نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فلسطین
#21

سارا نوشته: از کسی که عاشق است بخواهید برای شما عشق را اثبات کند اگر توانست آنگاه خدا هم قابل اثبات است!
عاشق عجب موجود کون پاره کن بی رحم ظالمی هم شدن ماشالا!
من نمیدونم موجودی که اینقدر خودش رو خشن و بیرحم و بی منطق نشون میده اصولا آدم چطور جذبش میشه که بعد بخواد بره نزدیکتر عاشق هم بشه!

نقل قول:من با چشم خودم دیدم کسی را که امید به زندگی اش نبود و همه قطع امید کرده بودند . همان علمی که شما مدام ازش دم می زنید در جامه ی پزشکی اش از کمک به او عاجز بود! و در عین ناباوری شفا یافت!
خب که چی؟ به ازای هر چنین موردی هم صدها هزار مورد هست که چنین معجزه ای رخ نمیده و علم درستش میکنه یا علم درست نمیکنه و خدا هم درست نمیکنه طرف با درد و رنج به فاک میره!
تازه اینا رو میشه حاصل تصادفات کم احتمال و/یا عوامل ناشناخته که هنوز علم کشف نکرده دونست.
یه چیزی آدم میخواد در زندگی که سرکاری نباشه عملا در تمام یا بیشتر موارد یا حداقل مواردی بیشتری بشه روش حساب کرد جواب بده.
من الان مثلا چکار کنم منتظر خدا بشم؟ قبلا منتظر شدم ولی جز به فاک رفتن نصیبم نشد! ولی از وقتی واقعگرا و عملگرا شدم و دنبال قدرت و راهکارهایی با استفاده از عقل و هوش و ارادهء خودم و علم رفتم، چیزهای خیلی بیشتر حل شد و خیلی موفق تر شدم زندگی خیلی بهتری نسبت به قبل پیدا کردم. عمرا از ایمان و اعتقاد و دعا و نماز و روزه چنین اثری ندیدم!
بگم از وقتی من این نگرش و اتکا به نیروهای خود رو بکار گرفتم، البته در کنار اصول بنیادین معنویت و احتیاط در رعایت کردم مشترکات میان ادیان، انگار حتی خدا هم با این مشکلی نداره چون همچنان در جاهایی که از دست خودم خارجه کمک میکنه. بنابراین من بازم اینجا تناقض میان ادعاهای ادیان و مذهبیون با واقعیت و تجربه می بینم.
پاسخ
#22

kourosh_iran نوشته: من الان مثلا چکار کنم منتظر خدا بشم؟ قبلا منتظر شدم ولی جز به فاک رفتن نصیبم نشد! ولی از وقتی واقعگرا و عملگرا شدم و دنبال قدرت و راهکارهایی با استفاده از عقل و هوش و ارادهء خودم و علم رفتم، چیزهای خیلی بیشتر حل شد و خیلی موفق تر شدم زندگی خیلی بهتری نسبت به قبل پیدا کردم. عمرا از ایمان و اعتقاد و دعا و نماز و روزه چنین اثری ندیدم!
بگم از وقتی من این نگرش و اتکا به نیروهای خود رو بکار گرفتم، البته در کنار اصول بنیادین معنویت و احتیاط در رعایت کردم مشترکات میان ادیان، انگار حتی خدا هم با این مشکلی نداره چون همچنان در جاهایی که از دست خودم خارجه کمک میکنه. بنابراین من بازم اینجا تناقض میان ادعاهای ادیان و مذهبیون با واقعیت و تجربه می بینم.

خب معلومه که با نشستن یکجا و متنظر بودن هیچ چیزی عاید آدمی نمی شود حتی یک تکه نان ! چه برسد به خدا!!!!! مگر نشنیدید که عرفا می گویند ما سالک هستیم. سالک یعنی چی؟ یعنی پیماننده ی راه! خب عرفا چه راهی را می پیمایند؟ راه خدا را طی می کنند. راه خدا را چجور می توان پیدا کرد؟ باید اول به طلب برسیدید! شما اگر واقعا با تمام وجودتون بطلب برسیدید . یعنی واقعا مشتاق قرب شوید مشتاق درک حقیقت شوید. بطوریکه از شوقش نه خواب داشته باشید و نه خوراک . خب به طلب رسیدید. بعد از طلب هم منازلی هست ولی خب شما باید به منزل اول برسید بعد. در خود قرآن هم آمده کسی که به آنچه که می داند عمل کند خدا به آنچه نمی داند او را آگاه می کند. با فحش دادن به خدا و ظالم خواندنش هیچ اتفاقی نمی افتد. همه ی ما به این مراحل رسیدیم که اگر خدایی وجود داشته باشد به یقین ظالم ترین موجود است . خیال کردید که من همچین فکری راجع به خدا نکرده ام . چرا اگر شما اهل فکر باشید و دغدغه هستی و وجود را داشته باشید به چنین کفرهایی به چنین نا امیدی هایی می رسیدید.
اگر واقعا دغدغه ی خدا را دارید . یک کتاب پیشنهاد می کنم تذکره الاولیا عطار و بعد از آن کتاب منطق الطیر عطار . برای رسیدن، باید خیلی زجر کشید و حرکت کرد آنهم نه بیرونی که درونی . حرکت درونی خیلی سخت تر است خیلی . بخصوص اگر اطرفیان شما همه اهل دنیا باشند. خیلی احساس تنهایی خواهید کرد خیلی . نه می توانید از احوالاتتان به کسی بگویید و اگر هم بگویید کسی شما را درک نخواهد کرد . شروعش خیلی سخت است خیلی فقط باید صبور بود.






