه تنها صورتها و جلوههاي آن در تغيير و دگرگوني است. اين وجود نامتناهي، همان وجود خداوند است كه جامع و شامل همه اشيا ميباشد و جز آن هيچ چيز ديگري وجود ندارد كه خداوند آن را آفريده باشد يا بتواند آن را معدوم نمايد. همان طور كه فيلسوف بزرگ برتراند راسل با نثري روان و شيوا بيان داشت: اگر جهان فقط ظاهر است پس خداوند چيزي نيافريده باطني كه جلوه اي از جهان است بخشي از خود خداست اما اگر جهان به هر اندازه اي واقعي و متمايز از خداست نظريه كامليت هر چيزي را كنار گداشته ايم كه خود بخش اساسي عرفان گرايي را به وجود مي اورد. پس ناگزيريم چنين تصور كنيم تا انجا كه جهان واقعي است زشتي و بدي درون ان نيز واقعي است. چنين دشواري هايي سبب مي شود تا عرفان گرايي تمام عيار براي خداباوران دشوار باشد. همان طور كه يكي از اسقف هاي انگلستان مي گويد: تمام نظريه هاي خداگرايي ان طور كه به نظر مي رسد بايد مورد انكار قرار گيرد زيرا اگر در واقع انسان بخشي از خداست پس زشتي هايي كه در انسانند نيز بخشي از خدا خواهد بود!
راسل در كتاب ( نبرد دين با علم) بخش عرفان گرايي به خوبي مشكلات عرفان گرايي و خداباوري را
بيان مي كند .راستش يه زماني بود خودم فقط برهان صديقين و استدلال هاي
ملاصدرا رو براي اثبات وجود خدا قبول داشتم.
هميشه فكر ميكردم ملاصدرا عجب نابغه اي بوده كه چنين برهاني رو در اثبات خدا اقامه كرده.
ولي بعد ها فهميدم برهان صديقين چيزي جزء كاربرد نظريه هاي عرفان گرايي در اثبات خدا نيست
عرفا هم خودتون بهتر ميدونيد از روش علمي استفاده نمي كنند .روشي كه عرفا براي درك حقيقت از ان استفاده مي كنند (شهود) نام دارد.مثلا اگه عارف باشيد بايد 40 سال روزه بگيريد نماز مداوم بخونيد يا روي ميخ بخوابيد و رياضت بكشيد تا حقايق جهان برشما پديدار شود
راسل به شوخي ميگويد كه :
همه ميدانيم كه ترياك,حشيش و الكل اثار ويژه اي بر مشاهده مي گذارد! اما از انجا كه اين اثار را ستايش انگيز نمي دانيم در پديد اوردن نظريه اي درباره جهان انها را دخالت نمي دهيم.
از ديدگاه علمي نمي توان براي اين جريان تمايزي در نظر گرفت كه يكي كم غذا مي خورد و بهشت در نظرش جلوه گر مي شود و ديگري در مي گساري تندروي مي كند و مارهايي در نظرش جلوه گر مي شوند.
هر يك از اين دو نفر در حالت جسمي غير عادي است و بنابراين داراي ادارك غير عادي نيز خواهد شد.
نمونه اي از مشكلي كه دوستمون مطرح كرد رو در برهان فياض بودن خدا ديديم جالب است كه اگر خدا فياض باشد پس هميشه مخلوقات از فيض وجودي بهره مند بودند ولي اگر هميشه وجود داشته اند
پس كي افريده شدند!؟يا خدا فياض نيست خالق هست يا خدا خالق نيست فياض هست.
فكر كنم خدا دست به افرينش ازلي! زده است.
البته من نميدونم ميشه چيزي ازلي باشه و افريده هم شده باشه يا نه؟
با تشكر از دوستي كه استدلال جديدي رو مطرح كرد،البته من مدل ديگري از اين استدلال
رو شنيده بودم شايد بشه گفت اون استدلال مدل دوم همين استدلال تناقض
ميان عالم مطلق و قادر مطلق هست. اون استدلال رو به طور معمول استدلال
اختيار يا برهان اراده ازاد مي گويند كه توسط ( دن باركر) ارائه شده است.
استدلال به شرح زير است:
1اگر خدا وجود داشته باشد،او عالم مطلق است.
2اگر خدا وجود داشته باشد،اومختاراست.
3يك وجود عالم مطلق بايد دقيقا بداند كه چه اقداماتي را در اينده انجام مي دهد
و چه اقداماتي را در اينده انجام نمي دهد.
4اگر وجودي بداند كه چه عملي را انجام خواهد داد،پس غيرممكن است ان را انجام ندهد.
