نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تندیس جاودانگی
#19

Archive: avizoon.com - تندیس جاودانگی - #20

***

elham55
Aug 09 - 2008 - 11:17 AM
پیک 39

Quoting: SACRIFICE

***

elham55
Aug 11 - 2008 - 07:45 AM
پیک 40

( بخش سی ام )
همینطور كه دراز كشیده بودم داشتم به پرهام فكر میكردم كه تلفن زنگ خورد حوصله ی جواب دادن نداشتم ولی طرف سمجتر از من بود رفتم گوشی رو برداشتم وای خدای من فرزانه عصبی و ناراحت پشت خط بود .
-الو
فرزانه : به به ملكه ی سرزمین عشق ... سلام
-سلام
فرزانه : بابا خیلی با معرفتی ...
-حالا چرا اینقدر عصبانی هستی ؟
فرزانه : چرا ؟ ... خیلی جالبه كه اینقدر خونسردی ...
-خب ببخشید دیگه بچه كه زدن نداره
فرزانه : حیف كه خیلی دوستت دارم وگرنه دیگه دوستی بی دوستی
-قبول دارم كه اشتباه كردم ببخشید خب حالا تو هم كوتاه بیا دیگه
فرزانه یه كم آروومتر شد و گفت : خیلی دلم برات تنگ شده می خوام ببینمت یعنی باید ببینمت
-باشه كی ؟
فرزانه : تو باید بگی منكه وقتم آزاده تو باید اجازه بگیری ... والا زن ذلیل شنیده بودیم ولی مرد ذلیل نشنیده بودیم كه شما ماشالله باب كرد ی...
-ایرادی داره ؟
این جواب خونسردانه ی من اونو دوبار عصبانی كرد
فرزانه : نه هیچ ایرادی نداری ادامه بده موفق باشی ... بعدشم گوشی رو قطع كرد .
وای خدای من حالا بیا اینو درست كن بهش زنگ زدم ولی جواب نداد می خواستم برم خونشون كه به ساعت نگاه كردم ساعت 10 شب كجا برم حتما پرهام هم دوست نداره الان آژانس بگیرم و برم ... بعد منصرف شدم نمی خواستم از دستش بدم ولی داشت اشتباه میكرد فكر كرده من بخاطر پرهام فراموشش كردم ولی اینطوری نبود داشتم دنبال راه چاره میگشتم كه پرهام زنگ زد و مارجرا رو براش تعریف كردم گفت : اگه رفته بودی كه دیگه هیچی یه تنبیه سخت در انتظارت بود ... فردا كه اومدم دنبالم با هم میریم خونه ی فرزانه و ازش معذرت خواهی میكنیم جالب بود كه اونم احساس میكرد تقصیر من بوده شایدم مقصر بودم و خودم خبر نداشتم .
خیلی بهم ریخته بودم و همین مسئله باعث شد زیاد بهم گیر نده و زود خداحافظی كنه از اینكه خوب درك میكرد خوشحال بودم سعی كردم زود بخوابم ولی نمی شد خوابم نمی برد خیلی دیر خوابیدم و صبح هم به سختی بیدار شدم مثل هر روز مامان صبحونه رو آماده كرده بود و منتظرم بود بیدار كه شدم رفتم تو آشپزخونه و بهش سلام كردم .
مامان: سلام خانووم .... فكر كنم امروز نمازت قضا شد نه؟
ازش خجالت كشیدم و گفتم : آره چون دیشب خیلی دیر خوابیدم از امشب زودتر می خوابم.
جرات نكردم بگم اصلا نخوندم بخاطر همین حرفو عوض كردم و بعد از خداحافظی زدم بیرون وقتی رسیدم كلی كار داشتم بدون معطلی مشغول شدم نمی دونم چرا دوست نداشتم دیگه برم اونجا بعید بود به این زودی خسته بشم كارمو دوست داشتم ولی از محیطش زیاد خوشم نمی اومد مطمئنا تو خونه نمی تونستم بیكار بمونم در ضمن بهانه ای نداشتم كه برای سیما توضیح بدم ترجیح دادم مدتی تحمل كنم تا یه جای بهتر پیدا كنم . تا آخر وقت تمام كارهامو صفر كردم و نزدیكای ساعت 6 بود كه به پرهام زنگ زدم بیاد دنبالم وقتی از پله ها می اومدم پایین آقای مظفری رو دیدم گفت : الان راننده رو صدا میكنم .
-لازم نیست ماشین هست .
مظفری : كسی میاد دنبالتون ؟ !
كاملا منظورشو متوجه شدم خودمم بدم نمی اومد كه بفهمه یه نفر تو زندگیم هست چون یه جورایی حس خوبی بهش نداشتم .
-بله ... با اجازه .. خدا نگهدار.
و بدون اینكه بخوام منتظر جوابش باشم از پله ها اومدم پایین دقیقا پرهام جلوی در منتظرم بود خواستم سوار بشم كه نگاهی به پنجره ی اتاق كارم انداختم و دیدم كه مظفری داره نگاه میكنه بدون كوچكترین عكس العملی سوار شدم و پرهام راه افتاد . مثل همیشه تیپ ساده و مرتبی زده بود موهاش كاملا آرایش شده بود و عطر خوش بویی فضای ماشین رو پر كرده بود با اینكه كلا از آدمای بلوند خوشم نمی اومد ولی جذابیتهای پرهام رو دوست داشتم همیشه برام یه شاخه گل بدون تزئین می آورد اونروز هم وقتی نشستم تو ماشین بوی گل مریم تمام این جذابیتها رو بیشتر كرده بود وقتی بهم داد نگاهی بهش كردم و گفتم : وای خدای من ... تو از كجا می دونستی ؟