پاسخ
#23

سارا نوشته: خب معلومه که با نشستن یکجا و متنظر بودن هیچ چیزی عاید آدمی نمی شود حتی یک تکه نان ! چه برسد به خدا!!!!! مگر نشنیدید که عرفا می گویند ما سالک هستیم. سالک یعنی چی؟ یعنی پیماننده ی راه! خب عرفا چه راهی را می پیمایند؟ راه خدا را طی می کنند. راه خدا را چجور می توان پیدا کرد؟ باید اول به طلب برسیدید! شما اگر واقعا با تمام وجودتون بطلب برسیدید . یعنی واقعا مشتاق قرب شوید مشتاق درک حقیقت شوید. بطوریکه از شوقش نه خواب داشته باشید و نه خوراک . خب به طلب رسیدید. بعد از طلب هم منازلی هست ولی خب شما باید به منزل اول برسید بعد.
اوه اوه نه تو رو خدا نمیخوام کونم پاره شه!
طلب چی داریم ما. والا به یه زندگی ساده راضی هستیم همینکه الکی کونمون رو پاره نکنه تهدید عذاب ابدی بخاطر بهانه های دوزاری نکنه راضی هستیم.
ضمنا آدم اول باید واقعا به وجود و حقانیت چیزی اونقدری مطمئن بشه بعد بره کلی هزینه کنه سرمایه گذاری کنه خطر کنه توی راه سخت و طولانیش بره. درحالیکه من اصولا در درجهء اول به وجود و کیفیت خدا و قصد و غرضش از این کارها شک دارم. شاید باور نکنید اما واقعا شک دارم. چون من یاد گرفتم به تجربه دریافتم که تصورات و شهود ما اونقدرها هم قابل اطمینان نیست، بلکه باید به عقل و علم و خرد و وجدان خودت رجوع کنی و به توصیه هاشون عمل کنی.
ما خیلی خیالات میکنیم خیلی دلمون خوشه، اما هیچ تضمینی هیچ دلیل روشنی وجود نداره که خیالات و خوشایندها و خواسته های ما حقیقت هم داشته باشه یا حقیقت/تحقق پذیر باشه.

نقل قول:در خود قرآن هم آمده کسی که به آنچه که می داند عمل کند خدا به آنچه نمی داند او را آگاه می کند. با فحش دادن به خدا و ظالم خواندنش هیچ اتفاقی نمی افتد. همه ی ما به این مراحل رسیدیم که اگر خدایی وجود داشته باشد به یقین ظالم ترین موجود است . خیال کردید که من همچین فکری راجع به خدا نکرده ام . چرا اگر شما اهل فکر باشید و دغدغه هستی و وجود را داشته باشید به چنین کفرهایی به چنین نا امیدی هایی می رسیدید.
اگر واقعا دغدغه ی خدا را دارید . یک کتاب پیشنهاد می کنم تذکره الاولیا عطار و بعد از آن کتاب منطق الطیر عطار . برای رسیدن، باید خیلی زجر کشید و حرکت کرد آنهم نه بیرونی که درونی . حرکت درونی خیلی سخت تر است خیلی . بخصوص اگر اطرفیان شما همه اهل دنیا باشند. خیلی احساس تنهایی خواهید کرد خیلی . نه می توانید از احوالاتتان به کسی بگویید و اگر هم بگویید کسی شما را درک نخواهد کرد . شروعش خیلی سخت است خیلی فقط باید صبور بود.
منکه شروع کردم تاحدودی ولی بعد سرد و پشیمون شدم. خیلی پیچیده بود خیلی سخت بود. و خیلی تردیدها اومد سراغم دیدم نه این نه سر و تهش معلومه نه کاری که جز از رستم بربیاد! فهمیدم این راه من نیست. عاقلانه نیست.
البته الانم بقول مادرم شاید بنوعی دارم سلوک معنوی میکنم!! مادرم که خیلی اصرار داره بگه اینطوره. چون من بچه خیلی خوبی هستم آزارم به هیچکس نمیرسه. مگر این بحثهای توی نت رو بگی :e057:

من با روش خودم با راه فعلی خودم بقدر کافی، یا درواقع شاید حداقلی، راضی هستم. بیشتر از اینم میدونم که خارج از توانمه طبق تجربه ای که داشتم. یک اشتباه رو چند دفه نباید تکرار کرد!