واگر وجودي بداند كه چه عملي را انجام نخواهد داد،پس غير ممكن است ان را انجام دهد.
5بنابراين،هركاري كه عالم مطلق انجام خواهد داد ،بايد انجام دهد
وهركاري كه انجام نخواهد داد،نبايد انجام دهد.(3و4)
6مختار(ازاد) بودن مستلزم داشتن انتخاب هاي ازاد است
كه به معني داشتن توانايي عمل بر خلاف راهي است كه بايد به ان عمل كرد.
7بنابراين،اگر وجودي مختار باشد پس او مي تواند كاري را كه انجام خواهد داد ، انجام ندهد
و او قادر است كاري را كه انجام نخواهد داد ،انجام دهد. (از6)
8از اين رو، اين غير ممكن است براي عالم مطلق كه مختار باشد(5و7)
9پس، اين غير ممكن است كه خدا وجود داشته باشد(نتيجه 1و2و8)
شبهات:
بعضي از مخالفان استدلال انكار مي كنند كه عالم مطلق بودن لازمه دانستن همه چيز در مورد اينده است. انها مي گويند عالم مطلق بودن لازمه اين است كه همه چيز هايي كه وجود دارد را بشناسيم.
اما اعمال اينده براي يك وجود مختار محدوديت ايجاد نمي كند
زيرا هيچ شناختي از اعمال اينده وجود ندارد
بنابراين حتي عالم مطلق هم شناختي از انها ندارد.
اين حمله اي به فرض 3 است كه استدلالي براي رد برهان ارائه مي دهد.
اين اعتراض را مي توان اينگونه پاسخ داد كه عالم مطلق بودن
لازمه دانستن تمام گزاره هاي درست و غلط است چه در اينده چه در گذشته
زيرا عملي نبايد وجود داشته باشد كه عالم مطلق نتيجه درستي و نادرستي ان را نداند
اگر خدا شناختي نسبت به اينده و موجودات اينده ندارد پس علم خدا محدود است و خدا نسبت به اينده نادان است و در حقيقت عالم مطلق نيست! معناي عالم مطلق بودن اين است كه به هيچ چيزي نادان نباشيم
اين ايراد به خودي خود منجر به انكار معناي وجود عالم مطلق مي شود
مخالفان با اعتراض خود در واقع عدم وجود خدا را اثبات كرده اند.
علاوه بر اين خداباوران هميشه ادعا داشتند كه دانش خدا به هيچ وجه محدود نيست
اگر شناخت و معرفت خدا به اينده محدود است پس او هيچ گاه از اينده مطمئن نيست!
راه ديگر پاسخ به اين اعتراض اين است كه حتي اگر خدا از اقدامات و اعمال اينده
موجودات ديگر كه مختار هستند مثل انسان شناختي ندارد
او بايد در مورد اقدامات خودش در اينده شناخت داشته باشد
يكي از دلايل اين است كه اقدامات خدا همه بر اساس عدالت كامل و قوانين تغييرناپذير است
و هيچ گونه هوا و هوسي در انها وجود ندارد، اهداف و مقاصد خدا تا ابد استوار است.
بنابراين هيچ لغزشي در تصميمات الهي وجود ندارد
چنين برميايد كه خدا همه انچه كه در اينده انجام مي دهد
و همه انچه كه در اينده انجام نمي دهد مي داند و اين همان مفهوم فرض 3 است.
فرض4 نتيجه تعريف دانش است.اگر يك گزاره شناخته شده درست باشد،پس بايد درست باشد و نمي تواند نادرست باشد.
(اگرx مي داند كه yعمل z را انجام خواهد داد پس اين براي y غير ممكن است كه عمل zرا انجام ندهد)
فرض 6 مي گويد كه موجود مختار مي تواند انجام دهد انچه كه انجام نخواهد داد
شايد اين فرض مورد چالش قرار بگيرد اما وقتي به درستي درك شود شكي باقي نمي ماند كه فرض 6 درست است.فرض كنيد ما بدانيم كه y عمل z را انجام مي دهد.و فرض كنيم كه y موجود مختاري است
و براي انجام عمل z ازادي دارد. ممكن است كه y عمل z را انجام دهد
و نيز ممكن است كه y عمل z را انجام ندهد. اگر اين امكان وجود نداشت براي y كه عمل z را انجام ندهد
پس y عمل z را از روي اختيار و ازادي انجام نمي دهد.اعمال ازاد قابل اجتناب هستند.
شما نمي توانيد موجود مختاري باشيد اگر شما مجبور به انجام كارهايي باشيد كه انجام مي دهيد.
