زمان: روز عاشورا مکان: صحرای کربلا
سپاه حسین با هفتاد و دو نفر در یک طرف و امام نقی تک و تنها در مقابل آنها!
حسین : من نوه مملی هستم پس حکومت و بیت المال و مردم همش سهم منه حق منه من حقمو به هیچکی نمیدم! من برای زنده کردن سنت مملی و علی قیام کردم، هدف من امر به معروف و نهی از منکره ابزارم هم اسید سولفوریک غلیظ! هر کی سر راهم باشه تو اسید حلش میکنم!
امام نقی : خجالت بکش مرتیکه روانی! دوره وحشی بازیها و آدم کشیها و قتل عامهای ممد تخیل بچه باز و علی جلاد وحشی تموم شده، دیگه نمیشه حمام خون راه انداخت الان دوره خر کردن و سوار شدن بر مردمه هزار بار گفتم بیا حکومت ولایت مطلقه نقیه رو نصف نصف با هم تقسیم کنیم اما تو به نصف راضی نشدی تمامشو خواستی
حسین فرمان امر به معروف و نهی از منکر صادر می کند افراد سپاه حسین هر کدام به نوبت یک بیست لیتری اسید سولفوریک غلیظ برداشته پس از حمله به سمت امام نقی کل آنرا روی سرش خالی می کنند!
پس از حمله آخرین نفر حسین مشغول آماده کردن خود برای جشن پیروزی بر نقی و رسیدن به قدرت می شود که ناگهان با دیدن شخصی که به آنها نزدیک می شود شلوار حسین و یارانش به قهوه ای تغییر رنگ می دهد! نقی بود! در حالی که بیلاخی حواله آنها می کرد و قاه قاه می خندید …
نقی : همه زورتون همین بود نی نی کوچولوها؟! قدرت اسید سولفوریک ساخت چین مسخره تون در مقابل قدرت اسیدی شاش من آب شکر هم نیست فسقلیا! …
… پایین رفتن شلوار نقی و دست به آلت و مسلح شدن او و هدف گرفتن حسین و سپاه او و شاشیدن نقی به آنها همان و قادر نبودن پزشک قانونی کربلا به تشخیص جنازه حسین و یارانش از لاشه سگ همان!
حقیقت العاشورا والکربلا به قلم امیرالمومنین حضرت عفیر ( عر )
=))=))