علم و خرد و واقعیت گرایی و عملگرایی و کنار گذاشتن ترسهای بیهوده امیدهای بیهوده رو کنار گذاشتم، زندگیم خیلی بهتر شد. ولی در کنارش یه معنویت و اصول و مشترکات حداقلی دارم.

بنظر من اگر خدا خدای درست و حسابی باشه واقعا کمال مطلق و خیرخواه و مهربان باشه، باید افرادی مثل منو هم قبول کنه، جهنم نبره عذاب نکنه، چون واقعا روا نیست. حتی بیش از این، باید در نهایت ما رو هم کمک کنه کند و خورده خورده هم که شده طی مسیر و سیر و سلوک کنیم به سعادت و خوشبختی بزرگ ابدی برسیم. من جز این نمیتونم برای تعریف چنین موجودی تصور کنم. این رو عقل و وجدان من تایید میکنه. نظرات دیگران یا یک سری کتاب و نوشته این وسط اگر متضاد با اینها باشه، چی حاصل میشه؟ یا سردرگمی (که من تا مدتها داشتم)، یا اینکه اون کتاب و نوشته ها و گفته ها رو رد کنی یا حداقل بگی معلوم نیست اصالتش شاید تحریف شده شاید تفسیر دیگری داره شاید خواستن صرفا مردم رو بترسونن در سطح عوام بوده و خلاصه از اینطور فرضیه ها.

خدا باید خدای درست و حسابی باشه!
بنظر شما آخه این خدایی که توی ادیان توی کتابهای مقدس مثلا همین قرآن خودمون تعریف کرده، اصلا قابل قبوله؟ تناقض نداره؟ بچه گانه نیست؟ احمقانه نیست؟ مسخره نیست؟ بنظر منکه هست! دلایلش رو هم گفتم. اگر خواستید و تونستید جواب بدید خب بگید مشکل کجاست!

ضمنا توی همین زندگی سختی و رنج و محرومیت بقدر کافی هست، من نمیدونم این خدا میخواد اون دنیا هم بابت چی دیگه ما رو عذاب کنه از بدبختی و رنج و عذاب خیلی خوشش میاد مثل اینکه!
پاسخ
#24

