کوشا نوشته: کار خدا را به خود او واگذار کن
خدایی که علیم، قدیر، حکیم، مدیر، و ................ خطا نمی کند.
تو رسم بندگی خود را به جا آر.
بدون وجود خدا موجودی به نام انسان وجود خارجی ندارد؛ یکی از حیوانات جنگل طبیعت با صفاتی خاص مثلا وزن مغز بیشتر و ...
رسم بندگی و این حرفا شعر و وره.
هنوز اثبات روشن و محکمی برای اثبات وجود و صفات خدا ندیدم.
بنابراین، نمیتونم بگم 100% مطمئنم که خدایی هست، و صفاتش فلان هست، چه برسه به این همه پیچیدگی و دعوا و هزینه و چیزهای عجیب و غریب که در ادیان و مدعیان اونا هست.
بنابراین من عاقلانه تر دیدم، و مجبورم، که یک راه بینابین رو برگزینم.
یعنی پیرو کور هیچ دین و ادعایی در این زمینه نیستم.
و به خودم با انبوه پیچیدگی ها و آداب و رسوم و اعمال شاقه مذاهب که خیلی هاشون بنظرم بیهوده و حتی مسخره میان بار اضافی تحمیل نمیکنم.
ولی در این حد که احتمال وجود خدا هست، و یک معنویت حداقلی هم که شده داشتن، و سعی در رعایت مشترکات بین ادیان داشتن، موافقم و مشکلی نیست. باید در این باب احتیاط کرد.
بنظر من خدا و احکامش در این حد مشکل زیادی نداره و قابل درک و منطقی و قابل قبوله و احتیاط در این باب عاقلانه است.
و بنظر من قاعدتا اگر خدا هم چنان خدای خردمند و منطقی و قابل درک و با صفات نیک و کمال مطلق باشه، باید این رو بعنوان حداقل هم که شده، از یک آدمی مثل من بپذیره (تازه من انتظار خیلی بیشتر از حداقل مقبولیت رو از چنان خدایی دارم).
نقل قول:پس اگر فرض را بر بیخدایی گذاشتیم دیگر نگران اخلاقی و غیر اخلاقی بودن رفتار خود نباشیم و دم را غنیمت شمرده و مشغول چریدن شویم.
پانصد سال دیگر تنها تعداد محدودی از ما جزئی از تاریخ هستیم همین و دیگر هیچ !
حالا این خودش بحثی هست که واقعا اخلاق در مرام بی خدایی و ماده گرایی وجود داره و از چه ماهیت و درجهء استحکامی برخوردار است. این بحث از نظر منطقی.
ولی یه بحث دیگه هست اینه که حتی بعضی انسانهای بی اعتقاد، ذاتا (یا شایدم اکتسابی) دارای گرایش ها و صفات و در نتیجه رفتاری هستن که در ادیان و تفکرهای ماورایی هم نیک و پسندیده و توصیه شده یا حکم شده هستن.
خیلی ها تاحالا منکر این بودن و هستن. خیلی از مذهبیون.
من خودم یک بار سر این مسئله با یکیشون صحبت کردم. ایشون میگفت که مثلا هرکس که ایمان نداره، بی دینه، بی خداست، از مرگ میترسه. من میگفتم که خیر اینطوری نیست و من خودم از مرگ نمیترسم، حتی اگر خدایی نباشه و مرگ عدم باشه، و همینطور انسانهای زیادی هم در طول تاریخ بوده و هستن که باوجود بی اعتقادی از مرگ نمیترسیدن و ما میتونیم این رو در اسناد تاریخی و نمونه های زنده مشاهده کنیم.
میدونی برای من جالب بود که این افراد اینطور فکر میکنن، فقط بخاطر اینکه برداشتشون از آموزه های دینی اینه.
یعنی چون دین گفته که ایمان ترس از مرگ رو از بین میبره، فکر میکنن پس کسانی که ایمان ندارن حتما از مرگ میترسن و نمیتونن آدمهای شجاعی باشن یا صفات متعالی دیگری داشته باشن.
اما چند روز پیش اتفاقا در تلویزیون یک آخوندی در جمع بروبچ شما در همین مورد یه صحبتی کرد و یه داستانی از صدر اسلام آورد که در اون اشاره شده بود که عده ای از کفار صفات پسندیده ای داشتن که بخاطر همین از مجازات مرگ معاف شدن (مثل اینکه میگفت نقشه داشتن پیامبر رو بکشن و بعد شناسایی و دستگیر میشن و بازم درست دقت نکردم اما مثل اینکه میگفت از طرف خداوند دستور اومد به پیامبر که اینها رو نکشن چون هرکدام یک صفت نیکی داشتن).
بعد یکی از اون بروبچ مذهبی که پای منبر آخونده نشسته بود پرسید مگه کفار هم صفات نیک و اخلاق دارن؟ آخونده جواب داد که «بله بعضی از کفار هم میتونن صفات پسندیده داشته باشن؛ صفات کفار جداست و صفات مومنین هم جداست».
حالا برای من جالب این بود که اینقدر این بچه مذهبی ها از خودشون عقل و بینش ندارن و نمیتونن واقعیات دنیا رو ببینن و تشخیص بدن، و نیاز دارن فقط از توی دین یه چیزی دربیارن و یه آخوند یا مرجع تقلیدی چیزی بهشون بگه تا چیزی بفهمن و باورشون بشه. درحالیکه افرادی مثل من این مسائل رو خیلی وقت پیش خودشون با مشاهده و تحلیل و تفکر دقیق در واقعیت های جهان متوجه شدن و برای این احساس نیازی به منابع دینی یا تقلید و تلقین و پیروی کورکورانه از آخوند و کس دیگری ندارن.
حتی خود روایت و تفسیر اسلام و آخوندها هم بنظر من در طول زمان خیلی تغییرات کردن در این زمینه ها و متکامل تر شدن.
آدم اگر منبع و عقلش فقط دست دین و آخوند نباشه، خودش میتونه به خیلی چیزها پی ببره از قبل و منتظر بیان و متکامل شدن یک عدهء دیگه نباشه.