پرهام با همون خنده ی جادوییش گفت : خب ایرادی داره ما بدونیم عشقمون چی دوست داره ؟
-نه ولی شك ندارم كه خودم بهت نگفتم .
چیزی نگفت و همینطور به راهش ادامه داد بطرف خونه ی فرزانه میرفت كه بهش گفتم اون خونه نیست . دقیقا محل كار فرزانه رو نمی دونستم ولی اسم وكیله یادم بود و پرهام می دونست باید كدوم خیابون بره .
-به نظرت این گل رو بدم فرزانه چطوره ؟
پرهام : اگه دور بندازی زیباتره مگه نه ؟
-شوخی كردم ..
پرهام : غیر از این بود كه ...
بعدشم با شوخی و خنده به راهش ادامه داد .وقتی رسیدیم نگه داشت و بهم گفت : اگه خیلی ناراحت بود ازش دعوت كن بیاد از دلش دربیاریم اگر هم قبول نكرد بگو تا یه راه دیگه پیدا كنم ...
نگاهی بهش كردم و همینطور كه داشتم پیاده میشدم گفتم : حتما ...پیغامتون رو می رسونم ... بعدشم هر چی گفت بهت بگه دیگه ؟
پرهام : آره منتظرم .
-فعلا و بعد رفتم و زنگ زدم صدای فرزانه رو از اونطرف آیفون شنیدم و گفتم : لطفا باز كن . وارد حیاط بزرگی شدم گه كلی گل و باغچه و درخت میوه داشت وسط حیاط یه استخر بزرگ كه از آب خالی بود بی روح بودن خونه رو بیشتر نشون میداد . بهم ریختگی حیاط و اون عمارت قدیمی ته باغ فضای دوست داشتنی ای رو رقم یده بود كه عاشقش بودم . مسیر رو پشت سر گذاشتم تا به ساختمون رسیدم یه عمارت قدیمی دو طبقه . با دیدن فرزانه كه از طبقه ی همكف اومد بیرون خندیدم و بطرفش رفتم انتظار دیدنم رو نداشت اینو خوب فهمیدم دستمو بطرفش دراز كردم و كشیدمش تو بغلم بوسیدمش و گفتم : حالا چرا قهر میكنی ؟
فرزانه كه با دیدن من خوشحالتر از حد انتظارم شده بود گفت : دیوونه دلم واست یه ذره شده بود حتما باید باهات قهر میكردم ؟
بعدشم راهنماییم كرد به داخل ساختمان با تعجب داشتم اطرافم رو نگاه میكردم گفتم : وای كه چقدر این خونه ها رو دوست دارم همه چیزش قدیمیه خوش به حالت كه داری اینجا كار میكنی .
فرزانه : آخه خود وكیله ام زیر خاكیه باورت نمی شه اون تنها تو این خونه به این بزرگی زندگی میكنه زن و بچه هاش اكثرا خارج هستند .
یه چشمك بهش زدم و گفتم : پس دیگه ... هیچی دیگه ... بالاخره تو هم آره ؟
فرزانه : چیكار كنیم از شما همین زیاد اومد حالا هم زود باش برو كه میترسم با دیدن تو اینم از دست بدم .... بعدشم شروع كرد به خندیدن
نشستم رو صندلی كنار میزش و گفتم : اگه گفتی با كی اومدم ؟
بدون هیچ حرفی گفت : ای مرد ذلیل با پرهام اومدی ؟
-آره .. عیبی داره ؟
فرزانه ظرف شكلات رو گرفت طرفم و گفت : نه عیبی كه نداره البته اگه جای مادر و دوست و فامیلت رو نگیره ... كه ظاهرا ایشون خوب بلدن چیكار كنن .
-اشتباه میكنی اون پسر خوبیه مهربون و دوست داشتنی .
فرزانه كنارم نشست و دستمو گرفت و گفت : مهرانه واقعا خوشحالم ... تا اینجاش كه شوخی بود ولی از اینكه میبینم پرهام تونسته تو دلت جا كنه با تمام وجود خوشحالم .. واقعا هم برای تو وهم برای اون آرزوی موفقیت میكنم قدر همو بدنید ...حالا چرا نیومد تو؟
-فكر كرد تو خیلی ناراحتی ... گفته اگه نتونستم دلتو بدست بیارم ببرمت شاید اون بتونه اینكارو بكنه .
فرزانه : به به چه خوب .. عالیه ...
-خب تا كی باید بمونی ؟
فرزانه : همین الانم می تونم بیام كارم تمومه فقط باید بهش بگم .
-خیلی دلم میخواد ببینمش ... كه یكدفعه در اتاق باز شد و یه پیر مرد خیلی باحال با كت و شلوار قهوه ای و یه كراوات ست با موهای یكدست سفید و خیلی خوش تیپ اومد بیرون از جام بلند شدم و فرزانه منو معرفی كرد دستشو آورد جلو و گفت : به به مهرانه خانم پس این دوست خوب شمایین ؟.
بهش دست دادم و گفتم : هستم در خدمتتون .
گفت : فرزانه جان خیلی دوستت داره امیدوارم كه دوستای خوبی برای هم بمونید .
بعدشم خداحافظی كرد و از در پشت ساختمان رفت طبقه ی دوم
-فرزانه اینكه خیلی باحاله ؟!!
فرزانه : پس چی ؟ خیلی آدم با شخصیت و خوبیه دوست قدیمی پدرمه .