به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان "و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولا و أفوا الكیل اذا كلتم وزنوا بالقسطاس المستقیم ذالك خیر و احسن تاویلا و لا تقف ما لیس لك به علم ان السمع و البصر والفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا و لا تمش فی الارض مرحا انك لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا""هم نه نزدیك می شوید داراییِ پدرمردهُ جز به همان اوست نیکوتر تا می رسد تنومندی اش هم رسا کنید به پیمان چون پیمان بود پرسنده گشته ای هم رساکنید فروش را گداری فروختید هم ارز دهید به سهم دهندهء خیلی پابرجا خواسته گشته آن بهتریست هم نیکوتر انجامگاهی هم نایست چه نیست تا برایت بهش دانشی چون شنوایی هم بینایی هم دل همگی آندسته بود باره اش پرسنده گشته ای هم نباشد می گذری در زمین آسوده ای چونی نمی شکافی زمینُ هم نمی رسی کوهها درازایی"
kourosh_iran نوشته: اوه اوه نه تو رو خدا نمیخوام کونم پاره شه!طلب چی داریم ما. والا به یه زندگی ساده راضی هستیم همینکه الکی کونمون رو پاره نکنه تهدید عذاب ابدی بخاطر بهانه های دوزاری نکنه راضی هستیم.ضمنا آدم اول باید واقعا به وجود و حقانیت چیزی اونقدری مطمئن بشه بعد بره کلی هزینه کنه سرمایه گذاری کنه خطر کنه توی راه سخت و طولانیش بره. درحالیکه من اصولا در درجهء اول به وجود و کیفیت خدا و قصد و غرضش از این کارها شک دارم. شاید باور نکنید اما واقعا شک دارم. چون من یاد گرفتم به تجربه دریافتم که تصورات و شهود ما اونقدرها هم قابل اطمینان نیست، بلکه باید به عقل و علم و خرد و وجدان خودت رجوع کنی و به توصیه هاشون عمل کنی.ما خیلی خیالات میکنیم خیلی دلمون خوشه، اما هیچ تضمینی هیچ دلیل روشنی وجود نداره که خیالات و خوشایندها و خواسته های ما حقیقت هم داشته باشه یا حقیقت/تحقق پذیر باشه.منکه شروع کردم تاحدودی ولی بعد سرد و پشیمون شدم. خیلی پیچیده بود خیلی سخت بود. و خیلی تردیدها اومد سراغم دیدم نه این نه سر و تهش معلومه نه کاری که جز از رستم بربیاد! فهمیدم این راه من نیست. عاقلانه نیست.البته الانم بقول مادرم شاید بنوعی دارم سلوک معنوی میکنم!! مادرم که خیلی اصرار داره بگه اینطوره. چون من بچه خیلی خوبی هستم آزارم به هیچکس نمیرسه. مگر این بحثهای توی نت رو بگی :e057:من با روش خودم با راه فعلی خودم بقدر کافی، یا درواقع شاید حداقلی، راضی هستم. بیشتر از اینم میدونم که خارج از توانمه طبق تجربه ای که داشتم. یک اشتباه رو چند دفه نباید تکرار کرد!علم و خرد و واقعیت گرایی و عملگرایی و کنار گذاشتن ترسهای بیهوده امیدهای بیهوده رو کنار گذاشتم، زندگیم خیلی بهتر شد. ولی در کنارش یه معنویت و اصول و مشترکات حداقلی دارم.بنظر من اگر خدا خدای درست و حسابی باشه واقعا کمال مطلق و خیرخواه و مهربان باشه، باید افرادی مثل منو هم قبول کنه، جهنم نبره عذاب نکنه، چون واقعا روا نیست. حتی بیش از این، باید در نهایت ما رو هم کمک کنه کند و خورده خورده هم که شده طی مسیر و سیر و سلوک کنیم به سعادت و خوشبختی بزرگ ابدی برسیم. من جز این نمیتونم برای تعریف چنین موجودی تصور کنم. این رو عقل و وجدان من تایید میکنه. نظرات دیگران یا یک سری کتاب و نوشته این وسط اگر متضاد با اینها باشه، چی حاصل میشه؟ یا سردرگمی (که من تا مدتها داشتم)، یا اینکه اون کتاب و نوشته ها و گفته ها رو رد کنی یا حداقل بگی معلوم نیست اصالتش شاید تحریف شده شاید تفسیر دیگری داره شاید خواستن صرفا مردم رو بترسونن در سطح عوام بوده و خلاصه از اینطور فرضیه ها.خدا باید خدای درست و حسابی باشه!بنظر شما آخه این خدایی که توی ادیان توی کتابهای مقدس مثلا همین قرآن خودمون تعریف کرده، اصلا قابل قبوله؟ تناقض نداره؟ بچه گانه نیست؟ احمقانه نیست؟ مسخره نیست؟ بنظر منکه هست! دلایلش رو هم گفتم. اگر خواستید و تونستید جواب بدید خب بگید مشکل کجاست!ضمنا توی همین زندگی سختی و رنج و محرومیت بقدر کافی هست، من نمیدونم این خدا میخواد اون دنیا هم بابت چی دیگه ما رو عذاب کنه از بدبختی و رنج و عذاب خیلی خوشش میاد مثل اینکه!
برخی راهی کار سخت می کنند در باور به خداوند برخی اینگونه می باورانند که آیین آشتی اسلام سخت گیرست که هر چند نماز خواندنش که زمانشان هدر می رود ،سراسر گریز است ،چرا بد اندیشه دارند چرا روز واپسین را باور ندارند چرا تنها زمان سختی صدایش می زنند هم زمان آسانی فراموشش می کنند او می تواند مردم را چند دسته کند همانند سوریه عراق مردم به خون همدیگر تشنه باشند که از خداوند رویگردانیدند،خداوندا مرا نشسته در میان ناباوران مگذار که چیزی ازشان دستم نگیرد
پاسخ
#25

