06-19-2012, 03:19 PM
شاید ساده ترین راه زندگی در دنیای صنعتی امروز برای انسان ، همه چیزخوار بودن اوست . ولی بهترین و صحیح ترین راه نیست . اگر انسان کمی به خود زحمت و رنج اولیه بدهد ، دنیایی را مشاهده خواهد کرد که با یک نگاه به حیوانی نظیر مرغ یا گوسفند ، خوک یا شتر جلوه ای از عشق را مشاهده خواهد کرد نظیر احساس به برادر ، فرزند و یا حتی به زیبایی احساس به پدر و مادر .
گیاهخواری بازگشتی است به اصل وجودی انسان ، اصلی که توسط پدرانمان و با هدایت دشمنانمان به فراموشی سپرده شده بود ، طوری از ما موجوداتی جدید ساخت که حتی شاید عکس تمایلات وجودیمان ، وابستگی هایی به حیوانات پیدا کردیم.
از نظر یک وگان ما انسانها در زمانهای بسیار دور ، پیش از پیدایش آتش ، کاملا گیاهخوار بودیم . به تدریج با ذوب فلز و ساخت نیزه و بدنبال آن کباب کردن حیوانات بیچاره به مبارزه با طبیعت پاک برخواستیم . انرژی فراوان را بصورت یکجا خواستیم و اما نمی دانستیم این انرژی های تقریبا مفت ، با خود چه صدمه های جسمی و روحی بر انسان وارد می کنند . انواع بیماری ها و سرطانها ، ورود سم ها و هزاران هزار بلایی که از سر نابخردی بر پدرانمان آمد. بسیاری بر گیاهخواران و خام گیاهخواران خرده می گیرند که رژیم گیاهی کمبودهایی دارد ، دچار افسردگی هایی می شوی ، کمبود آهن پیدا می کنی و در تنفس با مشکل مواجه خواهی شد و سرگیجه هایی همراه انسان خواهد بود . کمبود ویتامین ب۱۲ هم که پرچمی شده است .. .
بنده به عوان یک گیاهخوار که در این لحظه ۳۰ امین ماه گیاهخواری ام را جشن می گیرم ، باید به عنوان تجربه شخصی بیان کنم در دوران پیش از گیاهخواری ام ، یک خون آشام به تمام معنا بوده ام و هر روز فرآورده های حیوانی بسیاری مصرف می کردم . با اینحال همواره سردرد هایی ناشی از خون رسانی ضعیف و کمبود گلبولهای قرمز و آهن داشتم . دردهای دستگاه گوارش و علی الخصوص معده که سالها بسیاری دیگر از اعضای خانواده ام را نیز درگیر خود کرده بود و بسیار مشکلات روحی و روانی مانند تیک های عصبی در چشم و ابرو ها .. . در مدت پس از یکسال گیاهخواری ام تمامی این مشکلات بطور کامل برطرف گردید . شاید در سال اول برای تطبیق یافتن سیستم بدنم با وضع جدید ، گهگاهی به مشکلاتی هم برخورد کردم ولی هر روز که می گذشت این مشکلات کمتر وکمتر شد . هیچگاه حس اینکه معده ای داری که باید پر شود و بعد اینکه پرشد سختی هضم غذاهای سنگین و چرتهای سنگین بعد غذا ، مدفوع بدبو و بسیاری چیزها که برای یک همه چیزخوار بسیار عادی است دیگر برایم تکرار نشد. عده ای دیگر می گویند انسان از ابتدا گوشتخوار بوده و چرا نباید گوشت را بخوریم ؟ بارها و بارها گفته ام و در تمامی سایتهای گیاهخواری ابراز شده که کدام انسانی است که حتی زمانی که در مرز گشنگی و تلف شدن است ، بدود و گوسفندی را بگیرد ، خودش کله اش را بکند ، پوستش را بدرد و او را خام خام بخورد ؟؟ اگر انسان ذاتا یک همه چیز خوار و گوشتخوار (مانند ببر) بود باید این قابلیت را می داشت . یعنی انسان از یک کرم نیز بی عرضه تر است ؟!
تنها همه چیزخواری که فعلا به ذهن من می رسد همین کرم است. او اینقدر قدرت دارد تا وارد سلولهای زنده حیوانی شود و از آنها مانند انگلی تغذیه کند ولی شمایی که میگویید انسان همه چیزخوار است ، همین قابلیت اندک را هم انسان دارد ؟!
براستی کندن یک سیب از درخت با بریدن سر یک جانور که جانی مانند ما و خونی پاکتر از خون ما دارد ، برابر است ؟! پس چرا در زمان سربریدن آنها روی بچه هایمان را برمیگردانیم و اگر چنین صحنه ای را ببینند شب در خواب کابوس می بینند و خودمان هم تا دقایقی حالمان بد است ؟؟ ولی برای چیدن یک گیلاس ، فرزندمان را بلند می کنیم تا او اینکار را با لذت انجام دهد. توت هنگامی که رسیده می شود می افتد و این یعنی زمان استفاده آنهاست … . ولی زمان استفاده از یک حیوان را چه کسی تعیین می کند ؟! براستی آیا ما خداوند حیوانات خانگی هستیم که اراده مان جان آنها را بگیرد ؟!