-برعكس مظفری یه پیرمرد پولدار كه فكر میكنه پولش همه چیزشه فرزانه ازش بدم میاد یکمین فرصت از اونجا میام بیرون البته كارمو خیلی دوست دارم .
فرزانه : مگه زن نداره ؟
-چرا سه تا پسر داره كه بزرگه زن داره بر خلاف پدرشون فوق العاده متین و با وقار هستن .
فرزانه : شك ندارم درس خوبی می خوای بهش بدی نه؟
همینطور كه داشتیم از خونه می اومدیم بیرون گفتم : دارم براش حالا ببین .
هنور پرهام تو ماشین نشسته بود با دیدن ما از ماشین پیاده شد و گفت : سلام
فرزانه : سلام
پرهام : حالتون چطوره ؟
واقعا حساب شده و با وقار خاصی صحبت میكرد كه لذت میبردم . فرزانه نگاهی به من كرد گفت : مزاحمتون نمی شم با اجازه ؟
پرهام : نخیر خانوم این حرفا چیه می رسونمتوم.
نگاهی به فرزانه كردم و در ماشین رو براش باز كردم خودمم نشستم و پرهام راه افتاد خواست بره كافی شاپ كه فرزانه قبول نكرد و گفت باید بره خونه چون پدرش تنهاست .و موكول كرد به یه وقت دیگه و بهم گفت بابت موضوع مهمی می خواد باهام حرف بزنه برای فردای اونروز قرار گذاشتم كه برم خونه اشون بعدشم اونو رسوندیم و به طرف خونه ی ما راه افتاد منو كه رسوند بعد از اینكه مطمئن شد رفتم تو خونه از صدای ماشین متوجه رفتنش شدم . وقتی ازش جدا میشدم دلم میگرفت و وقتی صدای ماشین رو كه میشنیدم لحظه به لحظه داره ازم دور تر میشه دلتنگیم بیشتر میشد ولی راهی نداشتم با صدای مامان به خودم اومدم و بطرف ساختمون رفتم .
_ ادامه دارد _

در این دنیا که مردانش عصای کور می دزدیدند ..... من از خوشباوری آنجا حقیقت جستجو کردم

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ


پیام‌های این موضوع
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:30 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:31 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:31 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:33 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:33 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:33 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:35 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:35 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:35 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:35 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:35 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:36 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:36 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:38 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:38 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:39 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:39 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:39 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:39 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:39 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:40 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:40 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:41 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:41 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:41 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:42 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:42 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:44 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:45 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:46 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:47 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:48 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:50 PM

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 11 مهمان