سارا نوشته: همه ی ما به این مراحل رسیدیم که اگر خدایی وجود داشته باشد به یقین ظالم ترین موجود است . خیال کردید که من همچین فکری راجع به خدا نکرده ام . چرا اگر شما اهل فکر باشید و دغدغه هستی و وجود را داشته باشید به چنین کفرهایی به چنین نا امیدی هایی می رسیدید.
فکر کردید من جدی نیستم همینطور عصبانی شدم یه چیزی میگم؟
نه دوست عزیز چیزی که میگم دقیقا چیزی هست که فکر میکنم عین تجربه و درک من بوده و استدلال های من کاملا جدی هستن. ایرادهایی که میگیرم دقیقا جدی هستن و برای من معیار قضاوتند. گفتم که بخاطر اینکه من به این نتیجه رسیدم که شهود و تصورات و خوشایندهای ما معیار چیزی نیستن. البته امثال دکارت هم فکر کنم کم و بیش همین مسیر رو طی کردن.
ما دوست داریم خدایی باشه، خدای خوبی باشه، ولی این دلیل نمیشه حقیقت هم همین باشه! باید اینو بفهمید! میل خودتونه اگر دوست دارید با تصورات خودتون بیشتر حال میکنید فکر میکنید معیاره خودتون میدونید. ولی من به این نتیجه رسیدم که عقل و خرد معتبرتره.
اگر از کسی و چیزی عصبانی هم هستم واقعا عصبانی هستم به دلایل واقعی. بهانه نیست، احساسات سطحی و گذرا نیست.
امثال شما بله یه وقتا عصبانی میشید مثل مادر من دوتا بد و بیراه میگید ولی در همون حده چون خودتون هم در حد بیشتری نیستید آخرش یا از اول سطحی فکر کردید میبینید خودتون سطحی بودید یا بازم پناه میبرید به خیالات خوشایند و توهماتی که خدای خوبی هست و این حرفا. خلاصه خوشید اینطوری باشید. ولی من اینطوری نیستم. میفهمی؟ چرا؟ چون من شاید از اولش این استعداد این ظرفیت بیشتر رو داشتم. من خواستم ابرانسان باشم.
ذهنهای قدرتمند دین رو، اینطور باورها رو، در هم میکوبند. چه باور بکنید چه نکنید. ولی من به این رسیدم. اندیشمندان و روشنفکران هم همین کار رو کردن در رنسانس و این باورها رو به زیر کشیدن. شما میگید اونا از عقش و عرفان خبر نداشتن، خیله خب، پس خوشا بحال شما که خبر دارید (که در حقیقت فقط یک توهم هست به احتمال زیاد و فکر میکنید که خبر دارید). بهرحال واقعیت اینه. عقل و خرد و حتی وجدان بشری در مقابل ادیان و خداشون، علم در برابر مذهب. این واضحه. شوخی نیست. سطحی نیست. هیجان گذار نیست. عین چیزیه که من بهش رسیدم و قبولش کردم. بحث عصبانیت و احساسات گذرا نیست.
ریاضی! میفهمید؟ منطق و ریاضی.
من یه مثال چند روز پیش توی مقالهء ویکیپدیا داشتم میدیدم که مثال زده بود که چقدر شهود ما خطاپذیر و غیرقابل اعتماده. تست و نمونه ای بود که اساتید دانشگاههای مثلا آمریکا توی کلاس ریاضی به دانشجوها میدن که بفهمن هیچوقت به شهود و تصورات خودشون بجای اثبات به شیوهء کاملا دقیق و منظم و طبق اصول ریاضی و منطق تکیه نکنن. این واقعیته دوست عزیز! شهود ما هیچی نیست. هیچ اعتباری نداره. مگر در جای خودش به شکلهایی و معمولا در کنار و تکمیل با چیزهای دیگری.
البته اینم بگم حتی ریاضیدان خودشون در باب پیدا کردن و تعریف و اثبات پایه ها و بنیادهای ریاضیات موندن! در اون مقالات که اینطور نوشته بود. یعنی بله، حتی حقانیت ریاضیات هم بصورت 100% و کامل قابل اثبات نبوده تاحالا، حتی دورتر از این حرفا. ولی خب چیزی که هست با همون شهود و تجربه و عقل هم ما در می یابیم و این براحتی قابل بررسی و مشاهده است که منطق و ریاضیات اعتبار و درست و استحکام زیادی داره و در بیشتر موارد بر شهود بشری میچربه. درواقع این خود از جهاتی امری شهودی است!!

و در پایان بازم تکرار میکنم که من فقط با ادیان کلاسیک/رسمی و خداشون مشکل دارم چون واضحا غیرمنطقی و پر از تناقضه، و این تناقض ها به هیچ روی شوخی نیستن، عصبانیت و بد و بیراه من سطحی و گذرا نیست، کاملا جدی و پایداره. اما من با اصول بنیادین معنویت و مشترکات بین ادیان (از قبیل دزدی نکردن، قتل نکردن، زنا نکردن، ظلم نکردن، خودکشی نکردن و اینطور چیزها) مشکلی ندارم.
پاسخ
#26

جالبه خدا خودش ما رو آفریده توی این دنیا مدام بهمون میگه توی کتابهای آسمانی هست و زندگی هم تحقیرمون میکنه میزان حقارت و ناتوانی و خطاپذیری ما رو نشون میده اینکه قدرت تضمین هیچی رو نداریم، بعد مدعی ایمان میشه یا حتی عقل و میگه حالا باور کنید خدایی هست که فلان هست و بهمان و مطمئن هم باشید شک نکنید و غیره. یعنی اینجا یهو به خودمون و صحت قضاوتمون صحت اعتقادمون مطمئن باشیم!!
اما دقیقا تناقض همینجاست که ما وقتی میبینیم چقدر تصورات و افکار و قضاوت ها و احساسات ما بی اعتبار هستن، به این نتیجه میرسیم که هر احساس و تصور خوشایندی داشته باشیم معیار حقیقت داشتن چیزی نمیشه، یعنی به همین شکل حتی خود خدا و دین و آخرت و این حرفا هم اعتبارش از اعتبار درپیت و دوزاری ما نمیتونه بالاتر بره، یعنی دلیلی بر غیر از این نیست.
انسان دوزاری درپیت و خطاپذیر = تمام باورها و احساسات و تصورات و اعتقادات ما هم به همین میزان درپیت و دوزاری و خطاپذیر! شامل دین و خدا.
و تنها تجربه و ابزارهایی که به تجربه دریافتیم واقعا در پیدا کردن حقایق کارا هستند، هستن که عاقلانه است بهشون تکیه کنیم. مثلا همین علم، ریاضی، منطق.
بقیه دیگه جزو همون ابعاد دوزاری شخصی ما هستن.
همونطور که من اگر هرچی گریه کنم بقول شما خودم کاری نکنم چیزی نمیشه از آسمون کمکی نمیاد، اگر جز این ابزارها به چیز دیگری متوسل بشم هم بعیده نتیجهء مطلوبی حاصل بشه! منطق اینو میگه، و برای من شخصا تجربه هم اینو ثابت کرده.
اعتقاد بنظر من خودش اصطلاحی هست که اعتبار خودش رو زیر سوال میبره. چون میگه اعتقاد، یعنی فقط اعتقاد داری، یعنی ثابت شده یا ثابت شدنی نیست. بنابراین اعتقاد چندان اعتباری هم نداره. مگر به تجربه یه چیزایی ازش دیده باشی که بتونی حداقل شخصا بهش پایبند باشی و دلیل خوبی برای این پایبندی داشته باشی برای خودت حداقل.