به نظر مي رسد كه فرضيات برهان اقاي دن باركر درست است
اين برهان قوي براي انكار وجود خداي عالم مطلق و مختار است.
در مورد ملاصدرا:
خود من هميشه از اين موضوع حيرت زده ميشم وقتي ميبينم خداباوران بعد از رد شدن تمام استدلال هايشان به استدلال هاي جناب ملاصدرا پناه مي برند.
به نظر من ملاصدرا بهترين فيلسوف_عارف _كافر زمان خودش بود!
ملاصدرا فكر مي كرد وجود موجود است و خدا همان وجود است
يعني حقيقت هستي اشياء همون خداوند است!
طبق نظريه(اصالت وجود) ملاصدرا مي توانيم نتيجه بگيريم
آنچه واقعيت خارجي و عينيت حقيقي را تشكيل ميدهد، حقيقتي ازلي و ابدي و نامتناهي است كه تنها صورتها و جلوههاي آن در تغيير و دگرگوني است. اين وجود نامتناهي، همان وجود خداوند است كه جامع و شامل همه اشيا ميباشد و جز آن هيچ چيز ديگري وجود ندارد كه خداوند آن را آفريده باشد يا بتواند آن را معدوم نمايد. همان طور كه فيلسوف بزرگ برتراند راسل با نثري روان و شيوا بيان داشت: اگر جهان فقط ظاهر است پس خداوند چيزي نيافريده باطني كه جلوه اي از جهان است بخشي از خود خداست اما اگر جهان به هر اندازه اي واقعي و متمايز از خداست نظريه كامليت هر چيزي را كنار گداشته ايم كه خود بخش اساسي عرفان گرايي را به وجود مي اورد. پس ناگزيريم چنين تصور كنيم تا انجا كه جهان واقعي است زشتي و بدي درون ان نيز واقعي است. چنين دشواري هايي سبب مي شود تا عرفان گرايي تمام عيار براي خداباوران دشوار باشد. همان طور كه يكي از اسقف هاي انگلستان مي گويد: تمام نظريه هاي خداگرايي ان طور كه به نظر مي رسد بايد مورد انكار قرار گيرد زيرا اگر در واقع انسان بخشي از خداست پس زشتي هايي كه در انسانند نيز بخشي از خدا خواهد بود!
راسل در كتاب ( نبرد دين با علم) بخش عرفان گرايي به خوبي مشكلات عرفان گرايي و خداباوري را
بيان مي كند .راستش يه زماني بود خودم فقط برهان صديقين و استدلال هاي
ملاصدرا رو براي اثبات وجود خدا قبول داشتم.
هميشه فكر ميكردم ملاصدرا عجب نابغه اي بوده كه چنين برهاني رو در اثبات خدا اقامه كرده.
ولي بعد ها فهميدم برهان صديقين چيزي جزء كاربرد نظريه هاي عرفان گرايي در اثبات خدا نيست
عرفا هم خودتون بهتر ميدونيد از روش علمي استفاده نمي كنند .روشي كه عرفا براي درك حقيقت از ان استفاده مي كنند (شهود) نام دارد.مثلا اگه عارف باشيد بايد 40 سال روزه بگيريد نماز مداوم بخونيد يا روي ميخ بخوابيد و رياضت بكشيد تا حقايق جهان برشما پديدار شود
راسل به شوخي ميگويد كه :
همه ميدانيم كه ترياك,حشيش و الكل اثار ويژه اي بر مشاهده مي گذارد! اما از انجا كه اين اثار را ستايش انگيز نمي دانيم در پديد اوردن نظريه اي درباره جهان انها را دخالت نمي دهيم.
از ديدگاه علمي نمي توان براي اين جريان تمايزي در نظر گرفت كه يكي كم غذا مي خورد و بهشت در نظرش جلوه گر مي شود و ديگري در مي گساري تندروي مي كند و مارهايي در نظرش جلوه گر مي شوند.
هر يك از اين دو نفر در حالت جسمي غير عادي است و بنابراين داراي ادارك غير عادي نيز خواهد شد.
نمونه اي از مشكلي كه دوستمون مطرح كرد رو در برهان فياض بودن خدا ديديم جالب است كه اگر خدا فياض باشد پس هميشه مخلوقات از فيض وجودي بهره مند بودند ولي اگر هميشه وجود داشته اند
پس كي افريده شدند!؟يا خدا فياض نيست خالق هست يا خدا خالق نيست فياض هست.
فكر كنم خدا دست به افرينش ازلي! زده است.
البته من نميدونم ميشه چيزي ازلي باشه و افريده هم شده باشه يا نه؟