نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تندیس جاودانگی
#16

Archive: avizoon.com - تندیس جاودانگی - #17

***

elham55
Aug 03 - 2008 - 04:27 PM
پیک 33

Quoting: Azarin_Bal

***

elham55
Aug 04 - 2008 - 07:29 AM
پیک 34

( بخش بیست و هفتم )
وقتی فرزانه رفت مامان هم خونه نبود و تنهایی خیلی فكر كردم تمام اتفاقات و جریانات رو مرور كردم حسابی بهشون فكر كردم و یه جورایی دلم پیش پرهام بود . تصمیصم گرفتم دیگه به گذشته برنگشتم . می خواستم سینا رو فراموش كنم یعنی تمام خاطرات گذشته رو با تمام آدمایی كه بودن بجز فرزانه كه واقعا بهترین دوستم بود . می خواستم با داشتن یه عشق تازه دوباره به زندگی برگردم حرفهای پرهام رو چند بار تو ذهنم بررسی كردم تنها چیزی كه اذیتم میكرد داشتن رقیب بود چون اصلا حوصله ی اینجور كارها رو نداشتم پیش خودم گفتم باید بهش بگم كه این موضوع ناراحتم میكنه . ببینم چیكار میكنه . بعد از اینكه تصمیمم رو گرفتم از خدا خواستم هرجا به بیراهه زدم كمكم كنه . به مامان هم چیزی نگفتم آخر شب حدود ساعت 11 بود كه پرهام زنگ زد .
-الو
پرهام: سلام خانوم ... حالتون خوبه ؟
-سلام بد نیستم . شما چطورین ؟
پرهام : شكرخوبم .
چند ثانیه ای سكوت حاكم شد كه پرهام گفت : منتظرم بشنوم .
-نمی دونم چطوری بهتون بگم ولی یه چیز منو خیلی عذاب میده .
پرهام بدون معطلی گفت : میدونم منظورت چیه اگه مشكل فقط اونه من حلش میكنم .
-یعنی شما بخاطر من می خواین ...
پرهام : هم بخاطر شما و هم بخاطر خودم بهتون گفتم علاقه ای بهشون ندارم .
-ولی تا علاقه ای نباشه دوستی معنی نداره .
پرهام : حرفتون رو قبول دارم ولی داشتن شما برای من از هر چیزی با ارزشتره .
-واگه باارزشتر از این ارزش پیدا شد ؟
پرهام: وقتی تو برام بمونی و همه چیزم باشی من دیگه دنبال چی بگردم ؟
-به هر حال می تونید فكراتونو بكنید .
پرهام : فكر ؟ چه فكری ؟ من تصمیم خودمو گرفتم یعنی گرفته بودم اونها هم خاطرات دوران دانشجویی من هستند كه چند تاشون از این شهر رفتند اگه بهم فرصت بدی همه چیز رو درست میكنم .
-امیدوارم ...
پرهام : حالا اجازه دارم بعد از این اسمتو صدا كنم ؟
-خواهش میكنم
پرهام : دیگه نشد ... شما و بفرمائید و خواهش میكنم و اینطور چیزا نداریم .
-سعی میكنم .
خوشحالی رو میشد كاملا از صداش فهمید یکمین چیزی كه ازم پرسید این بود كه قبلا عشقی داشتم یا نه ؟
منم كل ماجرا رو براش تعریف كردم و برام جالب بود كه این پسرا چه جور موجوداتی هستند . خودش كلكسیون دوست دختر ایرانی و خارجی داشت اونوقت یکمین چیزی كه از من می پرسه همین موضوعه !! واقعا كه چقدر این پسرا انحصار طلب هستند .
پرهام : باید فراموشش كنی البته من یه كاری می كنم كه فراموشش كنی از همین الان به بعد مهرانه فقط به پرهام فكر میكنه خوبه ؟
-وشما؟
پرهام : دیگه نمی خوام راجع به این موضوع حرفی بزنیم . من یه قولی بهت دادم ظرف چند روز هم بهش عمل میكنم نگران نباش بهم اعتماد كن .
از محكم حرف زدنش خوشم اومد دوست داشتم مرد جذبه داشته باشه حرفی نزدم . فقط بهش گفتم كه می خوام برم سر كار ازم خواست آدرس محل كارم رو بهش بدم یه تحقیقی بكنه ولی مانع رفتنم نشد چون تا حدودی محیط رو شناخته بود .
پرهام اونشب بیشتر از من حرف زد در مورد خیلی چیزها و مابین تموم حرفاش بهم اطمینان میداد كه می تونه تكیه گاه خوبی برام باشه . ازم خواست هرگز به جز اون به كس دیگه ای اجازه ندارم فكر كنم .
پرهام: من همیشه كنارت می مونم نه بخاطر ترحمی كه بهم گفتی بخاطر عشقی كه بهت دارم و تمام تلاشم اینه كه این عشقو در تو هم بوجود بیارم . از اینكه عشقمو قبول كردی ازت ممنونم ولی من یه اخلاقای بدی هم دارم می خوای بدونی؟
-حتما
پرهام : به بیرون رفتنت كه كجا میری و با كی میری ممكنه حساس باشم .
-مهم نیست من مشكلی ندارم.
پرهام : آدمایی كه باهاشون رفت و آمد میكنی یعنی دوستات برام خیلی مهم هستند .
-فقط فرزانه كه اونو میشناسین و بعضی اوقات دختر خاله ام .
پرهام : پس بیرون هم یا با مامانت میری یا فرزانه نه ؟
-همینطوره كه میگی .
پرهام : دلم میخواد گذشته رو فراموش كنی و باهاش كنار بیای منظورمو می فهمی كه ؟
-كاملا ... سعی می كنم .
پرهام : تو عكسی ، چیزی از سینا داری ؟
-بله
پرهام : هم عكس و چیزای دیگه ای كه بهت داده فردا برام میاری ؟
-به نظرت باید اینكارو بكنم .
پرهام :‌اگه بخوای فراموشش كنی و من جای اونو بگیرم باید اینكارو بكنی .
نمی دونم چم شد ناگهان دلم گرفت انگار یه نفر با زور میخواد عشقمو ازم بگیره نا خودآگاه اشكام اومد و نتونستم پنهونشون كنم .
پرهام :‌مهرانه اون باید اینقدر برات حل شده باشه كه با شنیدن و یا آوردن اسمش هیچ عكس العملی نشون ندی ... می فهمی نباید از شنیدن واقعیت فرار كنی . مگه نمی خوای من جای اونو بگیرم ؟ مگه قرار نیست به جر من به كس دیگه ای فكر نكنی حتی اون؟
-اما ...
نزاشت حرفمو بزنم با حالت جدی تری گفت : ببین عزیز من هر اشتباهی از طرف تو برام قابل قبوله هر چی تو بگی همون برام حجته فقط یه اتفاق هست كه به هیچ عنوان نمی تونم ببخشمت و ممكنه اگه انجامش بدی برات گرون تموم بشه و اونم خیانته، حتی اگه لحظه ای بهش فكر كنی نمی تونم ازش بگذرم مفهومه ؟
راستش یه كم ترسیدم اگرچه همچین چیزی نه تو فكرم بود نه تو خونم ولی بازم از جدیتش ترس برم داشت .
احساس كردم متوجه حالتم شد چون ادامه داد : البته شك ندارم تو همچین دختری نیستی و امكان نداره این كارو بكنی فقط خواستم بدونی خیلی برام مهمه ، بقیش دست توئه چطور همدیگه رو ببینیم ، كجا ببینیم ، چقدر ببینیم ،‌ تحت چه شرایطی باشه و خلاصه همه چیز نظر تو مهمتره ، ... در ضمن كوچكترین اتفاقی رو ازم پنهان نمی كنی هر مشكلی چه مادی چه تو زمینه ها ی دیگه ، یکم به خودم میگی اگه نتونستم كاری بكنم به كس دیگه می گی ، راستی از دروغ هم متنفرم چون خودم دروغگو نیستم حداقل امیدوارم این یكی رو بپذیری ... حالا نظرت چیه ؟
-والا چی بگم تو همه ی گفتنیها رو گفتی فكر كنم حرفی نمونده .
پرهام : راستی فرزانه دختر خوبیه قبولش دارم تحت هر شرایطی می تونی اونو ببینی و باهاش باشی فقط وقتی قراره باهم باشیم دوست ندارم یه موقع فرزانه یا كس دیگه ای همراهت باشه همیشه سر قرار هامون تنها ماییم ... هم من و هم تو ... اگه جشنی داریم دونفری ، اگه قراره بیرون بریم دو نفری ، فقط من و تو . هیچ كدوم از دوستان من از ارتباط ما خبر ندارن و نخواهند داشت و تو رو هم نخواهند دید دلم میخواد تو هم همینطور باشی البته فرزانه كه دیگه همه چیز رو میدونه و یه جورایی بهش اعتماد دارم .
از این حس مالكیتش لذت می بردم و بیشتر بهش علاقه پیدا كردم و فقط سكوت كرده بودم تا اون حرف بزنه چیزی نمی گفتم از اینكه داشت حرف میزدم حس خوبی داشتم .
پرهام : تو نمی خوای چیزی بگی ؟ نمی گی از من چی می خوای یا اینكه دوست داری من چطوری باشم ؟ اگر چه تا حدود زیادی حدس میزنم چی دوست داری و ... چی ... دوست نداری ؟
-خوبه كه میدونی من چی دوست ندارم .
پرهام : ببین مهرانه من هیچ كاری رو كه با نظر تو مخالف باشه انجام نمی دم تحت هر شرایطی یکم نظر تو برام مهمه ، در هر زمینه ای ... كاملا درك میكنم با یه دختر تو شرایط تو باید چطور رفتار كرد و ازش چه انتظاری داشت ... نگران هیچی نباش .
-ممنون .
پرهام : خب حالا برو بخواب كه صبح باید بری . در ضمن یادت نره قبل از رفتن به رختخواب كاری كه ازت خواستم انجام بدی فردا بهت زنگ میزنم .
-باشه حتما فعلا خداحافظ
پرهام : خدانگهدار
ازش خوشم اومده بود نمی تونستم به خودم دروغ بگم نمی تونستم عیبی پیدا كنم ظاهراً پسر فهمیده ای بود ولی ته دلم بهش اعتماد نداشتم اگر چه كاملا واضح بود تمام سعیش بر اینه كه بهم بفهمونه دوستم داره و اعتمادم رو جلب كنه اون می تونست خیلی راحت بهم دروغ بگه ولی نگفت بنابر این بهتر دیدم یه كم صبر كنم .
ولی چه كار سختی ازم خواسته بود تمام نشانه های سینا رو می خواست ازم بگیره حتی یاد اونو شایدم حق داشت اون سعی داشت از سینا فقط یه خاطره بسازه اینو میشد از حرفاش فهمید . خاطره ای كه رفت و هرگز نباید بهش فكر كرد عشق سینا ، عكس سینا ، یادگاریهای سینا ، حرفهای سینا امشب باید از همشون خدا حافظی میكردم كار خیلی سختی بود توانشو نداشتم خدایا كمم كن!
_ادامه دارد _

در این دنیا که مردانش عصای کور می دزدیدند ..... من از خوشباوری آنجا حقیقت جستجو کردم

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ


پیام‌های این موضوع
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:30 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:31 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:31 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:32 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:33 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:33 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:33 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:35 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:35 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:35 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:35 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:35 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:36 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:36 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:38 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:38 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:39 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:39 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:39 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:39 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:39 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:40 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:40 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:41 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:41 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:41 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:42 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:42 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:44 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:45 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:46 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:47 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:48 PM
تندیس جاودانگی - توسط Mehrbod - 02-21-2013, 07:50 PM

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 7 مهمان