چه نیازی هست که ما به چیزی اعتقاد داشته باشیم؟
چیزا دو نوعند، یا چند نوع! یا ثابت شدنی، یا ثابت نشدنی، ثابت شده، ثابت نشده، تجربه شده، تجربه نشده، ...
فکر نمیکنم چیزی از اینها خارج باشه.
دیگه افکار و تصورات و احساسات و آرزوها و خوشایندهای ما رو بذار در کوزه آبش رو بخور! واقعیت های زندگی قبلا ریدن به هیکلمون و نشون دادن که حقیقت هیچ ارزشی برای این چیزها قائل نیست و این چیزها هیچ معیاری برای حقیقت نیستن. حقیقت اون چیزیه که واقعا وجود داره، نه اون چیزی که ما فکر میکنیم دوست داریم وجود داشته باشه. وقتی ما فکر میکنیم چیزی که میخوایم واقعا وجود داره، داریم خودمون رو زیادی گنده میکنیم دربارهء خودمون توهم داریم! حالا میخواد حتی یه چیزی برتر از ما به اسم خدا باشه. ما اصولا در حدی نیستیم که بتونیم بگیم حتما خدایی هست. خدا خواست یا توهم ماست. همین! ممکنه واقعیت داشته باشه ممکنه هم واقعیت نداشته باشه. به همین سادگی! و مشکل اینجاست که خیلی ها اصرار دارن وجود داره بدون اینکه بتونن ثابتش کنن، خیلی باور دارن که وجود داره بدون اینکه واقعا بدونن چرا این باور از چه ابعاد درپیت و دوزاری ما ناشی میشه، و ادیان با این همه یاوه گویی و تناقض و چرندیات بعنوان منابعی مقدس برای حقیقت تلقی میشن که حتی از عقل و علم اونا رو بالاتر میدونیم!! من به این میگم تناقض محض با عقل و خرد، و حتی وجدان، و جز چرند و یاوه چیزی نیست!
یه زمانی یه کسی به اسم پیامبر اومده چیزی گفته یه عده هم باور کردن دلیل نمیشه بشریت تا ابد همینطوری باورش کنه. دلیل نمیشه واقعا درست بوده باشه. و البته در عمل هم می بینیم که یکی از دلایلی که دین و عصر ایمان افول کرد همینه.
پاسخ
#27

بله حتی خود من درونا خیلی وقتا دوست دارم یا احساس مبرم میکنم که خدایی وجود داشته باشه، خدای خوبی، ولی میدونم که این با واقعیت های دیگه در تناقضه و میتونه اشتباه باشه. چون نمیتونم خلافش رو ثابت کنم!
میدونم که شهود من، غرایز من، معیار چیزی نیست.
غرایز و شهود ما بر اساس تاریخ و در طبیعت شکل گرفته. تمام اینا میتونه صرفا یک شبیه سازی و توهمی در مغز باشه. همونطور که در خیلی موارد مشخص شده و تجربه و علم ثابت کردن که افکار و رفتار خاصی از ما ماهیتا چنین چیزی است و هیچ حقیقت برتر و هوشمندتری در پس اون نیست.
برای اعتقادی که پایهء درستی داشته باشه، به چیزهای عمیق تر و محکم تری نیاز هست. به دلایل بهتری. که البته من گفتم من پاره ای از این تجربه رو دارم و به همین دلیل مدام میگم قوانین بنیادین معنویت و مشترکات میان ادیان. چون به این رسیدم، اما به بیش از این نرسیدم!
بنظر من معقوله که آدم نیک باشه، ظلم نکنه، جنایت نکنه، احتیاط کنه، ولی دیگه به اسلام و الله و نماز خوندن و روزه گرفتن و اینطور تلف کردن وقت و انرژی و هزار و یک چیزهای عجیب و خرافات دیگرش اعتقادی ندارم و بنظر من خیلی سخته که بشه حقانیت این چیزا رو ثابت کرد. اول شما برید ایرادهای تناقضهایی رو که گفتم بررسی کنید جواب بدید. تازه بعد از اونم راهیست بس طولانی و دشوار!