شاید یک گیاهخوار برای سلامتی این نوع زندگی را برگزیند ولی چیزی که ناگزیر به آن دچار خواهد گشت ، عشق به تمامی موجودات زنده از سگ و گربه گرفته تا شغال و دلفین. بی شک هر انسانی عاشقانه زندگی کردن را به هر نوع زندگی سخت و اجباری ترجیح می دهد و اگر در این راه قدم گذاشت ، ریختن خون یک گنجشک را آموزش دهنده و آغاز گر جنگهای قبیله و برادر کشی می داند
منبع : http://delbari.us/?p=1861
گیاهخواری بازگشتی است به اصل وجودی انسان ، اصلی که توسط پدرانمان و با هدایت دشمنانمان به فراموشی سپرده شده بود ، طوری از ما موجوداتی جدید ساخت که حتی شاید عکس تمایلات وجودیمان ، وابستگی هایی به حیوانات پیدا کردیم.
از نظر یک وگان ما انسانها در زمانهای بسیار دور ، پیش از پیدایش آتش ، کاملا گیاهخوار بودیم . به تدریج با ذوب فلز و ساخت نیزه و بدنبال آن کباب کردن حیوانات بیچاره به مبارزه با طبیعت پاک برخواستیم . انرژی فراوان را بصورت یکجا خواستیم و اما نمی دانستیم این انرژی های تقریبا مفت ، با خود چه صدمه های جسمی و روحی بر انسان وارد می کنند . انواع بیماری ها و سرطانها ، ورود سم ها و هزاران هزار بلایی که از سر نابخردی بر پدرانمان آمد. بسیاری بر گیاهخواران و خام گیاهخواران خرده می گیرند که رژیم گیاهی کمبودهایی دارد ، دچار افسردگی هایی می شوی ، کمبود آهن پیدا می کنی و در تنفس با مشکل مواجه خواهی شد و سرگیجه هایی همراه انسان خواهد بود . کمبود ویتامین ب۱۲ هم که پرچمی شده است .. .
بنده به عوان یک گیاهخوار که در این لحظه ۳۰ امین ماه گیاهخواری ام را جشن می گیرم ، باید به عنوان تجربه شخصی بیان کنم در دوران پیش از گیاهخواری ام ، یک خون آشام به تمام معنا بوده ام و هر روز فرآورده های حیوانی بسیاری مصرف می کردم . با اینحال همواره سردرد هایی ناشی از خون رسانی ضعیف و کمبود گلبولهای قرمز و آهن داشتم . دردهای دستگاه گوارش و علی الخصوص معده که سالها بسیاری دیگر از اعضای خانواده ام را نیز درگیر خود کرده بود و بسیار مشکلات روحی و روانی مانند تیک های عصبی در چشم و ابرو ها .. . در مدت پس از یکسال گیاهخواری ام تمامی این مشکلات بطور کامل برطرف گردید . شاید در سال اول برای تطبیق یافتن سیستم بدنم با وضع جدید ، گهگاهی به مشکلاتی هم برخورد کردم ولی هر روز که می گذشت این مشکلات کمتر وکمتر شد . هیچگاه حس اینکه معده ای داری که باید پر شود و بعد اینکه پرشد سختی هضم غذاهای سنگین و چرتهای سنگین بعد غذا ، مدفوع بدبو و بسیاری چیزها که برای یک همه چیزخوار بسیار عادی است دیگر برایم تکرار نشد. عده ای دیگر می گویند انسان از ابتدا گوشتخوار بوده و چرا نباید گوشت را بخوریم ؟ بارها و بارها گفته ام و در تمامی سایتهای گیاهخواری ابراز شده که کدام انسانی است که حتی زمانی که در مرز گشنگی و تلف شدن است ، بدود و گوسفندی را بگیرد ، خودش کله اش را بکند ، پوستش را بدرد و او را خام خام بخورد ؟؟ اگر انسان ذاتا یک همه چیز خوار و گوشتخوار (مانند ببر) بود باید این قابلیت را می داشت . یعنی انسان از یک کرم نیز بی عرضه تر است ؟!
تنها همه چیزخواری که فعلا به ذهن من می رسد همین کرم است. او اینقدر قدرت دارد تا وارد سلولهای زنده حیوانی شود و از آنها مانند انگلی تغذیه کند ولی شمایی که میگویید انسان همه چیزخوار است ، همین قابلیت اندک را هم انسان دارد ؟!
براستی کندن یک سیب از درخت با بریدن سر یک جانور که جانی مانند ما و خونی پاکتر از خون ما دارد ، برابر است ؟! پس چرا در زمان سربریدن آنها روی بچه هایمان را برمیگردانیم و اگر چنین صحنه ای را ببینند شب در خواب کابوس می بینند و خودمان هم تا دقایقی حالمان بد است ؟؟ ولی برای چیدن یک گیلاس ، فرزندمان را بلند می کنیم تا او اینکار را با لذت انجام دهد. توت هنگامی که رسیده می شود می افتد و این یعنی زمان استفاده آنهاست … . ولی زمان استفاده از یک حیوان را چه کسی تعیین می کند ؟! براستی آیا ما خداوند حیوانات خانگی هستیم که اراده مان جان آنها را بگیرد ؟!
شاید یک گیاهخوار برای سلامتی این نوع زندگی را برگزیند ولی چیزی که ناگزیر به آن دچار خواهد گشت ، عشق به تمامی موجودات زنده از سگ و گربه گرفته تا شغال و دلفین. بی شک هر انسانی عاشقانه زندگی کردن را به هر نوع زندگی سخت و اجباری ترجیح می دهد و اگر در این راه قدم گذاشت ، ریختن خون یک گنجشک را آموزش دهنده و آغاز گر جنگهای قبیله و برادر کشی می داند
منبع : http://delbari.us/?p=1861