همیشه یک چیزی در درون من میگه که چیز بیشتری باید باشه، ولی خب این زمزمهء درونی این تصور، بارها به من ثابت شده که اعتباری نداره و براحتی میتونه خطا کنه اشتباه و در تضاد با واقعیت باشه. بنابراین دیگه باوجودی که این صدا و حس هنوزم هست، ولی اون رو معیار قرار نمیدم اثبات چیزی نمیدونم.
پاسخ
#28

سلام . چقدر درد و رنج . چقدر دل پر . چقدر تلاش و پشتکار برای رسیدن به هدف . اقا کوروش . کی گفته شما میری جهنم ؟ کی گفته شما رو قراره شکنجه کنن . شما چون نتیجه از برخی زحماتت نگرفتی فکر کردی بری اونور خط . بعد چون یه تتمه وابستگی به مشترکات ادیان داری ، یه خورده ترسیدی . بعد سعی میکنی صورت مسالت رو عوض کنی .

چرا کسی که بدبختی مردم فلسطین رو به خدا نسبت میده موفقیتهای خودش رو نتیجه تلاش و پشتکار خودش میدونه ؟ این یه سوال نیست . نمیخواد جواب بدی الان یه 10 تا متن مینویسی به قول خودت کونمون پاره میشه بخونیمش . بعد که خوندیمش نمیفهمیم از کجاش شروع کنیم که یه چیزی بپرونیم .

ببین . دلیل حضور من در اینجا شما هستی . من اینجام که یه چیزایی رو نشونت بدم . پس بیا با هم چلنج کنیم . اما مختصر و مفید بگو . من میدونم که زیاد سختی کشیدی . و تقریبا فقط توی متنات کلماتت عوض میشن و همون عقایدت رو عنوان میکینی. من یه تاپیک میزنم به نام عقل قوی تره یا احساس . نمیخوام چیزی رو اثبات کنم . فقط میخوام نظرت رو بدونم . هرکی هم خواست بیاد نظر بده اما طرف من تو هستی .
پاسخ
#29

دیگه اگر مرد میدان هستی واقعا میخوای وارد چلنج بشی شرط های شخصی به نفع خودت وضع نکن.
من همینم همینطوری میتونم توضیح بدم بنویسم چون کامل و دقیق باید باشه روشن باشه.
ضمنا من شخصا دچار عدم انسجام و تناقض نیستم، بنظر شما اینطور میاد چون هنوز درک نکردید باور نکردید که من بر اساس فرمول و محاسبات و احتمالات فکر و عمل و زندگی میکنم. من همهء احتمالات رو محاسبه میکنم در فرمول کلی بحساب میارم.
پاسخ
#30

kourosh_iran نوشته: طلب چی داریم ما. والا به یه زندگی ساده راضی هستیم

منظورم طلبکاری نبود که:) طلب در اینجا یعنی خواستن ! یعنی واقعا بخواهی که به قرب به لقا برسی. حافظ می گوید که :
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
چقدر قشنگ حافظ این طلب را بیان کرده! در حقیقت حافظ در این بیت می گوید که یا در همین دنیا با همین جسم خاکی (تن) به لقایش می رسم و یا از شدت طلب جان از تنم بدر می آید و با مرگ به لقایش می رسم.
kourosh_iran نوشته: منکه شروع کردم تاحدودی ولی بعد سرد و پشیمون شدم. خیلی پیچیده بود خیلی سخت بود. و خیلی تردیدها اومد سراغم دیدم نه این نه سر و تهش معلومه نه کاری که جز از رستم بربیاد! فهمیدم این راه من نیست. عاقلانه نیست.

همین دیگه! واقعا شیر خدا و رستم دستان می تواند از پس سختی هایش بر بیاید. از عهده ی همه بر نمی آید بخاطر همین فقط تعداد بسیار بسیار اندکی وارد این حلقه می شوند. خود عرفا هم با دو بال حرکت می کنند خوف و رجا! یعنی هم در ترس و تردید و هم در امید و یقین به رحمت.

kourosh_iran نوشته: مبنظر من اگر خدا خدای درست و حسابی باشه واقعا کمال مطلق و خیرخواه و مهربان باشه، باید افرادی مثل منو هم قبول کنه، جهنم نبره عذاب نکنه، چون واقعا روا نیست. حتی بیش از این، باید در نهایت ما رو هم کمک کنه کند و خورده خورده هم که شده طی مسیر و سیر و سلوک کنیم به سعادت و خوشبختی بزرگ ابدی برسیم. من جز این نمیتونم برای تعریف چنین موجودی تصور کنم. این رو عقل و وجدان من تایید میکنه. نظرات دیگران یا یک سری کتاب و نوشته این وسط اگر متضاد با اینها باشه، چی حاصل میشه؟ یا سردرگمی (که من تا مدتها داشتم)، یا اینکه اون کتاب و نوشته ها و گفته ها رو رد کنی یا حداقل بگی معلوم نیست اصالتش شاید تحریف شده شاید تفسیر دیگری داره شاید خواستن صرفا مردم رو بترسونن در سطح عوام بوده و خلاصه از اینطور فرضیه ها.

ببینید عرفا معتقدند که ما همه در عالم الست یک کارایی کردیم که الان در این دنیا هر کدام بر طبق آنچه که در عالم الست کردیم دارای ویژگی هایی شدیم. این قضیه داستانش مفصل است حالا بکنار. یک عده ی بسیار اندکی از آدمها انگار فقط برای عشق ورزیدن بدنیا آمده اند فقط برای اینکه بپرستند . یکروز را نمی توانند بدون عشق سر کنند . عرفا جز این دسته ی افراد می شوند. آدمهایی که از لحاظ روحی بسیار قدرتمند هستند .از همان بچگی دارای درک معنوی بالایی هستند. شما اگر تذکره الاولیا عطار را بخوانید با اینجور آدمها آشنا می شوید;) خدا فقط از اینا توقع داره که سالک باشند وگرنه از بقیه می خواهد که در حد نرمال باشند یعنی کار نیک انجام بدهند و بدیگران بدی نکنند و.. اینجور چیزها.

حافظ فرموده:
هاتفی از گوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
بخشش او بیشتر از جرم ماست
نکته ی سر بسته چه دانی خموش

ببینید در این شعر هاتف یعنی سروش غیبی، ندا دهنده ای که صدایش می آید ولی خودش نا پیداست از غیب ، می گوید گناه بخشیده خواهد شد هر چه خواهی کن ! چرا که لطف و مهربانی و کرم خدا بیشتر از خطایای ما است . ولی در مصرع آخر هم می گوید نکته ی سر بسته چه دانی خموش!! یعنی نباید این قضیه را هم فاش کرد چون دگر سنگ روی سنگ بند نمی شود:)
kourosh_iran نوشته: خدا باید خدای درست و حسابی باشه!
بنظر شما آخه این خدایی که توی ادیان توی کتابهای مقدس مثلا همین قرآن خودمون تعریف کرده، اصلا قابل قبوله؟ تناقض نداره؟ بچه گانه نیست؟ احمقانه نیست؟ مسخره نیست؟ بنظر منکه هست! دلایلش رو هم گفتم. اگر خواستید و تونستید جواب بدید خب بگید مشکل کجاست!

ضمنا توی همین زندگی سختی و رنج و محرومیت بقدر کافی هست، من نمیدونم این خدا میخواد اون دنیا هم بابت چی دیگه ما رو عذاب کنه از بدبختی و رنج و عذاب خیلی خوشش میاد مثل اینکه!
ببینید اشو که از عرفای هند است و البته نا مسلمان هم هست حرف خوبی راجع به قرآن می گوید . او می گوید قرآن کتابی است که نباید آن را خواند بلکه باید آن را سرود! من واقعا با این حرفش موافقم . می دانید باید طوری قرآن را بخوانیم که انگار بر ما نازل شده انگار ما داریم اولین بار آیه ها را برای جهان می خوانیم. اینطوری گاهی هفته ها سرگردان و مبهوت یک آیه خواهیم بود. عرفای مسلمان قرآن را اینطور خواندند. از مولانا جلال الدین در مورد خدا بپرسید فکر می کنید چه می گوید :
منم آن عاشق رویش که جز این کار ندارم
که بر آنکس که نه عاشق بجز انکار ندارم
هیچ جواب نمی دهد چون اینقدر در عشق خدا است که به خاموشی رسیده است .
مولانا در جایی گفته
آن معنی قرآن که خدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستود علی بود
خب شما در قرآن آیا کلمه ی علی را دیده اید؟؟ خب بقول خود مولانا علت عاشق ز علت ها جداست ، میشه گفت عرفا نگاهشان و دنیایشان انگار خیلی با ما فرق می کند. خب هر چیزی در دنیا یک ظاهری دارد و باطنی ، قرآن هم همینطور! عرفا باطن قرآن را می بینند .
می گویند عارفی بوده که وقتی می خواسته قرآن را بخواند تا شروع بخواندن می کرده نمی توانسته بسم الله الرحمن الرحیم را تمام کند ! ازش علت را جویا می شوند . می گوید وقتی به کلمه ی رحمن می رسم دری برایم انگار از بهشت باز می شود و وارد باغی می شوم که دلم نمی خواهد از آن بیرون بیایم! یعنی اینقدر رحمانیت خدا بی انتها است.






پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: